آیا پیامبران میتوانند انسانهای بی ادب باشند ؟

یکشنبه, 12 دی 1400 05:48 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بهائیت در ایران : عبدالبهاء یکی از دلایل حقانیت پیامبران الهی را تحقق تربیت انسان‌ها برشمرده است. این در حالیست که بر خلاف این ادعا، پیامبرخوانده‌ی بهائی حتی از تربیت فرزندانش عاجز ماند و پس از او بر سر جانشینی، کارشان به نزاع و فحاشی کشید! بنابراین طبق مبنای بهائیت، پیامبرخوانده‌ی فرقه‌ی بهائی از حقانیت برخوردار نمی‌باشد.

مبلّغی بهائی در پاسخ به این سوال که دلایل حقانیت پیامبران را در نگاه خود را بفرمائید بیان میکند " یکی از ملاک‌های حقانیت پیامبران در نگاه عبدالبهاء، تربیت انسان‌ها به دست ایشان می‌باشد؛ همچنان که گفته است: «اگر بخواهيم ببينيم انبياء معلّم بوده‌اند يا نه، بايد تحرّی حقيقت نمائيم. اگر نفوس را تربيت كرده‌اند و از اسفل جهل و نادانی بأعلی درجه‌ی دانش رسانيده‌اند يقين است پيغمبر بر حقّ هستند. اين را كسی انكار نتواند احتياج بذكر ديگر نيست كه بعضی انکار نمایند». " (1)
نتیجه آنمیشود که اگر پیامبری نتواند مردم را تربیت کند بر حق نیست؟! پس با این حساب مدعی پیامبری بهائیت هم (که از تربیت اولاد خود عاجز بوده و فرزندانش بر سر جانشینی او به نزاع برخواسته و یکدیگر را سوسک، کرم خاکی، خفاش، کلاغ، روباه، گرگ، گوساله و الاغ خواندند (2) ) حقانیت ندارد.
اتفاقا مبلغان بهائی اشاره میکنند  پیامبر اسلام هم از تربیت برخی فامیل‌هایش مثل ابولهب عاجز ماند، بنابراین به ادعای شما، حقانیت حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) هم زیر سؤال می‌رود!
اما ظاهرا بهائیان و مبلغان آنها فراموش کرده‌اند که ما مبنای عبدالبهاء و بهائیت را ذکر کردیم که گفته‌اند: «اگر نفوس را تربيت كرده‌اند و از اسفل جهل و نادانی بأعلی درجه‌ی دانش رسانيده‌اند يقين است پيغمبر بر حقّ هستند».(3) لذا این ادعا از مقبولات اسلامی نیست تا به واسطه‌ی آن بر پیامبر اسلام خرده بگیرید. اما طبق مبنای بهائیت در این مورد، پیامبرخوانده‌ی بهائی از حقانیت برخوردار نمی‌باشد.
مبلغان ادعا میکنند  اگر این الفاظی که عبدالبهاء در مورد برادر ناقص خودشان به کار گرفتند را فحش و بی‌ادبی بدانید، پس قرآن هم که برخی انسان‌ها را پست‌تر از حیوان برشمرده، بی‌ادبی کرده است؛ همچنان که می‌خوانیم: «... أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ  أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (اعراف/179)؛ آن‌ها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند».
به این دست از مبلغان و پیروان فرقه ضاله باید یاد آوری نمائیم  دو نکته را فراموش نکنید: اول: پیشوایان بهائی، این الفاظ را نه تنها در مورد اشخاص حقیقی، بلکه حتی در مورد برخی قومیت‌ها نیز به کار گرفته‌اند (4)، اما در قرآن کریم تنها برخی انسان‌ها را به دلیل کنار نهادن منطق خود در لجاجت و دشمنی با مسیر حق، اینچنین از مرحله‌ی انسانیت ساقط دانسته است: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ  لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا  أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ  أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (اعراف/179)؛ به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آن‌ها دل‌هایی (: عقل‌هایی) دارند که با آن (اندیشه نمی‌کنند، و) نمی‌فهمند؛ و چشمانی که با آن نمی‌بینند؛ و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آن‌ها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراه‌تر! اینان همان غافلانند (چرا که با داشتن همه‌گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند)».
دوم: بر اساس دستور پیامبرخوانده‌ی بهائی، بهائیان باید از هرگونه بدگویی حتی در مورد دشمنانشان هم اجتناب کند: «(هیچ‌یک از بهائیان) به مذمت دیگری لب نگشاید و غیبت را أعظم خطا در عالم انسانی داند. زیرا در جمیع الواح بهاءالله مُصَرح است که غیبت و بدگویی از دسائس و وساوس شیطانی است و هادم بنیان انسانی. شخص مؤمن مذمت شخصی از بیگانگان نکند، تا چه رسد از آشنایان، و غیبت دشمن ننماید تا چه رسد به مذمت دوست. بدگویی و غیبت صفت سقیم الأفکار (کج فکران) است نه ابرار (نیکوکاران)».(5) با این حال، این نزاع‌ها و فحاشی‌های درون خانوادگی بهائی چه توجیهی دارد؟! چگونه پیشوایان بهائی مروج دستوراتی بودند که خود به آن‌ها عمل نکرده‌اند؟! همچنین اگر فراموش نکرده باشید در ابتدای بحث جناب عبدالبهاء، تربیت را دلیل بر حقانیت یک پیامبر دانسته و در جایی دیگر با کنایه گفته است: «انصاف باید داشت؛ از نفسی که در تربیت اولاد و عیال و آل، عاجز مانده، چگونه امید تربیت اهل آفاق نماییم و آیا در این قضیه ذرّه‌ای شبهه و تردید است؟! لا والله».(6)

پی‌نوشت:
1- اشراق خاوری، پيام ملكوت، هند: بی‌نا، 1986 م، ص 203.
2- عباس افندی، مکاتیب، مطبعه العلمیه المصر: به همّت فرج‌الله زکی الکردی، 1330 ق، ج 1، ص 443-442 و 271.
3- اشراق خاوری، پيام ملكوت، هند: بی‌نا، 1986 م، ص 203.
4- جهت مطالعه‌ی بیشتر، بنگرید به مقاله‌ی:
 توهین به ملّت‌ها در بهائیت، کنایه به هواپرستان در اسلام
5- عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، نسخه‌ی الکترونیکی، ص 306.
6- عباس افندی، مکاتیب، مطبعه کردستان العلمیه، 1330 ق، ج 2، ص 182.

 

 

خواندن 394 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی