وی در ادامه به سوّمین دسته از اعضای انجمن حجتیّه پرداخته و می گوید:
« یک دسته که دسته اقلیتی هستند متأسفانه در همان خط انجمن اند. خط انجمن یعنی چه؟ دقت بفرمایید، خط انجمن همانی که سابقا وجود داشت، مبارزه با بهائیت بود. تا این جا ما حرفی نداشتیم، کسی بیاید و با بهائیت مبارزه کند، اشکالی نداشت. اشکال کار چند مطلب بود. یکی این که آن برادران، یعنی تعدادی از رهبرانشان آنچنان بهائیت را بزرگ می کردند که گویا اصلاً تمام خطر، بهائیت است در ایران. در حالی که ما معتقد بودیم، یعنی خط انقلاب معتقد بود که بهائیت یک شاخهای است از شاخه های استعمار. معلولی است، ما باید به سراغ علت برویم. نتیجتاً هم دیدید که وقتی دیدند انقلاب می شود و عوامل امپریالیسم در هم کوبیده می شود، بهائیت هم میرود سراغ کار خودش. این یک جهت.»
این شهید گرانقدر از این بخش سخنرانی به بعد را به تشریح انحرافات و اشکالات وارد به خط فکری انجمن حجتیّه اختصاص دادهاند. از آنجا که خط فکری انجمن را سران آن تعیین و ترسیم می کردند برای همین مطالب مذکور بیش از دیگر طبقات انجمن به آنان مربوط می شود. ایشان به اولین نکتهای که می پردازند، عدم بصیرت آنان در شناخت دشمن اصلی است. این ضعف بزرگ در انجمن حجتیه ریشهای تاریخی دارد که شهید هاشمینژاد به آن اشاره کردهاند. انجمن حجتیّه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، بهائیّت را به جای رژیم پهلوی به عنوان خطر اصلی برای جامعه معرفی میکردند و پس از پیروزی انقلاب شوروی را به جای آمریکا. پس از فروپاشی شوروی نیز برنامه اصلی خود را برمحور مبارزه با اهل سنّت به اسم مبارزه با وهابیّت تنظیم کردند. البته در کنار همه این دشمن شناسیهای ضعیف و جاهلانه، از آغاز نهضت امام خمینی(رحمت الله علیه) تا کنون از مخالفین انقلاب و جمهوری اسلامی هم بودهاند.
یکی از شبهاتی هم که انجمن حجتیه، هم اکنون مطرح میکند، به همین استدلال انقلابیون و جمله شهید هاشمینژاد است. شبهه افکنان انجمنی، امروزه می گویند: «اگر بهائیّت شاخه بود و به قول انقلابیون باید سراغ ریشه می رفتیم، پس چرا پس از گذشت بیش از سی سال از زدن ریشه رژیم پهلوی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی، همچنان بهائیّت قدرتمندانه در این کشور فعالیّت میکند؟»
چندین پاسخ در جواب این شبهه وجود دارد که تفصیل آن نوشتاری جداگانه می طلبد، امّا به این حدّ اکتفا می نماییم که اوّلاً همانگونه که شهید هاشمینژاد اشاره کرد "بهائیت شاخهای است از شاخه های استعمار” نه آن که شاخهای باشد از شاخههای رژیم پهلوی. ریشه بهائیت در جای دیگری است ولی برای زدن وضع بسیار مطلوب بهائیت در این کشور لازم بود ریشه آن وضع (یعنی رژیم پهلوی) ساقط شود. انجمن حجتیه در واقع مشغول زدن یک شاخه بود، در صورتی که باید با ریشه مبارزه می کرد. مگر جز این است که امروزه پایگاه اصلی بهائیت در اسرائیل است؟
درثانی این یک حقیقت غیرقابل انکار و تاریخی است که در بدو پیروزی انقلاب اسلامی تسلّط سلطنت گونه بهائیّت بر کشور به زیر صفر رسید. علاوه بر آنکه سران آنان فرار نموده و یا اعدام شدند، مردم مسلمان نیز بر اثر ظلم فراوانی که از جانب بهائیان بر آنان شده بود، در بسیاری از مناطق همچون شیراز، خود دست به کار انتقام گرفتن از آنان شدند. نمونههای کوچکی از ستم بهائیان بر مردم ایران را میتوان در عملکرد افرادی همچون تیمسار ایادی و هژبر یزدانی در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی(خاطرات ارتشبد فردوست) مشاهده کرد. لذا به یقین می توان ادعا نمود که با سقوط رژیم پهلوی، بهائیت نیز در ایران سقوط کرد امّا آنچه که مسلّم است، تغذیه خارجی بهائیت و رشد تدریجی آنان در طول سی سال، باعث شد تا مجدداً فعّالیّت خود را از سر بگیرند؛ البتّه هرکسی که از میزان قدرت و نفوذ بهائیان در زمان شاه اطلاع کافی داشته و جایگاه سیاسی، اقتصادی و بسط ید آنان را در ترویج و تبلیغ فرقه انحرافیشان در آن زمان بشناسد، به خوبی اذعان می نماید که میزان فعالیّت این گروه در آن زمان با فعالیّت زیرزمینی کنونی شان قابل قیاس نیست. امّا متأسفانه این انجمن حجتیّه است که برای توجیه انحراف خود در مسیر مبارزه، حتّی حاضر است تا همه این حقایق را نادیده گرفته و در قضاوتی ناعادلانه بگوید که فعالیّت کنونی بهائیّت در کشور، بیشتر از فعالیّتشان در رژیم سابق است!!
ممکن است که این پرسش برای برخی پیش بیاید که "بر فرض، انجمن حجتیّه دشمن اصلی را بهائیت دانسته و با آن مبارزه می کرد. مگر چه اشکالی داشت؟ بالاخره این هم نوعی مبارزه محسوب میشد. مگر ما بهائیّت را فرقهای ضالّه نمیدانیم؟” شهید هاشمینژاد در ادامه سخنرانی خود، در قالب دوّمین نکته به این پرسش این گونه پاسخ می دهند:
« جهت دوم، این مسئله بود که همان طور که میدانید بچههای مسلمان و پاک و صادقی که میرفتند و با آنها کار میکردند (ضمنا من عرض کنم من هیچ یک از آنها چه کوچکشان وچه بزرگشان را نمی خواهم متهم کنم و رهبرانشان را هم من متهم نمیکنم ولی میگویم در دیدشان اشتباه داشتهاند و همین قدر برای ما کافی است که جریان را ببینیم چیست) اینها به بچههایشان می گفتند که به این شرط میتوانید با ما فعالیّت کنید که در کارهای سیاسی دخالت نکنید. همان وقتی که بچههای ما در خیابانها بودند و فریاد میزدند، در زندان و در برابر گلوله بودند اگر کسی را احساس میکردند که در فعالیتهای سیاسی است عذر او را میخواستند و این دقیقاً خلاف خط امام است. به همین دلیل هم بود که رژیم اجازه میداد آنها در زمینه مبارزه با بهائیت کار کنند. چرا؟ برای اینکه برای رژیم این مسئله مطرح بود که سر جوانان را یک جا گرم کند که کاری به کار آمریکا و رژیم و نفت و شرایط سیاسی نداشته باشند. حالا آن جای سرگرمی چه بود؟ برای رژیم فرق نداشت. گاهی به دانشجویان می گفت این همه عوامل شهوترانی برای شما ریخته، ما خودمان هم کمکتان می کنیم. امکانات رفاهی به آنان میدادند، بورس تحصیلی میدادند و… که خلاصه کاری به نظام نداشته باشند. یکی از سرگرمیها هم این بود که بروید با بهائیت مبارزه کنید، به شرطی که در کارهای سیاسی مداخله نکنید.»
اتلاف انرژی بسیاری از جوانان ” پاک و صادقی” که به عضویّت انجمن در میآمدند، از جمله مضرّات این گروه بوده و هست، چرا که ممانعت سران انجمن از هرگونه مبارزه سیاسی اعضا در زمان شاه از سویی و انحراف افکار جوانان نسبت به اصل قیام و برپایی حکومت اسلامی در عصر غیبت از سوی دیگر، سبب میشد تا بسیاری از جوانان مذهبی، منحرف شده و در خطّ امام و انقلاب اسلامی حرکت نکنند.
برخی از جوانان بر اثر استدلالهای غلط مسئولین انجمن، نه تنها دیگر حاضر به مبارزه با شاه نبودند، بلکه انقلاب اسلامی را خلاف شریعت پنداشته و حتی بعضاً در راستای همکاری با ساواک، فعّالیّتهایی بر علیه نهضت حضرت امام و مبارزین انجام میدادند. برخی دیگر از اعضا که قعود و سکوت انجمن در برابر ظلم برایشان قابل تحمّل نبود، پس از مدّتی بر اثر برداشتهای تک بعدی و متحجّرانه انجمن از اسلام، به کلّی از قشر مذهبی نا امید گشته و برای مبارزه به گروههایی همچون سازمان مجاهدین خلق میپیوستند. پیشینه بسیاری از اعضای رده بالای سازمان مجاهدین خلق(منافقین) به خوبی شاهد این مدّعاست؛ برخی هم که از مبارزه با شاه و خطرات و زحمات همراه آن، هراس داشتند، حداقل برای فرار از عذاب وجدان عدم مبارزه، به مبارزه با بهائیّت تحت لوای انجمن حجتیّه روی میآوردند.
یکی دیگر از شبهاتی که امروزه توسط انجمن حجتیّه مطرح میشود آن است که در دفاع از خویش ما را مخاطب قرار داده و می گویند: "مگر شما نمیگویید که بهائیّت در رژیم پهلوی از جایگاه ویژهای برخوردار بود؟ و از سوی دیگر قبول دارید که انجمن حجتیّه مبارزه با بهائیّت را در دستور کار خویش قرار داده بود، پس میتوان نتیجه گرفت که انجمن حجتیّه با مبارزهای که با بهائیّت مینمود، در حقیقت نوعی مبارزه با رژیم را عملی کرد. پس چرا میگویید که انجمن با رژیم شاه مبارزه نکرد؟” شهید هاشمینژاد با ادامه سخنان خود، دفع شبهه مقدّر نموده و به این شبهه اینگونه پاسخ داده اند:
« اما این جمله را هم توضیح بدهم، این جور نبود که رژیم بگوید بروید با بهائیت مطلقا مبارزه کنید. اگر این آقایان هم ادّعا میکنند که ما با بهائیت مبارزه میکردیم، کم لطفی میکنند. بهایئت سه بعد داشت بعد اقتصادی، بعد سیاسی، بعد فکری. دقت کنید اینها در بعد سیاسی و بعد اقتصادی یک قدم هم اجازه نداشتند مبارزه کنند، رژیم، قرص جلوی اینها را میگرفت. اینها میتوانستند حتی راجع به پپسی کولا حرف بزنند، که مال ثابت پاسال بود؟ اینها میتوانستند راجع به شرکتهایی که در این مملکت از نظر اقتصادی در اختیار بهائیت بود حرف بزنند؟ ابدا! این جا رژیم، چراغ قرمز داده بود و آقایان هم بر اساس دیدشان (باز نمیگویم خیانت) تزشان این بود که نباید با رژیم درگیری پیدا کرد، باید آهسته رفت تا گربه شاخ نزنه! بنا براین در بعد اقتصادی اینها با بهائیت مبارزه نداشتند و نمیتوانستند هم داشته باشند. در بعد سیاسی هم همین جور، میتوانستند بگویند آقای هویدا چرا تعدادی از وزرای شما در کابینه تان بهائی هستند؟ ابدا! می گفتند فضولی موقوف! پس کجا مبارزه میکردند و رژیم اشکالی نمیکرد یا به آنها اجازه می داد؟ فقط در بعد فکری، وقتی ما میگوییم انجمن حجتیه یعنی این خط و وجود داره.»
این دانشمند شهید معتقدند که اگر انجمن حجتیّه در هر سه بعد فکری، اقتصادی و سیاسی مبارزه کرده بود، شاید میتوانستیم استدلال انجمنیها را مبنی بر مبارزه با رژیم پهلوی بپذیریم. امّا وقتی فقط این مبارزه به مبارزهای فکری محدود شد، این استدلال قابل پذیرش نیست.
البته درباره مبارزه اقتصادی انجمن حجتیّه با بهائیان باید این نکته را متذکّر شد که در تأیید سخن شهید هاشمینژاد همین بس که ساواک دستور داده بود تا فتوای آیت الله گلپایگانی را مبنی بر تحریم استفاده از محصولات شرکتها و کارخانجاتی که تحت نظر بهائیان بود، جمع آوری نموده و توزیع کنندگان آن را دستگیر کنند.(1) به خاطر اینگونه برخوردها بود که ایشان میگویند "اینها میتوانستند حتی راجع به پپسی کولا حرف بزنند، که مال ثابت پاسال بود؟ اینها می توانستند راجع به شرکت هایی که در این مملکت از نظر اقتصادی در اختیار بهائیت بود حرف بزنند؟ ابدا! این جا رژیم چراغ قرمز داده بود.”
البته برخی دیگر از مبارزین همچون حاج حیدر رحیم پور ازغدی، بر این عقیدهاند که انجمن وارد مبارزه اقتصادی با بهائیّت شد، امّا این خود سیاست شوم ساواک بود برای وارد نمودن انجمنیها به بازیهای اقتصادی. ایشان در خاطراتش می گوید: «شاید اولین مبارزه اقتصادی انجمن حجّتیّه با بهائیّت، بر سر گرفتن امتیاز کوکاکولا(گرچه به نام دیگر اشخاص) در مقابله با پپسی کولا باشد که در انحصار بهائیان بود و این نخستین تله و طعمه ای بود که توانست شخصیت علمی و کلامی انجمن حجتیّه را تبدیل به شخصیت اقتصادی سودجویانه گرداند. به گفته مقام رهبری انقلاب که در آن روزگار، بسیار جوان بودند” اینقدر بر سر پپسی و کوکاکولایی که سود هر دو به یک کیسه می ریزد، درگیر نشوید.»(2)
درنهایت حداقل نتیجهای که میتوان از جمع این دو نظریه گرفت این است که انجمنیها یا اجازه مبارزه اقتصادی با بهائیّت را نداشتند و یا اگر هم در این راستا گام بر میداشتند، باز هم مبارزه آنها به فرعیّات منتهی میشد و حدّ اعلای آن جنگ کوکاکولا و پپسی کولا بود که حاج حیدر رحیم پور آن را "جهاد از نوع کمدی” میداند.
با تشکر از نویسنده مطلب رضا اکبری آهنگر
پی نوشت:
1-حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمدرضا گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ج۳،ص۱۶۱
2- از انجمن پیروان قرآن تا انجمن حجّتیّه، حیدر رحیم پور ازغدی، ص۱۳۱