1-آیا حضرت قائم (عج ) احیا کننده اسلام است یا ناسخ کننده آن ؟
از جمله وقایعی که در زمان ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به دست ایشان رقم میخورد، حاکمیت و جهانی نمودن دین اسلام است. این در حالیست که جناب علیمحمد شیرازی (مدعی دروغین مهدویت بهائیان)، نه تنها تلاشی در جهت احیاء و جهانی نمودن دین اسلام از خود بروز نداد، بلکه در مدت کمتر از شش سال، ادعای نسخ اسلام را نیز مطرح کرد!
در حقیقت میتوان گفت امام زمان (علیه السلام) برای زنده کردن دین جدّشان قیام میکنند تا اسلام، تنها دین بشریت گردد. امام صادق (علیه السلام) در این خصوص میفرمایند: «... (مهدی موعود) از میان ملّتها و آیینها اختلاف برمیدارد و دین اسلام بر همه حاکم میگردد».[بحارالأنوار، ج 53، ص 4]
اما در منابع بهائی میخوانیم: «حضرت باب به اظهار مهدویت هم اکتفا نفرمودند و لقب مقدس "نقطه اولی" را برای خود اختیار نمودند و این لقبی بود که مسلمین به حضرت رسول اطلاق میکردند... حضرت باب با اختیار این لقب، خود را مانند حضرت محمد در عِداد (شمار) انبیای مؤسس شریعت قرار دادند».[بهاءالله و عصر جدید، صص 25-24]
بنابراین، با چه توجیهی وجود علیمحمد شیرازی را به عنوان مهدی موعود و محیی اسلام میتوان پذیرفت؟!
2- آیا علیمحمد باب میتواند قائم موعود شیعیان باشد ؟
علیمحمد شیرازی ملقب به باب، شخصی است که بهائیان وی را مهدی موعود اسلام و امام دوازدهم شیعیان معرفی میکنند. اما لازم است بدانیم بر خلاف ادعای بهائیان، مهدی موعود شیعیان دارای ویژگیهایی است که به هیچوجه قابل انطباق بر علیمحمد باب نیست. از جملهی این ویژگیها:
اول: «جهانی کردن دین اسلام»: بر اساس منابع اسلامی، پس از ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، ایشان برای احیای دین جد بزرگوارشان قیام میکنند تا اسلام تنها دین بشریت گردد.[ر.ک: بحارالأنوار، ج 53، ص 4]
دوم: «توسعهی عدالت»: از دیگر ویژگیهای مهدی موعود (علیه السلام)، گسترش عدالت در دنیا و برچیدن ظلم و ستم است.[ر.ک: بحوث حول المهدی، ص 259]
سوم: «حاکمیت اخلاق و عقل»: در زمان ظهور مهدی موعود (علیه السلام)، مردم دنیا در سایهی تعلیم و تربیت آن حضرت، به مرتبهی بالایی از اخلاق و عقلانیت میرسند.[ر.ک: بحارالأنوار، ج 52، ص 336]
ویژگیهای دیگری مانند امنیت اجتماعی، توسعهی اقتصادی و زدوده شدن کینهها و اختلافها؛ در روایاتِ مربوط به عصر ظهور وجود دارد که هیچیک از آنها، در زمان علیمحمد شیرازی تحقق نیافته است. با این حال چگونه میتوان علیمحمد شیرازی را مهدی موعود اسلام دانست؟!
برای درک بهتر سه محور فوق به جهان کنونی خود بنگرید اساسا اهدافی را که بدنبال ظهور حضرت حجت (عج) در روایات آمده را مشاهده میکنید ؟ جنایت دولتی استعمارگران بر علیه قومیتها و ملتها ، کودک کشی دولتهخای برای کسب قدرت ، استعمار و غارت ثروت کشورهای ضعیف توسط جریان سلطه و... کدامیک با مشخصه ظهور مطابقت دارد ؟
2-آیا مقصود ندای قریب قرآن پیشوایان بهائی است؟!
مبلّغان بهائی با تفسیر «ندای قریب» در آیات 42-41 سورهی «ق» به محل دفن پیشوایانشان؛ مدعیاند این آیات اشاره به ظهور بهائیت دارد.[کانالهای تلگرامی تبلیغی بهائیت] همچنان که میخوانیم: «وَ اسْتَمِعْ يَوْمَ يُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَريبٍ؛ يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِکَ يَوْمُ الْخُرُوجِ؛ و گوش فرا دِه و منتظر روزی باش که منادی از مکانی نزدیک ندا میدهد؛ روزی که همگان صیحه رستاخیز را بحق میشنوند آن روز، روز خروج (از قبرها) است».[ق/42-41]
در پاسخ به این استدلالِ مبلّغین بهائی میگوییم:
اولاً: شما چه سندی بر تأویل این آیات به معنای دلخواهتان دارید؟! مگر نه آنکه حتی پیشوای شما از تأویل نصوص الهی منع کرده بود؟![ر.ک: اقدس، ص 102]
ثانیاً: بر خلاف ادعای بهائیان مفسرانِ بسیاری، مقصود از «مکان قریب» در این آیه را کنایه از شنیده شدن صدای منادی در همهجا تفسیر کردهاند.[ر.ک: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 226] به گونهای که هرکس ندا را میشنود، میپندارد منبع ندا در نزدیکی اوست.
ثالثاً: تقریباً تمامی مفسران، ندای قریب را نه دعوت پیشوایان بهائی، بلکه به ندایی که سبب زنده شدن مردگان میشود، تفسیر کردهاند.[همان]
پینوشت و منابع :
محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، بیروت: مؤسسهی الوفا، چاپ دوم، 1404 ق، ج 53، ص 4.
جی ای اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ترجمهی: ع بشراللهی، هـ رحیمی و ف سلیمانی، برزیل: منشورات دارالنشر البهائیه فی البرازیل، 1988 م، صص 25-24.
محمدتقی مجلسی، بحارالأنوار، بیروت: مؤسسهی الوفا، چاپ دوم، 1404 ق، ج 53، ص 4.
محمدباقر صدر، بحوث حول المهدی، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، چاپ دوم، 1979 م، ص 259.
محمدتقی مجلسی، بحارالأنوار، بیروت: مؤسسهی الوفا، چاپ دوم، 1404 ق، ج 52، ص 336.
حسینعلی نوری، اقدس، نسخهی الکترونیکی، ص 102.
فضلالله بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: ناصرخسرو، 1372، چاپ 3، ج 9، ص 226.