تفکر شیخ احمد احسائی چگونه در ایران ریشه دوانید ؟ (بخش اول )

شنبه, 01 ارديبهشت 1397 08:57 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بهائیت در ایران : نابسامانیهای اجتماعی و اقتصادی از دیگر زمینه های رشد ریشه های گندیده گروه های انحرافی بود . و در مقطع تاریخی مورد نظر نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی مردم را در وضعیتی اسفبار قرار داده بود .  فقر سیاه و از هم گسستگی شیرازه اقتصاد جامعه و هرج و مرج اجتماعی مرداب گندیده ای بود برای اینکه میکربهای آسیب رسان به عقیده  مردم رشد نمایند .

ناشایستگی رهبران و کارگزاران ستم پیشگی و نادادگری در رفتار مردم را به ستوه آورده و جانها را به لب رسانده بود. توده مردم را فشارهای مالیاتی در تنگنای سختی گرفتار ساخته بود. افزون بر این هزینه جنگ ایران و روس بر دوش آنان سخت سنگینی می کرد.این جنگ که با پیمانهای حقارت آمیز و ذلت بار و ننگین به پایان رسید افزون بر هزینه های کمرشکن و زندگی بر باد ده غیرت حمیت و غرور ملّی مردم ایران نیز خدشه دار شد.

مردمانی که غیرت و حمیت شان لگدکوب شده ثروت شان به یغما رفته و بسیاری از عزیزان شان را دشمن جرّار از دم تیغ گذرانده با این حال در داخل نیز از زورگویی و ستم و بی رحمی و بی مروتی شاه و شاهزادگان و کارگزاران در امان نبودند همانان که ذلتها و خواریها و سرافکندگیها را برای ملت و مردم ایران به بار آورده بودند به دنبال پناه گاه و راه گریزی بودند که از این قفس تنگ ذلت به در آیند. که در این هنگام شیّادان و دغلکاران و وابستگان به دولتهای خارجی زمینه رهزنی و جداکردن مردمان از دامن پرمهر اسلام را مناسب دیدند و به نام نوآوری و اصلاح به میدان آمدند.

مردم بی پناه حقیر و پست انگاشته شده در زیر این پرچمها و بیرقها گرد آمدند و زمینه را مناسب دیدند عقده بگشایند خودی بنمایانند این پستی و لگدمال شدگی را که نمی دانستند از کجا نشأت گرفته و چگونه پدید آمده و چه کسانی در آن دست داشته اند و یا می دانستند و جرأت بیان آن را نداشتند از خود دور کنند و از زیر بار آن به در آیند آن هم نه با درافتادن با تباهی و ذلت آفرینان بلکه با هر کس و عقیده و مرام و مسلکی که دستان پنهان بگویند و تبلیغ کنند و برانگیزند و نشان دهند و اعلام بدارند بدبختی شما از آنهاست.

انسان پر از درد و کینه وعقده های ناگشوده پست شماریها و پست انگاریها را می شود به هر راهی کشاند. شیّادان دستان مرموز اختلاف افکنان و همیشه از انسانهایی بهره گرفته اند که عقده های ناگشوده و سینه های پر درد داشته اند; امّا نمی دانسته اند چگونه باید بگشایند و تشنگی خود را چگونه باید فرو نشانند.

از این روی به سوی سراب کشانده شده و یا برای عقده گشایی و فرونشاندن شعله های سرکش کینه به راه هایی برده شده اند که شفای بیماری آنان نبوده هیچ بلکه بر بیماری و مرض آنان افزوده و آنان را زمین گیر کرده است.

در این هنگامه کسانی که از قدرت سهمی خواسته و به آن نتوانسته اند دست بیابند یا عقیده و مرامی داشته زمینه بیان آن را نمی یافته اند یا از بیرون از مرزها دستور می گرفته و آنان این زمان را بهترین زمان آشکار شدن و بیان باورها و عقیده های اختلاف انگیز دانسته و آنان را واداشته به میدان بیایند و مردمی را دور خود گرد آورند و مقدسات را و اهرمهای ثبات و قوام و پویندگی و بالندگی جامعه را به سخره بگیرند تا زمینه جولان گری و تاخت و تاز آنها کم کم فراهم آید. زیرا مردم سست عقیده و لاابالی را می شود به آسانی مهار زد و به زیر بار کشید و او را به بهای ناچیز خرید و ثروتش را از دستش در آورد.

۵. پشتیبانی دربار: دربار قاجار در تلاش بود که کسانی را جایگزین علما و فقیهان راستین بکند تا بتواند آسان تر و راحت تر بر مرکب راهوار هوس نشیند و به هر سویی که دلخواه خود است بتازد و باید و نبایدهای متشرعان و شرع مداران و فقیهان سد راهش نباشند. از این روی در میان درس خوانده های حوزه و صاحب نفوذ در میان مردم در پی کسانی می گشت که قدرت طلب بودند و برای دستیابی به قدرت و گردآوری مریدان بیش تر در امور شرعی بسیار سهل می گرفتند و گاه لاابالیگری پیشه می کردند. و یا دست کم کسانی بودند که می شد از آنان به عنوان پُل بهره برد و از چنگ علمای مستقل روشن ضمیر بیدار ضد ستم سخت پای بند شرع گریزان از مالهای شبهه ناک و از همه مهم تر دارای طرح برای حکومت و اداره کشور برابر ملاکهای اسلامی خود را برهاند.

دربار قاجار خود را گرفتار این علمای بزرگ و مستقل و آزادی خواه و مردمداری می پنداشت و همیشه و همه حال آنان را با اندیشه های بلند که در حکومت و مسائل سیاسی داشتند رقیب جدّی خود می انگاشت و سلطنت خود را از سوی آنان در خطر می دید; از این روی همیشه و همه گاه در پی آن بود اینان را از صحنه خارج و نیاز حکومت را به آنان کم کند و کسان دیگری را به صحنه بیاورد و این حرکت را نیز به گونه ای انجام دهد که مردم برانگیخته نشوند. در برهه ای دربار به این نتیجه می رسد که شیخ احمد احسائی بهترین نامزد می تواند باشد. هم نفوذ کلمه دارد هم در جذب مردم از ید طولایی برخوردار است هم عقاید ویژه ای دارد که می توان از آنها بهره برداری کرد و از زیر چتر فقیهان و باید و نبایدهای آنان رها شد. افزون بر اینها اندیشه سیاسی و حکومتی ندارد و ویژگیهای شخصی دارد که می شود او را به طور کامل در اختیار داشت.

اینها سبب می شود دربار با برشمردن ویژگیهای شیخ احمد احسائی برای شاه ، شاه را علاقه مند به دیدار وی کند.ظهیرالدوله حاکم پرقدرت کرمان در این ماجرا و شناساندن شیخ احمد احسائی به شاه نقش نخست را دارد و زمینه های پیوند و پیوستگی بین آن دو را فراهم آورد.۲۸

درباریان از این مجال و این پیوند و پیوستگی بهره بردند و نام شیخ را بر سر زبانها افکندند و دولتیان از او و شاگردانشان در همه جا به گرمی استقبال کردند و آنان نیز از فرصت استفاده کردند وبه تبلیغ آیین خود پرداختند. فرزند ظهیرالدوله از جانشینان رسمی شیخ گردید۲۹ و خان زادگان کرمان بیش تر به فرقه شیخیه گرویدند.

بر همین نسق است نفوذ درویشان و صوفیان در باره زین العابدین شروانی رئیس فرقه نعمت اللّهی همواره با فتح علی شاه دیدار می کرد و پس از مرگ با دربار در پیوند بود. محمد شاه مقام نایب الصدری را به جانشین شروانی رحمت علی شاه بخشید و سرپرستی حوزه های علمیه شیراز را برخلاف نظر علمای فارس به او سپرد.۳۰

در همین دوره والی گیلان و وزیرش علی خان اصفهانی سر سپرده دراویش بود. و پیروان مظفر علی شاه از هر سو به گیلان رخت می کشیدند.۳۱

صدراعظم محمد شاه آغاسی درویش و بسیاری از خانقاه های دراویش در کرمان نائین و بسطام به دست او بازسازی شدند.۳۲

آغاسی به فقیهانی که با صوفیان و دراویش به خاطر رفتار ناسازگار با مبانی و آموزه های اسلام سرناسازگاری داشتند اهانت می کرد و بویژه با محمد تقی برغانی شهید ثالث دشمنی می ورزید.۳۳

کوثر علی شاه از رهبران صوفیان در دربار محترم بود و درباریان هر ساله مبالغی بسیار به او می بخشیدند.۳۴

مولی اکبر زمان کرمانی که به مخالفت با فرقه صوفیه در کرمان برخاسته بود به دستور دولت تحت نظر به تهران آورده و از کار او جلوگیری شد. ۳۵ و به گزارشی به مشهد تبعید و به اشاره دولتیان هوادار صوفیه مسموم گردید.۳۶

هواداران فرقه اسماعیلیه نیز در دربار محترم بودند. بین فتح علی شاه و سران فرقه اسماعیلیه پیوند و پیوستگی بود. شاه دخترش سروجهان را به ازدواج آقاخان محلاتی در آورد و ملکهای بسیاری به او بخشید.۳۷

مبلغان مسیحی نیز از پشتیبانی سیاسی و اقتصادی دولت برخوردار بودند. مارتین فرستاده کلیسای انگلیس به دعوت فتح علی شاه به ایران آمد و با کمک و تدارک دولتیان آزادانه در شهرهای گوناگون آیین و مرام خود را تبلیغ می کرد.۳۸

رمز پشتیبانی دربار از صوفیه

این که چرا این چنین گسترده دربار و درباریان از صوفیه پشتیبانی می کردند آنچه را که در آغاز این بخش و در باره شیخ احمد احسائی یادآور شدیم این جا نیز مصداق دارد. ولی آنچه درباره پشتیبانی دربار از صوفیه درخور درنگ است آموزه های صوفیه است. صوفیه با آموزه های خود فرهنگی را به وجود می آورد و به لایه های گوناگون جامعه از خواص و عوام سریان می داد و آن دوری گزیدن از دنیا و دنیاداری و کناره گیری از هر گونه حرکت سیاسی و اجتماعی و کار نداشتن به کار حکومت و حکومت گران بود.۳۹

این شعار و خط مشی را مایه افتخار و مایه تهذیب و تربیت نفس می انگاشتند و با گوناگون بیانها و رفتارها از آن تبلیغ می کردند و برای جاگیر کردن آن در نفوس تلاش می ورزیدند.

روشن است که این فرقه با آین آموزه ها و رفتار و خط مشی به هیچ روی رقیب حکومت نبود و رهبران آن رقیب حکومت گران به شمار نمی رفتند و با آموزه هایی که داشت و در بین مردم رواج می داد زمینه مناسب برای دولتیان فراهم می آورد که فارغ بال و با خاطری آسوده برای گسترش قلمرو خود و هر گونه رفتار خودکامانه دستِ آنان باز باشد.

افزون بر اینها نکته مهم و درخور این که: این مرام پوششی بود برای هوسرانیها و لاابالی گریها و ستم پیشگیهای طبقه حاکم که بررسی کارنامه یک یک آنان این موضوع را روشن می کند.

طبقه حاکم با عالمانی که همیشه و همه گاه خود در صحنه های سیاسی و اجتماعی حاضر بودند و از فریضه امر به معروف و نهی از منکر پاس می داشتند و کوچک ترین ناهنجاری را از کارگزاران و طبقه حاکم بر نمی تابیدند و موضع می گرفتند و مردم را نیز به حضور در صحنه ها و عرصه های گوناگون فرا می خواندند و از انزوا گوشه گیری و بی تفاوتی پرهیز می دادند و سفارش می کردند هوشیارانه و بیدار زندگی کنند پیرامون خود را دقیق زیر نظر داشته باشند و در برابر ستم بایستند و زیر بار ستم نروند و ستم را از هر کس و هر گروه برتابند و فساد و منکرات را از ساحتِ از جامعه بزدایند و هیچ میانه ای نداشتند و اگر رفت و آمد می کردند و نشست و برخاست داشتند از سر ناچاری بود که اینان در بین مردم و در قلب توده ها پایگاه های سخت استوار داشتند.

مسجد کانون قدرت بود و مرکز آموزشهای لازم و مورد نیاز دینی روحانی در مسجد از ناهنجاریها سخن می گفت.عوام فریبیها را آشکار می ساخت و از ستمهای دستگاه ستم به کنایه و اشاره و سربسته و گاه به روشنی بیان می کرد و مردم را با بدبختیها و نکبتهایی که در برابر آنان قد برافراشته بود آشنا می کرد و به روشنی راه حلّ ارائه می داد.

درباره شخص شاه از این بیداری و بیدارگری سخت در تنگنا بودند و آشفته خاطر; از این روی وقتی شنیدند کسانی با ویژگیهای ظاهری عالمان شیعه و غلوکننده در این مرام از باورها و عقیده ها و یک سری خصالی برخوردارند که می توان آنان را عَلَم کرد و پیش انداخت و در برابر علمای شیعه قرار داد و از مرکز گردآیی آنان; یعنی خانقاه در برابر مسجد استفاده کرد و با یک سری حرکتهای بی معنی خود را پای بند به اسلام و مولی علی(ع) وانمود و برابر آموزه های از دستورهای شرعی سر برتافت و راه بی قیدی و لاابالی گری پیش گرفت و از آن طرف وانمود که اسلام همین گونه چیزهاست و بس و با مسائل حکومتی هیچ سر و کاری ندارد و آنچه که فقیهان می گویند و پای می فشارند ریشه ای ندارد و آنان در پی کسب قدرت هستند و از این روی باید در پی کسانی رفت که از دنیا بریده اند و برای دنیا با حاکمان رویاروی نمی شوند!

روشن است که این گونه سخنان عوام فریبانه و رفتار خنده آور و با تلاش اسلامی جلوه دادن آنها چرا گفته می شود و انجام می گیرد و درباریان چه جریان و اندیشه ای را هدف قرار داده و بنا دارند آن را در هم بکوبند و راه خود به سوی خودکامگیها بگشایند. اینان با این رفتار و سخنان عوام فریبانه در برابر اندیشه های کسانی مانند نراقی به رویارویی برخاسته بودند.

ملا احمد نراقی آشکارا و بی پرده حاکمان ستم پیشه و ناآشنای با باورها و ارزشهای دینی را غاصب و حکومت آنان را نامشروع می دانست و ولایت و ریاست بر مردم را حق مشروع و خدایی فقیهان عادل پرواپیشه آگاه به زمان آشنای به سیاستهای روز و مدبر می دانست و بر این عقیده بود که تنها فقیهان وارثان پیامبرانند و تنها آنان شایستگی دارند اداره جامعه اسلامی را بر عهده داشته باشند.۴۰

تاریخ گواه است که تنها عالمان و فقیهان برجسته بوده اند که در برابر بی رسمیهای شاهان و در دوره قاجار در برابر پادشاهان قاجار می ایستادند و از اسلام وحق مردم دفاع می کردند.

این ملا احمد نراقی بود که در برابر کارگزاران فاسد می ایستاد و از تهدیدهای شاه هراسی به دل راه نمی داد.۴۱

جیمیز موریه کاردار سفارت بریتانیا می نویسد:

(تنها تعدیل کننده قدرت بی حد و حصر شاه روحانیون بوده اند.)۴۲

پس دور از انتظار نبود که فتح علی شاه به صوفیان به عنوان رقیبان عالمان راستین پرو بال بدهد و آغاسی برای ایشان خانقاه بسازد و یا منوچهرخان حاکم اصفهان برای مقابله با علمای اصفهان از باب هواداری کند. زیرا وی در نتیجه ٌ سالها حکومت خودسرانه و مستبدانه و حیف و میل بیت المال به چهره منفوری دگر شده بود و علمای اصفهان حدود شرعی را خود اجرا می کردند و در برابر خلاف کاریهای او می ایستادند. از این روی برای رویارویی با علما به پشتیبانی از باب برخاست از آن طرف آغاسی نیز از فقیهان اصفهان دل خوش نبود و بی میل نبود که باب مایه وحشتی برای علما و فقیهان باشد. بدین جهت از باب حمایت می کرد.۴۳

فووریه پزشک ناصرالدین شاه در تحلیل از اوضاع اجتماعی روزگار قاجار کاستن از نفوذ روحانیون و عالمان دین را از علتها و سببهای رویکرد حکومتها به پیشرفت فرقه های انحرافی شمرده است.۴۴

از دیگر علتها و سببهایی که می توان برای پشتیبانی دربار از فرقه سازان بر شمرد سرگرم کردن عالمان و فقیهان و باز داشتن آنان از رسالت اصلی است.

اصلاح جامعه بِه سامانی امور از بین رفتن ناهنجاریها و پرتوافکنی صلاح و سداد در گرو نقش آفرینی عالمان دین در جامعه است که باید مجالی برای آنان فراهم شود تا به این هدفهای مقدس بشود دست یافت.

درباریان چون حیات خود را در آشفتگی و نابسامانی جامعه می دیدند نمی خواستند که عالمان و فقیهان مجال اصلاح امور را بیابند و تلاش می ورزیدند آنان را از توجه و دقت روی کارهای دولت و کالبدشکافی همیشگی و همه روزه کارکرد کارگزاران باز دارند.

و چه بسا سران قاجار از پشتیبانی آشکارا و نهان فرقه ها در صدد رساندن این پیام به علما بودند که اگر از(طبقه حاکم) جانبداری نکنید اسلام و مسلمانان از سوی این گروه ها و فرقه هایی که می بینید مثل قارچ از گوشه و کنار می رویند در خطر می افتند.

فتح علی شاه مارتین ترسا را از یک سوی به ایران دعوت می کند و از دیگر سوی از علمای دین می خواهد که سخنان او را رد کنند!۴۵

در این میان ترس از انتقام جویی را در این رویکردها نباید از نظر دور داشت. بسیاری از فرقه ها دارای سازمان و ساختاری بسیار پیچیده و از تشکیلات بسیار قوی برخوردار بودند و با شبکه های مخوف که در سر تا سر کشور در اختیار داشتند و رهبری می کردند وحشت در دل هر مخالف بویژه صاحب قدرت انداخته بودند. کارگزاران از این که با این گروه ها درافتند وبه جبهه مخالفان بپیوندند و آنچه را می دانند بازگو کنند و به پشتیبانی علمای دین که راه و روش آنان را حق می دانستند برخیزند به شدت پرهیز می کردند و از پیامدهای این موضع گیریها و مخالفتها سخت در هراس و نگرانی بودند. از این روی چنان عرصه بر آنان تنگ می شد و وحشت از کشته شدن و از دست دادن دنیایی که برای خود ساخته و پرداخته بودند دامن گیرشان می گردید که به گونه آشکارا به دین و آیین خود پشت می کردند و به آیین جدید گردن می نهادند.

آقا خان محلاتی در کرمان تشکیلات قوی داشت و از نیروهای شرور و ویران گر و تباهی آفرین برخوردار بود و نیروهای چشم و گوش بسته ای که در پیرامون خود گرد آورده بود در شورشی که به پا کرد ویران گریهای بسیار به بار آورد.

بابیان نیز در جای جای کشور دست به خشونت می یازیدند و مخالفان خود را از پای در می آوردند که بسیاری از علما و کارگزاران حکومتی به دست این گروه جرّار از پای در آمدند.۴۶

استعمار

استعمار برای گسترش دامنه و حوزه قدرت خویش در سرزمینهای اسلامی همیشه با اسلام به ویژه اسلام و شیعه ناب مشکل داشته است شیعه که همان اسلام ناب است و کسانی که از این سرچشمه زلال نیوشیده اند همیشه و همه گاه باز دارنده و سدّهای پولادین و استواری در برابر هجومهای سیل آسای استعمار بوده اند.

اسلام و باور عمیق و ژرف به اسلام هر راهی را برای راهیابی استعمار به داخل سرزمینهای اسلامی بسته است و استعمار از این که نتوانسته اند از این راه وارد سرزمینهای اسلامی بشود و این برج و باروی استوار را در هم بشکند کینه ای سخت به دل گرفت وبه تلاش برخاست تا با فرقه سازی در حوزه اسلامی و بویژه در حوزه شیعی و در میان مردمان باورمند شیعه راستین در این سدّهای نفوذناپذیر گسست پدید آورد.و فرقه سازی را بهترین راه باز شناخت و از این راه وارد معرکه شد و به پیروزیهایی دست یافت.

روسیه وانگلیس در دوره قاجار در کشورهای اسلامی بویژه ایران از این حربه استفاده کرده و بیش ترین فرقه سازی را داشته اند.

فرقه قادیانیه در پناه انگلستان به حیات خود ادامه می داد و خود را همیشه وامدار انگلیس می دانست; از این روی تلاش می ورزید از سیاستهای انگلیس دفاع کند و خشم مسلمانان را علیه رژیم اشغالی فلسطین فرو نشاند.

جهاد را منسوخ می دانست و به بریتانیا مشروعیت مذهبی داد و آن را از مصادیق اولی الامر بر شمرد!۴۷

سران فرقه اسماعیلیه آشکارا در خدمت بریتانیا بودند. آقاخان محلاتی از حقوق بگیران انگلیس بود. کلنل استوارت در خاطرات خود نوشته است:

(به من دستور دادند به هر ترتیبی شده عده ای را به دور آقاخان جمع کنم و یک دین جدید تأسیس نمایم من خود دقیقاً نمی دانستم که چه دینی می خواهد تأسیس شود و خود آقاخان هم نمی دانست بعد تصمیم گرفتند از مستشرقین اسلام شناس کمک بگیرند.)۴۸

هانری پول در شرح خود بر سفرنامه مارکوپولو نوشته است:

(آقا خان در ازاء مستمری ووظیفه ای که از حکومت انگلستان دریافت می کرد حسن خدمتی نسبت به ژنرال نوت در قندهار و همچنین ژنرال سرچارلز در سند انجام داد.)

آقاخان خود در خاطراتش پس از شکست ۱۲۵۷ نوشته است:

(انگلیسیها خرج ما را خشکه از قرار روزی صد روپیه مقرر کردند.)۴۹

محمود محمود درباره کمک انگلیسیها به فرقه های نوپیدا در ایران می نویسد:

( من در موضوع ادعا و افکار و تعلیمات این مدعیان وارد نمی شوم. ولی تعجب از این دارم که چرا اینها همه ازجنوب سر در می آوردند و بعد از ایجاد آشوب و فتنه و فساد و ناامنی و خرابی و قتل و غارت دولت انگلیس قدم پیش گذاشته و از این مدعیان حمایت می کند آنها را جمع آوری و در نقطه ای از نقاط قلمرو خود که نزدیک به ایران باشد سکنی می دهد و برای آنها اسباب راحتی و مقرری ماهیانه و سالیانه مرتب برقرار می کند.)۵۰

زین العابدین شروانی رهبر صوفیان فرقه نعمت اللهی از هواداران استعمار انگلیس بود. زمانی که ایران در دورانِ فتح علی شاه پهنه رقابتهای روس و انگلیس بود و بیگانگان هر روز رنجی بر رنجهای مردم ایران می افزودند شروانی به گشت و گذار و تماشای جهان سرگرم بود.

او رنجها حِرمانها و گرفتاریهایی که از سوی انگلیس و دیگر بیگانگان بر این کشور بلازده بار شده بود نمی دید و یا نمی خواست ببیند ولی پیروزیها و پیشرفتهای اروپاییان چشم او را پر کرده بود و در هر جمع و محفلی زبان به ستایش آنها می گشود و از تمدن آنها به بزرگی یاد می کرد.

او در سفرنامه خود از برنامه های استعماری بریتانیا به نام آبادانی یاد می کند و می نویسد:

(انگلیسیان طایفه اند از فرنگان دارالملک ایشان لندن. به غایت در امور دنیا و تحصیل آن زیرک و دانا و صاحب عزم. در کارها توانا در میان فرنگان ممتاز و در ملک گیری و جهانداری به امتیازند.

اکثر بلاد بنگاله و هندوستان و کجرات را به حسن تدبیر تسخیر کرده اند و در لوازم تعمیر بلاد و تکثیر عباد جد تمام و جهد لا کلام به جای آورده اند.)۵۱

او در اوج دست اندازیهای استعمار به ایران تاراج ثروت این مرز و بوم و رویارویی عالمان دین با این سیل ویران گر بر بازگشت علما به کنج مدرسه و دخالت نکردن در کارهای اجتماعی و سیاسی تأکید می ورزد و هر نوع حرکت سیاسی آنان را امور دنیوی می خواند و آن را خطری بزرگ برای دین می پندارد.۵۲

از این روی انگلیس از گسترش خانقاه ها در ایران دفاع می کند و تلاش می ورزد از آنها به عنوان پایگاه استفاده برد که می برد.و با برقرار کردن بستگی و پیوند بین این پایگاه ها و محافل فراموسونری ۵۳ به هدفهای خود دست می یابد. بسیاری از جاسوسان خود را به نام درویش و عارف به ایران گسیل می دارد و یا از خود ایرانیان برای هدفهای شوم خود زیر نام درویش و عارف بهره می برد و اطلاعات ذی قیمتی به دست می آورد.۵۴ که نام شماری از اینان درتاریخ آمده است.

وابسته بودن بابیان و بهائیان به محافل استعماری نیاز به شرح ندارد. پشتیبانی و کمک همه جانبه سفیران روس و انگلیس از رهبران و هواداران باب و بهاء از نقش این دو قدرت در پدید آوردن و گسترش دامنه این دو فرقه حکایت می کند.۵۵

انگلستان افزون بر این فرقه سازیها از مبلغان مسیحی برای فروپاشاندن برج و باروی ایمانی مردم ایران استفاده می کرد و در این دوران هرج و مرج و سربرآوردن فرقه های گوناگون از گوشه و کنار هنری مارتین از کینه جوترین کشیشان جاسوس را که در ارتش انگلیس در کمپانی هند شرقی مأموریت داشت به ایران گسیل کرد تا پایگاه معنوی برای استعمار انگلیس برافرازد و زمینه را برای ماندگاری انگلیس در این سرزمین فراهم آورد.

در مهم و سرنوشت ساز بودن مأموریت این کشیش همین بس که افزون بر حمایت اوزلی سفیر بریتانیا و ملکم خان وابسته به کمپانی هند شرقی لرد مینتو فرمانروای کل ارتش انگلیس در هند او را در این سفر همراهی می کرد و در شیراز میهمان کارگزاران کمپانی هند شرقی بود.۵۶

خواندن 781 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی