مبلغان بهائی بدون هیچگونه نگاهی به آنچه از زندگینامه رهبران خود ثبت شده یکی از ملاکهای حقانیت پیامبران در نگاه عبدالبهاء را تربیت انسانها به دست ایشان ذکر میکنند ؛ همچنان که گفته است: «اگر بخواهيم ببينيم انبياء معلّم بودهاند يا نه، بايد تحرّی حقيقت نمائيم. اگر نفوس را تربيت كردهاند و از اسفل جهل و نادانی بأعلی درجهی دانش رسانيدهاند يقين است پيغمبر بر حقّ هستند. اين را كسی انكار نتواند احتياج بذكر ديگر نيست كه بعضی انکار نمایند».(1)
بی بیان دیگر اگر پیامبری نتواند مردم را تربیت کند بر حق نیست؟! پس با این حساب مدعی پیامبری بهائیت هم (که از تربیت اولاد خود عاجز بوده و فرزندانش بر سر جانشینی او به نزاع برخواسته و یکدیگر را سوسک، کرم خاکی، خفاش، کلاغ، روباه، گرگ، گوساله و الاغ خواندند (2) حقانیت ندارد.
مبلغان و سردمداران فرقه ضاله گویا فراموش کردهاند که ما مبنای عبدالبهاء و بهائیت را ذکر کردیم که گفتهاند: «اگر نفوس را تربيت كردهاند و از اسفل جهل و نادانی بأعلی درجهی دانش رسانيدهاند يقين است پيغمبر بر حقّ هستند».(3)پس کجاست آن تربیت و رسانیدن جامعه به دانش . در یک معادله ای که خود عبدالبها ارائه داده خود بر حق نبوده و اساسا نتوانسته جامعه که نه بلکه فرزندان خود را بخوبی تذبیت نماید .
حالا مبلغان بهائی مدعی ایند اگر کلام عبدالبهاء در مورد برادر ناقص خودشان را فحش و بیادبی بدانید، پس قرآن هم که برخی انسانها را پستتر از حیوان برشمرده، بیادبی کرده است؛ همچنان که میخوانیم: «... أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ [اعراف/179]؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند».
در پاسخ به این مبلغان جاهل و کور باید گفت اول: پیشوایان بهائی، این الفاظ را نه تنها در مورد اشخاص حقیقی، بلکه حتی در مورد برخی قومیتها نیز به کار گرفتهاند (4)، اما در قرآن کریم تنها برخی انسانها را به دلیل کنار نهادن منطق خود در لجاجت و دشمنی با مسیر حق، اینچنین از مرحلهی انسانیت ساقط دانسته است: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ [اعراف/179]؛ به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آنها دلهایی (: عقلهایی) دارند که با آن (اندیشه نمیکنند، و) نمیفهمند؛ و چشمانی که با آن نمیبینند؛ و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند (چرا که با داشتن همهگونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند)».
دوم: بر اساس دستور پیامبرخواندهی بهائی، بهائیان باید از هرگونه بدگویی حتی در مورد دشمنانشان هم اجتناب کند: «(هیچیک از بهائیان) به مذمت دیگری لب نگشاید و غیبت را أعظم خطا در عالم انسانی داند. زیرا در جمیع الواح بهاءالله مُصَرح است که غیبت و بدگویی از دسائس و وساوس شیطانی است و هادم بنیان انسانی. شخص مؤمن مذمت شخصی از بیگانگان نکند، تا چه رسد از آشنایان، و غیبت دشمن ننماید تا چه رسد به مذمت دوست. بدگویی و غیبت صفت سقیم الأفکار (کج فکران) است نه ابرار (نیکوکاران)».[5] با این حال، این نزاعها و فحاشیهای درون خانوادگی بهائی چه توجیهی دارد؟! چگونه پیشوایان بهائی مروج دستوراتی بودند که خود به آنها عمل نکردهاند؟! همچنین اگر فراموش نکرده باشید در ابتدای بحث جناب عبدالبهاء، تربیت را دلیل بر حقانیت یک پیامبر دانسته و در جایی دیگر با کنایه گفته است: «انصاف باید داشت؛ از نفسی که در تربیت اولاد و عیال و آل، عاجز مانده، چگونه امید تربیت اهل آفاق نماییم و آیا در این قضیه ذرّهای شبهه و تردید است؟! لا والله».(6)
پینوشت:
1- اشراق خاوری، پيام ملكوت، هند: بینا، 1986 م، ص 203.
2- عباس افندی، مکاتیب، مطبعه العلمیه المصر: به همّت فرجالله زکی الکردی، 1330 ق، ج 1، ص 443-442 و 271.
3- اشراق خاوری، پيام ملكوت، هند: بینا، 1986 م، ص 203.
4- جهت مطالعهی بیشتر، بنگرید به مقالهی: توهین به ملّتها در بهائیت، کنایه به هواپرستان در اسلام
5- عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، نسخهی الکترونیکی، ص 306.
6- عباس افندی، مکاتیب، مطبعه کردستان العلمیه، 1330 ق، ج 2، ص 182.