به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری فارس، ششمین جلسه از نشست سوژهیابی «نقش روشنفکران در مشروطه و پس از مشروطه» با حضور علاقهمندان زیر نظر موسی حقانی رییس موسسه مطالعات تاریخ معاصر در حوزه هنری برگزار شد. در این نشست به تاریخچه ازلیگری در ایران و برگزاری جلسات متعدد برای نفوذ در افراد و دستگاههای مختلف پرداخته شد.
موسی حقانی در ابتدای صحبتهای خود ضمن پاسخ به یک شبهه تاریخی گفت: در خصوص کسروی یکی از دوستان سوالی داشتند مبنی بر این که او محقق بوده است و حرفهای دگراندیشانهای زده است و به همین دلیل، دولت وقت طاقت نیاورده است و حذفش کرده است.
کسروی ادعای پیامبری کرد
باید بگویم که ماجرا اینگونه نیست و بخشی از زندگی کسروی واقعیتهای به ظاهر فرهنگی است اما اقدامات دیگر نیز دارد. دقت کنید که او کتابی با نام «بنیاد پاکدینی» را منتشر میکند. در دفترچه اول این کتاب، او از احساس پیامبری و رسالت خود سخن میگوید و مینویسد که از زمانی به بعد، اتفاقاتی در درون من رخ داد که بسیار عجیب بود.
برای مثال، میگوید که پرده از جلوی چشمانم برداشته شد و صدای صحبت کردن حیوانات را شنیدم. کسروی در کتابهای بعدی خود نیز به همین موضوعات اشاره میکند و حتی در کتابی، قرآن پاکدینی را مینویسد. او میگوید که مبعوث شدن چیزی نیست که همه آن را درک کنند و حتی جالب است که ویژگیهای کسی که به پیامبری مبعوث شده است را نیز برمیشمرد. جالب است بدانید که کسروی یک گروه ضربت ایجاد کرده بود که مخالفینش را بزنند و از سر راه بردارد. او یک سازمان با نام «باهماد آزادگان» داشته است که وظیفه آن، انجام این دست کارها بوده است.
او در بخش دیگر صحبتهای خود، ضمن اشاره به عقاید و آرا میرزا آقاخان کرمانی گفت: میرزاآقاخان در خانوادهای متولد شد که اهل صوفیگری بودند. به همین دلیل او به وحدت وجود اعتقاد داشت. مهمترین اساتید او ملاجعفر و سید جواد شیرازی است که هر دو اهل بابیه هستند و به همین دلیل بر بابی شدن او بسیار موثر هستند.
میرزا آقا خان کرمانی
دقت کنید که کرمان و اصفهان دو کانون مهم بابیها و ازلیها در آن زمان است و میرزا آقاخان در هر دو جا حضور داشته است. او زبان انگلیسی را در پیش افلاطون زرتشتی که آدم معروفی بوده است فرا میگیرد و در هیئت مذهبی پروتستان، زبان فرانسوی را در نزد کشیکهای آن آموزش میبیند.
در حقیقت حشر و نشر او با پدرهای مقدس یا ژزوئیتهای فرانسوی از همینجا بوده است. علاوه بر این، او در استانبول ترکی را یاد میگیرد. جالب است بدانید که او هم با اهل حق و هم با صوفیها ارتباط داشته است. وجه مشترک هر دو گروه این است که به شریعت و به عبارت بهتر، اسلام، پایبند نیستند در حالی که شیخیه به اجتهاد پایبند نیست.
میرزا آقاخان کرمانی تا آخرین لحظه بابی مانده است
این کارشناس تاریخ معاصر، ضمن اشاره به نحوه آشنایی میرزا آقاخان با خانواده دولتآبادی که از رهبران ازلیگری بودند، اشاره کرد و گفت: او در اصفهان با خانواده دولت آبادی که به نوعی رهبر ازلیها به حساب میآید، رفت و آمد دارد. علی محمد دولتآبادی میگوید که وقتی میرزاآقاخان به اینجا آمد، در حیات روحی جمعی موثر واقع شد.
او حتی بر پسران علی محمد دولتآبادی از جمله میرزاهادی تاثیر میگذارد و باعث میشود که او از لباس روحانیت در بیاید. میرزا آقاخان در اصفهان یک پست دولتی نیز دریافت میکند. از جمله کسانی که میرزا آقاخان با آنان در ارتباط است میتوان به میرزا مصطفی کاتب، میرزا عبدالخالق یزدی و ... اشاره کرد.
میرزاعبدالخالق یزدی یهودی اما به ظاهر مسلمان شده ازلی است. او پیک مخفی بابیهای مناطق مختلف با صبح ازل است. همچنین میرزا مصطفی کاتب، نویسنده اکثر کتابهای باب است. او از جمله کسانی است که تاکید میکند میرزاآقاخان تا آخر عمرش بابی باقی مانده است.
جالب است بدانید که بعضی از منابع اشتباه میکنند و از میرزاآقاخان به عنوان یک شهید و مبارز مسلمان نام میبرند در حالی که به گفته بسیاری از اطرافیان او، ایشان تا آخرین لحظه بابی مانده است. میرزا آقاخان در کتابخانه آستان قدس با شیخالرئیس آشنا میشود. دقت کنید که شیخالرئیس بهایی است اما روش کارش ازلی است. به همین دلیل است که با هر دو دسته همکاری دارد و عدهای به اشتباه میگویند او ازلی است و عدهای نیز میگویند بابی است. این شخصیت، بر روی عقاید شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی بسیار حساس است. این موضوع نشان میدهد که بابیهای اولیه دلبستگی خاصی به شیخیه دارند؛ اگر چه آنان را نفی میکنند.
وی ادامه داد: در مورد بابیها باید بگویم که بسیار پنهانکار بودهاند و شاید به همین دلیل است که حتی اکنون نیز بر روی بابی بودن یک نفر شک وجود دارد. اکنون کار به جایی رسیده است که باید اثبات کنیم فردی مانند دولتآبادی اهل فرقه بابیه بوده است.
به این دلیل که او لباس روحانیت دارد و با چند نفر در ارتباط است، باید کلی زور بزنید تا اثبات کنید که او بابی بوده است و شاید خیلیها هم این موضوع را نپذیرند. دقت کنید که بسیاری از بابیها در روزنامه اختر متمرکز میشوند و کار میکنند. چاپخانه اختر، تاسیس دبستان ایرانیان، چند کتابفروشی و ... از جمله محافل تجمعی بابیها و ازلیها بوده است. آنان فعالیت بسیار گستردهای در استانبول داشتند به گونهای که آن را تبدیل به محفلی برای این افراد کرده بودند. افراد بسیار زیادی در اختر مطلب مینوشتند. متاسفانه بسیاری از مطالبی که آنان مینوشتند، در پوشش دین و اسلام قرار میگرفت، به نجف میرفت و ذهن علمای نجف را هم نسبت به ایران، قاجار و علمای کشور آلوده میکرد.
موسی حقانی به نگاه بابیها نسبت به دیگر ادیان اشاره کرد و گفت: کتاب هشت بهشت، شریعت «بیان» را تعریف میکند. در این کتاب، شمولیت باب بر تمام مذاهب را ذکر میکند و میگوید که این دین، آیینی است که تمام آیینهای دیگر را شامل میشود. در این کتاب گفته میشود که اولین ویژگی آیین باب این است که با تمام شرایط هماهنگ است و ساده و کلی است. توجه کنید که آنان، اسلام و دیگر ادیان را محصول شرایط جغرافیایی میدانند و اعتقاد دارند که این ادیان فقط به دلیل جغرافیایی در یک منطقه به وجود آمدهاند و به همین دلیل نمیتوانند شمولیت داشته باشند.
در مقابل، آیین باب را آیینی کلی میدانند که بر همه ادیان شمولیت دارد. برای اثبات ادعای خود مثال بسیار جالبی میزنند. میگویند آن که بتپرست بوده است، به دلیل شرایط اجتماعیشان بوده است، آن کس که ستارهپرست و خورشید پرست است، به این دلیل است که در بین آنان خورشید و ستاره از اهمیت بسیاری برخوردار است.
علاوه بر این، دین حضرت موسی را برای اقوامی مناسب میداند که دچار تشتت شدهاند. جالب است که در مورد قوانین کنفسیوس میگوید که اگر به قوانین این دین بنگرید میبینید که مناسب برای قومی متمدن است که در هرج و مرج، تحت اسارت و ظلم باشند. حتی راجع به اسلام نیز میگوید که این دین متناسب با اعراب و مناسب جغرافیای آنان است و با همین توجیه، موضوع حجاب را نیز میبندد.
ویژگی سوم بابیگری، اقامه عدل است و ویژگی چهارم آن شروع از نقطه مبادی و اصلاح علل ذاتیه است. آنان اعتقاد دارند که ما باید ریشه مسائل را بشناسیم و آن را خشک کنیم. برای مثال در مورد مساله زنا، اعتقاد دارند که باید برویم ریشه مسئله را پیدا کنیم و آن را حل کنیم. حتی در مواردی پیشنهادهایی میدهد و دلایل را مورد بررسی قرار میدهد.
در بخش بعدی این جلسه، موسی حقانی ضمن معرفی یک کتاب برای شناخت تاریخچه ازلیگری در ایران، بخشهایی از آن را خواند. در این کتاب، به ماجرای تشکیل جلسه آزادیخواهان اشاره شده بود. او گفت: برای این که شخصیت میرزاآقاخان و مبحث بهاییها و بابیهای مخفی بیشتر برایتان روشن شود، پیشنهاد میکنم که کتاب «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» نوشته مهدی بنیزاده را بخوانید.
در این کتاب به آزادیخواهان اشاره میشود و میگوید که «در آن دوره (1317 به بعد هجری قمری)، آزادیخواهان در کتابخانه ملی دور یکدیگر جمع میشوند. آنان یک کنگره تشکیل میدهند. البته از آنجا که بسیاری از آنان زیر نظر دولت بودند، لازم بود که جلسه به صورت غیرعلنی برگزار شود.
به همین دلیل باغ یکی از افراد در خیابان گمرک انتخاب میشود تا همه در آنجا جمع شوند. حدود 60 نفر از افراد که به سر نگهداری و ثابت بودن آرا معروف بودند، انتخاب میشوند و در جلسه شرکت میکنند. از جمله کسانی که در این جلسه شرکت میکنند میتوان به سید جمال واعظ، ابوالحسین میرزا شیخالرئیس و ... اشاره کرد.
تقریبا میتوان گفت که عمده افرادی که در این جلسه شرکت کرده بودند، ازلیها بودند. در آن جلسه راجع به سرنگون کردن مظفرالدین شاه صحبت میشود و حاضران متفقالقول اعتقاد دارند که باید حکومت عدالت را گسترده کرد و مظفرالدین شاه را از بین برد.
ملکالمتکلمین در این جلسه میگوید که همه مردم در این اوضاع در خواب غفلت هستند و زیر بار ظلم جان میکندند. اگر دقت کنید میبینید که هدف آنان در جلسه از بین بردن و سرنگونی علما و حکومت است. دقت کنید این که علما در آن زمان با قاجاریها مماشات میکردند و به دنبال اصلاح بودند نه براندازی، دلیل داشت و آن هم این بود که اتفاقاتی که ازلیها میخواستند رقم بزنند را میدانستند و پیشبینی میکردند.
ملکالمتکلمین
آزادیخواهان در پایان این جلسه یه تفاهمنامه 18 ماده ای را تصویب میکنند. در این تفاهم نامه گفته میشود که اولا از این پس باید نخبگان را وارد جریان آزادیخواهان کرد، دوما باید حداکثر استفاده از شکاف بین طرفداران عینالدوله و اتابک بشود، سوما باید به آتش اختلافی که بین این دو گروه ایجاد شده است دامن بزنیم و مخالفین عینالدوله را به مقاومت تشویق کنیم، چهارما باید اشخاص جاهطلب را به مخالفت با دولت و دستگاه فعلی تشویق نماییم، پنجما با حوزه علمیه نجف ارتباط پیدا کرده و خطرات دستگاه کنونی را به آنان خاطر نشان کنید. ششم، در میان شاهزادگان و رجال دولت، کسانی که ناراضی هستند را جمع کرده و با خود هم فکر نمایید. هفتم، با روحانیون متنفذ تهران و کسانی که جسارت و شجاعت دارند، بدون آن که از منظور ما آگاه شوند، همکاری کنید. هشتم، اگر چه مردم روشنفکری که در میان دولتیان هستند، ترسو و محافظهکار هستند اما چون اطلاعاتی از سیاستهای جهان دارند باید با آنان به صورت مخفیانه مشورت کرد و نظامنامهای که بعد از موفقیت باید اجرا نمود را تهیه کرد. نهم، کلیه افراد حاضر در این جلسه موظف هستند که با تمام وسایل ممکن در روشن کردن افکار مردم کوشش کنند و مخاطرات و معایب حکومتهای استبدادی را به مردم بفهمانند. دهم، نویسندگان این جمعیت موظف هستند که مقالاتی چند از اوضاع ایران و مفاسد دستگاه حاکمیت نوشته و آنان را برای روزنامههای دنیا بفرستند و ... این بندها ادامه دارد و در آن موارد مهم گوشزد شده است. دقت کنید که در آن زمان ناصرالدین شاه کشته شده است و مظفرالدین شاه حکومت میکند. در آن زمان، بسیاری از ساختارشکنان در قالبهای مختلف بابی، بهایی، ازلی و ... آماده هستند تا کشور را شلوغ کنند و منتظر یک جرقه هستند.
باید بگویم که آنان دستههای مختلف مردم را به خوبی شناختهاند و بر همین اساس، سیاستگذاری نمودهاند. علاوه بر این، جوری از غرب و اروپا حرف زدهاند که گویی آنجا بهشت است. یکی از موارد مهمی که در این تفاهم نامه بیان میشود، بند هفدهم است. در این بند بیان میشود که سرلوحه تمام آزادیخواهان جهان، آزادی عقیده است. اما به واسطه مشکلاتی که در پیش است، به برادران توصیه اکید میکنیم که از این پس از حضور در مجالس دینی و مذهبی به غیر از مجالس اسلامی خودداری نمایند تا بهانهای به دست دشمنان ندهند.
با پایان این جلسه، کار آنان آغاز میشود. شورایی تشکیل میشود تا کارها را جلو ببرد و بر همین اساس، فعالیت خود را شروع میکنند. از این به بعد، جلسات بعدی در خانه شیخ مهدی شریف کاشانی برگزار میشود که منزل او در یکی از محلههای دور افتاده شهر بوده است و از نظر جاسوسان دور بوده است. اولین کاری که آنان انجام میدهند، اعزام نماینده به عتبات است. نمایندگانی برگزیده به حوزه علمیه عتبات فرستاده میشوند چرا که در آن زمان حوزه علمیه نجف، مرکز روحانیت بوده و شهر نجف پذیرای بیش از 100 میلیون مسلمان جهان بوده است. در اعترافات آنان آمده است که حوزه علمیه نجف و علمای آن بر روح مردم ایران تسلط داشتند و میتوانستند مردم را برای کارهای مختلف بسیج کنند. در اینجا است که میفهمید میرزا رضای شیرازی و شیخ فضلالله نوری چه قدر باهوش و زمانشناس بودهاند چرا که بهاییها به سراغ آنان میروند اما به کار دلخواه آنان تن نمیدهند. جالب است بدانید که نماینده آنان وقتی به حوزه علمیه نجف میرود، میگوید که ایران در شرایط سختی قرار دارد، استبداد بر آن سایه افکنده و باید قانون در آن حاکم شود.
در نوشتههای بهاییها آمده است که سید جمال واعظ شخصیت بسیار معروف و محبوبی بوده است اما من اینگونه فکر نمیکنم چرا که برای مثال کسروی راجع به او میگوید که سید جمال واعظ رخت روحانیت بر تن داشت اما به بنیانگذار آن اعتقاد نداشت. همچنین، مردم اصفهان او را به دلیل بهایی بودن از شهر بیرون میاندازند چه برسد به این که بخواهند بروند و پای ممبر او بنشینند. البته در زمانی که شلوغیها به وجود آمد، او ممبر را از چنگ شیخ محمد واعظ درآورد. باید بگویم که واعظ اصلی مشروطه شیخ محمد واعظ است اما از یک دوره به بعد، اسم او را پاک میکنند و دیگر مطرح نیست.
باید توجه داشت که بهاییها تعدادی از افراد و علما را برای همکاری انتخاب میکنند. برای مثال سید محمد طباطبایی یکی از کسانی است که با آنان همکاری میکند چرا که به اعتقاد آنان، او تنها کسی است که تمام ویژگیهای مدنظر آنان را دارد.
خود بهاییها میگویند که همکاری با سید محمد طباطبایی برای ما بسیار اهمیت داشته است. سید عبدالله نیز شخص دیگری است که این ویژگیها را داشته است. حال جالب است بدانید که او را به صورت بسیار فجیعی در تهران کشتند. او را با 19 گلوله سوراخ سوراخ کردند. حال جالب است که نحوه ورود به حریم او و برقراری ارتباط با ایشان نیز روند خاصی داشته است. این ورود به گونه ای است که شخص مورد نظر کاملا با او ارتباط برقرار کرده و حتی از خصوصیترین امور او نیز باخبر میشده است.
این سایت صرفا مطلب فوق را بازنشر داده است .