بهائیت در ایران : هژبر يزداني فرزند رضاقلي، در 1313 ش در سنگسر (1) از توابع سمنان متولد شد. او از جمله عناصر مهم و كليدي در صحنة اقتصادي رژيم پهلوي بود كه با حمايت بهائيان و دربار پهلوي به ثروتي مثال زدني و بيمانند رسيد. از دوران كودكي و نوجواني وي اطلاع زيادي در دسترس نميباشد. مادر فرح پهلوي وي را چنين توصيف نموده است:
«هژبر يزداني در حلقهي دوستان و نزديكان شمس پهلوي قرار داشت. من بارها، هژبر را با آن صورت گوشت آلود و هيكل خپله و قد كوتاه در ميهمانيهاي كاخ مهر شهر ديده بودم. از نظر من، به يك كدو حلوايي شبيه بود كه از طرفين آن دو زاويه به نام دست بيرون آمده باشد! به انگشتان دستش انگشتريهاي گرانبها داشت كه يك فقرهي آن انگشتري الماس به ارزش پنج ميليون دلار بود! (الماس روي اين حلقه انگشتري كه از الماسهاي استثنايي و جزو20 الماس بزرگ دنيا بود، در يكي از معادن الماس آفريقاي جنوبي كشف شده و هژبر آن را از يك حراجي در لندن خريده بود.» (2)
هژبر تحصيلات ابتدايي خود را از كلاس اول تا پنجم در تهران در دبستان زند و كلاس ششم ابتدايي را در دبستان جمشيد جم و دوره متوسطه را تا كلاس پنجم در دبيرستان فيروز بهرام و ديپلم متوسطه را با يك سال مردودي از دبيرستان مدرس اخذ كرد. (3)
پدرش گلهداري ساده بود و مدتي هم به عنوان چريك دولتي در دوره رضاخان در خدمت ارتش بوده است. (4)
هژبر دوبار ازدواج كرد، در سال 1331 با زني به بهمنه درخشاني، كه بهايي بود و ازدواج هم به رسم بهائيان انجام شد و دومي در فروردين 1345 با خانمي به اسم فاطمه جلالي عراقي كه يك زن مسلمان بود ولي باز هم سند ازدواج آنان توسط بهاييها صادر شد. (5)
يزداني صاحب سه پسر به اسامي: كيومرث، نادر و كاوه و سه دختر به نامهاي: ليلي، نسرين و كتايون بود و بخش عمدهاي از سهام كارخانجات و شركتهاي زراعي، دامداري و صنعتي خود را در مناطق سنگسر، گرگان، زرند ساوه و تهران به نام فرزندانش كرده بود تا از پرداخت ماليات فرار كند. (6)
هژبر، مانند پدرش، كار خود را با گلهداري در سنگسر آغاز نمود و كم كم با خريد دام و ازدياد آن و كار در كشتارگاه تهران و به دست آوردن نفوذ در اين محل و بهرهگيري از حمايت بيدريغ بهائيان از سويي و طرفداري و حمايت دربار پهلوي (عبدالرضا، محمودرضا و شمس پهلوي) و جانبداري همه جانبة عبدالكريم ايادي (پزشك مخصوص شاه) و عنصر مشهور و كليدي بهائيان در دوره پهلوي از طرف ديگر،با خريد سهام كارخانجات و شركتهاي مختلف به ثروتي افسانهاي و بيمانند دست يافت.
البته افراد زيادي در صنف و ردة هژبر در دوره زماني رشد اقتصادي وي حضور داشتند، ليكن سياست جامعه بهائيان اين بود كه نبض سيستم اقتصادي كشور را در زمينههاي بنيادي و به ويژه نان، گوشت، قند و شكر، امور زراعي و دامپروري و صنعت در اختيار داشته باشند، لذا بر آن شدند كه اين كار را به دست مردي از هواداران خود انجام دهند و با در اختيار قراردادن سرماية موسسه مالي بهائيان به هژبر يزداني يك باره او را از گلهداري جزء، به تاجري بزرگ مبدل كردند.
در اين خصوص، زهرا محمدحسينزاده عراقي همسر جهانبخش انهاري، دوست و همكار هژبر، چنين بيان ميدارد:
«هژبر يزداني كسي نبود، چيزي نداشت، گلهداري در سنگسر بيش نبود. او با حمايت بهائيان و عبدالكريم ايادي صاحب اين همه ثروت شد.» (7)
حسين فردوست هم حمايت ايادي از هژبر را از عوامل مهم و مؤثر در رسيدن به قدرت اقتصادي برميشمارد و در خاطرات خود مينويسد:
«هژبر يزداني با حمايت ايادي به قدرتي تبديل شد و اراضي وسيعي را در باختران و مازندران و اصفهان و غيره در اختيار گرفت و براي من معلوم شد كه تمام اين وجوه متعلق به بهائيان است و اين معاملات را يزداني براي آنها ولي به نام خود انجام ميدهد.»
فردوست همچنين در مورد چگونگي و ميزان قدرت وي در معاملات مينويسد:
«چند مورد از معاملات يزداني را شخصاً شنيدم، يك روز ابتهاج، مدير عامل بانك ايرانيان، به من تلفن كرد كه از اين پس در بانك ايرانيان سمتي ندارد و تمام سهام بانك و ساختمان و وسايل آن به هژبر يزداني فروخته شده است. يك روز هم سميعي رئيس بانك توسعه كشاورزي، به من شكايت كرد كه فرد بيتربيتي با دو گارد مسلح به مسلسل بدون اجازه وارد دفتر كارم شده و گفته كه نامش يزداني است و ميخواهد سهام بانك با ساختمان و وسايل به او واگذار شود.! سميعي پاسخ داده كه اين امر منوط به اجازه وزارت كشاورزي و تصويب دولت است. يزداني با خشونت جواب داده كه ترتيب آن را هم ميدهم.» (8)
در جاي ديگر فردوست در مورد حمايت بيدريغ دربار پهلوي از هژبر چنين مينويسد:
«در حوالي سال 1354 شكايتي از معينيان رئيس دفتر مخصوص شاه به دستم رسيد، مبني بر اين كه هژبر يزداني در سنگسر به مراتع چوپانها تجاوز كرده و براي آنان مزاحمت ايجاد ميكند. محمدرضا دستور داده بود كه تحقيق و گزارش شود. دو افسر را به همراه عكاس ساواك به منطقه اعزام كردم. در مراجعت، گزارش آنان حاكي از اين بود كه اهالي ده مرزنآباد در ارتفاعات سنگسر همه بهائي هستند و رئيس آنها هژبر يزداني است و آنها همه مراتع ده مجاور را، كه مسلمان نشين است،به زور تصرف كردهاند. مدارك مستند جمعآوري شد و آلبومي نيز تهيه و ضميمه گزراش شد و مستقيماً به اطلاع محمدرضا رسيد. فرداي آن روز سپهبد ايادي تلفن كرد و گفت شاه گزارش را به من نشان داده،گزارش سراپا مغرضانه است و به شاه گفتم و ايشان دستور داد كه مجدداً هيئت بيغرضي را اعزام داريد! پاسخ دادم كه گزارش هيئت مستند است و اعزام مجدد مفهومي ندارد و افزودم كه شاه ميخواهد يزداني به مناطق چراي ديگران تجاوز كند من كه مدعي نيستم. به هر حال يزداني به كار خود ادامه داد.» (9)
هژبر سعي داشت تا با جلب توجه شاه، فرح پهلوي و خاندان پهلوي به طور اعم، نفوذ خود را بيش از پيش افزايش دهد. از اين رو به مناسبتهاي مختلف جشن و سرور و اعياد با ارسال هداياي گرانبها براي آنان موجبات رسيدن به هدفش را دنبال ميكرد.
موارد عديدهاي وجود دارد كه در اين جا به ذكر چند خاطره از درباريان رژيم گذشته بسنده شده است. مادر فرح پهلوي در اين خصوص ميگويد: «هژبر از بهائيان سرشناس ايران بود، بهائيان ثروت و سرمايه خود را به او سپرده بودند و هژبر با اين سرمايه كار ميكرد. تخطي و خلافكاري و قانونشكني او به اندازهاي بود كه وقتي تصميم به احداث يك مجتمع دامداري در سنگسر گرفت، همه روستائيان و زمينداران مسلمان را با زور از آن منطقه اخراج و زمينهايشان را تصاحب كرد. هژبر علاوه بر دامداري، بانكداري و سرپرستي صنايع و كشاورزي، قاچاق جواهر و طلاي ايران را عهدهدار بود. بر هيچ كس پوشيده نبود كه هژبر نميتواند بدون داشتن پشتوانه قوي به راحتي محمولههاي گرانبهاي خود را از مبادي ورود و خروج كشور عبور دهد. محمدرضا براي آن كه متهم به حمايت از بهائيان نشود، هرگز هژبر را به ميهمانيها و محافل و مجالس خود راه نميداد. فرح هم از او انزجار داشت. زماني هم كه به مناسبت سالروز تولد فرح، يك رشته جواهر عتيقه متعلق به كاترين دوم (امپراتريس روسيه) را به عنوان هديه فرستاد، فرح از قبول آن امتناع كرد. چند هفته بعد، اين رشته جواهر را بر گردن و لباس شمس ديديم و متوجه شديم، هژبر براي آن كه به دخترم دهنكجي كرده باشد، جواهرات را به شمس بخشيده است.» (10)
يا در نامهاي كه از دفتر مخصوص فرح براي هژبر ارسال گرديده، در اين خصوص آمده است:
«جعبه سيگار طلا با تاج برليان زمرد تقديمي جناب عالي از پيشگاه مبارك عليا حضرت شهبانوي ايران گذشت. حسب الامر، مراتب خوشوقتي معظم له ابلاغ ميگردد. ضمناً در اجراي اوامر صادره، چون قوطي سيگار قديمي مربوط به دوره پهلوي است عيناً به وزارت فرهنگ و هنر فرستاده شد كه با ذكر نام اهداء كننده در موزه پهلوي واقع در كاخ مرمر حفظ و نگهداري كنند.» (11)
و يا در نامة ديگر كه از جانب ارتشبد غلامرضا ازهاري، رئيس ستاد ارتش به هژبر يزداني نوشته شده، آمده است:
«آقاي هژبر يزداني، مجلس ضيافت مجلل و باشكوهي كه به مناسبت زادروز خجسته والاحضرت همايون ولايتعهد ايران در هتل هيلتون ترتيب داده بوديد و در آن چند صد نفر مورد پذيرايي گرم و شايان توجهي قرار گرفته عشق شديد جنابعالي را نسبت به سلسله جليله پهلوي كه همگي هر چه داريم از آنهاست ميرساند و اين احساسات در خور هرگونه تقدير و تقديس ميباشد. لذا وظيفه نظامي خود دانستم كه مراتب را به شرف عرض مبارك شاهانه برسانم و اجازه بگيرم كه از اين احساسات گرم و بي شائبه جناب عالي كتبا ً قدرداني نمايم كه اين اجازه را مرحمت فرمودند و خوشوقت كه بدين وسيله مراتب سپاس و تشكر خود را به جنابعالي اعلام و ...» (12)
هژبر با پهن كردن دام احسان و ريخت و پاش براي درباريان و افراد ذينفوذ در صحنههاي سياسي، نظامي و اقتصادي رژيم پهلوي سعي در گسترش هر چه بيشتر نفوذ خود و در واقع قوت گرفتن روز افزون بهائيت در اين زمينه داشت. او كه با حمايت مستقيم و علني و بيچون چراي سپهبد ايادي كار خريد و توسعه شركتهاي زراعي، دامپروري و صنعتي را پيش ميبرد، كم كم وارد صحنه بانكداري كشور نيز گرديد و با در اختيار داشتن سرمايه عظيم و بيمانند به خريد و اضافه نمودن اين كارخانجات و واحدهاي صنعتي اقدام نمود. چه، سياست اقتصادي رژيم پهلوي با نفوذ هر چه بيشتر بهائيان در اين زمينه موافق و هماهنگ بود و هيچ سد و مانعي در مقابل هژبر قرار نداشت كه او با اشاره انگشتي به حاميان خود در دربار پهلوي آن را از ميان برندارد. لذا به سهولت به چنين هدفي دست يافت. در اين مورد، اكثريت افراد مؤثر و مهرههاي كليدي راهبرنده نظام شاهنشاهي با نفوذ بهائيان در ايران و به ويژه در صحنه اقتصادي موافق بودند، حتي خود محمدرضا پهلوي نسبت به نفوذ بهائيان حساسيت نداشت، بلكه خود او صراحتاً گفته بود:
«افراد بهائي در مشاغل مهم و حساس مفيدند چون عليه من توطئه نميكنند.» (13)
عبدالكريم ايادي كه جز محارم خاص شاه بود و محمدرضا تمامي مسائل را با وي در ميان ميگذاشت و از او مشورت ميگرفت در قدرتيابي بهائيان نقش اساسي داشت. او وسايل تحصيل جوانان بهائي را فراهم ميكرد و بخشهاي مهمي از فعاليتهاي اقتصادي در بخش خصوصي در اختيار آنان قرار ميگرفت. لذا در چنين موقعيتي، هژبر توانست صاحب كارخانهها و مراكز توليدي فراواني شود.
به هر حال تبديل هژبر از يك گلهدار ساده در سنگسر به يك قطب اقتصادي، ريشه در اوضاع نابسامان اقتصادي و نظام بانكداري بيمار ايران طي سالهاي 1340 ـ 1350 داشت. هژبر در خريد كارخانجات و شركتهاي مختلف اعتبارات كلاني از شعب مختلف بانك ملي ايران و ساير بانكها دريافت مينمود و از آنها بهره ميجست. با وجود اين گونه بهرهبرداري از اعتبارات كه غيرقانوني و غير مجاز بود، شركتهاي وابسته به هژبر به بانكها مبالغ هنگفتي بدهكار ميشدند. ليكن در هيچ يك از موارد، بانكها پيگيري جدي براي وصول مطالبات نميكردند و اين بدهيها مدت طولاني باقي ميماند و هيچ مرجع قانوني هم مسئله را دنبال نميكرد و لذا يكي از عوامل مؤثر و مهم ديگر در مبدلسازي هژبر گلهدار به ميليونر، همين مسئله استفاده از رانتهاي اقتصادي و سوء استفاده از تسهيلات بانكي بود.
آن چه كه از بررسي اسناد ساواك و ساير اسناد دربار شاهنشاهي منتج ميشود، نامبرده در سوءاستفاده و برخورداري از وامهاي غير قانوني و اعتبارهاي نابجا و غير اصولي يد طولايي داشت و اين امر امكانپذير نبوده مگر با حمايت و اعمال نفوذ افرادي مانند سرلشكر ايادي و ارتشبد نصيري و ديگران. ليكن با بروز مخالفت رئيس كل بانك مركزي و بعد رئيس بانك ملي و شهادت يك نفر از كارمندان بانك به نام سرافراز و يكي از كاركنان خودش به نام انهاري با مشكل جدي روبرو ميشود و سعي ميكند تا با حمايت رجال ذينفوذ دربار پهلوي، مسئله را به نفع خود تمام كند و سرپوش بر روي اعمال زشت و پليد خود بگذارد، اما شهادت انهاري و متعاقب آن ضرب و شتم وي از سوي ايادي هژبر و پيگيري مداوم خانواده وي، موجب بروز موج مخالفي در برابر هژبر ميشود و مسئله در محافل مطبوعاتي سرايت ميكند. در همين اثناء مبارزات مردمي عرصه را به رژيم پهلوي تنگ نموده و حكومت كه در مقابل صفوف عظيم مردم انقلابي، با ايمان و مصمم، عاجز و درمانده شده بود، طي يك اقدام فرمايشي و عوامفريبانه هژبر يزداني را به همراه تني چند از چهرههاي منفور و بدنام دستگير و زنداني نمود. رژيم كه با حمايتهاي همه جانبه خود، او را از هيچ و پوچ به قدرتي عظيم در صحنه اقتصادي مبدل ساخته بود، سعي نمود تا قدري از خشم و نفرت مردم را نسبت به خود بكاهد، ليكن، مردم آگاه و انقلابي فريب اين نمايش را نخوردند و مبارزات مردمي در 22 بهمن 1357 به پيروزي رسد. با پيروزي انقلاب اسلامي درهاي زندانها باز شد و زندانيان آزاد شدند، در اين حركت برخي از رجال وابسته به رژيم پهلوي، از جمله هژبر يزداني از فرصت پيش آمده بهره برد و پس از آزادي از زندان با كمك عوامل خود به خارج از كشور گريخت. هژبر كه با استفاده از سرمايه موسسات بهايي توانسته بود از يك گله د ار ساده در سنگسر به اختاپوسي تبديل شود كه بر بسياري از مراكز قدرت اقتصادي كشور چنگ بيندازد سرانجام در 29 فروردين 1389 در 76 سالگي در كاستاريكا درگذشت .
پينوشتها :
1ـ نام كنوني اين شهر، مهديشهر ميباشد.
2ـ خاطراتي از خاندان پهلوي، ص 2323.
3ـ اسناد همين كتاب، ص 13.
4ـ همان، ص 14.
5ـ همان، ص 6ـ 9.
6ـ همان، ص 4ـ 5.
7ـ فصلنامه مؤسسه تاريخ معاصر ايران، ش 17، 1380، ص 90.
8ـ همان، ص 376.
9ـ همان،ص 375 و 376.
10ـ خاطراتي از خاندان پهلوي، ص 323 و 324.
11ـ فرازهايي از تاريخ انقلاب به روايت اسناد ساواك و آمريكا، تهران، وزارت اطلاعات،1368، ص 16.
12ـ همان، ص 15.
13ـ همان،ص 15.
برگرفته از كتاب «هژبر يزداني به روايت اسناد ساواك» ـ مركز بررسي اسناد تاريخي