دومین پیشوای بهائیت عبدالبهاء، با ادعای ابداع آموزهی اُلفت و محبّت توسط پدرش، گفته است: «جميع میگفتند تعاليم حضرت بهاءالله فی الحقيقه مثل ندارد... میگفتيم از جمله اين تعاليم... دين بايد سبب محبّت و اُلفت باشد اگر نباشد عدم دين بهتر است، در كدام كتاب است».(1)
اما این پیشوای بهائی در برخی مواقع، دُمب خروسش بیرون زده و به غیرابداعی بودن آموزهی اُلفت و محبّت توسط پدرش اعتراف کرده است؛ همچنان که به نقل از عبدالبهاء میخوانیم: «جمیع انبیاء به جهت تربیت آمدند تا نفوس غیربالغه را به بلوغ رسانند و اُلفت و محبّت بین جنس بشر اندازند نه بغض و عداوت».(2)او همچنین هدف از بعثت تمامی انبیاء را برقراری اُلفت و اتحاد تبیین کرده است: «دین باید سبب اتحاد باشد، قلوب را به یکدیگر ارتباط دهد. حضرت مسیح (علیه السلام) و انبیای الهی به جهت اُلفت و اتحاد آمدند، پس اگر دین سبب اختلاف شود، نبودن آن مرجح است».(3)
بنابراین در منطق بهائیت، چگونه ادعای اختراع آموزهی اُلفت و محبّت، با اعتراف به تقلیدی بودن آن قابل جمع است؟!
پینوشت:
1- ر.ک: عباس افندی، خطابات، لانگنهاین آلمان غربی: لجنهی ملّی نشر آثار امری به زبانهای فارسی و عربی، بیتا، ج 3، ص 78.
2-عبدالحمید اشراق خاوری، نسخهی الکترونیکی، پیام ملکوت، ص 65.
3- همان، ص 59.