سفیران کذاب ( بخش بیستم )

سه شنبه, 06 خرداد 1399 18:01 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

مظهریت دروغین

بهائیت در ایران : رهبران بهائی برای گرم کردن بازار کارشان خود را مظهر چهارده معصوم دانسته، اما این نوع اظهارات آنان هم از لحاظ علمی و هم از لحاظ عقلی دارای اشکال است و چون بهائیان ادعا می کنند آیینشان مطابق علم روز است، درنتیجه گفته ی رهبران بهائی غلط محض است.

از دیگر معارف پوچ و بی پایه و اساس بهائیان این است که روح واحد را در اشکال متعدد و قالبهای مختلف جلوه داده و در موارد زیاد روی این فرضیه استدلال کرده و مطالب خود را روی این اساس سست استوار می کنند.

مثلا می گویند: قرة العین همان حضرت زهراء سلام الله علیهاست و سید باب همان حضرت محمد صلی الله علیه و آله است و میرزا بهاء همان حضرت حسین علیه السلام است و امثال اینها.

در آئین باب از کتاب چهار شان سید باب نقل می کند: قل ان مثله کمثل الشمس لو تطلع بما لا تعد انها هی شمس واحدة افلا تبصرون فی یوم یذکر باسم محمد ثم فی یوم ذات حروف السبع ثم فی یوم من یظهره الله الخ (1)- بگوی که آن نظیر آفتابست اگر بی نهایت طلوع کند همان آفتاب واحد است، آیا نمی بینید که روزی به اسم محمد و روزی به اسم هفت حرفی (علی محمد) و روزی به اسم من یظهره الله جلوه می کند.

و باز در آن کتاب نقل می کند: اذ مثل ذلک مثل الشمس لو یطلع الی ما لا نهایة بما لا نهایة انها هی شمس واحدة یوم یذکر آدم یوم یذکر شیث یوم یذکر نوح یوم یذکر ابراهیم یوم یذکر موسی یوم یذکر عیسی یوم یذکر محمد یوم یذکر ذکر الله جل جلاله یوم یذکر من یظهره الله (2) این معنی چون طلوع آفتاب است که اگر بی نهایت و در مظاهر بی نهایه جلوه کند همان آفتاب است در اینجا هم یک روح است که روزی به نام آدم و روزی به نام شیث یا نوح یا ابراهیم یا موسی یا عیسی یا محمد یا ذکر الله (سید باب) یا من یظهره الله جلوه می کند.

آری این معنی در مسلک سید باب و در میان پیروان و اصحاب او رواج کاملی پیدا کرده، و هر کسی خود را مظهر یکی از بزرگان گذشته می دانست، مثلا قدوس می گفت من همان عیسی هستم، بشرویی می گفت من همان سیدالشهداء هستم، قرة العین می گفت من همان حضرت زهراء هستم، چنان که در ضمن حالات آنان نقل نمودیم.

و در لوح مسطور می گوید: ان مثل الظهور کمثل الشمس کل ما یغرب و یطلع هو شمس واحدة افلا تعلمون (3) ظهور شخص نبی مانند ظاهر شدن آفتاب است که هر چه طلوع و غروب کند باز همان آفتاب اولی است اگر چه به ظاهر مختلف و متعدد است.

این فرضیه از سید باب اگر روی وحدت وجود باشد چنان که از امثال آفتاب معلوم می شود، در این صورت فرقی در میان انبیاء و اولیاء و مردم دیگر و بلکه موجودات غیر انسانی نخواهد بود، زیرا همه چون اشعه آفتاب به اصل واحد و به نور واحد برگشت می کنند، و این اختلافات در اثر حدود و قیود و ظروف حاصل شده است، و به قول ملای رومی:

                          چونکه بی رنگی اسیر رنگ شد                             موسی ای با موسی ای در جنگ شد

پس اگر مقصود سید باب این معنی است، اختصاص دادن وحدت به انبیای تنها بی مورد خواهد بود و سید باب می توانست بگوید که:

من آدم و قابیل و هابیل و ابراهیم و شداد و موسی و فرعون و محمد و ابولهب و دیگران هستم.

ثانیا: عرفاء و فلاسفه گفته اند که: در مقام تجلی تکراری نمی شود، یعنی یک امر دو مرتبه تجلی نمی کند و یک فرد نور دو مرتبه ظاهر نمی شود، چنان که در نور آفتاب نیز چنین است، هر ظهور و جلوه ای که از انوار و اشعه آفتاب فرض شود تازه است و هیچ گونه مربوط به گذشته و آینده نیست یعنی چون نور واحد و نور بی رنگ اسیر رنگ و محدود و مقید و مشخص گشت، دیگر با آن حدود و قیود ظاهر نشود.

پس ادعای اینکه من همان آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد هستم با این مبنی سازگار نیست.

ثالثا: اگر مقصود سید باب تناسخ باشد، یعنی قائل شود به اینکه ارواح بعد از جدا شدن از ابدان در مرتبه دوم باز به ابدان دیگر به تناسب مرحله اولی تعلق می گیرد، و این معنی برای همیشه تکرار می شود، این فرضیه هم از لحاظ علمی غلط است، زیرا اگر روح مشخص و محدود و جزئی مقصود باشد، این امر محال است و یک فرد مقید و محدود بار دیگر محال است مشخص و مقید گردد، مگر آنکه حدود و رنگ های اول از بین برود و سپس به رنگ و قید دیگر مشخص گردد.

و اگر روح کلی و بی رنگ مقصود باشد، در این صورت گفتن این که من آدم و نوح و ابراهیم هستم غلط است و روح بی رنگ و کلی با فرد معینی تطبیق نمی کند.

رابعا: بر فرض صحت این معانی سید باب باید اثبات کند که من موسی هستم نه فرعون و محمد هستم نه ابوجهل و علی هستم نه ابن ملجم و اگر دعوی تنها کافی باشد از هر کسی ساخته است. (4)

و به هر صورت این سخن از پیغمبر قرن نوزدهم گذشته از آن که برخلاف منطق و برهان و عقل است تازه احتیاج به اثبات هم خواهد داشت. پس هر کس جای خود را دارد و امثال علی محمد باب اگر جزء انسان های شریف و خوب بودند، نمی توانستند خود را مظهر معصومین معرفی کنند، اما واضح و مبرهن است که رهبران بهائی همه از دسته انسان های فریبکار هستند که بخاطر جاه و مقام حزب جدیدی به راه انداختند، و در این صورت باید خود را مظهر فرعون و نمرود و امثال اینها بدانند.

 پی نوشت:

1- آئین باب، صفحه 48

2- آئین باب، صفحه 49

3- لوح مسطور، سوره 42

4- محاکمه و بررسی باب و بهاء جلد 3 صفحه 144 تا 147

 

خواندن 455 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی