" قرة العین " نخستین زن کشف حجاب کننده در تاریخ ایران که بود؟

جمعه, 09 خرداد 1399 15:48 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بهائیت در ایران : قرةالعين صبيه مرحوم حاجي ملاصالح قزويني كه اسمش ام سلمه خانم بوده و از قرار معلوم لقب قرةالعين لقبي است كه سيد رشتي او را به دين لقب ملقب و مخاطب داشته و سيد باب گويا او را طاهره خطاب مي كرده تا آن درجه كه مشهور است داراي هوش و ذكاي مدهشي بوده است.

قرة العين و ادبيات در عالم نسوان

یکی دیگر از همراهان و فتنه برانگیزان فرقه ضاله بابیت و بهاییت که حتی به خود جسارت الوهیت هم داده کسی نیست جز قره العین ، براین شدیم که از قره العین بنویسیم تا با شناخت خیانت هایش تاثیر او در استخوان بندی این فرق ضاله را بیان کنیم.

اكنون نظري افكنيم به علم و عمل قرةالعين و قدر و قيمت آن:

پوشيده نماند كه قرةالعين صبيه مرحوم حاجي ملاصالح قزويني كه اسمش ام سلمه خانم بوده و از قرار معلوم لقب قرةالعين لقبي است كه سيد رشتي او را به دين لقب ملقب و مخاطب داشته و اخيرا سيد باب گويا او را طاهره خطاب مي كرده تا آن درجه كه مشهور است داراي هوش و ذكاي مدهشي بوده و قريحه ادبي او نزد بعضي مسلم شده مگر اينكه دو نظر در مراتب او منظور است كه نمي توانيم از ذكر آن بگذريم. اول اينكه آيا به اين درجه ي از شهرت كه رسيده است واقعا مراتب فضل و ادبياتش در خور اين درجه از شهرت بوده يا مسائل ديگري مزيد اين اشتهار شده.

دوم آنكه آيا شور و نشور او كلا منبعث از عوالم مذهبي بوده و حقيقتا راه حق را آن طور كه اظهار كرده شناخته و يا مسائل ديگري هم به اين مقصد توأم و مخلوط شده و بالاخره آيا واقعا طاهره بوده يا غير طاهره؟ پس بايد دانست كه در مراتب ادبيه مثل قرةالعين و بهتر از او زنان بسياري هم قبل از او هم بعد از او آمده اند ولي هيچ كدام داراي اين درجه از شهرت نشده اند پس بديهي است كه موجب شهرتش همين قضاياي دينيه بوده كه آن هم به طور حتم آلوده ي به حرف هائي شده كه شهرتش به نكبتش ارزش ندارد. و اگر هم به خودي خود مايل به اين گونه آلايشاث نبوده پس از حشر با خانواده ي ميرزا بزرگ نوري پاك از آلايش نمانده است باري (اين سخن بگذار تا وقت دگر) بلي چنانچه گفتيم قرةالعين تهي از فضل و ادب نبوده ولي نه به اين حدي كه مشهور است مثلا اشعاري به او نسبت مي دهند كه يكي از آن اشعار اثر قريحه ي قرةالعين نيست. مشهورترين غزلي كه به او نسبت داده شده اين غزل است.

لمعات وجهك اشرقت

بشعاع طلعتك اعتلا

ز چه روالست بربكم

نزني بزن كه بلي بلي

چندان اين غزل به او منسوب و مشهور شده كه نمي توان از هيچ ذهني بيرون كرد و گفت اين اشعار از قرةالعين نيست مگر عده ي قليلي از اهل تتبع و تحقيق كه كتاب صحبت لاري را ديده باشند و دانسته باشند اين اشعار از ملا باقر صحبت است و به طبع رسيده است و تخلص آن اين است (بنشين چو صحبت و دميدم) كه حضرات مي خوانند «بنشين چه طولي ودميدم» در حالتي كه تخلص قرةالعين طوطي نبوده نگارنده اين مسئله را در همان تاريخ مغلوطي كه براي بهائيان نوشته و اينك آن را به سبب اغلاطي كه در آن هست الغا كرده و هر دم بالغاء آن تكرار مطلع مي كنم همين مطلب را نوشته ام و حضرات مي خواستند از آن كتاب محو كنند و مردم را باز در شبهه گذارند ولي در اين قضيه مقاومت كردم و گفتم آخر شعر شاعر ديگري كه در كتاب خودش مندرج و مطبوع است نمي توان در بوته ي اجمال و اشتباه گذاشت و يا به كسي ديگر نسبت داد و اين اشعار از صحبت لاري است و بايد در تاريخ ذكر كرد كه اشتباها به قرةالعين منسوب شده بعد از آنكه ملزم و مفحم شدند عجب در اين است كه يك بهائي بنده ي خدا گفت شايد صحبت لاري از قرةالعين اقتباس و استراق كرده و به خود نسبت داده! گفتم عجبا صحبت لاري مقدم بر قرةالعين بوده است زيرا قرةالعين بعد از طلوع باب جلوه و عرض اندام كرده و صحبت لاري در احيان طلوع باب در گذشته چگونه ممكن است كه او از قرةالعين اقتباس كرده باشد وانگهي از ساير اشعار صحبت معلوم است كه او طبعي سرشار و قريحه ي گهربار داشته پس گفتم اين حكايت شبيه است به كار مهدي نامي كه مدعي شد غزلي ساخته ام و شروع كرد به خواندن غزل سعدي بدون كم و زياد و چون به مقطع آن رسيد به جاي سعدي مهدي را ذكر كرد گفتند آقاي عزيز سعدي است نه مهدي و شما شعر سعدي را سرقت كرده ايد گفت بلكه سعدي از من سرقت كرده باشد گفتند 600 سال قبل تو كجا بودي كه سعدي از تو سرقت كند گفت اگر بودم كه مانع مي شدم چون نبودم اين سرقت واقع شد! پس از اين مذاكره ترك مشاجره گفتند و اين قضيه در كتاب درج شد! باري فقط غزل قرةالعين كه تا كنون نتوانسته ايم صاحب ديگري برايش پيدا كنيم اين غزل است كه در تاريخ مذكور هم درج است و باز آن را در اينجا تكرار مي كنيم و مي گوئيم كه اگر فردا براي اين غزل هم صاحبي پيدا شد به ما مربوط نيست (الحق يرجع لاهله) ولي عجالتا ممكن مي دانيم كه اين غزل از او باشد.

غزل قرة العين:

گر بتو افتدم نظر چهره به چهره روبرو

شرح دهم غم ترا نكته به نكته مو به مو

***

از پي ديدن رخت همچو صبا فتاده ام

خانه به خانه در بدر كوچه به كوچه كو به كو

***

دور دهان تنگ تو عارض عنبرين خطت

غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو

***

مي رود از فراغ تو خون دل از دو ديده ام

دجله به دجله يم بيم چشمه به چشمه جو به جو

***

مهر ترا دل حزين بافته بر قماش جان

رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو

***

در دل خويش طاهره گشت و نجست جز ترا

صفحه به صفحه لابلا پرده به پرده تو به تو.( صاحب اين غزل هم بعد از چهار سال پيدا شد رجوع به جلد سوم كشف الحيل كنيد.) اما منشائات فارسي و عربي او شبيه است به همان ترهات باب و بها چه كه در آن روز به طوري كه اشاره كرديم همه ي اصحاب باب معتقد بودند كه طرز بدعي در نگارشات خود اتخاذ كرده باشند و آن را كلمات فطريه و آيات منزله بخوانند و به قول يك نفر گويا انقلاب ادبي به كار مي بردند ولي چه انقلابي كه هر اديبي را منقلب مي كند و به حيرت مي افكند كه آيا انسان هم ممكن است اين قدر الفاظ بي مورد بي معني را به هم تركيب كند و خود را عاقل پندارد؟! اكنون براي نمونه مناجاتي كه مي گويند از آيات و آثار قرةالعين و در همان كتاب تاريخ ما در تحت نظر عباس افندي در آمده و مورد تصديق او واقع شده مي نگاريم و لو اينكه افندي در اين تصديق هم منظورش اين بوده كه اشارات آن مناجات را به پدر خود مرجوع دارد چه اسم بها در آن مذكور است. (هر چند ميرزاي نوري در آن وقت مشهور به بها نبوده و قرةالعين اين كلمه را به عنوان وصفي بيان كرده و اگر لفظ مناط باشد لفظ ازل هم در آن كلمات هست و ما هر دو را موهوم مي دانيم)

صاحب اين غزل هم بعد از چهار سال پيدا شد رجوع به جلد سوم كشف الحيل كنيد.

---------------------------

به قطعه هایی از مناجات قره العین توجه نمائید!

صفحه 272 كواكب الدريه

الله هو الاعز الارفع المجيب

ثنائيات مضيئات از حقايق اهل حقيقت در شعشعه و ضياء و بهائيات منيرات از ذوات ارباب محبت در لمعان و بها آفرين بر جان آفريني كه سواي او نيست تا آنكه او را آفرين گويد و تحسين بر خالق تحسيني كه او سزد او را تحسين نمايد اي جان آفريني كه به خودي خودت به خداوندي خدائي و يا بديعي كه بدع را از روي خود نمائي (!) نظري تمام بر اهل ولايت بالتمام و صطلي از صطلات غمام بر اهل نظام (!) الهي مشاهده مي نمايم به عين العيان كه ايشان مطهر از كل ماسوي آمدند و ملاحظه مي فرمايم (!) كه قابل عصيات كبري شدند، الهي عطيه ي نازله از مصدر قدرتت اليوم سر ربوبيت است و آنچه قابل اعطاي الهيه است آن عين الوهيت است. الهي مشاهده مي نمايم كه در حقيقت مقدسه اي در بروز و ملاحظه مي فرمايم كه در حقيقت نقطه اي در ظهور - الهي بهجتم لايق عطاي سرمدي و آنكه دليل اويم قابل اعطاي احمدي الهي صلوات تو نازل بر بهائيان بهيئه و زميرات سرمديه... به عزتت كه نقصي در هيكل امر مبرمت در بدء وجود او نبوده و طرئي بر وجه حكم احكمت از يوم ازل نازل نانموده... الهي بايد كه براندازي حجاب را از وجه باقي ديمومي و بايد بپاشي ذرات سحاب را از طلعت قايم قيومي تا آنكه اهل حقيقت از مركز واحده به اجتماع برآيند و سر دعوت را اظهار امنيت خود ابراز فرمايند. اي ملك وهابي كه لم يزل فواره (!) قدرتت در زشحان و لايزال عين عنايتت بر اهل تبيان در جريان اشهد كه مد مدادم از نزدت نازل (!) واري كه سر توصيل ودادم از حضرتت واصل الخ.

اما اينكه گفته شد زنان اديبه ي پيش از قرةالعين و بعد از او آمده اند كه به مراتب از او خوش قريحه تر و دانشمندتر بوده اند شايد بي جا نگفته باشيم. چه اگر با اشعار مهستي گنجوي و زيب النساء خانم و حياتي همشيره نور عليشاه مشهور و صدها امثال ايشان مراجعه شود ديده مي شود كه هر يك در پرداخت نكات ادبي نهايت لطافت و نزاكت و مهارت را به كار برده اند.

زيب النساء خانم مي گويد:

بشكند دستي كه خم بر گردن ياري نشد

كور به چشمي كه لذت گير دلداري نشد

***

صد بهار آخر شد و هر گل به فرقي جا گرفت

غنچه ي باغ دل ما زيب دستساري نشد

***

محترمه ي ديگري از محترمات معاصر گويد:

زيبا پسرا برخيز وين طره به يك سو زن

كاين دهر نمي ارزد بعد از تو به يك سوزن

***

تا بر رخ چون ماهت زلف تو حجاب آمد

آواره به يك سو مرد آشفته به يك سوزن

اشعار پروين و امثال او در همين سنين به نظر اهل ادب رسيده و مورد تحسين گرديده [1] در نثر مقالات بدرالملوك و صدها از امثال در جرايد و مجلات حاوي نكات ادبي و علمي و مورد توجه هر اديب دانشمند شده و بالاخره اگر انصاف دهيم خدمات هر يك از اين مخدرات پاكدامن به مقام علم و ادب و ترقي نسوان به مراتب بيش از قرةالعين بوده و هست چه كه اين محترمات پيرامون سفسطه هاي دينيه بابيه نگشته و دامن به امور غير مقدسه نيالوده فقط در علم و ادب سخن گفته اند اما قرةالعين جز اينكه خود را در قضاياي دينيه انداخته و با مرداني چند به هر سو و كو دويده و عاقبت هم بر خلاف آنچه گمان مي كرده است (كه ارتداد زن سبب قتل او نمي شود) به قتل رسيده ديگر هنري بروز نداده و حتي خدمتي به جامعه نكرده بلكه بالعكس حركات او يكصد يا چند صد سال ترقي زنان ايران را عقب انداخته به طوري كه هنوز هر خانم محترم را كه بخواهند هو كنند پيرايه ي به او بسته خصوصا اگر يك روز از كوچه ي كه يك زن بهائي در آن كوچه است عبور كرده باشد او را بدان اتهام متهم داشته از ترقي بازش مي دارند و اگر بگويند قرةالعين دامنش پاك بوده پس بايد گفت معاشرتش با بها و من معه و شهرت اسمش در ميان اين طايفه و استدلال ايشان به نام او اقلا نام او را خراب كرده و مقام ادبي و علمي او نيز فاسد و بي نتيجه گشته و بالاخره از وجود او نتيجه ي خوبي حاصل نشده است اين است كه در اينجا هر خانم محترمي كه قصدش ترقي خود و همجنسانش باشد بايد بيدار شود و تا آخر درجه امكان از زنان بهائي و مجالس ايشان بگريزد و از هيچ گونه سخن خوش آب و رنگشان متأثر نشده فريب نخورد كه در اين بساط جز خرابي دنيا و آخرت چيزي يافت نمي شود و از ترقيات ديگر هم انسان باز مي ماند و نيز از استراق ادبي بپرهيزند كه بالاخره مكشوف مي شود به جاي نيكنامي بدنامي به بار مي آورد.

(من آنچه شرط بلاغ است با تو مي گويم

تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال)

[1] مع الاسف در اين هنگام كه پروين اعتصامي جوانمرگ شده به رهبري يكي از دوستان مراجعه به ديواني كردم كه به نام ديوان پروين منتشر ساخته اند و ديدم سه چهارم از آن ديوان تقريبا استراق است از اشعار رونق عليشاه كه تماما كلمه رونق از آن برداشته و كلمه ي پروين به جايش گذاشته شده و بسي افسوس خوردم از اين گونه خيانت هاي ادبي كه ديگران هم از پيروان قرةالعين آموخته و اعمال نموده اند.

 [1] اين شمايل مبارك عبارت است از عكس شش نفر از حمال هاي بندر جز كه اصلا از اهل سنگسر بوده اند با دو سه نفر ديگر از چوبدارهاي آنجا كه هيئت بهائي بندر را تشكيل مي دهند.

قرة العین اولین زن مرتجع علیه حجاب

 اولین زنی که به علیمحمد شیرازی گروید و در دشت بدشت بی حجاب در مجلس مردان حاضر شد. بهاییان امروزه او را به عنوان الگوی زنان و اولین زن قیام کننده بر علیه ارتجاع معرفی میکنند

 

کشف حجاب از زنان مسلمان و انهدام وجدان مشترک اسلامی ، واقعیت تردید ناپذیر تاریخی است که از دیرباز مورد توجه جدی استعمار جهانی بوده است. از سال های دور کوشش های فراوانی شده است تا زمینه های روانی، فرهنگی و اجتماعی گریز از ارزش های اسلامی ایجاد شود. پیدایش مسلک بابیگری در ایران نیز همین مقصود را تعقیب می کند.

این نوشتار شخصیت زرین تاج قزوینی یکی از زنان بهایی را که زمینه ساز و مجری توطئه کشف حجاب در ایران بود را  مورد بررسی قرار می دهد.

تا زمان کشف حجاب و شروع تغییرات پر دامنه مدرنیسم رضاشاهی ، نمونه ای یافت نمی شود که زنان ایرانی و حتی بانوان درباری ، سر برهنه و بی حجاب در ملأ عام ظاهر شوند مگر یک زن !

زنی به نام فاطمه زرین تاج که او تا قبل از گرایش به سید علی محمد باب، به عالمه و فاضله و شاعره بودن می ستودند. فاطمه در خانواده ای روحانی به دنیا آمد. پدرش از مجتهدان معروف قزوین و برادر ملا محمد تقی برغانی مجتهد مشهور و قدرتمند آن موقع ایران بود.

زمانی که سخنان محمد باب به مذاق زرین تاج خوش آمد، خود برخلاف حکم شریعت اسلامی، مطلقه و فرزندانش را رها کرد؛ او شاگرد سید باب شد و تبلیغ وسیع مرام بهائیت را آغاز نمود. شاگردان باب نیز پروانه وار گرد او می گشتند و به خاطر حسن و جمالش او را بدرالدجی و شمس الضحی می خواندند. سید باب در مکاتبات خود زرین تاج را قره العین خواند و همین وصف برای وی ماندگار شد.

او نخستین زنی است که در تاریخ معاصر ایران، بر اساس دستورالعمل یک مکتب استعماری پوشش را از روی و تن برگرفت و در اجتماع مردان ظاهر شد. و با این اقدام گستاخانه و متهورانه، نخستین سنگ بنای بی حجابی را در جامعه اسلامی ایران به جا گذاشت و برای شروع هدف های استعماری و بر افروختن جهنم توطئه جرقه نخست را زد.

قره العین با ارائه رفتاری کاملاً متضاد با دستور دین اسلام و نیز شرایط روحی و اجتماعی آن دوران و با نمایش گذاشتن سیمای برهنه ی خویش، کوشید اولین کسی باشد که رسوم گذشته را از بین می برد و زمینه های اجتماعی گسترش بی دینی و اباحی گری را فراهم می کند.

قره العین با سیمایی آراسته بر منبر می نشست و با صراحت تمام می گفت: « آن چه اسلام آورده در هنگام ظهور باب ملغی و منسوخ است و چون باب قائم حق دارد که در مذهب تصرف نماید، پس شریعت اسلام بعد از ظهور قائم، منسوخ است و چون قائم هنوز احکام و تکالیف جدید را مدون و تکمیل نکرده است زمان فترت است و کلیه تکالیف از گردن مردمان ساقط. تا امروز تبعیت از احکام دین اسلام بر شما واجب بود، ولی از هنگام ظهور باب دیگر بر هیچ مسلمانی جایز نیست که از دستورات دین اسلام پیروی نماید. با لذت کامل زندگی کنید و از هر قیدی آزاد باشید.»

تاریخ گواهی می دهد که جذب قره العین به باب نه از جهت فکری، بلکه به علت شهوت پرستی او بود. او نمی توانست به یک شوهر اکتفا کند، از طرف دیگر خاندان وی، مظهر زهد و قناعت و عصمت و عفت بودندو در چنین خاندانی برای او وسایل عیش و عشرت و آزادی وجود نداشت . به همین سبب تصمیم گرفت که یکباره خود را از قید و بند دین و مذهب آزاد سازد و با حزبی که به هیچ نظم و قاعده ای مقید نیست همراه شود .

بابیان تنها حزبی بودند که دارای مرام اشتراک جنسی بودند. از همین رو قره العین با آنها پیوند خورد و اولین نغمه های شوم بی حجابی زنان را سر داد و خود را به عنوان اولین زن بی حجاب تاریخ معاصر مطرح کرد.

او در خلال تبلیغ مرام باب ، بدون هیچ واهمه ای عقاید سخیف بابیان را درباره ی اشتراک جنسی وصف می کرد و به حضار بشارت می داد که نه تنها از این پس زنان می توانند آزاد و رها در اجتماع حضور یابند، بلکه یک زن می تواند با چندین مرد ارتباط داشته باشد.

قره العین در اول ذیقعده 1268 هجری قمری مطابق با 27 مرداد 1231 هجری شمسی به دست عزیزخان، سردار سپاه ناصر الدین شاه در باغ ایلخانی اعدام شد. (4) پس از مرگ او، اندیشه بی حجابی زنان یکی از برنامه های استعماری برای فرهنگ زدایی از ملل مسلمان شد .

 

 

 

 

خواندن 502 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی