بهائیت در ایران : سید باب در بیان جزای محزون کردن انسان ها را پرداخت نه مثقال طلا به بیت العدل دانسته و جالب اینجاست که جریمه ی ناراحت کردن دیگران با زنا یکی است و هر دو در جیب بیت العدل سرازیر می شود. و اما وقتی حسینعلی نوری دید که بازار بابیت کساد است، این حکم را در اقدس عفو کرد.
سید باب در بیان می گوید: فی ان من یحزن نفسا عامدا فله ان یاتی تسعة عشر مثقالا من الذهب ان استطاع و الا من الفضة و الا فلیستغفر الله تسعة عشر مرة- اگر کسی دیگری را از روی عمد محزون کند باید نوزده مثقال طلا بدهد، و اگر متمکن نباشد لازمست نوزده مرتبه استغفار نماید. (1)
سپس می گوید: و من یحبس نفسا یحرم علیه ما یحل علیه من قبل الی حین ما یحبس و یهبط کل عمله و ما کان من المومنین و ان یرجع الی ما یحرم علیه فی کل شهر تسعة عشر مثقالا من الذهب- کسی که دیگری را محبوس و زندانی کند حرام می شود بر او (زن او) که تا آن موقع حلال بوده است و تمام اعمال خیر او ریخته و محو می شود، و اگر رجوع کند بر آن زنی که حرام شده است باید در هر ماهی نوزده مثقال طلا بدهد.
ولی میرزا بهاء بر خلاف سید باب می گوید: من یحزن احدا فله ان ینفق تسعة عشر مثقالا من الذهب هذا ما حکم به مولی العالمین انه قد عفا ذلک عنکم فی هذا الظهور و یوصیکم بالبر و التقوی امرا من عنده فی هذا اللوح المنیر- در کتاب بیان نازل شده بود که اگر کسی را محزون کردید می باید نوزده مثقال طلا انفاق کنید و این حکم مولای عالمین بود ولی در این لوح منیر از این حکم عفو کرده و در این ظهور وصیت می شود به نیکو کاری و تقوی و این امریست از جانب خداوند. (2)
آری حکم بیان (به طوری که دیدیم) در نهایت درجه غرابت بوده و بسی حیرت آور است که دیه محزون کردن یک نفر به اندازه دیه زنا کردن با او باشد، و شگفت آور و حیرت انگیزتر از آن تعلیل بیان بود که این حکم بخاطر اینست که کسی نشناخته و نفهمیده دیگری را محزون ننماید، و مراقب باشد که یک مرتبه شجره حقیقت (من یظهره الله) محزون نشود.
و به عقیده ما، جناب بهاء کتاب اقدس را از روی مجبوریت و بخاط اصلاح کتاب بیان نوشته است، زیرا سران بابیه پس از این که به خود آمدند به نواقص و عیوب و خرافات و جهات ضعف گفته های باب متوجه شده و در مقام اصلاح و گرم کردن بازار دین جدید و رنگ و روغن دادن به آن آمدند.
بیانی که احراق کتب ملل دیگر جهان را واجب بداند، بیانی که در موقع محزون کردن دیگری نوزده مثقال طلا دیه تعیین بکند، بیانی که سوال کردن از مطالب علمی و مسائل برهانی را تحریم بکند، بیانی که بگوید اشیاء نفیسه خود را به من بدهید و همچنین مطالب و الفاظ عجیب و غریب دیگر، البته این کتاب عوض کردنی است.
و طلب دیگر این که جمعیتی که (بدون تعقل) از چنین کتاب و چنین آئین و چنین احکام برخلاف عقل و خرد و فطرت پیروی کرده و آنرا با جان و دل می پسندند، آیا از این جمعیت نباید استفاده کرد؟ و آیا از این اغنام الهی نباید قدر دانی و محافظت نمود؟(3)
هنگامی که جناب بهاء خود را از جناب باب کمتر نمی بیند، چه داعی دارد که از ترویج کرده و شخصیت و منزلت خود را در مقابل شخصیت او که پست تر است فانی و محو نماید.
چنانکه ما هم داعی نداریم که بهائیان ساده لوح از آئین بهائیت دست بکشند، زیرا می دانیم که این جماعت بالاخره بیچارگانی هستند که اگر از این نیرنگ و از این آلودگی و حیرت نجات یافتند، در وادی دیگری مبتلا و سرگردان خواهند شد. و خوب است بهائیان در فکر خود باشند و از تقلید و محدودیت فکری و نظری و علمی خود را خارج کرده و با کمال حریت و بی طرفی فکر در صدد تحصیل سعادت و خوشبختی آیند.
پی نوشت:
1- بیان، باب ثامن عشر از واحد سابع
2- اقدس صفحه 39 سطر 15
3- محاکمه و بررسی باب و بهاء جلد 2 صفحه 200 تا 202