متن :
مورخان و محققان ایرانى درباره وجود پیوند میان باب و بابیت نخستین با کانونهاى استعمارى، دو نظر متفاوت ابراز کردهاند. عدهای از آنها، با استناد به دستهای از قرائن و شواهد تاریخى، که به سادگی نمیتوان از کنار آنها عبور کرد، قدرتهاى استعمارى را در ایجاد و پیدایش اصل جنبش بابیگرى دخیل و مؤثر مىدانند و عدهای دیگر، بابیت را، در بنیاد، جنبشی خودجوش شمرده و بر این باورند که مداخله قدرتهاى استکبارى در این جنبش، پس از شروع و گسترش آن بوده است.
مورخان و محققان یادشده، اما، نوعاً درباره دست داشتن دولتهاى استعمارى در ایجاد بهائیت (یا دست کم: تقویت و پیشبرد آن) تقریباً متفقاند و حتى بسیارى از کسانى که «بابیگرى» را جنبشى بهاصطلاح خلقى و انقلابى شمرده، درباره «بهائیت» تصریح کردهاند که از اساس، ریشهاى استعمارى داشته است.
در این زمینه به دیدگاه گروهی از مورخان معاصر ــ که با وجود تعلق به گرایشها و جناحهای مختلف فکری و سیاسی، نسبت به بهائیت، نگاهی واحد: نگاه منفی، دارند ــ اشاره شده است.
1ــ محمد جواد شیخالاسلامى
دکتر شیخالاسلامى ــ استاد فقید دانشگاه و نویسنده و مترجم پراطلاع معاصر ــ خاطرات سیاسى سر آرتور هاردینگ (استاد اعظم فراماسونرى، و وزیرمختار بریتانیا در ایران زمان مظفرالدینشاه) را به فارسى ترجمه کرده و بر آن تعلیقاتی افزوده است. مستر هاردینگ در بخشى از خاطرات خود، با لحنى جانبدارانه، از بابیان و بهائیان یاد کرده و جناب شیخالاسلامى با تعریض به حمایت سفیر بریتانیا از آنان نوشته است:
«در عرض یکصد سال اخیر، بابیان و بهائیان ایران همیشه از خطّ مشى سیاسى انگلستان در شرق پیروى کردهاند و ستایش وزیرمختار انگلیس از آنها امرى است کاملاً طبیعى.»(1)
2ــ احمد کسروى
احمد کسروى، از کسانی است که با بهائیان از نزدیک بحث و گفتوگو داشته و آثارشان را بررسی و نقد کرده است. وی، رهبرى بهائیت را در آغاز پیدایش، بسته و پیوسته به استعمار تزارى دانسته، و در ادوار بعد (مشخصاً در اواخر جنگ جهانى اول) با امپراتورى بریتانیا در پیوند شمرده است. چنانکه متقابلاً رهبرى گروه ازلیان (میرزا یحیى صبح ازل، برادر کوچک بهاء) به قبله لندن نماز مىگزارده است. کسروى نوشته است: «آنچه دانستهایم [حسینعلى] بهاء در تهران با کارکنان سیاسى روس همبستگى مىداشته، و این بوده چون به زندان افتاد روسیان به رهایىاش کوشیده و از تهران تا بغداد غلامى از کنسولخانه همراهش گردانیدهاند. پس از آن نیز دولت امپراتورى روس در نهان و آشکار هوادارى از بهاء و دسته او نشان مىداده. این است در عشقآباد و دیگر جاها، آزادى به ایشان داده شد.
از آن سو انگلیسیان به نام همچشمى که در سیاست شرقى خود با روسیان مىداشتند، به میرزا یحیى صبحازل که از بهاء جدا گردیده دسته دیگرى به نام ازلیان داشت، پشتیبانى مىنمودهاند. بهویژه پس از آن که جزیره قبرس، که نشیمنگاه ازل مىبود، به دست ایشان افتاده که دلبستگىشان به او و پیروانش بیشتر گردیده.
چاپ کتاب نقطه ”الکاف“ که پرفسور براون به آن برخاسته و آن ”مقدمه“ دلسوزانهاى که نوشته، اگرچه عنوانش دلسوزى به تاریخ و دلبستگى به آشکار شدن آمیغهاى تاریخ است، ولى انگیزه نهانىاش پشتیبانى از ازل و بابیان مىبوده.
سالها چنین مىگذشته و از دو دسته، آن یکى پشتیبانى از روسیان مىدیده و این یکى از هوادارى انگلیسیان بهره مىجسته، و این پشتیبانى و هوادارى در پیشامدهاى درون ایران نیز... [بىتأثیر] نمىبوده، تا هنگامى که جنگ جهانگیر گذشته [جنگ جهانى اول] پیش آمده. چون در نتیجه آن جنگ، از یکسو دولت امپراتورى روس با سیاستهاى خود برافتاد و از میان رفت و از یکسو دولت انگلیس به فلسطین، که عکا کانون بهائیگرى در آنجاست،(2) دست یافت. از آن سوى تا این هنگام میرزا یحیى مرده و دستگاه او به هم خورده و ازلیان، چه در ایران و چه در دیگرجاها، سست و گمنام گردیده بودند. این پیشامدها آن حال پیش را از میان برده است.
یکى از داستانهایى که دستاویز به دست بدخواهان بهائیگرى داده و راستى را داستان ننگآورى مىباشد آن است که پس از چیره گردیدن انگلیسیان به فلسطین، عبدالبهاء درخواست لقب ”سر“ (Sir) از آن دولت کرده و چون دادهاند، روز رسیدن فرمان و نشان در عکا جشنى برپا گردانیده و موزیک نوازیدهاند و در همان بزم پیکرهاى برداشتهاند. پیداست که عبدالبهاء این را شوندِ پیشرفت بهائیگرى و نیرومندى بهائیان پنداشته و کرده، ولى راستى را جز مایه رسوایى نبوده است و جز به ناتوانى بهائیان نتواند افزود.»(3)
دیدگاه فوق را، کسروى در «تاریخ مشروطه» خود نیز، آنجا که در پی تحلیل چرایى و چگونگىِ حمایت ازلیان از مشروطه و حمایت بهائیان از استبداد میباشد، بازتاب داده است: «ما اگر بخواهیم همبستگیای را که میان بهائیان و ازلیان ــ دو گروه منشعب از فرقه بابیه ــ با مشروطه بوده، بهراستى روشن گردانیم، باید بگوییم: بهائیان هواخواه خودکامگى و ازلیان هواخواه مشروطه بودند... در جنبش مشروطه، چون دولت انگلیس هواخواه آن مىبود، ازلیان پا به میان نهادند. ما تنها در اینجا نام خاندان دولتآبادى را مىبریم. حاجى میرزا هادى ــ پدر یحیى دولت آبادى ــ بزرگ این خاندان، نماینده صبح ازل در ایران بود. از آن سوى، چون دولت امپراتورى روس، دشمنى با مشروطه نشان مىداد، بهائیان با دستور عباس افندى عبدالبهاء، خود را از مشروطه کنار گرفته از درون هواخواهان محمدعلىمیرزا مىبودند.»(4)
3ــ اسماعیل رائین
رائین، کتابی خواندنی با عنوان «انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی» دارد که ضمن شرح انشعابها و دودستگیهای متعدد و مستمر در بین بابیت و بهائیت، وابستگی آنان به بیگانگان (روسها، انگلیسیها، امریکاییها و صهیونیستها) را به طور مستند بازگو کرده است.
اسماعیل رائین نیز (همچون کسروى) معتقد است که در تحولات و انشعاباتى که پس از قتل علىمحمد باب در میان یاران و هواداران وى رخ داد، بهائیها سهم روس تزارى شدند و ازلیها، بهویژه پس از سلطه انگلیسىها بر قبرس (و بیرون آوردن آن از چنگ عثمانى) در سهم لندن قرار گرفتند.(5) رائین این گروهها را مورد توجه خاص و حمایت ویژه بیگانگان دانسته و معتقد است رهبرى بهائیت، از آغاز تا امروز، مجموعاً بین روس تزارى، انگلیس و امریکا دست به دست شده است: «از سیصد سال قبل تاکنون، خارجیان همیشه به فرقههاى مذهبى در ایران و خاورمیانه توجه خاصى داشتند و حمایت از آنان را از اصول سیاست خود مىشمردهاند.»
از جمله این اقلیتها تشکیل فرق مختلف ”بابى“، ”ازلى“ و ”بهایى“ و همچنین فرقه اسماعیلیه را مىتوان نام برد. چنانکه مىدانیم، پس از ایجاد دودستگى میان پیروان سیدعلىمحمد باب، صبح ازل به ریاست ”ازلیان“ و میرزا حسینعلى بهاءالله به ریاست فرقه ”بهایى“ رسیدند. بهطوریکه در اسناد و مدارک بایگانى عمومى انگلیس و بایگانى عمومى هند دیده مىشود و همچنین بسیارى از مورخان خارجى نیز نوشتهاند، این دو فرقه در بدو تأسیس از پشتیبانى خارجیان برخوردار بودهاند. لرد کرزن، سیاستمدار مشهور انگلیسى، در کتاب ”ایران و مسئله ایران“ تصریح مىکند: ”صبح ازل که در قبرس سکنى داشت، مقررّى خاصى از حکومت انگلستان دریافت مىنمود و در عین حال روسها هم از وى حمایت مىکردند. چنانکه تا اواخر انقراض حکومت روسیه تزارى، دربار سلطنتى روس از هیچ گونه کمک و جانبدارى از بهائیان مضایقه نمىکرد و در مقابل قبرس، عشقآباد کانون بهائیان شد.“ ولى با سقوط حکومت تزارى و تسلط انگلیسها بر سرزمین فلسطین و تنزل مقام و موقعیت و کاهش سازمان ازلیان، انگلیسها لقب ”سر“ را به پیشواى بهائیان دادند و چنین وانمود کردند که بهائیان از حمایت آنان برخوردارند. اما بهتدریج که بهائیان توسعه و نفوذ جهانى پیدا کردند، به جانب امریکاییان روى آوردند و با گسترش دامنه بهائیت در امریکا، در این سرزمین پهناور به فعالیت پرداختند و از انگلیسیها روى برتافتند.»(6)
ادامه دارد