چکیده: تفاوتهای زن و مرد از بدیهیات است اسلام هم بر این مهم صحه گذاشته و بر مبنای عدالت، وظایف و حقوق هر جنس را بیان کرده و ملاک ارزشگذاری را تقوا قرار دادهاست (إن أکرمکم عند الله اتقیکم) . در آئین بهائی تعلیمی مبنیبر تساوی حقوق رجال و نساء بهعنوان یکی از تعالیم دوازدهگانه مطرح و ادعا شده که در این آیین در همه جهات بین زن و مرد تساوی برقرار است؛ درحالیکه شواهدی وجود دارد که پیشوایان آنها در بیان و گفتار خود این تعلیم را نقض کردهاند. این مقاله به بررسی اینموضوع در آئین بهائی و همچنین مقایسه آن با آئین اسلام پرداختهاست.
کلیدواژه: تساوی زن و مرد، بیت العدل، عضویت، اسلام، تقوی
مقدمه
بهراستی چه میشد اگر: همه خارها گل میشدند و همه گلها گل بنفشه، همه درختان سرو، همه میوهها سیب، همه شفاف ها کدر، و یا بالعکس، همه رنگها یکرنگ و همه حیوانات یک جنس میشدند؟ بهراستی چرا هر موجودی نمیتواند وظائف جنس مقابل را انجام دهد تا نخواهد زیر بار منت دیگری برود؟ چرا همه انسانها به همه فنون آگاه نیستند؟
آیا اگر کسی نیاز خود را، خود برآورده میساخت و به دیگری حاجتی نداشت جامعه استوارتر نمیبود؟
آیا دراینصورت انسانها تکامل بر رفعت بیشتری نداشتند؟
اصولاً چه تفاوتهایی در خلقت انسانها دیده میشود؟ چرا همه آنها یکسان خلق نشدهاند؟ دراینصورت طبیعت زیباتر نبود؟
هر عقل سالمی درمییابد که نظام هستی بر تفاوت استوار است و با همین تفاوتها است که در نظام بشری پدیده تقسیم کار معنا پیدا میکند و همیشه مقبول عقل همگان بودهاست. تشابه و تساوی در نظام هستی به معنی نابودی هستی و عدم تداوم آن است و همکاری دائم هر عضو در انجام وظایف مخصوص به او، موجب ادامه حیات مجموعه و باعث نظم آن است. حال اگر به بهانه تساوی حقوق، هر عضوی وظایف محوله بر دیگری را انجام دهد؛ آیا بهراستی حکم به نابودی آن مجموعه ندادهاست؟ پس وظایف خودش چه میشود؟ حق تقسیم وظائف و ارزشگذاری آنها در جامعه انسانی برعهدهی کیست؟
آیا برعهدهی بشری است که در طول تاریخ در هر دوره ادعایی خاص داشته، و روزی مسئلهای را ارزش و روزی دیگر ضد ارزش قلمداد کردهاست؟
آیا برعهدهی همین بشر خطاکار است که هر ساعت و هر لحظه ممکن است از او اشتباهی سر بزند و هیچوقت از فراموشی و نسیان در امان نیست؟
و یا نه، برعهدهی کسی است که به تمام خصوصیات روحی انسان و کم و کاستیهایش آشناست و خود از قانونها و ارزشهای وضعی خود هیچ سود و زیانی نمیبرد. از اشتباه و خطا مصون است و به فراموشی دچار نمیشود و گذشته و حال و آینده برایش یکسان است.
به این دلیل و هزاران دلیل دیگر:
این خالق ارزشها است که باید ارزشها را برای بشر تعیین کند.
و درست بههمینعلت است که ارزشهای الهی با ارزشهای بشری متفاوت است و مرز میان حق و باطل تعیینشده توسط افراد بشر-آن هم نخبگان بشری-چه بسیار که در حد تناقض با مرزهای ترسیمشده از سوی خداوند باشد. بیشتر ادیان و مکاتب اختلاف میان زنان و مردان را باور دارند، این اختلاف عقلایی و بر مبنای فطرت و علم است.
بر خلاف همه ادیان و مکاتب، آئین بهائی اعتقاد به تساوی زنان و مردان دارد. در این مقاله ابتدا به تعریف تساوی مردان و زنان در نظر پیشوایان بهائی و سپس به بررسی درستی این اصل در میان آنها و بعد به صحت و سقم این ادعا در میان گفتار و اعمال پیشوایان بهائی میپردازیم.
۱-تعریف تساوی زنان و مردان در نظر پیشوایان بهائی
گام نخست در انجام هر بررسی عمدتاً به تعریف موضوع مورد بحث اختصاص مییابد.
تساوی حقوق رجال و نساء در آثار بهائی گاهی به مفهوم یکسانی حقوق یا یکسانی جایگاه زن و مرد عنوان شدهاست. جناب حسینعلی نوری معتقد است:
«قلم اعلی فرق مابین عباد و اِما را از میان برداشته و کل را در صُقع واحد به عنایت کامله و رحمت منبسطه مقر و مقام عطا فرمود» (اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج ۸ ص ۵۲) .
از این بیان استفاده میشود که مسئله، تنها تساوی حقوق نیست؛ بلکه یکسانی حقوق نیز مدنظر است، چون: در صُقع واحد آمدهاست؛ هم چنین استفاده میشود که مسئله فراتر از حقوق است، چرا که به برداشتن فرق بهطورکلی میان عباد (مردان) و اِماء (زنان) اشارهشده و صحبت از مقر و مقام شدهاست.
در بیانات زیر نیز، مسئله برابری فراتر از حقوق مطرحشده و به مساوات تام و مساوات کامله تأکید شدهاست.
«عالم انسانی را دو بال است یک بال رجال و یک بال نساء، تا دو بال متساوی نگردد مرغ پرواز ننماید. اگر یک بال ضعیف باشد پرواز ممکن نیست تا عالم نساء متساوی با عالم رجال در تحصیل فضائل و کمالات نشود، فلاح و نجاح چنانکه باید و شاید ممتنع و محال.» (منتخبانی از مکاتیب حضرت عبد البها، ج ۱، ص ۲۹۱.)
عباس افندی در جای دیگری گفتهاست: البته به درجه مساوات رسند و ممکن نیست سعادت عالم انسانی کامل گردد مگر به مساوات کامله زنان و مردان.، (عبدالبها، خطابات، ج ۲، ص ۱۵۰) .
رهبران بهائی اصرار دارند که «نساء و رجال کل در حقوق مساوی، به هیچ وجه امتیازی در میان نیست» . (ریاض قدیمی، گلزار تعالیم بهائی، ص ۲۸۳) .
۲-تناقضات نصوص بهائی در تساوی زنان و مردان
اما بهوضوح میتوان دید که نگاه تحقیرآمیز نسبتبه جنس مؤنث در افکار رهبران بهائی وجود داشتهاست و از دیدگاه ایشان «صرف زن بودن» یک «نقیصه» است؛ جناب حسینعلی نوری، آنگاه که میخواهد از استواری و رفعت سخن بگوید، «رجال» را مظهر آن میداند و آنگاه که میخواهد از خفت و سستی همت سخن بگوید، «نساء» را مظهر آن معرفی میکند.
«ای کنیزان مردانه بر امر حق قیام نمایید. بسی از نساء که الیوم عندالله از رجال مذکور و بعضی رجال که از نساء محسوب.» (عبدالحمید اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص ۲۳۲) .
۲-۱-عدم عضویت زنان در بیت العدل
علاوهبر اینکه در آئین بهائی هیچیک از نسوان در شماره رهبران نبودهاند، شاهد آن هستیم که زنان برای عضویت در «بیت العدل اعظم الهی»-عالیترین مرجع تصمیمگیری در شرایط فعلی بهائیت-حق انتخاب شدن ندارند. (عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ص ۲۱۹) .
نکته جالب در این زمینه این است که مسئله تحریم عضویت زنان در بیت العدل و تناقض آن با اصل «تساوی حقوق رجال و نساء» به گونهای تعارض دارد که جناب شوقی افندی دراینباره اذعان داشتهاند:
«ازآنجاکه جناب عباس افندی فرمودهاند حکمت اینموضوع در آینده ظاهر خواهد شد، ما با اطمینان به صحت مطلب باید آن را قبول کنیم ولی نمیتوانیم برای فرونشاندن اعتراضات حامیان نهضت زنان توجیهی ارائه دهیم.» (P:163 ،Lights of Guidance، ترجمه مأخوذ از انوار هدایت، ص ۷۷۶) .
مسئله تحریم عضویت زنان در «بیت العدل اعظم الهی» علیرغم اصل اساسی «تساوی حقوق رجال و نساء» در آئین بهائی شاهدی است براینکه این آئین به آن اصل اعتقاد نظری و عملی ندارد و بهوضوح وجود دیدگاه مردسالارانه را در آموزههای بهائی نشان میدهد.
یکی از توجیهات رهبران بهائی، این است که عدم عضویت زنان در بیت العدل، یک نوع «معافیت» است و «عضویت در بیت العدل یک وظیفه است و نه یک حق» .
حقیقت این است که مسئله عدم عضویت زنان در بیت العدل، از مقوله «معافیت» یا «تخفیف» یا چیزی شبیه به آنها نیست زیرا در اینجا سخن از «ممنوعیت عضویت خانمهای بهائی در بیت العدل است» و خود ولی امر بهائی، بهصراحت از لفظ Exclusion که به معنی «ممنوعیت و محرومیت» است، استفاده کردهاند. (ِDawn of a New Day, p: 63) همچنین اگر مقوله عدم عضویت زنان در بیت العدل از مقوله معافیت بود؛ همان گونه که در مورد موضوع «معافیت خانمها از انجام حج» و «معافیت از نماز در دوره عادت ماهانه» ، حکم معافیت صادر شدهاست در مورد این مسئله هم از لفظ «عفو» استفاده میشد:
«قد عفا الله عن النّساء حین ما یجدن الدّم الصّوم و الصّلوة» (کتاب اقدس، بند ۱۳)
«قد حکم الله لمن استطاع منکم حج البیت دون النساء عفا الله عنهم رحمه من عنده انه لهو المعطی الوهاب» (کتاب اقدس، بند: ۳۲)
در مورد اینکه عضویت در بیت العدل، «حق» است یا «وظیفه» ، بهترین روش پاسخگویی مراجعه به آثار امری و مطالعه نظرات رهبران بهائی در اینباره است. جناب عباس افندی، عبدالبها معتقد است که مقوله عضویت در بیت العدل، از مقوله «حق» است و این مقوله، از مقولاتی است که از استثنائات اصل «تساوی حقوق رجال و نساء» محسوب میشود:
«در شریعت الله نساء و رجال در جمیع حقوق مساوی است مگر در بیت العدل عمومی زیرا رئیس و اعضای بیت العدل به نص کتاب از رجال اند دیگر در سایر محافل عموماً مثل محفل بنای مشرق الاذکار و محفل تبلیغ و محفل روحانی مثل محافل خیریه و محافل علمیه رجال و نساء مشترکتند در جمیع حقوق» http://bahai-library.com/file.php5?file=abdulbaha_letter_true_women &language=All
همچنین جناب شوقی افندی، آنگاه که میخواهند درباره مسئله عدم عضویت زنان در بیت العدل سخن بگویند، برای تبیین این مسئله به موضوع «حق کامل عضویت زنان در محافل روحانی ملی و محلی» اشاره میکند و از لفظ «Right» که به معنی «حق» است، استفاده میکند. Directives from the Guardian, p: 217
این اشارات نشان میدهد که عدم عضویت زنان در بیت العدل یک «نابرابری حقوق» است.
گاه گفتهاند منظور از تساوی حقوق رجال و نساء، «حقوق اجتماعی» است و عضویت در بیت العدل، حق اجتماعی نیست.
در اینجا سوالی پیش میآید که: اگر کسی را از حق انتخاب شدن محروم کنند و شما این محرومیت را محرومیت از حقوق اجتماعی نمیدانید، پس محرومیت از چه چیزی میدانید؟ غیر از این است که انتخابات، موضوعی است که تنها در بستر اجتماع، موضوعیت مییابد؟
اما توجیهات دیگری که مبلغان بهائی در این مسئله ارائه میکنند عبارتاند از:
۱-دیانت بهائی معتقد به تساوی حقوق است نه وظایف (جزوه پاسخ به شبهات) .
آنچه بر مبنای نظرات پیشوایان بهائی بیان شد روشن شد که جناب شوقی این مسئله را از جمله حقوق میدانند و لازم به ذکر است که ما جلوتر از جناب شوقی نباید برویم و آنچه را ایشان گفته باید بگوییم.
۲-زنان در دیگر محافل میتوانند باشند.
این توجیهی است که اصل قضیه را منتفی نمیکند زنان در هر کجا باشند در بالاترین مقام که عضویت در بیت العدل است نمیتوانند حاضر باشند و بازهم خدشه بر اصل تساوی رجال و نساء وارد است.
نکتهای هم در اینجا بهعنوان جمله معترضه لازم است یادآوری شود. ظاهرا در زمان شوقی هم عضویت زنان در محافل روحانی ممنوع بوده و جناب شوقی میگوید: «در بلاد شرق در هر بلده و قریه که عده مؤمنین از رجال از سن بیست و یک و مافوق از نه تجاوز نموده محفلی روحانی درنهایت روحانیت و صفا و حکمت و متانت تاسیس گردد و حضرات اما الرحمن منتخِب اند نه منتخَب و تمام محافل و انجمنها یاران از احبا الله و اما الرحمن آنچه تأسیس و تشکیل میگردد، کل باید در ظل آن نقطه باشد یعنی محفل روحانی که حضرات اما الرحمن در انتخاب اعضایش حق تصویت یعنی ابدای رأی دارند» (عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ۶۰) .
تا زمان شوقی خانمها اجازه انتخاب شدن در محافل محلی و… را نداشتند و به لطف شوقی در این وادی وارد شدند. (مجله اخبار امری سال ۶۳ شماره ۹) .
۳-حضرت عبد البها گفتهاند حکمت آن در آینده معلوم میشود.
اولاً. اگر قرار است حکمتش در آینده معلوم شود چرا مبلغان بهائی پا را فراتر از پیشوایان گذاشته و توجیهاتی ارائه میدهند که بر خلاف نصوص است و بدعتگذاری میکند؟ یعنی توجیهات خود را میگویند و بعد حرف جناب عبدالبها را میگویند که حکمتش در آینده معلوم میشود.
ثانیاً. این آینده چه زمانی است؟ ۱۷۰ سال از دیانت بهائی میگذرد و هنوز آینده نیامدهاست؟
ثالثا. چه کسی باید این حکمت را بیان کند؟ وقتی جناب شوقی عقیم بودند و سلسله ولی امر خاتمهیافته و دیگر ولی امری در کار نیست؛ این حکمت را چه کسی قرار است بیان کند؟
رابعاً. حالا که ولی امر نیست، اگر قرار است بیت العدل-که براساس نصوص اعتباری ندارد-حکمت آن را بیان کند، پس چرا بیان نمیکنند؟
پس بهتر است نظر جناب شوقی را بپذیریم که دراینباره اذعان داشتهاست:
«ازآنجاکه جناب عباس افندی فرمودهاند حکمت اینموضوع در آینده ظاهر خواهد شد، ما با اطمینان به صحت مطلب باید آن را قبول کنیم ولی نمیتوانیم برای فرونشاندن اعتراضات حامیان نهضت زنان توجیهی ارائه دهیم» .
بههرحال چون پیشوایان بهائی اصلی را گذاشتهاند که خودشان نمیتوانند بقیه آموزههای بهائی را بر آن تطبیق دهند، باید چارهای بیندیشند و مردم را از سردرگمی درآورند.
۲-۲-عدم تساوی ارث میان زنان و مردان
از دیگر مسائلی که نشاندهنده تفاوت قائل شدن میان زنان و مردان در آئین بهائی است، مسئله ارث است. طبق احکام بهائی، ارث در ۷ طبقه و بهصورت 2520 سهم میان وارث زیر تقسیم میشود:
۱. اولاد: ۱۰۸۰ سهم-۴۲ درصد
2. زن یا شوهر: ۳۹۰ سهم-۱۵ درصد
3. پدر: ۳۳۰ سهم-۱۳ درصد
۴. مادر: ۲۷۰ سهم-10 درصد
۵. برادر: ۲۱۰ سهم-۸ درصد
۶. خواهر: ۱۵۰ سهم-۶ درصد
۷. معلم: ۹۰ سهم-۳ درصد
تفاوت ارث پدر و مادر و تفاوت ارث برادر و خواهر یکی از این موارد عدم رعایت تساوی زنان و مردان است. پدر 5,5 سهم، مادر 5,4 سهم، برادر 5,3 سهم و خواهر 5,2 سهم از ۴۲ سهم را میبرند. (گنجینه حدود و احکام، عبدالحمید اشراق خاوری، ص ۶۷) .
۲-3-خانه و لباس متوفی
طبق احکام آئین بهائی، غیر از تفاوتی که در سهم ارث میان زنان و مردان وجود دارد، خانه و لباس فرد متوفی نیز به پسر بزرگتر میرسد. این دو مورد جدای از بقیه ارث هستند.
«قوله تعالی در کتاب مستطاب اقدس، بند ۲۵:
«و جعلنا الدّار المسکونه و الألبسه المخصوصه للذّرّیّه من الذکران دون الأناث و الورّاث انّه لهو المعطی الفیّاض» .
حضرت عبدالبهاء جل ثنائه در لوح بشیر الهی شیراز میفرمایند قوله جلّ ثنائه:
«دار مسکونه و البسه مخصوصه تعلق بولد بکر دارد یعنی ارشد اولاد متوفی نه به عموم اولاد ذکور» .
و در لوح دیگر نازل قوله جلّ ثنائه:
«و اما ما سئلت عن الدار مسکونه فهی للولد البکر خاصّه مع توابعها من اصطبل او مضیف او خلوه وامّا الدّیار السّائره الغیر المسکونه مقسومه بین رجال و نساء من الورثه» . و در لوح دیگر نیز که بهعنوان بشیر الهی نازل میفرمایند قوله جل ثنائه:
«و اما در آیه مبارکه از ذکر ذکور دون اناث مقصود ولد بکر است» » (اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ص ۱۲۵-۱۲۶) .
و مراد از ولد بکر بزرگترین اولاد ذکور موجود است. «سوال-دار مسکونه و البسه مخصوص ذرّیّه ذکور است دون الأناث و الورّاث، هرگاه ذرّیّه ذکور نباشند تکلیف چیست؟
جواب-قوله تعالی من مات و لم یکن له ذرّیّه ترجع حقوقهم الی بیت العدل. نظر به این آیه مبارکه دار مسکونه و البسه مخصوصه به بیت العدل راجع است. ای» (اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ص ۱۲۹) .
این تفاوت ارث ارشد اولاد ذکور (پسر بزرگتر) با اولاد اناث (دختران) است که خانه مسکونی و در صورت تعدد خانهها یکی از بهترین خانههای پدر (درصورتیکه در وصیتنامه قید دیگری نباشد)، به پسر ارشد مؤمن میرسد و به دختر ارشد، اگرچه پسری هم موجود نباشد، نمیرسد (در شرایطی که فرد بهائی فاقد فرزند ذکور باشد، خانه مسکونی او به بیت العدل خواهد رسید) .
۲-۴-معافیت زنان از جنگ
از دیگر تفاوتهای میان زنان و مردان معافیت زنان از جنگ است. شوقی لوحی را ۲۸ جولای ۱۹۳۶، درباره معافیت زن از جنگ مطرح کردهاست:
«زنها روحیهای حساس دارند و طاقت جنگ و خونریزیهای وحشتناک را ندارد و حتی دفاع را هم از زنها در این بیانیه برداشتهاست» (انوار هدایت، سال ۷۷۷) .
در اینجا جناب شوقی به آفرینش زن و عدم تساوی میان زنان و مردان اشاره میکند. درنتیجه در اینجا نیز بهنظر میرسد «تساوی حقوق رجال و نساء» یک موضوع غیرمنطقی است.
آیا میتوان به آئینی که کارکرد و جایگاه انسان را از حالت خدادادی آن خارج کرده و نقشی را به او نسبت داده که نه با اقتضای آفرینش او سازگار است و نه با استعدادهای طبیعی او، بهعنوان یک دین الهی نگریست؟
ادامه دارد
0000000