حزب شیطان

شنبه, 09 مرداد 1400 04:05 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

گفتگو با «شمس‌الدین رحمانی»، کارشناس حوزه یهودشناسی

 

بهائیت در ایران برداشت از فصلنامه روشنا : «روشنا در این شماره خود به هم‌صحبتی با چهره‌ای آشنا در حوزه مبارزه با «صهیونیسم» نشسته؛ «شمس‌الدین رحمانی» که در حال حاضر در «جمعیت حامیان قدس شریف» به تألیف و پژوهش مشغول است. وی متولد ۱۳۲۴ بوده و پس‌از تکمیل تحصیلات در رشته کشاورزی و آشنایی با شهید «امیرتوکل کامبوزیا» ، پا به حوزه یهودشناسی گذاشته و تا به امروز در این عرصه به‌تحقیق و روشنگری مشغول است. با توجه به وجود مستندات مختلفی از دست داشتن جریان‌های یهودی و صهیونیست در فرقه‌سازی و فرقه پروری، از آقای رحمانی، پیرامون انگیزه‌ها و فعالیت‌های فرقه‌ای پرسیده‌ایم.

ضمن تشکر از فرصت این گفتگو، لطفاً به‌عنوان مقدمه، خود و حوزه فعالیت‌هایتان را معرفی بفرمایید.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. تحصیلات دانشگاهی من در رشته کشاورزی است، 51 سال پیش، از دانشکده کشاورزی کرج فارغ‌التحصیل شدم. علاقه‌ام به مسائل فرهنگی، آموزشی و سیاسی باعث شد کار در حوزه کشاورزی را رها کنم و در این راه قرار بگیرم. درواقع، انقلاب هم خیلی برای رفتن به این سمت به ما کمک کرد. از اول انقلاب تا سال ۱۳۷۱ در مجلات «رشد» و بعد از آن تا سال ۱۳۸۶ در «کانون پرورش فکری» فعالیت می‌کردم تااینکه بازنشسته شدم و ۱5-۱0 سال است که در «جمعیت حامیان قدس شریف» به تالیف کتاب، مقاله، سایت، مجله و مشغولم. اکثراً برایشان این تصور پیش می‌آید که ما ضد یهود به معنی هیتلری هستیم درحالی‌که نه، ضد یهود نیستیم بلکه معتقدیم باید اندیشه یهود و صهیونیسم را که در مسائل اقتصادی، پزشکی، فرهنگی، هنری، ادبی و فعال است، معرفی کنیم و موضوع تخصصی فعالیت‌هایم، مسئله «یهود» ‌است.

علت اصلی انتخاب یهود به‌عنوان محور اصلی مطالعات تان چه بود؟

دلیل آن، استاد بزرگوارم، مرحوم «کامبوزیا» بودند که ایشان این مسئله را مطرح کرده و ادامه دادند. اول، خود ما با وجود آن روحیه‌های روشن‌فکری قبل‌از انقلاب، از مطرح شدن این مسائل تعجب می‌کردیم ولی بعد هرچه بیشتر خواندم، دیدم و شنیدم،توجهم به این قضیه، شدیدتر شد. البته با این عنایت که تعریف‌ها عوض می‌شود. یعنی منظور از «یهود» ، یهودیانی که ما در ایران داریم، نیست و مفاهیمی اساسی‌تر در میان است. کم‌کم در طول انقلاب و با صحبت­های امام ره و علما، به بحث‌های دینی در این زمینه، بیشتر دقت کردیم. مثلاً، در «المیزان» ، سخنان «آیت‌الله جوادی آملی» یا همین سخنرانی اخیر-خدا رحمت کند-آقای «مصباح» و را نگاه می‌کردیم، آدم شگفت‌زده، مبهوت و حیران می‌ماند. این‌ها مسائلی است که گفته نمی‌شود و عموماً هم آشنا نیستند. چیزهایی راجع‌به اسرائیل و صهیونیسم گفته می‌شود که خیلی مختصرند. درواقع، بین همه دشمنان اسلام و انقلاب، مردم و بشریت، از هم مشخص‌تر «یهود» [به‌معنای خاص آن] ‌است. نزدیک به هزار آیه قرآن مشخصاً راجع‌به یهود است و آیات بسیاری هم به شکلی با مسائل یهود ارتباط دارد. یهودیت، تاریخی ۴ تا ۵ هزار سال دارد. آن‌ها از زمان حضرت ابراهیم علیه‌السلام با روحیه نژادپرستانه، ضددینی و ضداسلامی کار کرده‌اند. در قرآن یکی از خصوصیات آن‌ها، قتل انبیا است. یا مثلاً آیه ۸۲ سوره مائده می‌گوید: «دشمن‌ترین دشمن مؤمنین، یهودیان اند.» این از مسائلی است که به آن توجه نمی‌شود، از ترس انگ فاشیست، هیتلری، ضد یهود و درحالی‌که درهرصورت تبلیغات منفی خود را انجام می‌دهند. یکی از کارهای یهود، درست کردن فرقه‌های مختلف است. این مسئله در منابع مختلف اشاره‌شده، از کتاب «شهرستانی» که در آن آمده عمده فرقه‌های ضد اسلامی، ریشه یهودی دارند تا مرحوم «احمد آرام» که می‌گوید ۹۵ درصد شرق‌شناسان و اسلام‌شناسان یهودی‌اند. یکی از این فرقه‌ها هم بهائیت است.

به بهائیت اشاره کردید نکته اگر ممکن است درباره پیشینه این جریان، توضیحاتی مختصر بفرمایید.

من مقاله‌ای نوشتم راجع‌به بهائی‌ها و ارتباطشان با پهلوی. در تمام دوران پهلوی، سه گروه، مدیر مملکت اند:

«فراماسون‌ها» ، «صهیونیست‌ها» و «بهائی‌ها» . بعضاً یهودی الاصل، بهائی و فراماسون بودند، مثل «هویدا» . من در کتاب «خفاش و خورشید» هم راجع‌به بهائیان نوشته‌ام.

ما با وجود عشق و علاقه نسبت ب امام‌خمینی ره، درست به صحبت‌هایشان توجه نکرده‌ایم. درهمین مسئله صهیونیسم متوجه می‌شویم که همان ۵۰ سال پیش (از سال ۱۳۴۱) امام ره چه عبارت‌هایی به کار می‌برند و چه دقت نظر عجیبی داشتند. مثلاً، در سال ۱۳۴۱ وقتی امام ره با حکومت و شاه صحبت می‌کنند، به فرقه ضاله بهائیت که «فرقه‌ای صهیونیستی عامل صهیونیست است» اشاره می‌کنند. درحالی‌که از آن زمان تا حالا، خیلی به این قضیه توجهی نشده. مرحوم آقای «فاکر» (از روحانیون انقلاب) در یکی از سخنرانی‌ها-که توسط انتشارات حوزه قم چاپ‌شده-می‌گوید در مشهد، ۵ سال قبل از بروز و ظهور «علی‌محمد باب» ، ۳-۴ هزار نفر از یهودی‌های محله یهودی‌های مشهد ، همه با هم مسلمان شدند. هرچند بعداً به‌خصوص در منابع غربی می‌گویند یهودی‌ها را به‌اجبار مسلمان کردند اما این‌طور نیست. خودشان مسلمان شدند و حتی جشن گرفتند. این یهودی‌های تازه‌مسلمان شده هم بعد از چند ماه از مشهد به نقاط مختلف دنیا می‌روند. بعد از ۵ سال از این غائله، علی‌محمد شیرازی مسئله بابیت را مطرح کرد. بسیاری از این یهودی‌ها که مسلمان شده بودند، بابی و بعد بهائی شدند. این حرف سنگینی است که مرحوم آقای فاکر نقل کرده. همه این‌ها باعث شد من مقداری تحقیق کردم ، من جمله در کتاب «تاریخ یهود در ایران» ، [نوشته] «حبیب لوی» ، یک صهیونیست که کتاب مذکور، اولین کتابش است. آن‌جا یک فصل مفصل راجع‌به یهودی‌هایی دارد که بهائی شده‌اند. هرچند خیلی سعی دارند بگویند مسلمان‌ها بهائی شدند، درحالی‌که بیشتر آن‌ها مسلمان‌های یهودی الاصل هستند. منابع دیگر بسیاری هم داریم که در کتابم گفته‌ام. پس این فرقه‌سازی ها کار آن‌هاست و برای آن دلیل خاصی دارند. در اواسط قرن ۱۹ همان کارهایی که بهائیان در ایران می‌کردند، وهابی‌ها در عربستان و قادیانی­گری ها در هند می‌کردند. این ایام، موقعی است که «انگلستان» در اوج قدرتش بوده و «بنجامین دیزرائیلی» ، نخست‌وزیر انگلستان، یک نویسنده یهودی و فرزند یکی از علما و برنامه‌ریزهای بزرگ یهود بود. تمام انگلستان از ۱۰۰ سال قبل در اختیار یهودی‌هاست. این مسئله در کتاب‌های متعدد، کار شده است. آقای «عبدالله شهبازی» در کتاب «زرسالاران» با اسناد و مدارک بسیار مفصل و خواندنی، همه این‌ها را توضیح داده‌اند. انگلستان کاملاً در اختیار یهودی‌ها و مستعمره بزرگش هندوستان، تحت حکومت مسلمان‌ها. در طی ۲۰۰ سال استعمار و حکومت انگلستان در آن‌جا، اسلام و زبان فارسی را از هندوستان بیرون کرد و به‌جایش زبان انگلیسی و بودائی را جا انداخت. وقتی هندوستان مستقل شد، مسلمان‌ها، پاکستانی شدند و هندوها هندوستانی. در اواسط قرن ۱۹ یعنی در اوج ابرقدرتی انگلستان، برنامه‌های ایجاد اسرائیل و حکومت صهیونیست‌ها بر دنیا شروع می‌شود. یکی از کارهایی که باید می‌کردند این بود که اندیشه‌ی دینی که این جماعت ۴ هزار سال روی آن کار کرده بود، در سرتاسر دنیا پراکنده کنند. به چه وسیله‌ای؟ با وهابی‌ها، قادیانی ها، اندیشه اومانیسم، علم‌گرایی، اندیشه صنعتی و به وسیله یهودیانی مشخص. تمام حرف‌هایم اسناد تاریخی دارند. مثلاً، زمانی‌که انقلاب فرانسه به اوج خود رسیده بود، ناپلئون در روسیه شکست خورد و از فرانسه بیرونش کردند، سپس یک یهودی ثروتمند با ۵ پسرش، در پاریس ساکن شد. در تمام قرن نوزدهم از ۱۸۱۰ تا ۱۹۱۴، فرانسه و انگلستان، تحت سلطه خانواده «روچیلد» ‌است؛ یعنی همه بانک‌داری صنعتی در سرتاسر اروپا. این‌ها با اندیشه‌های دینی خود این‌گونه عمل کردند.

برای روشن‌شدن قضیه، باید دید وجه اشتراک این فرقه‌ها چیست؟ از بهایی‌ها و وهابی‌ها، تا منافقین، دراویش و ، ویژگی‌های مشترکی دارند:

یکی، ریاست فرقه‌ای؛ یعنی در رأسشان، یک رئیس است که همه فرقه کاملاً قبولش دارند. دیگری، تقلید از یک دین و ظاهر معنوی، درحالی‌که هیچ اعتقاد دینی ندارند. مسئله بعد، درست کردن شریعت دینی است.

شباهت دیگر که بسیار مهم است، به‌هم زدن نظم خانوادگی است. سران یهود صهیونیستی، خود به خانواده و نژادشان خیلی اهمیت می‌دهند اما سعی می‌کنند همه از خانواده رها بشوند و اسم این را آزادی و روشن‌فکری می‌گذارند مثلاً، در بهائیت هرچه «عبدالبها» بگوید، می‌گویند «سلمنا» . برای نمونه، او گفته دیگر شریعت را برداشتم، یعنی همه آزادند، هر کاری می‌خواهند بکنند. اما این آزادی نباید در حدی باشد که به یهودی‌ها انتقاد کنند. اروپائی‌ها یا منافقین هم فقط این‌طور آزادند. در مورد ازدواج کردن، بهائی‌ها ازدواج بین محارم و حتی ارتباط زن شوهردار را آزاد می‌دانند. در اندیشه آزادی اروپایی، آقای «برتراند راسل» در کتاب «آزادی و اخلاق زناشویی» می‌گوید زن شوهردار اگر می‌خواهد با دیگران ارتباطات جنسی داشته باشد، به‌شرط بچه‌دار نشدن، ایرادی ندارد. درویش هایی مثل «دکتر نوربخش» ، قطب دراویش «نعمت‌اللهی» نیز چنین آزادی‌های جنسی قائل بودند. یا گروهی به نام «شوان» یا «مریمیه» نیز همین‌طور. «فروید» یهودی، این اندیشه‌های ارتباط‌های جنسی آزاد را درست کرد که باعث می‌شود خانواده برهم بخورد. نظم عاطفی، تربیتی و اجتماعی، از طریق خانواده ایجاد می‌شود و بدون خانواده، ناممکن است.

فرمودید بهائیان اولیه، اغلب یهودی بوده‌اند. آیا سیاست تمرکز روی یهودی‌ها ادامه دارد؟ یا جامعه مسلمان‌ها هم در معرض خطر است؟

درواقع اصلا با یهودی‌ها کاری ندارند. آن زمینه اولیه که یهودی مسلمان شود، برای این بود که آن‌هایی که بهائی می‌شوند به اسم مسلمان، بهائی شوند. تا این‌طور به‌نظر بیاید که مسلمان‌های بسیاری، بهائی شده‌اند چون اصلا یهودی‌ها را نمی‌شود به دین دیگری درآورد. چون هم تربیت نژادی شان بسیار قوی است و هم اگر یهودی غیر یهودی بشود-مواردی وجود داشته-مرتد شده و آن‌ها را می‌کشند. هدف بهائیت، مسلمانان و عموماً شیعیان اند. کمااینکه وهابی‌ها عموماً در بین مسلمان‌های سنی کار می‌کنند. برای مسیحیان «پروتستانتیسم» عمل می‌کنند. پروتستانتیسم عین این عبارت را دارد که:

«هم آزادند رابطه فقط با خداست و هر کسی آزاد است» ، این‌جا دیگر شریعت، مطرح نیست.

بعضاً به برخی مسلمانان برچسب‌هایی می‌زنند که عقبه آن‌ها یهودی بوده. این‌موضوع از کجا آب می‌خورد؟ ناآگاهی است یا عمدی؟ این برچسب‌ها چقدر به نفع یهود و صهیونیسم است؟

تا جایی‌که من می‌دانم، راجع‌به مسلمان‌هایی که به نفع یهود کار می‌کنند، دقیق و با سند و مدرک است. مثلاً «محمدعلی خان فروغی» ، خانواده‌ی «محمدحسین فروغی» معروف به «ذکاءالملک فروغی» ، این‌ها همه در خدمت پهلوی کار کردند. پدر فروغی، محمدحسین فروغی، از مسلمان‌های روشن‌فکر سیاست‌مدار است. پدر محمدحسین از یهودی‌های بغداد است که مسلمان می‌شود و بعدها محمدحسین به ایران می‌آید و از اصفهان به تهران می‌رود. آن زمان، آقای «ملک‌الشعرای بهار» که همه این‌ها را قشنگ می‌شناسد، به «محمدرضا پهلوی» می‌گوید که این جهود، پدر تو را درمی‌آورد. از این قبیل نمونه‌ها زیاد است. یا مثلاً، هویدا می‌گوید من مسلمانم. حتی برادرش «عین الملک هویدا» ، کاتب عبدالبهاء بوده و اصل خانواده‌اش یهودی است. «شاپور راسخ» یا «احسان یار شاطر» ، هم به‌صورت مستند خانواده یهودی داشتند. البته یهودی‌هایی داریم که بعدها مسلمان شدند و بسیار خوب زندگی کردند همان‌طور که کسانی پدر و پدربزرگشان زرتشتی یا مسیحی بود و بعدها مسلمان شدند و هیچ مشکلی هم ندارد. به‌هرحال در اسلام قاعده‌ای داریم به نام حرف معقول و حرف منقول. یعنی حرفی را که نقل می‌شود باید از کسی پذیرفت که خود پذیرفته‌شده باشد.

آیا می‌توان میان بهائیت و بابیت و فراماسونری و یهود، ارتباطی قائل شد؟

بله. اولاً، ارتباط فراماسونری با یهود، روشن است. فراماسونری، تشکیلاتی است کاملاً در اختیار صهیونیسم؛ یعنی در فراماسونری، مهم نیست افراد حتما یهودی باشند، اما باید اشخاصی باشند که بتوانند خوب به نفع آن‌ها کار کنند، مثل «سید حسن تقی‌زاده» که اوایل، جوانی طلبه بود، آدم سیاسی و فعال در مشروطیت که بعد هم به پهلوی خدمت کرد. در مورد کارهای فرهنگی‌اش حرفی نمی‌زنند، درحالی‌که کارهای عجیب‌وغریب بسیاری انجام داده‌است. تقی‌زاده، مسلمانی است که تا درجه ۳۳ فراماسونری رسیده و خیلی‌خوب به یهودی‌ها خدمت کرده‌است. همین تقی‌زاده، دیداری هم با «عبدالبهاء» داشته که در خاطراتش نقل می‌کند. فراماسون‌ها بسیاری شان در بساط بهائی‌ها هم بودند و با آن‌ها همکاری‌های مهمی داشتند. مثلاً،  احسان یار شاطر که بهایی یهودی الاصل و فراماسون بود، یکی از نمونه‌هایی است که خیلی‌خوب کار کرده.

آیا بهائیان در روی کار آمدن پهلوی هم نقشی داشته‌اند؟

بله، من در کتابم، این مسئله را آورده‌ام. یکی از اشخاص زمان شاه به نام «رشیدیان» که چند برادر و ازجمله لات‌هایی مثل «شعبون بی‌مخ» بودند که می‌توانستند برای لشکرکشی و خراب‌کاری آدم جمع کنند، تعریف می‌کند که قبل‌از آمدن پهلوی، به خانه‌ی پدر هویدا سر می‌زد. یک روز «اردشیر ریپورتر» به آن‌جا آمد و به هویدا گفت کسی را راه ندهند، وقتی رشیدیان می‌بیند قرارشان خیلی مهم است، می‌خواهد برود اما می‌گویند تو بنشین. سپس اردشیر ریپورتر گفت که ما می‌خواهیم در ایران، آدم قدرتمندی روی کار بیاید چون برایش ماموریت‌هایی داریم و کامل توضیح می‌دهد، در آخر هم به هویدا می‌گوید که «این شخص از خودتان باشد» من فهمیدم که منظورش این بود که «بهائی» باشد. چند وقت بعد هم «رضاشاه» آمد. رشیدیان می‌گوید رضاشاه، قطعاً بهائی و تحت تاثیرشان بوده و با آن‌ها ارتباط داشته‌است. در کتاب «بهائیان نظامی در حکومت پهلوی دوم» هم، از فرماندهان بهائی نام‌برده‌شده که تعداد بسیاری بودند. پهلوی با بهائی‌ها عمیقاً همکاری داشتند منتها مرحوم کامبوزیا می‌گفت خانواده پهلوی، یهودی‌اند. امام ره در سخنرانی سال ۴۲-۴۱ گفت هم ساواک به روحانیون گفته در مورد اسم اسرائیل حرف نزنید، راجع‌به شاه هم حرف نزنید و نگویید اسلام در خطر است. خب این را نگوییم، پس چه بگوییم؟ اصلا همه حرف ما همین است. جالب اینجاست که امام رحمةالله‌علیه می‌گویند آقای شاه! چرا ساواک می‌گوید به اسرائیل حرف نزنید؟ به شاه هم چیزی نگویید؟ نکند ساواک می‌خواهد بگوید شاه یهودی است؟ ببینید امام ره، این‌طور نبودند که بدون دلیل از کلمه‌ای در حرف‌هایشان استفاده کنند. تا چیز دقیقی در ذهنشان نبود بر زبان نمی‌آوردند. من از این‌جا می‌فهمم که امام ره اعتقاد داشتند که پهلوی، یهودی است. نوع رفتار «اشرف» ، بعدها، «فرح پهلوی» و حتی مادر شاه هم از نظر فساد اخلاقی و آزادی‌های جنسی، دقیقاً مطابق با برنامه صهیونیست‌ها است.

اگر مشخصاً بخواهید چند دلیل روشن از اهداف شکل‌گیری این جریان بگویید، یا عوامل اصلی تشکیل و تأسیس این فرقه را عنوان کنید، به چه نکاتی می‌توان اشاره کرد؟

نباید بهائیت یا هر فرقه دیگری را فقط به‌عنوان گروهی با شروعی در تاریخ و یک سری فعالیت‌های ظاهری نگاه کرد. در دنیا ارتباطات قوی وجود دارد که مسائل مختلف را در طول تاریخ به‌هم پیوند می‌زند. همین فرقه «اسماعیلیه» در دوره‌ای بعد از اسماعیل، پسر امام صادق علیه‌السلام بطوری خاص دوره به دوره در حکومت‌ها مورد استفاده قرار گرفت. یا فرقه «آقاخانی ها» که به همان اسماعیلی‌ها می‌رسند، امروز طوری در افغانستان فعالیت دارند که دیگر شیعیان آن‌جا اقدامی نداشته باشند. بنابراین، باید دقت کرد. «ناصر خسرو» ، شاعر بزرگ و مهمی است، اما تقی‌زاده و فراماسون‌ها طوری از او استفاده می‌کنند که بشود به نفع آقاخانی و اسماعیلی از آن بهره‌برداری کرد بنابراین باید کلیت را در نظر گرفت. در اندیشه اسلامی، می‌گوییم تمام عالم تحت امر خداوند است، اگر به خداوند اعتقاد آوری و موحد شوی، همه‌چیز در اختیار اوست و خارج از دایره اعتقاد به او، حزب شیطان است. پس تمام آن احزاب و فرقه‌های غیراسلامی، حزب شیطان‌اند. البته منظور از اسلام، آن معنای کلی است. چون از حضرت آدم علیه‌السلام تا نوح علیه السلام، ابراهیم علیه‌السلام، یوسف علیه‌السلام، موسی علیه‌السلام، عیسی علیه‌السلام و پیغمبر علیه‌السلام، همگی پیرو یک خط هستند و آن‌هم اسلام است، به‌طوری‌که انبیا دعا می‌کنند: «خدایا من را مسلمان بمیران» و خارج از این دایره، می‌شود غیر اسلام. جالب آنکه اولین گروه غیراسلامی در معنای کلی اسلام، آقای «سامری» در زمان حضرت موسی علیه‌السلام بود. در فراماسونری شخصیتی است به نام «بافومه» که تقریباً همان گوساله سامری است، شاخ گاو دارد و مثل بتی است که آن را می‌پرستند، حتی می‌گویند معجزاتی دارد. تقریباً ۱۰۰ سال بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام هم شخصی به نام «پولس» که رئیس یهودی‌ها بود، مسیحی شد و بسیاری از مسیحیت تحریف‌شده کار اوست. اگر حضرت رسول صلوات‌الله‌علیه و آله و سلم و قرآن نبود، همه این‌ها تحریف‌شده و ازبین‌رفته می‌ماندند. کسانی که تحت تاثیر این یهود بودند، یعنی اصحاب سقیفه، دین را بعد از حضرت رسول صلوات‌الله‌علیه و آله، تمام‌شده می‌دانستند، درحالی‌که دین با حضرت امیر علیه‌السلام ادامه پیدا کرد و بعد با ائمه علیهم‌السلام و امام‌زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف تا آخرالزمان. حال، بهائی‌ها می‌گویند نه، امام‌زمان هم تمام شد. رهبرشان می‌گوید من امام‌زمان هستم و دین و شریعت، تمام شده‌است؛ عیناً همان سیاستی که صهیونیست‌ها دارند. این حزب یهود صهیونیستی که همان حزب شیطان است، می‌خواهد همه‌جا مرحله به مرحله، وضعیت را به نفع خود پیش برد. در تمام فرقه‌هایی که می‌سازند حاضرند افراد هر تفکر و عقیده‌ای داشته باشد، جز اسلام ناب محمدی ص که امام رحمةالله‌علیه در ادامه می‌گفتند «اسلام ناب محمدی علوی، حسینی و مهدوی» ، نماینده قطعی و روشن آن‌هم رهبری آقای «خامنه‌ای» ‌است که نماینده این جهت و نایب امام‌زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است. اگر از منظر شریعت به الله و غیر الله تقسیم‌بندی کنیم، مصداقش می‌شود جمهوری اسلامی یا صهیونیسم که در راس و پشتوانه و سرمایه دارش، یهودیت صهیونیستی قرار دارد.

ازنظر شما چه بسترهایی باعث گسترش و رشد این فرقه‌ها می‌شود؟

در این عبارت نورانی اسلام، یعنی «لااله‌الاالله» ، غیر از الله، اله است. اله، انواع و اقسام مختلفی دارد مثلاً، «هوای نفس» که بدترین بت‌ها، بت نفس است، اله است. قدرت، شهوت است که انواع طاغوت‌ها، همه بسترهای رشد این‌ها هستند. غیر از آن هم نفس‌پرستی، خودخواهی و . نباید هوای نفس را ساده گرفت. هوای نفس، یکی پول است، دیگری شهرت، قدرت و . همه این‌ها در مقابل دین و خدا با هم متحد می‌شوند. هر جا که برخلاف دستور اسلام، خودخواهی و خودپسندی به میان آید، فرقه درست می‌شود.

به‌نظر جناب‌عالی، جامعه و مسئولین باید چه موضعی در مواجهه با این فرقه‌ها اتخاذ و چگونه عمل کنند؟

برای هرگونه عکس‌العمل، اول باید دانش پیدا کرد. من اگر بلد نباشم با یک جوان چگونه حرف بزنم، معلوم نیست چه می‌شود. باید در توده مردم، علم و آگاهی ایجاد کرد. اسلام هم معتقد است ایمان باید بر اساس علم باشد. کار بزرگی که باید کرد عالم شدن است. ضمنا می‌گویند: «الناس علی دین ملوکهم» . بنابراین اگر ملوک، یعنی کسانی که سلطه دارند واقعاً عالم دینی، باشند-نه این‌که فقط در ظاهر-نتیجه‌بخش خواهد بود.

از طرفی، دنیای کفر با قدرت عمل می‌کند و زورگو است. همین اسرائیل، غیر از حرف زور به زبان و فکرش نمی‌رسد، سرمایه‌داری و کمونیسم هم دیکتاتورند، چون همگی خودخواه هستند و آدم خودخواه، استدلال سرش نمی‌شود. همین «ترامپ» می‌گوید چون من زور دارم، هر چه گفتم باید گوش بدهید. تمام این قدرت‌ها مادی است، اما قدرت دین، الهی است. قدرت مادی مثل علم، تکنولوژی، پول و باید در قالب دین باشد، آن‌وقت ما قطعا موفق و پیروزیم، مثل حزب‌الله لبنان که در دهه ۸۰ میلادی، حداکثر ۵۰۰ عضو داشت، اما این گروه اعتقادی به‌خاطر اعتقاد و قدرتش، طوری شده که اسراییل بعد از جنگ ۳3 ‌روزه، جرئت نکرد حتی یک‌بار نسبت‌به لبنان، عملی انجام دهد. اگر ان‌شاءالله اکثریت منطقه غرب آسیا اسلامی اعتقادی شوند تا ما قطعاً پیروز خواهند شد.

آیا این فرقه‌ها نظیر بهائیت، توانسته‌اند به وجهه مقبول و موفقیتی در کشور دست یابند؟

در ایران، نه. زمان شاه هم چون مردم مسلمان بودند و مهم‌ترین نقطه اعتقادیشان، امام زمانی عج تعالی فرج الشریف بود، نمی‌توانستند این فرقه را تحمل کنند. البته در زمان شاه، مخفیانه به موفقیت‌هایی رسیده بودند. امام رحمةالله‌علیه هم در جایی می‌گویند چند صد بهائی سوار هواپیما شدند تا در لندن کنفرانس برگزار کنند؛ یعنی با سرمایه‌های کشور این‌طور کار می‌کردند. یا مثلاً، اداره تلویزیون کشور در دست «ثابت پاسال» ، یک یهودی الاصل بود. البته امروز هم برنامه‌های مادی و رابطه‌های زیادی با قدرت‌های مختلف برقرار کرده اند. خاطرم هست وقتی بعد از حمله عراق به کویت، آمریکا به عراق حمله و درواقع آن‌جا را اشغال کرد، با یکسری از بهائی‌ها مذاکره می‌کردند که اول در عراق-که به خیال خود بعداً هم ایران-بهائیت، دین رسمی اعلام شود. اسناد و گزارش‌های این مذاکرات هم موجود است اما در هیچ دوره‌ای در ایران، به‌هیچ‌عنوان مقبولیت نداشتند.

همان‌طور که می‌دانید، مرکز اصلی مدیریت فرقه بهائیت (بیت العدل) در شهر «عکا» (واقع در فلسطین اشغالی) قرار دارد. بعضی بهائیان، این مسئله را اتفاقی عنوان کرده و می‌گویند چون سرکرده فرقه از عراق به فلسطین تبعید شد، فرقه در فلسطین اشغالی ماندگار گردید. از طرفی مستنداتی درباره شکل‌گیری دولت یهود از سران بهایی به‌جامانده، از نظر شما ارتباط این دو جریان به چه صورت است؟

من به چشم خود نزد مرحوم کامبوزیا در یکی از کتاب‌های قدیمی و چاپ سنگی دیدم که بهائی، به «صهیون» قسم می‌خورد. رابطه این‌ها بسیار عمیق است، اما بهائیت دوره به دوره، مطابق با فضای عمومی و مزاج روز، کتاب‌هایش را عوض کرد. مثلاً این اواخر، کتابی جدید از بهائی‌ها دیدم که با توجه به فضای امروز روشن‌فکری ایران، خیلی منطقی نوشته‌شده بود. اما کسی که مقداری آشنا باشد، می‌تواند اصل حرف‌هایش را پیدا کند. به‌طورکلی نمی‌شود به حرف بهائی‌ها اعتناء کرد. اگر منابع قدیمی‌شان را نگاه کنیم، حقیقت عبدالبها در نوشته‌ها و نامه‌هایش، مشخص است. سعی داشت با یک حالت عرفانی، درویش مسلکی و حقه‌بازی، عمل کند. اما نباید زیاد به آن‌ها اعتنا کرد چون حرف‌هایشان هیچ استدلالی ندارد. به‌هرحال، ارتباط فراوانی بین اسرائیل و بهائیت وجود دارد.

این ارتباط در چه قالب و با چه هدفی انجام می‌شود؟

هدف، تأیید حضور و برنامه‌های اسرائیل است تااینکه عاقبت، این منطقه تحت نظر رژیم صهیونیستی باشد.

چه گروه‌هایی پیش‌از انقلاب با بهائیت مبارزه می‌کردند؟

انجمن حجتیه. قبل از حرکت امام ره، انجمن حجتیه، یک گروه مذهبی بود که خوب هم کار می‌کرد. اگرچه نشانه‌هایی هست که از همان موقع، بعضی سرانشان-که نمی‌خواهم اسمشان را تکرار کنم-دارای اندیشه‌های خاصی بودند؛ یکی، اندیشه سرمایه‌داری است. اسلام پا برهنه‌ها در انجمن حجتیه نبود. دوم این‌که، وقتی امام ره شروع کردند به مبارزه، از روز اول به‌شدت با ایشان مخالف بودند.

بازخوردهای خیلی شدید و صریح به امام رحمةالله‌علیه کردند. وقتی هم که بعداً دیدند حریف ایشان نمی‌شوند، در مقابل «مرگ‌بر آمریکا» انقلابیون، مدام می‌گفتند «مرگ‌بر شوروی و کمونیسم». این هم به‌خاطر انگیزه سرمایه‌داری­شان بود و نه انگیزه دینی. این‌ها نشان از بعضی مسائل است.

البته چون اوایل کار، آدم‌های مذهبی و سالمی به‌نظر می‌رسیدند که به عشق امام زمانی عج تعالی فرج الشریف فعالیت می‌کردند، توده بدنه انجمن، سالم و خوب بود، اما در طول انقلاب که در مقابل امام ره موضع گرفتند، گروه بسیاری از جوان‌ها از انجمن حجتیه جدا شدند. بعد از انقلاب هم مدتی اقدامات خاصی داشتند و حتی می‌خواستند در سپاه وارد شوند که با صحبت‌های امام رحمةالله‌علیه گفتند که انجمن را منحل کرده‌اند. هرچند، منحل نکرده و مخفیانه عمل می‌کردند. این‌ها گروهی اند که اندیشه درست اسلامی، انقلابی و صداقت اخلاقی و اجتماعی نداشتند، هنوز هم هستند. جریان «تشیع انگلیسی» نیز یک رگه و ارتباط‌هایی با انجمن دارد.

در پژوهش‌هایشان با این گروه، برخوردی داشته‌اید، ؟

در پژوهش‌ها نه، اما در خاطرات معمولی، نمونه‌های بدی از این گروه دیده‌ام. اوایل انقلاب (سال چهارم یا پنجم) در یک جمع از انجمنی‌ها من هم حضور و با یکی از آن‌ها کاری داشتم می‌دانستم این جمع انجمنی اند، همان موقع، اسم مرحوم آقای «مشکینی» به میان آمد و شروع به توهین کردند. برایم خیلی عجیب بود. می‌دانستم انجمنی‌ها با لیبرال‌ها، نهضت آزادی‌ها و مثلاً روشن‌فکرها رفیق اند. خلاصه، از اول انقلاب، آن انجمنی‌های اصلی و سران و سرکرده‌های شان-نه توده انجمنی‌ها-هیچ‌وقت با انقلاب همراه نشدند.

به‌نظر شما انجمن حجتیه چقدر توانست در هدفش که ادعا می‌کرد مبارزه بهائیت است، موفق باشد؟

فکر نمی‌کنم زیاد موفق بود، چون می‌گفتند ما کار سیاسی نمی‌کنیم. اتفاقاً آن زمان که معلم مدرسه بودم، به چند نفر از دانش‌آموزانم می‌گفتم سراغ یهودی‌ها و صهیونیست‌ها بروید اما می‌گفتند نه، کار سیاسی نمی‌کنیم. به‌همین خاطر، به نظرم مبارزاتشان خیلی اثر نداشت و نمی‌توانستند کاری بکنند. بعد هم حرکت انقلابی باعث شد توده‌ی مذهبی مردم در مقابل انجمن، موضع‌گیری نمایند بنابراین، خیلی با این‌ها نبودند، مگر عده کمی که دارای اندیشه‌های بازاری بوده و با امام ره و انقلاب، صراحتاً مخالفت می‌ورزیدند. جهت‌گیری آقای «حلبی» هم غیرانقلابی بود. جمله­ای نقل می‌کنند که وقتی ساواک، بچه‌های انقلابی را می‌گرفت، می‌گفت:

چرا نمی‌روید با بهائی‌ها مخالفت کنید؟ حتی می‌گفتند بعضی از انجمنی‌ها با ساواک همکاری هم می‌کردند.

انجمن حجتیه چه نقشی در انقلاب داشت؟

نقش منفی. به یاد دارم، یکی از بچه‌های انجمنی می‌گفت که گوشت و گلوله اصلا با هم تناسب ندارد، این خریت است که آدم برود در خیابان. این عبارت تقریباً رایجی بود که انجمنی‌ها می‌گفته‌اند. بعد از پیروزی انقلاب، یکی از هم‌کلاسی‌های مذهبی دانشگاه را دیدم که جمله‌ی زشتی راجع‌به انقلاب بیان کرد. این‌ها به این صورت بودند. یک دوره هم می‌گفتند بچه‌های انجمن، مرتب شب‌ها خواب امام‌زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را می‌بینند و فردایش تعریف می‌کنند که با تذکر، بساط آن‌هم جمع شد و نتوانستند نفوذ کنند. درحالی‌که می‌خواستند نفوذ کنند و مثلاً آقای «سید حمید روحانی»، به دستور امام ره «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» را از انجمنی‌ها گرفت. در کانون پرورش فکری که خودمان رفتیم هم این‌ها فعالیت می‌کردند.

درپایان، اگر نکته دیگری دارید، بیان بفرمایید.

نه نکته، بلکه فصل‌ها و حرف‌ها مانده، اما فقط یک مطلب را عرض کنم که هر چه از یهود بگوییم، باز هم جای بحث دارد و حتی آمریکا هم تحت تأثیر یهود است. انگلیس و فرانسه هم همین‌طور. اصلا سرمایه‌داری را یهودی‌ها درست کردند. هرچند موفق نبود و دیگر تمام‌شده. همین «ترامپ» دوست‌داشت سمبل سرمایه‌داری باشد. اسرائیل هم امروز جرأت حرکت ندارد، اما هنوز خطر زیاد است. منتها «و مکروا و مکرالله» ، خدا خیلی‌خوب همه‌چیز را درست می‌کند و ما غصه و ترسی نداریم.

خواندن 423 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی