نکته : متون مستند بهائی به توبهی علیمحمد باب (پیشوای و مبشّر بهائیت) و پس گرفتن ادعاهایش اذعان دارند، اما بهائیان از ابتدا تا کنون، درصدد انکار توبهی پیشوای خود بوده و هستند. از اینرو مبلّغان بهائی، بدون پاسخ به سندیت توبهی باب در منابع بهائی، در پاسخی نقضی به سندیت توبهی او میگویند که اگر به راستی علیمحمد باب توبه کرده ، پس چرا اعدام شده است؟! آیا اعدام او به معنای استقامتِ تا پای جان بر ادعایش و به تبع اثبات حقانیتش نیست؟!
اما در پاسخ به این اشکال هم میگوییم:
اولاً: هر مسلمانی که از پدر و مادر مسلمان تولد یافته باشد، اگر اعلام خروج از دین اسلام نماید یا با یکی از ضروریات دین به مخالفت برخیزد، در اصطلاح متشرعه مرتد فطری به شمار میآید. اظهار توبهی چنین شخصی پذیرفته نیست و نمیتواند مانعِ اعدامش شود.(1)از اینرو علیمحمد شیرازی که مسلمان زاده بود و بر خلاف مسلّم دین، ادعای نسخ اسلام را داشت، توبهاش به عنوان مرتد فطری (بر فرض سلامت عقلش) مورد پذیرش نبوده است. لذا مجلس مناظرهی تبریز برای توبه دادن او برگزار نشده بود، بلکه با هدف راستیآزمایی در ادعاهایش و تبیین حقیقت او به پیروانش تشکیل شد. بنابراین وقتی اساساً توبهی چنین شخصی مورد قبول نبود، مبلّغان بهائی نمیتوانند اعدام شدن او را دلیل توبه نکردنش معرفی کنند.
ثانیاً: جالب است بدانیم که اصلاً اعدام علیمحمد باب بخاطر ارتداد او از اسلام و پایبندی به ادعای باطلش صورت نگرفته است. چرا که به تصریح ابوالفضل گلپایگانی (از مبلّغان سرشناس بهائیت) علیمحمد باب پس از شکست در مناظرهی تبریز که به توبهی دومرتبهاش (در شیراز و تبریز) انجامید، بخاطر شبههی خبط دماغ و جنونش اعدام نشد (چون مرتد دیوانه در فقه اسلام اعدام نمیشد)؛ همچنان که میخوانیم: «صورت جوابی که مجتهدین تبریز در صدر ورقه نوشتهاند: سیدعلیمحمد شیرازی، شما در بزم همایون و محفل میمون، در حضور نوّاب اشرف والا ولیعهد دولت بیزوال ایّده الله و سدّده و نصره و حضور جمعی از علماء اَعلام، اقرار به مطالب چندی کردی که هریک جداگانه باعث ارتداد شما است و موجب قتل. توبه مرتدّ فطری مقبول نیست و چیزی که موجب تأخیر قتل شما شده است، شبهه خبط دماغ (: دیوانگی) است که اگر آن شبهه رفع بشود، بلاتأمل احکام مرتد فطری به شما جاری میشود».(2)
بنابراین علّتی که موجب اعدام علیمحمد باب شد، خواباندن شورشهایی بود که به اسم او در سراسر کشور صورت میگرفت. وگرنه شخصی چون باب که مرتب ادعای جایگاه خود را از بابیت، به مهدویت و از آن به پیامبری و خدایی تغییر میداد(3) و به صرف کمترین فشاری از تمامی ادعاهای خود بازمیگشت، توجیهی جز جنون نداشت. با این حال، چرا مبلّغان بهائی به جای طرح شبهات بیثمر و از روی جهل، به این جواب نقضی اکتفا کرده و هیچگاه پاسخی حَلّی برای تصریح کتابهای خود بر توبهی باب ندارند؟!
پینوشت:
1- ر.ک: محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1362 ق، ج 41، ص 605.
2- ابوالفضل گلپایگانی، کشف الغطاء، تاشکند: بینا، 1919 م، ص 205.
3- ر.ک: فاضل مازندرانی، ظهور الحق، تهران: بینا، 1932 م، ج 3، ص 268.