سرکردگان بهائی برای آنکه بتوانند ادعای پیامبری خود را با آیهی خاتمیت تطبیق دهند، مقامی فراتر از نبوت و رسالت برای خود مدعی گشتهاند؛ همچنان که در یکی از این توجیهات میخوانیم: «و سلسلهی نبوت را به وجود مبارکش ختم کرده و در سوره احزاب نازل شده قوله تعالی: «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَٰكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ... [احزاب/40]؛ محمّد (صلّی الله علیه و آله) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا و ختمکننده و آخرین پیامبران است...» و از این مطلب به کمال وضوح، عظمت مقام مظهر الهی و موعود ملل و ادیان ظاهر میشود؛ به این معنی که مقام آن حضرت (حسینعلی نوری)، رسالت و نبوت نبوده و نیست، بلکه ظهورالله و مظهر مقدس نفس غیب الغیوب است».[1]
همانگونه که روشن است بهائیان در خصوص توجیه پیامبری پیشوای خود، گرفتار تناقضی آشکار شدهاند. بدین صورت که آنان از یکسو ختم سلسلهی پیامبران را به وسیلهی حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) میپذیرند و از سویی دیگر، مقامی را بالاتر از نبوت و رسالت نمیدانند؛ همچنان که جناب پیامبرخواندهی بهائیت در ایقان گفته است: «اگر تلویح این آیه را ملتفت شوی، میفهمی که هرگز مظهری اکبر از انبیاء نبوده و حجتی هم اکبر و أعظم از آیات منزله در أرض ظاهر نشده است».[2] و یا آنجا که وی تصریح میکند بالاترین درجهای که برای بشر متصور است، رتبهی نبوت است: «قدری تفکر نما... منتها رتبه تکمیل هیاکل بشریه به رتبه نبوت است».[3]
بنابراین اگر مقامی فراتر از نبوت و رسالت برای بشر متصور نیست، پس ادعای مظهریت دیگر چه توجیه دارد؟! و به راستی مظهر نفس غیب الغیوب چه مقامی است؟! آیا این به معنای بازی با الفاظ برای فریب مردم نیست؟!
پینوشت:
[1]. عبدالحمید اشراق خاوری، قاموس توقیع منیع، تهران: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، بیتا، ج 1، ص 114.
[2]. حسینعلی نوری، ایقان، مصر: مطبعهی فرجالله زکی الکردی، بیتا، ص 159.
[3]. حسینعلی نوری، بدیع، بیجا: بینا، 1286 ق، ص 119.