نظام مشروعیت در بهائیت – باب (بخش نخست )

دوشنبه, 03 ارديبهشت 1397 09:24 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

به بهانه انتخابات اعضاء بیت العدل !!!

بهائیت درایران : مسلمانان معتقدند که خداوند متعال، از آغاز خلقت، همواره راهی برای هدایت انسان‌ها قرار داده است. او با ارسال پیامبران و قرار دادن حجج الهی در میان مردم، همواره راه سعادت و نیکبختی را به انسان‌ها نشان داده است. این مسأله با دلایل عقلی و نقلی فراوان قابل اثبات است.

شاید یکی از مهم‌ترین دلایل عقلی این مسأله، قبح عقاب بلا بیان است. یعنی خداوندی که قرار است تمام انسان‌ها را در روز قیامت گرد هم آورد و اعمال ایشان را در ترازوی عدالت خویش بسنجد و نیکوکاران و بدکاران را پاداش و جزا دهد، باید پیش از آن، راه را از چاه مشخص کند و به گونه‌ای به آدمیان بفهماند که رضایت او در چه اعمالی است و کدامین اعمال برای آدمی ناشایست است.در غیر این صورت انسان‌های بدکار می‌توانند در روز قیامت به درگاه الهی احتجاج کنند که اگر راه هدایت به آنان نموده می‌شد، از آن پیروی می‌کردند. لذا عدالت الهی و حتمی بودن قیامت اقتضا می‌کند که کشف راه حقیقت و هدایت، همواره برای انسان‌ها میسر باشد و طبعاً کارنامه‌ی اعمال هر کس، بر اساس میزان برخورداری او از این امکان، بررسی خواهد شد. دلایل نقلی بر ارسال دائمی پیامبران و حجج الهی برای انسان نیز متعدد است. حفظ دین خدا از تحریف به نقصان و زیاده(1)، وجود فردی که واسطه‌ی فیض میان خداوند و مخلوقات باشد و خداوند به وجود او، آرامش و امنیت را در زمین برقرار سازد (2) و هم چنین حضور عبادت کننده‌ای واقعی در میان بندگان که عبادت خداوند را به کمال انجام دهد (3)

ویژگی های حجج الهی

حجت‌های الهی برای انجام مأموریت‌های مذکور باید واجد ویژگی‌های مهمی‌ باشند. ویژگی‌هایی که در صورت پذیرش لزوم وجود حجت خدا در هر زمان و وظایف وی، ناگزیر از پذیرش آن خواهیم بود. این ویژگی‌ها عبارت‌اند از:

1-علم وهبی خداوند

2-عصمت از گناه

3-قدرت الهی و معجزه و بینه

4-منصوص بودن از جانب حجت قبلی

5- سخن گفتن به زبان قوم

نظام رهبری در شیخیه

جریان شیخی که مریدان شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی و اخلاف آنان محسوب می‌شوند، در بحث مشروعیت رهبران، تفاوت ظریفی با سایر شیعیان دارند. آنان معتقد به پیامبری حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله هستند و جانشینان آن حضرت تا امام دوازدهم را به عنوان حجج الهی می‌شناسند و تبعیت از آنان را ضروری می‌دانند. اما شیخیان، در دوران غیبت کبری، معتقد به وجود واسطه‌ای میان امام و مردم هستند که معرفت یافتن به مقام آن واسطه و شناخت او را از لوازم دین می‌دانند و به آن رکن رابع ایمان می‌گویند.

شیخیان معتقدند که در زمان غیبت کبری، همواره فردی وجود دارد که به جهت تهذیب نفس و کسب علوم اهل بیت علیهم السلام به مقامی می‌رسد که به عنوان قریه‌ی ظاهره، واسطه میان امام و مردم می‌شود. شیخیان برای چنین فردی، طریقت قائل نیستند و کسب معرفت او را دارای موضوعیت می‌دانند. در چنین شرایطی، آنان معتقد به پیروی بی‌چون و چرا از این واسطه هستند. چرا که او را مورد تأیید از جانب امام عصر می‌دانند و تصور می‌کنند که آن حضرت، در ارتباطی مستقیم و تنگاتنگ با این واسطه است و راه هدایت را از طریق این واسطه به مردم می‌نمایاند. نظام رهبری در دیانت بهائی برای شناخت دقیق نظام رهبری و مشروعیت در بهائیت، سردرگمی‌های وجود دارد. وجود جملات بعضاً متعارض در کلام رهبران بهائی در بیان مقام و منزلت خویش یا سایر رهبران و میزان لزوم اطاعت از آنان، از مباحث شگفت انگیز در این حوزه است.در این بخش اجازه دهید تا آن چه را که امروز به عنوان نظر رسمی جامعه‌ی بهائی مطرح می‌شود، با هم مرور کنیم و سپس به نقد و بررسی آن بپردازیم.

بهائیان می‌گویند:

1) میرزا علی‌محمد شیرازی موسوم به سید باب (1235-1266)، امام دوازدهم دین اسلام و آخرین جانشین پیامبر اسلام است. او در سال 1260 قمری، نخستین بار این ادعا را مطرح کرده است.

2)با ظهور او دوران اسلام به پایان رسیده و دین اسلام منسوخ شده است. او علاوه بر شأن وصایت، خود دارای شأن نبوت است و کتاب جدیدی برای هدایت انسان‌ها به نام «بیان» آورده است.

3)او به ظهور فردی پس از خود به نام «من یظهره الله» بشارت داده است. باب تاریخ ظهور او را بین 1511 تا 2001 سال پس از مرگ خود تعیین کرده است.

4) امیرکبیر باب را در سال 1266 اعدام کرده است. "من یظهره الله" که از مریدان باب بوده، فردی به نام میرزا حسین‌علی نوری (1233-1309) است که نه 1511 سال بلکه فقط سه سال پس از مرگ باب و در زندان، با حقایق عالم هستی آشنا و پیامبر شده است. (1269 قمری) وی یازده سال پس از رسیدن به این مقام، در بین مریدان خود، این مقام را ابراز داشته است. (1280قمری)

5)بهائیان او را به نام بهاءالله می‌شناسند. بهاءالله با تدوین کتابی به نام «اقدس»، دین تازه‌ای برای انسان‌ها آورده است که بهائیان ملزم به تبعیت از دستورات آن هستند.

6)بعد از بهاءالله، فرزند بزرگتر او به نام عباس افندی (1260-1340)، ملقب به عبدالبهاء جانشین وی شده است. او نیز دارای کتاب‌هایی در تکمیل و تبیین عقاید پدر بوده است.

7) عبدالبهاء بهائیان را در کتابی به نام الواح وصایا، پس از مرگ خود به تبعیت از شوقی افندی مأمور کرده است. بهائیان شوقی افندی را با القابی مانند «ولی امرالله» و «ولی امر» می‌شناسند.

8)شوقی افندی در دوران رهبری خود بر بهائیت، به تکمیل نظام تاریخ نگاری و اعتقادی بهائیان پرداخته و تلاش زیادی برای به رسمیت رسیدن بهائیت در کشورهای مختلف دنیا داشته است.

9)شوقی افندی در نقشهها و برنامه ریزی‌های مدون، مقدمات تشکیل نهادی به نام بیت‌العدل را فراهم کرده است. بیت‌العدل نهادی است که تشکیل آن توسط عبدالبهاء در کتاب الواح وصایا پیش بینی شده است.

10)شوقی افندی به هنگام مرگ، فرزندی نداشته و کسی را نیز به عنوان جانشینی خود تعیین نکرده است. اما شورای بیت‌العدل، چند سال پس از مرگ وی تشکیل شده است. رهبری بهائیان در فاصله‌ی مرگ شوقی تا تشکیل بیت‌العدل، بر عهده‌ی گروهی به نام ایادیان امرالله بوده است.

11) امروزه و با تشکیل شورای بیت‌العدل، این شورا نهادی محسوب می‌شود که به هنگام تشکیل جلسه، ملهم به الهامات روح القدس و معصوم از هر گونه خطا و اشتباه است.

12)این نهاد مسؤولیت دارد تا با تفسیر قوانین موجود در کتاب‌های چهار رهبر پیش گفته و تشریع قانون به هنگام نیاز، راه هدایت را به بهائیان بنمایاند و بهائیان نیز موظف اند، بدون چون و چرا، به تصمیم‌های این شورا گردن نهند و از فرمان‌های آن اطاعت کنند.

13)بهائیان برای رهبران خود ویژگی‌هایی همچون عصمت و الهام گیری از فیض روح القدس را قائل هستند و آنان را از هر اشتباهی پاک و منزه می‌دانند.

14)بهائیان ویژگی قدرت الهی و صدور معجزه را از ویژگی‌های حجج الهی نمی‌دانند و به معجزه‌ای برای رهبران خود قائل نیستند. در عوض آنان، راه شناخت یک پیامبر را دلیل تقریر می‌دانند. آیا باب می‌تواند حجتی الهی و امام دوازدهم شیعه باشد؟ هیچ شیعه‌ای نمی‌تواند باب را به عنوان امام دوازدهم خود بپذیرد. چرا که باب اولاً دارای ویژگی‌های حجج الهی نیست. ثانیاً شیعه امام دوازدهم را موعودی می‌داند که با امتیازات خاص، پس ازقیام شکوهمند خود، جهان را از عدل و داد آکنده می‌سازد، پس از آن که از ظلم و جور پر شده باشد. این مهم نیز توسط باب به وقوع نپیوسته است.

از این منظر شاید خوب باشد، ویژگی‌های چهارگانه را در مورد باب و ادعاهایش بررسی کنیم و فارغ از این که او نتوانسته است به مأموریت اصلی مهدی موعود عمل کند، به این مسأله بپردازیم که از منظر شیعیان، آیا شخصی با ویژگی‌ها و رفتارهای صادر شده از او می‌تواند حجت خدا بر روی زمین باشد؟

باب و مقام علم وهبی الهی

باب هرگز مزین به ویژگی علم الهی نیست و این موضوع از لا به لای کتاب‌های او به روشنی پیدا است. علم او نیز وهبی و الهی نیست و او درس خوانده‌ی مکتب شیخیه است. وجود برخی تعالیم پوچ و بیهوده در میان گفتارهای او، هر محقق منصفی را وادار می‌کند که از خود بپرسد، آیا خداوند واقعاً تعالیم بهتری در دست نداشت تا توسط باب برای هدایت انسان‌ها فرو بفرستد؟ یا آن که باب احکام و دستوراتی را از خود صادر کرده و این دستورات ربطی به حضرت حق -جل و علی ذکره- ندارد.

به نمونه‌هایی از دستورات او توجه کنید:

از گاو سواری نگیرید و روی او چیزی حمل نکنید. شیر خر را ننوشید. سوار بر حیوانی نشوید مگر آن که بر آن لگام زنید. تخم مرغ را قبل از پختن بر چیزی نکوبید که محتوایش ضایع می‌شود. (4)

مؤمنین باید نسبت به طلسمات اعتماد و اعتقاد کاملی داشته باشند و برای بروز این اعتماد هر مردی باید حرزی به شکل ستاره یا هیکل که در اشعه‌ی آن سطوری از اسماء الهی ترسیم یافته، دائماً همراه خود داشته باشد و مؤمنات باید حرز دیگری با خود داشته باشند که به شکل دایره و حاوی نام‌های دیگر خدا باشد... (5)

البته شما باید مایملک کسانی که از دخول در بیان امتناع می‌ورزند، از آن‌ها بگیرید و در صورتی که ایمان بیاورند به آن‌ها مسترد نمایید و این دستور باید در همه جا اجرا شود مگر در ممالکی که شما قدرت انجام چنین کاری را نداشته باشید. (6)

تحصیل علومی مانند اصول و منطق بر همگان حرام است (7)و تمام کتاب‌ها را باید سوزاند، مگر آن که کتاب نوشته شده توسط باب باشند و یا به اثبات دین او بپردازند. (8)

جلسه توبه و نادانی‌های باب هنگامی که صفحات زندگی باب را در کتاب تاریخ ورق می‌زنیم، با مواردی مواجه می‌‍‌‌‌شویم که او از پاسخگویی به پرسش‌های عالمان هم عصر خود عاجز مانده است و در جواب دادن به سؤالاتی که پرسندگان بدان علم داشته‌اند، درمانده بوده است.

به عنوان مثال، اجازه دهید به مجلس محاکمه‌ی باب در حضور ناصرالدین میرزا سری بزنیم و از کتاب کشف الغطاء، نوشته‌ی ابوالفضل گلپایگانی و خواهر زاده‌اش مهدی گلپایگانی،چند جمله‌ای را مرور کنیم. ناصرالدین میرزا ولیعهد محمد شاه قاجار -که البته بعد از پدر به مقام پادشاهی رسید- در گزارش جلسه‌ی محاکمه‌ی باب برای پدرش محمد شاه می‌نویسد:

بعد از آن حاجی ملا محمود پرسید که در حدیث وارد است که مأمون از جناب [امام] رضا علیه‌السلام سؤال نمود که دلیل بر خلافت جد شما چیست؟ حضرت فرمود: آیه‌ی انفسنا. مأمون گفت: لو لا نسائنا؟ حضرت فرمود: لو لا ابنائنا. این سؤال و جواب را تطبیق بکن و مقصود را بیان نما. ساعتی تأمل نموده جوابی نگفت(9) بعد از آن مسائلی چند از فقه و سایر علوم پرسیدند. جواب گفتن نتوانست. حتی از مسائل بدیهیه فقه از قبیل شک و سهو سؤال نمودند. ندانست و سر به زیر افکند.» (10)

این نمونه نشان میدهد باب اگر واقعاً حجت الهی بود و از سوی پروردگار، مأموریتی داشت، می‌بایست به گونه‌ای به سؤالات علمای هم عصر خود پاسخ می‌داد که آنان اطمینان قلبی از علم الهی او حاصل کنند. نه آن که بر جهل و نادانی او صحه بگذارند و چنین گزارشی در مورد آن مجلس نقل کنند که حتی بزرگان بهائی نظیر گلپایگانی نیز، آن را قبول داشته باشند و در کتاب خود نقل کنند. باب و تأثیر از آرای شیخیه از سوی دیگر، باب بسیاری از تعالیم خود را با مطالعه‌ی آثار دیگران، به ویژه شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی تدوین کرده و هرگز صاحب علمی الهی نبوده است. علم او مانند سایر انسان‌ها علمی اکتسابی بوده و باب، دوران مکتب و مدرَس را گذرانده بوده است.

هر چند که امیت لازمه‌ی حجت خدا بودن نیست و اکتساب علم در مورد بعضی از حجج الهی نیز اتفاق می‌افتد، اما بررسی امی بودن یا درس خوانده بودن باب در مدرس شیخیان از دو جهت حائز اهمیت است: اول آن که پس از اثبات چنین مطلبی و با اندکی مطالعه‌ی آثار باب و مقایسه‌ی آن با تعالیم شیخ احمد و سید کاظم، مشخص می‌شود که نه تنها باب صاحب حرف جدیدی نبوده است، بلکه او آرای شیخ و سید را نیز به طور کامل درک نکرده بوده و با اوهام و خیالات خویش در آمیخته است. بدینسان ملقمه‌ای از تعالیم شیخیه و تخیلات خود را به عنوان تعالیم جدید به خورد مریدان داده است. دوم آن که باب و برخی مریدان و پیروان وی، به شدت بر درس ناخوانده بودن باب تأکید می‌کنند. آنان اصرار دارند که وانمود کنند، باب پیش از ادعا هرگز تحت تعلیم کسی نبوده و تعالیم او از جانب خداوند بر وی نازل شده است. باب خود در این زمینه می‌گوید: «در اعجمیین نشو و نما نموده و در این آثار حقّه نزد احدی تعلیم نگرفته بل امّی صرف بوده در مثل این آثار.» (111)

هم چنین عبدالبهاء در این باره می‌گوید: نورانیّت مظاهر مقدسه بذاتهم است، نمی‌شود از دیگری اقتباس نمایند، دیگران باید از آنها اکتساب علوم و اقتباس انوار نمایند نه آنها از دیگران، جمیع مظاهر الهیّه چنین بوده‌اند، حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت محمّد و حضرت باب و حضرتبهاءالله در هیچ مدرسه‌ای داخل نشوند(12)

از سوی دیگر، مدارکی که از درس خواندگی باب به روال معمول افراد جامعه نشان دارد، بسیار است. در این جا فقط به دو نمونه اشاره می‌شود. هر دو نمونه گزارش مورخان و رهبران بهائی از زندگی باب است:

نمونه‌ی نخست، مربوط به دوران تحصیل باب در کودکی و در شهر شیراز است. در کتاب تلخیص تاریخ نبیل می‌نویسد: «حضرت باب بعد از فوت پدر در دامن مهر خال[=دایی] بزرگوار خود جناب حاجی میرزا سیّد علی پرورش یافتند. جناب خال یکی از شهدای امر است. خال حضرت باب، ایشان را برای درس خواندن نزد شیخ عابد بردند. هر چند حضرت باب به درس خواندن میل نداشتند ولی برای آن که به میل خال بزرگوار رفتار کنند، به مکتب شیخ عابد تشریف بردند. شیخ عابد مرد پرهیزکار محترمی بود و از شاگردان شیخ احمد و سیّد کاظم رشتی به شمار می‌رفت.» (133)

نمونه‌ی دوم مربوط به دوران تحصیل باب در کربلا و در محضر درس سید کاظم رشتی است. فاضل مازندرانی در کتاب تاریخ ظهور الحق به نقل از شهمیرزادی چنین می‌نویسد: «ملا زین العابدین شهمیرزادی ... از تلامذه سید رشتی بود و بعد از وفات سید به وطن برگشت. اهالی از هر قبیل پرسش ... و او جواب می‌گفت: بلی، این بزرگوار اسم شریفش میرزا علی محمد شیرازی. چند سالی پیش از وفات سید به کربلا آمده، شش ماه ماندند و گاهی در درس سید حاضر می شدند، سن شریفش از بیست بیشتر نبود و درس هم تا سیوطی و حاشیه بیشتر نخوانده بودند.» (144)

نکته‌ی بسیار مهم در هر دو مدرک ارائه شده، آن است که باب از کودکی تا چند ماهی پیش از ادعای بابیت و سپس قائمیت، تحت تأثیر شیخیان بوده است. باب از اوان کودکی تحت تعلیمات شیخ عابد در مکتب قهوه اولیاء در شیراز بوده است. در عنفوان جوانی نیز به ملاقات رهبر شیخیه یعنی سید کاظم رشتی رفته است و از محضر او بهره برده است. لذا عجیب نیست که ردّپای الهیات شیخی در آثار باب، این قدر پر رنگ باشد. باب البته خود نیز در موارد متعددی به شاگردی نزد سید کاظم رشتی اعتراف کرده است.

به یک نمونه از این موارد نیز توجه کنید:

باب در توقیعی به مطالعه‌ی خود در آثار یکی از معلمانش اشاره می‌کند و می‌نویسد: «و ما رأیت من آیات معلمی...» فاضل مازندرانی در کتاب اسرار الآثار در ذیل این عبارت می‌نویسد: « مراد از معلم حاجی سید کاظم رشتی می باشد.» (15) مقایسه‌ی علوم باب با قرآن کریم از سوی دیگر، اصرار بهائیان و خود باب بر امی بودن، تقلیدی مضحک از دلیل حقانیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است. قرآن مجید معجزه‌ی جاویدان رسول خدا است که در مواضع گوناگون مخاطبان را به مبارزه‌ی علمی فرا خوانده و به اصطلاح، تحدی کرده است. قرآن گاهی شکاکان در الهی بودن خود را دعوت می‌کند که ده سوره مانند قرآن از جانب خود بیاورند و حتی گاهی از ایشان می‌خواهد، تنها یک سوره مانند قرآن بیاورند. (16)

کتاب قرآن علاوه بر اعجاز بزرگ در فصاحت و بلاغت، دارای اعجاز در هدایتگری و منطق و برهان است. بیان چنین کلمات والایی از سوی یک انسان، این شائبه را در میان اطرافیان ایجاد می‌کند که شاید گوینده و یا نویسنده‌ی آن، در جایی تعلیم دیده و از دیگران رو نویسی می‌کند. یا آن که علم و دانش دیگران را با تفکرات خود تلفیق کرده و چنین کلماتی بر زبان می‌راند.خداوند متعال، در قرآن کریم و در پاسخ به این شائبه، به امی بودن و درس ناخوانده بودن پیامبر استدلال و به درستی اثبات می‌کند که بیان چنین تعالیم والایی، تنها از طریق نزول وحی برای پیامبر امکان پذیر است. لذا امیت پیامبر، شاهدی بر اعجاز قرآن است. خداوند در قرآن می‌فرماید: «ای پیامبر، تو هرگز پیش از این کتابی نخوانده بودی و هرگز با دست خود چیزی ننوشته بودی که اگرچنین بود، حتماً مخالفانت در صدد ایجاد شک و شبهه بر می‌آمدند.» (17)

یا در جای دیگر با اشاره به این اتهام، ضمن رد کردن قوی آن می‌فرماید: « مى‏دانیم که مى‏گویند: این قرآن را بشرى به او مى‏آموزد. زبان کسى که به او نسبت مى‏کنند عجمى است، حال آنکه این زبان عربى روشنى است» (18) خلاصه‌ی کلام آن که هر چند بهائیان و سایر پیروان باب، اصرار دارند بگویند که او نیز مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امی و درس ناخوانده بوده است، اما این ادعا از دو جهت عمده قابل نقد است: اولاً آن که در تعالیم باب، آن قدر موارد غیر علمی و گاهی متضاد با علوم قطعی بشری و الهی وجود دارد که نمی‌توان اسم معجزه روی آن گذاشت. چرا که بسیاری دیگر از انسانها -که دعوی پیامبری یا حجت الهی بودن هم نداشته اند- تعالیمی بهتر از باب و البته در قالبهایی بهتر از او ارائه کرده اند. لذا آن چه باب گفته چیزی نیست که بتوان ادعا کرد، دیگران از بیانش عاجزند. چنان که برخی جملات او پیش تر بیان شد. ثانیاً هم باب و هم پیروان او، بارها در مواضع دیگر به درس خواندن وی در مکتب شیراز و نزد سید کاظم رشتی اشاره کرده اند که چنین اشاراتی، اصل امی بودن را منتفی می‌کند. باب و مقام عصمت از مهم‌ترین ویژگی‌هایی که هر حجت الهی باید واجد آن باشد، مقام عصمت است. تشخیص مقام عصمت، کار انسانهای عادی نیست. چرا که بسیاری از اعمال، قلبی است و تنها خداوند، از آن آگاه است. اما تشخیص اشتباه و یا خطا و گناه، کار ساده‌ای است. موارد متعددی در زندگی باب به چشم می‌خورد که به وضوح نشان دهنده‌ی اشتباهات فاحشی از سوی اوست. او گاهی مریدان را فریب داده و گاهی برای همراه کردن دیگران با خود، به دروغ و نیرنگ متوسل شده است. مهم ترین نمونه از این دست در میان سخنان و تعالیم او، ادعاهای گوناگون وی در بیان مقامات خود است که بعضاً با یکدیگر در تضاد کامل است و نشان می‌دهد که هر یک مربوط به زمانی و برای فریفتن گروهی بوده است. گاهی او ادعا داشته که نایب حضرت حجت بن الحسن علیه‌السلام و رکن رابع ایمان و واسطه‌ی فیض میان آن حضرت و مردم است. گاهی ادعا کرده که خود قائم موعود است. بدیهی است که باب، اگر واقعاً قائم موعود بوده، زمانی که مدعی نیابت از سوی حضرت محمد بن الحسن بوده، یا دروغ می‌گفته و یا به دنبال فریفتن مریدان بوده است. ادعاهای باب به این مقدار متوقف نشده و سایر ادعاهای او، دلیل دیگری بر عدم عصمتش می‌باشد. او گاهی ادعای پیامبری و دریافت وحی داشته و گاهی پا را فراتر نهاده و ادعای خدایی کرده است. (19)

ادعایی که مدعی آن قطعاً مشرک است و به بیان قرآن مجید، شرک ورزیدن به خداوند، ظلمی بزرگ و گناهی نا بخشودنی است. (20)این تناقض‌گویی‌ها از سوی دیگر به جهت آن است که باب، واقعاً پیامی از سوی خداوند نداشته و به قول قرآن کریم، هر آن‌چه که از سوی خداوند نباشد، در آن تناقض خواهد بود. (21)آری، تناقض مخصوص سخنان بشری و هماهنگی درونی و ساختاری، از آن تعالیم الهی است و قطعاً باب به دلیل ساختگی بودن ادعاهایش، دچار چنین تناقض‌هایی شده است. باب و وجود نص از حجت های پیشین بر اثبات حجیت وجود نص بر امامت فرزند امام حسن عسکری علیه‌السلام در بین شیعیان، آن چنان مسلم و قطعی است و آن قدر مدارک معتبر و متقنی برای آن فراهم است، که هر کس که ساده ترین اطلاعاتی از کتاب‌های حدیثی قدیمی شیعه داشته باشد، به آن اذعان می‌کند.

در مورد نص ذکر این نکته خالی از فایده نیست که به رویدادی نص اطلاق می‌شود که به صراحت یا تلویح، امامت/وصایت/نبوت فردی از سوی حجت قبلی به مردم ابلاغ شود، به گونه‌ای که نتوان آن ابلاغ را بر فرد یا افراد دیگری منطبق دانست. به جرأت می‌توان گفت که به این مضمون و معنی، هیچ نصی بر سید باب به عنوان امام دوازدهم شیعه وجود ندارد و بر عکس روایات متعددی از پیامبر اکرم و ائمه‌ی هدی علیهم السلام نقل شده که همگی بر امامت بلافصل فرزند امام حسن عسکری علیهماالسلام بعد از ایشان دلالت دارد.

در این روایات هر یک، نصی بر امامت بلافصل حضرت حجت بن الحسن پس از پدر بزرگوار خویش است و به علاوه، هر یک نشان دهنده‌ی آن است که باب، نمی‌تواند بعد از امام حسن عسکری، امامت و زعامت شیعه را بر عهده داشته باشد.

باب و قدرت الهی و اعجاز

یکی از مهم‌ترین نشانه‌های حجت الهی، قدرتی الهی و فوق بشری است که این قدرت، نمایانگر ارتباط او با پروردگار است. باب نیز برای اثبات ادعای خود، به تقلید از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله- آیات خودساخته‌اش را به عنوان معجزه معرفی کرده است. در داستان محاکمه‌ی باب در مجلس ناصرالدین میرزا، هنگامی که علمای شیخی از باب پرسیدند که از آیات و معجزات و بینات چه داری؟ باب آیات خود را به عنوان معجزه و نشانه‌ی حقانیت خویش معرفی کرد. پرسیدند که از معجزات و کرامات چه داری؟ گفت: «اعجاز من این است که از برای عصای خود آیه نازل می‌کنم.» سپس شروع کردن به خواندن این فقره: «بِسمِ الله الرّحمانِ الرّحیم، سُبحانَ اللهِ القُدُّوسِ السّبّوح الذّی خَلَقَ السَّمواتَ وَ الاَرضَ کَما خَلَقَ هذِهِ العَصا آیَةً مِن آیاتِهِ» اعراب کلمات را به قاعده‌ی نحو غلط خواند. تاء سموات را بفتح خواند. گفتند مکسور بخوان. آن گاه الارض را مکسور خواند. امیر اصلان خان عرض کرد: اگر این قبیل فقرات از جمله آیات باشد من هم توانم تلفیق کرد و عرض کرد: «الحَمدُ للّهِ الَّذی خَلَقَ العَصا کَما خَلَقَ الصَّباحِ وَ المَساءِ.» باب بسیار خجل شد. (22)

در این گفت و گوی کوتاه سه نکته‌ی بسیار مهم قابل تأمل است. اول آن که باب مدعی است برای اثبات مقام خود، معجزه آورده است. البته جنس معجزه‌ی او با جنس توانایی‌های بشر در عصر او متفاوت است. او هم چون سایر انبیای الهی، معجزه‌ای متناسب با توانمدنی‌های بشر در آن عصر نیاورده است. توانایی بشر در عصر او، از جنس توانایی‌های صنعتی است. باب در دوران انقلاب صنعتی ادعای مأموریت از جانب خدا کرده است و شاید اگر قرار بود پیامبری در آن عصر ظهور کند، می‌بایست معجزه‌ای از آن جنس برای اثبات پیامبری خود ارائه می‌داد.

دوم آن که معجزه‌ی او از جنس آیات و نوشته‌های اوست. اما در جمله‌ای که او ادعا می‌کند خداوند بر او نازل کرده، اشکالات قواعد عربی ملاحظه می‌شود و حتی او تذکر حضار به اشکال نحوی را نمی‌فهمد و به اصطلاح، برای درست کردن ابرو، چشم را هم کور می‌کند.

سومین مسأله آن است که حاضران در جلسه، بلافاصله مشابه آن چه که او به عنوان معجزه از آن یاد کرده بود، ارائه می‌کنند. مشابهی که البته خود گریبانگیر قواعد نحوی نیست و از این جهت، جمله‌ای درست تر از آن چیزی است که باب به عنوان معجزه مطرح کرده است. لذا به هیچ روی نمی‌توان چنین نوشته‌ها یا بیانات مشوشی را از جناب باب به عنوان دلیل حقانیت ادعا پذیرفت. چرا که هم دیگران قادر به انجام آن حتی به شکلی بهتر بوده‌اند و هم در معجزه، امکان وجود خطا و اشتباه نیست.

00000

ادامه دارد

==========================================================

خواندن 941 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی