ادامه از بخش اول
رویارویی علما با گروه های انحرافی
علما هر کدام به روشنی با گروه های ساخته و پرداخته استعمار دربار و انسانهای قدرت طلب و پیرو هوای نفس و یا کژاندیش رویارو می شدند و دستاورد این تلاش گسترده ناکام گذاردن گروه های انحرافی دریارگیری گسترده با آن همه پشتوانه های خارجی و داخلی بود که این در آن دوره هرج و مرج و پیشروی روز افزون استعمار پیروزی بزرگی برای علمای دین به شمار می رفت.
میرزای قمی: وی در ردّ صوفیه از دو زاویه به کندو کاو پرداخت و در این بررسی و ارزیابی به این نتیجه رسید که نه عقاید باورها و آموزه های این گروه همخوانی با شریعت دارد و نه رفتار و مشی رهبران و پیروان این گروه برابر احکام شرع است و می تواند الگوی فرد مسلمان باشد:
(چندان که سعی کردیم که بفهمیم که آیا طریقه این جماعت به آنچه به ما رسیده است با شریعت موافقت دارد به هیچ وجه نیافتیم و جمع ما بین شرع و سخن ایشان ممکن نیست….)۵۷
(…آنچه معاین است از مشایخی که عصر ما مرشد بوده اند مثل مشتاق علی و مقصود علی و نورعلی و امثال آنها که مریدان ایشان در شأن ایشان غلوّ داشته اند… محقق شد که متصف به همه ناخوشیها بوده اند… و معلوم شد که به غیر از عوام فریبی و دنیا پرستی و ریاست عوام کالانعام و بی مبالاتی در دین و بی خبری از احکام شرع مبین از برای ایشان نبوده….)۵۸
ملا احمد نراقی: وی در نقد صوفیه نگاهی ژرف و همه سویه دارد. او هماره ویژگیهای مثبت اهل عرفان و مردان وارسته را می ستاید و از تلاشهای بی دریغ عارفان در عرصه شعر هنر اخلاق کلام و عرفان و ادب پارسی به نیکی یاد کرده و در نوشته های خود از آنها به فراوانی بهره برده است:
آنچه نراقی با آن به مخالفت برخاسته کارهای ناشایسته و اندیشه های نادرست عارف نمایان بود که به نام دین و مذهب سر از فرمان شریعت برتافته بودند.
علاّمه نراقی از عارفان اصیل و مردان علم و عمل که با پیروی از قرآن و سنت راه به حقیقت برده اند به بزرگی یاد کرده است. او پس از بیان رهنمودهایی از عارفان بزرگ برای سیر و سلوک آنهابه تنهایی برای رسیدن به حقیقت بسنده نمی داند و بر این باور است که آموزه های امامان(ع) بهترین دستورالعمل برای پرورش دادن و رسیدن به سرچشمه حقیقت می شمرد و به روندگان راه خدا سفارش کرده که باید بین عارف حقیقی و عارف نمای رهزن فرق گذارند و در شبهای دیجور در پرتو مشعلهای نورافشان حرکت کنند:
(…و مخفی نماند که این همه صحیح است و لیکن شیخ و مرشدی اکمل و اتم از نبی و ولی و ائمه طاهرین(ع) نتواند بود. و آنچه شاید و باید در کلمات ایشان حاصل است و استخراج آنها از کلمات و اشارات ایشان اصعب نسبت از شناختن شیخ و فرق میان شیاد و استاد.
ای بسا ابلیـس آدم روی هـست
پس به هر دستی نباید داد دست.)۵۹
نراقی بارها در کتابها و رساله های خود یادآور شده که برای بندگی خالص و پیمودن مقامهای معنوی تنها باید در پی راه امامان بود.۶۰
نراقی در نقدی عالمانه مبانی فکری و اصلی ترین شعار صوفیان را به چالش می کشد و براین عقیده است که شعار و دنیاگریزی و رو در رو قرار دادن دنیا و آخرت با اسلام و مبانی فکری امامان همراهی ندارد و این اندیشه به رهبانیت و بیرون راندن اسلام از عرصه جامعه و سپردن امور مردم به دست نااهلان می انجامد.
نراقی دین را از سیاست جدا ندانسته و بر این عقیده است که عالمان پارسا و توانای بر امور می باید زمام جامعه را بر عهده گیرند.
نراقی رفتار صوفیان را نیز به بوته نقد نهاده بود و در نگاه نراقی گروه صوفیان خرقه پوش و زاهدنما هیچ میانه ای نه با اسلام که با شعارهای خود نداشتند. دم زدن آنان از طریقت زهد قناعت حلال خوری از برای فریب مردم بوده است و گرنه خود در این راه نمی پوییدند و بر این جاده سیر نمی کردند.
شعارشان همراهی و همگامی و همدردی با فقیر مردمان خاک نشینان بود ولی در عمل پشتیبان ستم پیشگان و بیدادگران بودند. برای لقمه ای نان به دریوزگی در خانه ستم پیشگان می رفتند و حقیرانه بر سر سفره آنان می نشستند و چشم به دست ستم پیشگان زراندوز و زراندوزان بی درد داشتند و دست در کاسه آنان:
(…گروهی دیگر دست از شریعت برداشته و اساس دین و ملت را نابود انگاشته و احکام خدا را پشت پا زده و مباحی مذهب گشته اند. نه حرام می دانند و از هیچ مالی اجتناب می کنند و بر مائده اهل ظلم و عدوان حاضر می گردند.)۶۱
افزون بر این دین را ابزار اباحی گری و میدان دادن به خواهشهای نفسانی قرار داده اند و به نام عشق و عرفان از هیچ ناشایستی روی گردان نبوده و گاه حرامها و نبایدهای دین را وسیله تقرب به خدا قرار داده اند:
هیچ دانی چیست صوفی مشربی
ملحدی بنگی مباحی مذهبی
قید شرع از دوش خود افکنده ای
کهنه انبان ز کفر آکنده ای
گُربه سان سر بر سر به زانو نهد
چون کند غافل به دنبه بر جهد
من ندانم چیست این صوفی گری
کش سراسر حقه چون تو بنگری۶۲
نراقی اصل تکیه بر طریقت را در برابر شریعت راهی به الحاد و بی دینی دانسته که فرجام آن رها شدن از قید و بند بایدهای شرعی است. چه در پندار صوفی نمایان آن گاه که رونده خود را در برابر حقیقت دید و به سرچشمه رسید بی نیاز از انجام کارهای عبادی است و تنها کسانی که به این مرحله نرسیده اند وظیفه دارند فرمانهای شرع را گردن نهند و اعمال ظاهری را به جا می آورند به پندار اینان خداوند از عبادتهای ما بی نیاز است یا خانه دل را بایستی آبادان نگهداشت و کارهایی چون نماز و روزه و حج هیچ اثری در رساندن ما به خدا ندارد و یا آنچه برای مردم عوام ناپسند و ناشایست است بر ما رواست و شیخ و مرید را از راه باز نمی دارد.۶۳
چگونگی رویارویی عالمان با فرقه شیخیه
هواداران شیخ احمد احسائی بسیار تند سخت گیر غیر منطقی و متعصب بودند. در به کرسی نشاندن پندارهای استاد و مراد خود از هر حربه ای استفاده می کردند. مخالفان پندارها و سخنان واهی و بی اساس استاد و مرادشان از تیغ و زبان آنان درامان نبودند می کشتند و انگ کفر می زدند.۶۴
امّا در برابر متکلمان و فقیهان شیعه در رویارویی با اینان بر معیار حق و انصاف رفتار می کردند.
علاّمه سید مجید گروسی با هواداران شیخیه با سعه صدر رفتار می کرد و روش کسانی که آسان گیری بر آنان را بر نمی تابیدند سبب گسترش تیرگیهای موجود می شمرد و بر این عقیده بود که با گفت و گو و رفتار نیکو بهتر می توان گمراهان را از گمراهی و کژاندیشان را از کژاندیشی رهاند.۶۵
ابوجعفر کرمانی با کریم خان رهبر شیخیه کرمان از راه گفت و گو وارد شد و باورها و دیدگاه های او را به نقد کشید و این چنین بود شیوه آقا تقی بهبهانی در برخورد با شیخیه.۶۶
میرزا ابراهیم شیرازی میرزا ابراهیم محلاتی سید احمد اردکانی و… در نقد و ردّ دیدگاه های احمد احسائی رساله هایی نگاشتند و ادعاهای گروه شیخیه را درباره صفات خدا و مسأله رکن رابع پاسخ گفتند.۶۷
شیخ محمد حسین اصفهانی در رویارویی با شیخیه به روشن گری پرداخت و در پرتو روشن گریهای او در کربلا و آگاهاندن مردم آن دیار از پیامدها پندارهای گروه شیخیه و گفت و گو با رهبران و هواداران این گروه پایگاه های اجتماعی آنان را در کربلا که بسیار بود یکی پس از دیگری برچید و از اقتدار آنان کاست.۶۸
در کربلا گروهی از علما برای نقد و بررسی عقاید شیخیه مجلس مناظره تشکیل دادند و در حضور شاگرد و جانشین برجسته او سید کاظم رشتی به این نتیجه رسیدند که عقاید احسائی با معیارهای پذیرفته شده و ضروری شیعه سازگاری ندارد و جمعی از آنان به این ناسازگاری فتوا دادند.۶۹
نراقی فیلسوف و خردگرا بود و عقیده داشت که باور دینی باید با حجت و برهان همراه باشد و معارف دینی در روشنایی خرد و دانش از بدل شدن به خرافه و غلوّ و گزافه گویی در امان ماند . نراقی فقیه و اصولی بود نقد و بررسی روایتها اجتهاد و استنباط از ویژگیهای برجسته فقیهان اصولی است و این گونه نگاه و نگرش او را با شیخیه رویارو می ساخت; زیرا احسائی و شاگردانش بر روش اخباری بودند و به حجیّت عقل و سهم آن در درک حسن و قبح و فهم آموزه ها و دستورها بها نمی دادند و برای آن جایگاهی در نظر نمی گرفتند.
درایت و نقد و بررسی اسناد و کاووش در محتوای روایات در اندیشه آنان جایی نداشت. آنچه به امامان در کتابهای حدیثی نسبت داده شده بود باور داشتند و در گاه ناسازگاری عقل و نقل نقل را پیش می داشتند و این روش آنان را به یک سونگری و اعتقاد به آموزه های غیر واقعی و حتی ناسازگار با مذاق شریعت و آموزه های اهل بیت می کشاند.۷۰
با این هیاهو و غبارانگیزی گروه شیخیه بسان ابرهای تیره بسیاری از شهرهای ایران و عراق را فرا گرفته بود امّا در کاشان و حومه آن به سبب پرتوافکنی و نورافشانیهای منطقی و خردورزانه ملا احمد نراقی این گروه نتوانست با پندارها واوهام خود در آسمان شفاف و روشن فکری و عقیدتی آن دیار تیرگی پدید آورد در نجف نیز حضور شیخ انصاری از شاگردان نامور و برجسته نراقی و روشن گریهای وی از میدان داری و عرصه گردانی گروه شیخیه جلوگیری کرد و اندیشه های والای او راه جولان را براین گروه بست. شیخ انصاری به سلامت اندیشه گروه شیخیه و رفتارشان
ه دیده تردید می نگریست; از این روی به رهبران و پیروان این گروه میدان کار و دخالت در امور حوزه را نمی داد.۷۱
علما در رویارویی به شبهه افکنیهای مارتین مسیحی
در دوره فتح علی شاه از جمله حرکتهای شوم استعمار فرستادن مارتین کشیش پروتستان برای سست کردن ایمان مردم و رواج مسیحیت تحریف شده در بین مردم مسلمان بود.
استعمار می پنداشت ایران هم مانند کشورهای آفریقایی و سرزمینهای غیر مسلمان است که می تواند با فرستادن مزدوران و جاسوسان خود در لباس کشیش و برگرداندن عقاید و باورهای آنان زمینه را برای حضور مقتدرانه خود فراهم آورد; امّا آن سوی قضیه را نخوانده بود که باورهای اسلامی در جان و روح مردم مسلمان ایران بسیار قوی و ریشه دار است و از دیگرسوی علمای بیدار ایران در برابر هر رهزن اندیشه آگاهانه و شجاعانه می ایستند و نمی گذارند گزندی به باورهای اسلامی برسد و دستهای مرموز و آلوده باورها و آموزه های روشن و شفاف مردم را بیالایند و کدر سازند.
مارتین در ایران در پناه قدرت خارجی و داخلی به لجن پراکنی علیه مقدسات اسلام پرداخت; دستورها و احکام جزائی اسلام را خشن می خواند و دین و آیین مسیحیت را آیین دوستی محبت و تساهل. تلاش می ورزید به پندار واهی خود در سندیت قرآن خدشه وارد سازد و پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) را از جایگاه والایی که در جان و روح مردم مسلمان داشت پایین بیاورد.
او از رودررویی و گفت و گو با اهل فن و علمای بزرگ و متکلمان نکته سنج و باریک اندیش و آشنای به دقایق بحث پرهیز می کرد و همیشه به گونه ای زمینه سازی می کرد که با افراد کم اطلاع و کم دانش رو به رو گردد و به بحث درباره اسلام بپردازد.۷۲
علما هر یک برابر ذوق و سلیقه و دانش و ابتکار خویش به نقد پندارهای مارتین پرداختند و ملا احمد نراقی در ردّ وی کتاب (سیف الامه) را نگاشت.
نراقی با دقت و همه سونگری وارد میدان شد در ابتدا برای فهم مطالب تورات وانجیل شماری از آشنایان به زبان دو کتاب را گرد آورد وبا کمک آنان محتوای این دو کتاب را به درستی فهم کرد. و حتی برای آگاهی درست از واژگان واصطلاحات دشوار و پیچیده تورات و انجیل به جست و جوی کتابها و نوشته های کمیاب پرداخت و در این کاووش به مخزن کتابهای ملا موشه یهودی دست یافت.۷۳
علاّمه نراقی در جست و جوی تاریخی و بررسی دقیق نوشته های مارتین به این نتیجه رسید که: آنچه نوشته و نشر داده از خود او نیست بلکه نوشته های شخصی به نام فلیپ است که مارتین به نام خود نشر داده است.
ایشان پس از ثابت کردنِ دقیق و استدلالی نبوت پیامبر اسلام(ص) به شبهه های نویسندگان مسیحی پاسخ گفت و ثابت کرد شریعت اصلی عیسی(ع) همان است که اسلام فرموده و انجیل تحریف شده و در خور استناد نیست.
نراقی خردمندانه و با منطق و برهان به این تهمت که اسلام دین شمشیر است و قرآن منادی جنگ است نه صلح پاسخ گفت و با سه مقدمه تحلیلی این تصویر را از گذشته اسلام و تمدن اسلامی نادرست خواند.
نخست : در آغاز اسلام قدرتی نداشت و این منطق استدلال و دلیلهای خردمندانه و برخاسته از سرشت انسانها بود که مردم به آن گرایش پیدا کردند.
دوم: جنگهای صدر اسلام بیش تر جنبه دفاعی داشته است. این دشمن بود که هجوم می آورد و شبیخون می زده و مسلمانان از خود دفاع می کرده اند.
سوم: اهل شقاوت و اشرار را وقتی از راه اندرز نتوان به راه آورد باید از شمشیر استفاده کرد.
(…بدیهی است که در بدو امر شمشیری در کار نبود بلکه خلق بی شماری به دین او درآمدند قبل از مأمور شدن به جهاد و آنچه پیش از جهاد به دین آن مبرور شدند بسیار بیش تر بودند از آنچه در تمام مدت حیات جناب عیسوی به دین او درآمده بودند….
و آن حضرت اغلب مبادرتی به جنگ ننمود بلکه ابتدا اهل فتنه و لجاج آتش فتنه و حرب افروختند یا امری را مرتکب شدند که موجب محاربه ایشان شد و ثانیاً این که اهل بغض و عداوت را به جز عذاب و سیاست چاره ای نیست.)۷۴
نراقی در بیان فلسفه مجازاتهای اسلامی این نکته را یادآور می شود که اگر خشونتی هست با در نظر گرفتن مصلحت نوع انسان است. این خشونت بسان تیغ جراح است. همان گونه که تیغ جراح را نمی توان ابزار خشونت نامید و جراح را انسان خشن و بی رحم دانست.
پیامبری که برای اصلاح جامعه و پاک و پاکیزه کردن ساحَت جامعه از لوث وجود تبه کاران و فسادانگیزان برانگیخته شده و در گاه نیاز تیغ می کشد نمی توان خشونت طلب نامید که چنین موضع گیری در برابر وی حرکتی است نابخردانه و از روی جهل.
پیامبر اسلام طبیب دوّار بود و مرهم گذار زخمها او با مرهم و تیغ به درمان دردها می پرداخت. گاه برای بهبود زخمهای روح از مرهم استفاده می کرد که همان اندرزها و پندهای وی بود و گاه از تیغ. آن هم وقتی هیچ راهی برای اصلاح نمی ماند. با این که راه های خیر و صلاح را نشان داده بود و پیامدهای گناه را یکی پس از دیگری برشمرده بود و… باز کسی دست به گناه می یازید و کژراهه می پیمود و آرامش و صفای جامعه را به هم می زد فضای جامعه و خانواده را آلوده می ساخت و لجن می پراکند. این جا بود که از قوّه قهریه استفاده می شد کاری که هر صاحب خردی آن را می ستاید.
پیامبر(ص) مظهر اسم رحیم و مظهر اسم قهار خداوند بود:
(پیامبر(ص) مظهر جمیع اسماء الهیه بود. همچنان که مظهر اسم رحیم بود و در حق او خداوند فرموده بود:(و ما ارسلناک الاّ رحمة للعالمین) همچنین مظهر اسم قهار و صفت قهاریه نیز بود و باید این صفت نیز در آن ظهور نماید و این به جز کشیدن تیغ نمی شود و از این است که فرمود: نصرت بالرعب. یعنی هیبت مرا در دلها افکندند. بلکه همین عمل دفع اهل لجاج و شرّ دلیل بر نهایت قوّت مرتبه نبوت اوست چه انبیاء اطباء نفوسند چون اطبای اجسام.
در مدت پانزده سال آن جناب مقدس ارشاد نمود و ارائه طریق کرد واهل خیر و صلاح و استعداد هر کس به منصه ظهور در پیشگاه خاطر همایون او رسید. پس به قطع اعضای فاسد پرداخت.)۷۵
البته علاّمه نراقی در بحث از این که اگر پند و اندرز کارگر نبود باید از زور استفاده کرد هشیارانه نکته ای را یادآور می شود و آن این که: مبارزه با فساد بی قاعده و قانون نیست و این مهم از هر کسی بر نمی آید.
حدود شرعی باید به دقت از سوی کسانی که شایستگی دارند اجرا گردد بدون تند روی و یا کوتاهی. که اگر شایستگان بر این کار همت نگمارند و یا دست شان کوتاه باشد از اجرا یا تند روی بشود و کوتاهی به جای اصلاح به افساد می انجامد.
کسی که به مبارزه با فساد و تباهی بر می خیزد و برآن است ریشه فساد را برکند و تباهیها را بزداید باید خود پاک باشد فساد را به درستی بشناسد در کار خود کاردان و عاقبت اندیش باشد و در گاه انجام کار دو دل نباشد و ترس بر او چیره نگردد.
(ولکن این عمل را نمی کند مگر حذّاق واقویاء النفوس از اطبا که از بواطن اعضاء مطلع شوند. امّا اطبایی که به این مرتبه نرسیده اند و در حذاقت مرتبه کمال ندارند هرگز اقدام به چنین اعمالی نمی نمایند و جرأت نمی کنند. همچنین بر انبیاء که اطباء نفوسند لازم است که چون در میان نوع انسان افرادی را دید که امید اصلاح و استعداد خیر در ایشان نیست بلکه فساد و فتنه ایشان سرایت در افراد می کند بر او لازم است قلع و قمع ایشان و این موقوف است به وصول غایت مرتبه احاطه که خود محیط باشد به استعدادات و قابلیات افراد بشر….)۷۶
این روش منطقی علما در رویارویی با گروه ها و فرقه ها و اندیشه های انحرافی و پاسخ گویی به شبهه ها سبب شده آن همه هیاهو و غبارانگیزی فرو بنشیند و دستهای خارجی فتنه انگیز و غائله آفرین رو شوند و از هدفهای شوم آنان پرده برداشته شود و مردم آگاهانه از دور فرقه سازان و شبهه افکنان پراکنده شوند و اسلام ناب تواناتر از همیشه به راه خود ادامه دهد و به دلهای مشتاق راه یابد و دگرگونی بیافریند.
پی نوشتها:
۲۸. لغت نامه دهخدا ۱۴۷۱/۱; دین و دولت در ایران حامد الگار ترجمه سرّی/ ۱۲۴ توس.
۲۹. دین و دولت۱۲۴/.
۳۰. طرایق الحقایق محمد معصوم شیرازی تحقیق محمد جعفر محبوب ج۲۸۶/۳ سنائی.
۳۱. دین و دولت۱۱۵/.
۳۲. همان۱۷۵/.
۳۳. قصص العلما میرزا محمد تنکابنی۲۷/.
۳۴. طرایق الحقائق ج۲۶۶/۳.
۳۵. تاریخ کرمان احمد علی خان وزیری کرمانی۶۰۶/ ابن سینا; کرام البرره آقا بزرگ تهرانی ج۱۵۴/۱.
۳۶. تاریخ بیداری ایرانیان ناظم الاسلام کرمانی به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی ج۱۰/۱ مؤسسه انتشارات نوین.
۳۷. دین و دولت۱۰۱/.
۳۸. نخستین رویاروییهای اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب دکتر عبدالهادی حائری۵۱۷/ امیرکبیر.
۳۹. دین و دولت۷۲/ـ ۷۴ .
۴۰. عوائد الایام ملا احمد نراقی۵۳۶/ انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم.
۴۱. قصص العلماء۱۳۰/.
۴۲. حاجی بابا اصفهانی جیمز موریه ترجمه مهدی افشار۴۰۳/ علمی.
۴۳. فتنه باب۱۱۹/.
۴۴. سه سال در دربار ایران دکتر فووریه ترجمه عباس اقبال آشتیانی۱۵۶/ دنیای کتاب.
۴۵. نخستین رویاروییهای اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب۵۳۴/.
۴۶. ناسخ التواریخ ج۱۰۲۱/۳; الذریعه آقا بزرگ تهرانی ج۱۶۳/۱۰.
۴۷. دو مذهب سید هادی خسروشاهی۸۹/.
۴۸. حقوق بگیران انگلیس در ایران اسماعیل رائین۳۴۳/ جاویدان.
۴۹. همان۳۳۷/; تاریخ کرمان۶۱۲/ پاورقی به نقل از کتاب عبرت افزا آقاجان۴۹/.
۵۰. تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن ۱۹. محمود محمود ج۵۲۹/۲ ـ ۵۲۴ اقبال.
۵۱. نخستین رویاروییهای اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب۴۴۰/.
۵۲. دین و دولت۷۵/ به نقل از بستان السیاحه زین العابدین شروانی۳۵/.
۵۳. سیر عرفان در ایران زین العابدین کیانی نژاد۲۰۱/ اشراقی.
۵۴. حاجی بابا اصفهانی۳۹۰/; خاطرات لیدی شیل ترجمه حسین ابوترابیان۱۹۰/.
۵۵. تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر سید مصلح الدین مهدوی ج۴۱۱/۱;
شرح زندگانی من عبداللّه مستوفی ج۴۳/۱ زوار; حیات یحیی یحیی دولت آبادی ج۳۱۷/۱.
۵۶. نخستین رویاروییهای اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب۴۱۸/.
۵۷. جامع الشتات میرزا ابوالقاسم قمی ج۷۶۱/۲ الرضوان.
۵۸. همان۷۷۳/.
۵۹.خزائن ملااحمد نراقی۴۹۸/.
۶۰. همان۵۰۱/.
۶۱. معراج السعاده۴۸۱/.
۶۲. مثنوی طاقدیس ملااحمد نراقی۱۲۰/ امیرکبیر.
۶۳. معراج السعاده ۴۸۱/.
۶۴. کرام البرره ج۲۵۴/۱.
۶۵. نقباء البشر ج۱۲۱۲/۳.
۶۶. کرام البرره ج۲۱۹/۱ ـ ۳۳۳.
۶۷. الذریعه ج۱۶۲/۱۰.
۶۸. کرام البرره ج۳۹۰/۱.
۶۹. قصص العلماء۴۴/.
۷۰. وحید بهبهانی علی دوانی۹۲/.
۷۱. زندگی شخصیت شیخ انصاری۱۰۸/.
۷۲. نخستین رویاروییهای اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب۵۱۶/.
۷۳. سیف الامه ملااحمد نراقی۱۱۳/ چاپ سنگی ۱۳۳۰.
۷۴. همان ۴۰/ ۲۵۴ .
۷۵. همان۲۵۵/.
۷۶. همان.