طاهره مادر آشوب و ترور

سه شنبه, 05 آذر 1398 16:32 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بهائیت درایران : در مقالات متعدد در مورد طاهره قره العین به عنوان یکی از شخصیت های مؤثر در جریان انحرافی بابیت که در دو سده گذشته با سوء استفاده از مقوله مهدویت، بر افکار عمومی ایران آن روزگار تأثیر گذاشته و تا امروز نیز یکی از دغدغه های مردم مسلمان ایران اسلامی است، صحبت شد.در مقالات مذکور اشاره شد که دشمنان اسلام به ویژه صاحبان زر و زور برای استیلا بر ایران و ایرانی از هر حیله ای استفاده کرده و با به استخدام درآوردن عروسک های خیمه شب بازی در آرزوی نیل به اهداف خویش بوده اند. امروزه نیز با همان تزویرهای نخ نما وارد عرصه شده تا شاید بتوانند با بکار گیری تکنولوژی، مهدویت را به چالش کشیده و مهدی یا مهدی های دیگری را به جامعه شیعی وارد سازند

یکی از همان عروسک هایی که انصافاً در راه تحقق اهداف استعماری سعی بلیغی داشت، زرین تاج برغانی قزوینی بود. او به دلیل رشد و نمو یافتن در یک خانواده فرهنگی از اعتماد به نفس کاذبی برخوردار شد که در نهایت وی را واداشت تا از اصل باورهای اسلام اصیل دور گشته و به عرصه شیخیه وارد شود. 

قدرت های سلطه، برای مقابله با اسلام ناب محمدی(ص) به دنبال شخصیتی بودند که از توانایی و کاریزمای لازم برخوردار باشد تا بتوانند وی را به عنوان امام غائب به جامعه شیعی مصیبت زده از زیاده خواهی های خود معرفی کنند تا اولاً امید به دولت حق را سلب نمایند و ثانیاً علمای اعلام که مدافع منافع ملی ایرانیان مسلمان بودند را برای همیشه از سر راه بردارند. در همین راستا انگلستان به ملاحسین بشرویه ای مأموریت ویژه ای داد تا چنین فردی را یافته و وی را متقاعد سازد مدعی مهدویت شود. وی نیز در شیراز به سراغ سید جوان و جویای نامی که علی محمد نام داشت و مدتی در کربلا پای درس سید کاظم رشتی، جانشین سرکرده شیخیه حاضر بود، رفت و با وعده و وعیدهایی او را متقاعد ساخت تا دعوی امام غائب کند. 

 

زرین تاج هم به محض اینکه خبر ادعای سیدعلی محمد شیرازی را از ملاحسین بشرویه ای شنید، با تمام وجود به همراه شاگردانش در تبیین اهداف استعماری اربابانش وارد صحنه شد. زمانی که وی در عتبات بود زیر لوای حکومت عثمانی، احکام اسلام را به سخره می گرفت تا جایی که علمای اعلام برآن شدند تا از والی بغداد بخواهند این زن فتنه جو را از عراق به ایران گسیل دارد، که چنین هم شد. 

ورود زرین تاج به سرزمین ایران 

اقدامات وقیحانه و خصمانه قره العین در عتبات عالیات که منجر به ایجاد بلوا و آشوب شده بود باعث شد تا حاکم عراق به تقاضای علما و مراجع، وی را به ایران بازگرداند. 

از لحظه ای که والی بغداد حکم اخراج قره العین را به وی ابلاغ کرد، عده بسیاری از رهروان وی نیز آماده حرکت به سوی ایران شدند. پس از ورود به ایران، سه روز در شهر کرند اقامت گزیدند. چون مردمان این شهر، اهل حقی بودند و گروهی از غلات محسوب می شدند، به این ترتیب طاهره و همراهانش تلاش خود را بی ثمر دانسته و این شهر را ترک گفته و به سوی کرمانشاه روانه شدند. 

فتنه و آشوب یکی از خصیصه های این زن بود که برای مردم هر شهری که به آن می رسید، به سوغات می آورد از این رو زمانی که زرین تاج به همراه مریدانش به کرمانشاه وارد شد به مدت چهل روز، بحران و تنش مذهبی ایجاد کرد. وی پس از ورود، سه خانه اجاره کرد و یکی از آنها را مرکز تبلیغ قرار داد و شروع به تبلیغ و ترویج موهومات علی محمد شیرازی - جوان بی خردی که ابزار بازی مأمور اطلاعاتی انگلیس، ملاحسین بشرویه ای شده بود- قرار داد. از آنجایی که ابعاد این فتنه برای مردم چندان آشکار نشده بود هرکس با نگاه خویش به این مرکز تبلیغی وارد می شد. ازدحام جمعیت کنجکاو به اندازه‏ای بود که اطراف خانه نیز پر می‏شد. 

آقا عبدالله مجتهد که از علمای اعلم کرمانشاه محسوب می شد سکوت را جایز ندانست و مقابله با این جریان الحادی را بر خود فرض دانست. وی از مردم تقاضا کرد که به موهومات زرین تاج قزوینی توجه نکرده و به مرکز تبلیغی وی نروند همچنین به اشراف و بزرگان شهر تذکر می داد که اجازه ورود قره العین را به منازلشان ندهند. آقا مجتهد که دید نمی تواند اینطور آتش این فتنه را خاموش کند و به ستوه آمده بود، مخفیانه مأموری را به شهر قزوین گسیل داشت و از خانواده و اقوام طاهره تقاضا کرد تا به هر نحوی که می توانند وی را از کرمانشاه بیرون ببرند. 

حاج میرزا حسن نیکو در کتاب خود موسوم به فلسفه نیکو معتقد است که طاهره چون از نظر آقا عبدالله مجتهد آگاهی یافت از کرمانشاه خارج و به سوی همدان رهسپار شد و در بین راه به روستاها و قصبات هم که می رسید از تبلیغ دست نمی شست.(1) 

چون به همدان رسیدند جمعاً چهل نفر زن و مرد بودند که به مانند کرمانشاه سه خانه اجاره کرده و یکی از این خانه ها را مرکز تبلیغ خویش قرار دادند. چند روزی از ورود آنها به همدان نگذشته بود که شروع کردند به تبلیغ جریان انحرافی و الحادی که میرزا علی محمد شیرازی سردمدار آن بود. مردم هم به جهت تحقیق و تفحص به این مرکز توجه می کردند تا بدانند که این افراد چه کسانی هستند و چه می گویند و از سوی دیگر یاران زرین تاج نه تنها به این مرکز بسنده نکرده بلکه خود نیز در کوچه و بازار شروع به تبلیغ اوهامات زرین تاج و علی محمد باب می کردند. خود قره العین هم به منازل بزرگان و اشراف این شهر رفت و آمد می کرد تا جایی که با حضور در قلعه بهمن میرزا، حاکم همدان، به تبشیر و ترویج اعتقادات خود نزد اعضای خانواده حاکم پرداخت.(2) 

از طرفی برخی شاهزادگان برای سرگرمی و تفریح خود مجلس مناظره‌ای میان چند تن از علما و قر العین برپا داشتند. در این جلسه مناظره، دو کلیمی به نام های ملا الیاهو و ملا لاله زار نیز حضور داشتند. آن دو کلیمی به سبب کینه‌ای که به اسلام داشتند، از تفرقه ای که در بین مسلمین ایجاد شده بود استقبال کرده و چنان درباره قره العین غلو کردند که بازار این دینسازان رواج گرفت. (3) در این راستا نیز تعداد قابل توجه ای از یهودیان، خزعبلات علی محمد باب و قره العین را پذیرفته و بابی شدند. در صورتی که از زمان مبعوث شدن حضرت عیسی (ع) وی را کذاب خوانده و هیچگاه مسیحیت را به رسمیت نشناختند، اینکه چگونه آنها علی محمد شیرازی را به عنوان منجی آخر الزمان دانسته اند، خود جای تأمل دارد. 

طاهره چون اوضاع را بر وفق مراد دید و از آنجایی که سودای مخالفت با اسلام را در سر می پروراند، با همکاری مریدان بابی و یهودی خود رساله ای از اوهامات میرزا علی محمد شیرازی را جمع آوری و توسط یکی از مریدانش نزد اعلم علمای همدان ارسال کرد. عالم مذکور چون دعوت به پذیرش ادعای میرزا علی محمد شیرازی را در انتهای نامه مشاهده کرد، به شدت عصبانی شد و دستور داد تا حامل نامه را تنبیه کنند. قره العین و همراهانش که وضعیت را این چنین آشفته دیدند به طرف قزوین حرکت کردند. (4) 

هنگامی که زرین تاج به همراه مریدانش وارد شهر قزوین شد، با کمک کنسولگری روسیه توانست بازار مکاره خود را گسترانده و تبلیغ و ترویج اوهامات شیطانی علی محمد شیرازی و خود را آغاز کند. در این رهگذر عده ای با نگاه کنکاشگرانه برای اینکه بدانند یک زن چگونه می تواند طلایه دار تبشیر یک جریان شود، راه کاوش و کنجکاوی را در پیش گرفتند و عده ای نیز شیفته کلمات آغشته به عشوه و غمزه زنانه وی شده و مرید طاهره گشتند. اینگونه بود که بازار دینسازان و مدعیان با کمک دشمنان اسلام و مسلمین گرم شد. 

ملا صالح، پدر زرین تاج به واسطه علاقه پدر و فرزندی و عمویش، ملاعلی که از قبل با او در فرقه شیخیه همراه بود، سعی داشتند که طاهره را از مسیری که رفته باز دارند و بین وی و عموی بزرگش ملا محمد تقی (پدرشوهرش) و نیز شوهرش ملا محمد، امام جمعه قزوین آشتی بر قرار کنند. اما طاهره نپذیرفت و در پاسخ گفت میان خبیث و طیب و کافر و مؤمن، ضدیتی لا کلام است.(5) 

ملامحمد تقی این عالم بزرگوار که نمی توانست توهین و حمله به مقدسات و دیانت اسلام را از سوی قره العین تحمل کند و ریشه این بی حرمتی ها را در آموزه های شیخیه و علی محمد شیرازی می دانست، بر منبر ضمن آگاه سازی جامعه، بیزاری خود را از آنها اعلام کرد که این اقدامات در بین مردم مؤثر افتاد. به همین روی، آتش کینه طاهره از عموی خویش هر روز شعله ور تر شد تا اینکه قصد ترور او را کرد. 

اعتضاد السلطنه که خود معاصر این کجروی ها و به انحراف کشاندن جامعه توسط میرزا علی محمد شیرازی با حمایت های دول روس و انگلیس بود، در کتاب خود تحت عنوان فتنه باب در این خصوص چنین آورده است: با اینکه بابیه سعی دارند که قره العین را از تهمت قتل ملامحمد تقی مبرا بدانند و در این باره توجیهاتی می کنند، ولی مدارک متقن تاریخی ثابت می کند که قتل آن مرد روحانی به امر و اطلاع وی بوده است.(6) 

چگونگی وقوع این ترور که زشتی و پلشتی آن دامن بابیگری و سرکردگان آن را برای همیشه گرفته است به این شرح می باشد. 

بعد از کشمکش های فراوان بین روحانیت و طاهره و عدم تحقق خواسته علما خاصه ملا محمد تقی برقانی برای برگشتن طاهره از اوهامات شیخ احمد احسائی و علی محمد شیرازی و پناه آوردن او به دامن اسلام و اصرارهای وی بر گفته های خویش که هر روز وضعیت جریان انحرافی و بدعت گذاران را بغرنج تر می کرد، طاهره را بر آن داشت تا به خروج از بن بست و پیدا کردن چاره کار بیندیشد که در نهایت حذف فیزیکی و ترور ملا محمد تقی-عمو و پدر شوهر- تنها راه حلی بود که به ذهن این زن خطور کرد و برای رسیدن به این مقصود، پانزده روز قبل از ترور، یاران و مریدان خویش را به جز چند نفر که برای رسیدن به اهداف خود در نظر گرفته بود از شهر خارج ساخت. (7) 

در طول این دو هفته که از خروج مریدان طاهره می گذشت تا حدودی از التهاب شهر قزوین کاسته شده بود و وضعیت فرهنگی شهر به شرایط قبل از ورود قره العین و یارانش نزدیک می شد که ناگهان صبحگاهان با صدای لرزان طلب کمک ملا محمد تقی برقانی این عالم عامل و فقیه عادل، شهر یکپارچه مملو از شیون و غوغا شد. 

پنج نفر از مریدان زرین تاج که به دستور وی و برای این منظور در شهر مانده بودند و عاملین این اقدام وحشیانه و سبوعانه بودند، به محض اطلاع عموم و حاکم دستگیر شدند. زشتی این اقدام تروریستی به حدی بود که بعد ها سرکردگان و یا نزدیکان آنها در نوشته های خود سعی کردند تا این لکه ننگ را از خود دور کنند اما نتوانستند. زیرا خوی ترور در این فرقه نهادینه شده است و مصادیق فراوانی را در لابلای کتب خود فرقه برای آن می توان یافت. 

فریدون آدمیت معتقد است، بابی‌ها در جریان شورش‌های خود در دوران ناصری، با مردم و نیروهای دولتی رفتاری سبوعانه داشتند به طوریکه پس از به اسارت گرفتن فردی دست و پا وی را می‌بریدند و آنگاه او را زنده به آتش می کشیدند. این قساوت و سبوعیت را در ماجرای قتل شهید ثالث (حاج ملا محمد تقی برغانی) نیز به‌روشنی می‌توان مشاهده کرد. (8) 

از همان ساعات اولیه که دستگاه حکومتی از وقوع ترور آگاه شده بود اقدام به جستجو و تحقیق و تفحص کرد و هرکس را که به وی مظنون می شد، توقیف و زندانی می کرد. تا اینکه یکی از ضاربان با این تصور که با معرفی خود، می تواند دیگر همدستانش را از تعقیب رهایی دهد و آنها هم به راحتی صحنه جنایت را ترک خواهند کرد، خود را به مسئولان حکومتی به عنوان مسبب اصلی معرفی کرد. اما نتوانست در بازجویی ها مقاومت کند و اسامی مباشران و آمر وقوع این جریان را اعتراف کرد و آنها نیز تمامی مرتکبان این جنایت را دستگیر و برای مجازات به تهران فرستادند. 

اما آمر اصلی این ترور که طاهره قره العین بود، پس از توقیف، در خانه حاکم محبوس شد و مسئولان حکومتی از اعزام وی به تهران صرف نظر کردند.اما بازماندگان شهید ثالث به خونخواهی با همراه کردن افکار عمومی با خود، خواستار قصاص آمر جنایت شدند. 

قره العین که متوجه شد هر آن، امکان قصاص وی وجود دارد، دست به کار شد و نامه ای را به تهران برای میرزا حسینعلی نوری، پسر میرزا بزرگ نوری، منشی و حسابدار شـاهزاده‌ امـام‌وردی‌ مـیرزا، پسر فتحعلی‌ شاه‌ و رئیس‌ گارد مخصوص‌ سلطنتی و روسفیل، فرستاد. (9) 

میرزا حسینعلی به کمک یک نفر بابی اهل قزوین و از معتمدان قره العین و همچنین زنان خانواده خود توانست این زن زشت سیره و قاتل را از خانه حاکم ربوده و به تهران منتقل کند. چند روز بعد از اسقرار طاهره در تهران برای تأمین امنیت وی این شهر را به سوی خراسان ترک کردند و از سوی دیگر با سوء استفاده از وضعیت موجود در کشور به دلیل مرگ شاه، سرکردگان این فرقه به دنبال اقدامات جدی تری بودند. 

اولین حرکت ضد ملی و مذهبی این گروه بدعت گذار، تجمع در روستایی به نام بدشت از توابع شهرستان شاهرود بود. در همین اجتماع بود که زرین تاج قزوینی این زن معلوم الحال اعلام نسخ اسلام کرد که چگونگی وقوع این اقدام در مقاله "واقعه بدشت و نقش قره العین" در شماره 22 ماهنامه شفافیت به تفصیل آمده است. 

پی نوشت: 

1- نیکو احسان الله، فلسفه نیکو به قلم حاج میرزا حسن نیکو، تهران، بنگاه مطبوعاتی فراهانی،1343جلد سوم ص75 

2- همان 109 

3- همان 110 

4- همان 110 

5- اعتضاد السلطنه، فتنه باب، توضیحات و مقالات بقلم عبدالحسین نوائی، تهران، انتشارات بابک، ص174 

6- همان، ص174 

7- گلپایگانی میرزا ابوالفضل، کشف الغطاء، بی جا، بی تا، ص107 

8- آدمیت فریدون، امیرکبیر و ایران، ورقی از تاریخ سیاسی ایران، تهران، خوارزمی، 1348ص457 

9- قریبی رضا، بهائیت آن گونه که هست، مؤسسه جام جم، چاپ اول 1387

نویسنده: سیدکاظم موسوی 

منبع:http://gozashtehalayande.blogfa.com/post-120.aspx 

 

خواندن 482 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی