صبحی که یکی از مورد اعتمادترین و بهترین یاران عبدالبهاء محسوب می شد و در نزد عموم بهائیان بی اندازه ارج و قرب داشت و تمام بهائیان به مقام و منصب وی غبطه می خوردند، پس از دوازده سال اقامت نزد عبدالبهاء و خدمت صادقانه پس از اینکه عبدالبهاء از دنیا رفت و شوقی بر سر کار آمد از این فرقه تبری جسته و به دامان اسلام بازگشت و کتاب هائی را در رد این فرقه به رشته تحریر در آورده است.
وی در کتاب پیام پدر صفحه 41 از سید اسدالله قمی نقل می کند: "در سال 1300 قمری (آذر 1261 تا مهر 1262) تعدادی از بهائیان را در تهران دستگیر کردند و به زندان انداختند که من هم جزء آنان بودم. در زندان از مبلغین این گروه چیزهائی دیدم که شرمم می آید بازگو کنم. بیشتر بهائیان در زندان از بهائیت تبری جسته از زندان آزاد شدند بجز محمد رضا محمد آبادی یزدی و سید مهدی دهجی. محمد رضا بهائی ثابت قدمی بود و آشکارا دم از بهائی گری می زند و از کسی نمی ترسید.
روزی کامران میرزا (1235-1307) فرماندار تهران از او پرسید: تو میرزا حسینعلی بهاء را چه می دانی؟ گفت چنانکه خود او گفته است، او را خدا می دانم. پرسید: همه بابیان بهائی این را می گویند یا تو تنها؟ پاسخ داد: همه در این سخن با من همراهند. در این میان کامران میرزا فرمان داد چند نفر دیگر را از زندان نزدش آوردند و روبروی ملامحمد رضا از آنها پرسید که میرزا حسینعلی را چه می دانید؟ گفتند: آفریده خدا و بنده پروردگار. کامران میرزا روی به محمد رضا نموده گفت: می بینی اینها چیز دیگر می گویند و تو چیز دیگر. مگر دوگانگی در میانتان هست؟ گفت: نه دوگانگی در میان نیست. بهائی ها دو دسته اند. بهائی پای سماور و بهائی پای قاپق (میدان اعدام). اینها بهائی پای سماورند. وقتی که سماور را آتش می کنند و قوری چای را دم می کنند و به رویش می گذارند و گرداگردش می نشینند، همین سخنانی را می گویند که من اینجا می گویم؛ میرزا حسینعلی را خدا و آفریننده جهان می دانند. اما اکنون که بیم رفتن پای قاپق هست، او را بنده کمترین خدا می شمارند.
چون این سخن به گوش فرهاد میرزا برادر محمد شاه قاجار رسید که محمد رضا بهاء را خدا می داند برآشفت و گفت: تو کسی را خدا می دانی که در مرغ محله شمیران در نزد من و دیگران کارهای ناشایست و ناروا از او سر زد که سزاوار بنده برگزیده خدا نیست تا چه رسد به خدا.
حال سوال این است بعد از گذشت نزدیک به 180 سال از ادعای علی محمد باب بهائیان امروز چگونه بهائیان هستنند. آیا همانند آنچه محمد آبادی یزدی میگوید بهائیان پای سماورند .و یا پای قاپق ( نوعی وسیله اقرار گرفتندر زمان قاجار )
با توجه به دنیای فناوری اطلاعات و البته دسترسی به این اطلاعات نوع سومی از بهائیان رونمائی شدند . آنها که به حقیقت بهائی و بهائیت پی برده و بقول خود بهائیان "تحری حقیقت" کرده و از بهائیت چیزی جز تناقض ، ترویج خشونت ، تروریسم و سرسپرده بودن به نظامهای جنایتکار، ندیدند ، پس از بهائیت تبری جسته و به ادیان الهی گرویدند . کاهش آمار بهائیان خصوصا بعد از وقوع انقلاب اسلامی دقیقا گویای این مطلب است .