انگلستان و گسترش فرقه بهائیت در ایران (با تأکید بر عصر پهلوى) بخش سوم

شنبه, 18 ارديبهشت 1400 08:14 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

نویسنده : محبوبه اسماعیلى . عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی

بهائیت در ایران : ادامه از بخش دوم

 

00000

باتشکیل مجلس، در اصل بیستم متمم قانون اساسى، چاره‏اى براى جلوگیرى از اشاعه افکار ضد دینى و مذهبى اندیشیده شد و بر اساس این اصل، عامه مطبوعات غیر از کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین اسلام، آزاد و ممیزى در آن‏ها ممنوع شد. منظور از عبارت «کتب ضلال»، کتاب‏ها و نشریه‏هایى است که در باره مذاهب غیره حقه نوشته شده، و مراد از «مواد مضره به دین مبین اسلام» نوشته‏هایى بود که مستقیما به دین اسلام حمله یا از آن انتقاد مى‏کردند.(1) به‏رغم تمام تلاش‏هایى که شیخ فضل‏اللّه‏ نورى براى مشروعه نمودن انقلاب کرد، اما نهایتا این بهائیان بودند که با کمک انگلیسى‏ها موفق شدند انقلاب مشروطیت را به انحراف کشانده و شیخ فضل‏اللّه‏ نورى و تفکراتش را منزوى کرده، با توطئه‏اى هماهنگ، او را از سر راه خویش بردارند.

    نقش میرزا مهدى کاشى، ملقب به وزیر همایون، فرزند فرخ‏خان امین الدوله (عامل انعقاد معاهده پاریس که به جدایى هرات از ایران منجر شد)(2) و از شخصیت‏هاى معروف بهائى که در استبداد صغیر، علیه آزادى خواهان، از محمدعلى شاه حمایت کرد،(3) قابل توجه است. او در استحاله شخصیت ابراهیم زنجانى(4) که از اعضاى هیئت مدیره دادگاه انقلاب بود و حکم اعدام شیخ فضل اللّه‏ را صادر نموده و از ماسون‏هاى قدیمى بود،(5) نقش مؤثرى ایفا کرد. انگلیسى‏ها نیز در دشمنى دیرینه خویش با مرجعیت شیعه، از این حکم استقبال نمودند. در اسناد منتشر شده وزارت امور خارجه انگلیس (کتاب آبى) از شیخ فضل‏اللّه‏ به عنوان مستبدى که دشمن مشروطیت بوده و قابل ترحم نبوده است، یاد شده و از اعدام او اظهار خرسندى کرده که خوب شد ایران او را از میان برداشت.(6)

    انگلیسى‏ها با کودتاى1299م و به قدرت رساندن رضاخان نفوذ خود را در ایران گسترش دادند و زمینه را براى نفوذ بهائیت در ایران هموار و آن‏ها نیز تلاش کردند با حکومت رضاخان همراه شوند. حبیب‏اللّه‏ عین‏الملک، پدر هویدا، از جمله بهائیان بود که در این دوره به حمایت از رضاخان برخاست(7) و از سوى او به عنوان کارگزار وزارت خارجه این حکومت به سوریه رفت و در راستاى تحکیم فرقه بهائیت از هیچ کوششى دریغ نورزید. او آن چنان در تبلیغ این فرقه بى‏پروا بود که مردم شام خیال مى‏کردند مذهب رسمى ایرانیان، بهائى است.(8) در دوره رضاخان آن‏ها در جلسات و سخنان خود از رضاخان به نیکى یاد مى‏کردند و سیاست‏هاى ضد دینى و مقابله او با علما را ناشى از علاقه رضاخان به فرقه بهائیت مى‏دانستند. سیاست کشف حجاب رضاخان را که نشانه مخالفت و ضدیت وى با یکى از اصول مسلم و حساس شریعت اسلام، یعنى حجاب بود، بهائیان منطبق با قانون و منطق خود مى‏دانستند.(9)


روابط متقابل انگلیسى‏ها و بهائیان در عصر پهلوى

    با کودتاى 28 مرداد 1332 توسط امریکاییان، بهائیان به‏رغم ادعاى غیرسیاسى بودن خویش، هماهنگ با سیاست‏هاى مورد نظر رژیم در جهت تثبیت موقعیت خود تلاش کردند. یکى از اهداف مهم آنان در این دوره، رسمیت بخشیدن به مسلک بهائیت در ایران بود. بیت‏العدل اعظم و محفل آن‏ها تلاش‏هاى زیادى کردند تا با ازدیاد نفرات از طریق تبلیغ و گسترش تشکیلات و دادن آمارهاى غیر واقعى، به این هدف دست یابند.(11) علاوه بر این، از عوامل مؤثر در خیزش سیاسى بهائیان در عرصه سیاست و نفوذ در ساختارهاى اقتصادى، فرهنگى و نظامى رژیم پهلوى، حمایت کشورهاى اروپایى از جمله انگلیس و امریکا از آن‏ها بود. حضور بهائیان در فلسطین و فعالیت گسترده آن‏ها در این سرزمین در گذر زمان، شرایط مناسبى را براى آنان فراهم کرد، به خصوص در جنگ جهانى اول، آن‏ها براى تثبیت موقعیت خویش در خارج از ایران نیز رابطه دوستانه‏اى را با انگلیسى‏ها علیه عثمانى آغاز نمودند. منابع از همکارى عبدالبهاء و اطرافیانش با ارتش انگلیس و نیز تهیه آذوقه براى آن‏ها در جریان جنگ، و بیرون راندن عثمانى از فلسطین گزارش داده‏اند.(12) بهائیان نمى‏خواستند مرکزیت سیاسى خود را در حیفا از دست بدهند، از این رو بعد از آن‏که حیفا در سال 1918م به تصرف ارتش انگلیس در آمد، عبدالبهاء براى امپراطور انگلستان، ژرژ پنجم دعا کرد و از این‏که عدل در سراسر سرزمین فلسطین گسترده شده بر درگاه خداوند شکرگزارد.(13)

    این رابطه سیاسى به آشنایى هر چه بیشتر بهائیان با اندیشه‏هاى غربى منجر شد و مسافرت‏هاى رهبران بهائى، از جمله عبدالبهاء به اروپا و امریکا،(14) غرب‏زدگى و وابستگى به اندیشه‏هاى امانیستى و سکولاریستى و فاصله گرفتن از دین را در آن‏ها افزایش بخشید و تعلیمات آیین بهائى، طنین دیگرى یافت و روند دیگرى را پیمود. اگر بابیه با مستمسک قرار دادن نگرش‏هاى دینى سعى در قدرت‏طلبى داشتند، بهائیان با نگرش‏هاى غیر دینى و فاصله گرفتن از هویت دینى و ملى و با ماهیت کاملاً غربى در زمان رژیم پهلوى وارد عرصه سیاست شدند و انگلیسى‏ها از بهائیان به عنوان نوماسیون حمایت کردند.

    در عصر پهلوى نیز به دلیل نفوذ گسترده امریکایى‏ها در ایران، انگلیسى‏ها در رقابت با آن‏ها انجمن‏ها و لژهاى فراماسونرى را در شهرهاى مختلف ایران گسترش دادند، زیرا در عصر مشروطه، انگلیسى‏ها از طریق این انجمن‏ها به موقعیت‏هاى قابل توجهى دست یافته بودند. در عصر پهلوى به دلیل فعالیت این انجمن‏ها، انگلستان موفق شد بین سال‏هاى 1332-1342 روابط خود را با ایران تجدید کرده، در رقابت خود با امریکا به پیشرفت‏هاى قابل ملاحظه‏اى دست یابد. اسناد منتشر شده، خبر از تشکیل لژ بزرگ اسکاتلند مى‏دهد که بسیارى از لژهاى ایرانى، از جمله سیزده لژ انگلیسى در ایران را پوشش مى‏داد.(15) بهائیان با ورود به این لژها، تسلط بر حساس‏ترین نهادها و وزارتخانه‏هاى کشور را به آسانى براى خود فراهم نمودند. آن‏ها در حرکت‏هاى سیاسى خویش، مراکز آموزشى کشور را در خدمت خویش آوردند و با تکیه بر الگوهاى مدیریت غربى، طرح ریزى، تصمیم‏گیرى و برنامه‏ریزى‏ها را برعهده گرفتند.

    از دیدگاه فراماسونرها و بهائیان، برنامه‏ریزى آموزشى باید به گونه‏اى باشد که به ضرر بهائیان و فراماسونرها و به طورکلى غرب تمام نشود و به عبارت دیگر براى ایران، استقلال و خودکفایى به‏وجود نیاورد.(16) در دوران رژیم پهلوى بهائیانى که عضو لژ فراماسونرى بودند، حضور گسترده‏اى در رأس نظام آموزشى کشور و ریاست دانشگاه‏ها داشتند یا تدریس در کلاس‏هاى درس را بر عهده گرفتند. ذبیح‏اللّه‏ قربان، رئیس دانشگاه شیراز و عضو لژ حافظ، منوچهر تسلیمى، عضو لژ ابن‏سینا که بعدها به ریاست دانشگاه تبریز رسید و کامبیز قربان، استاد دانشگاه کشاورزى شیراز و عضو لژ حافظ،(17) از جمله بهائیانى بودند که به ازاى خوش خدمتى رهبران بهائى نسبت به انگلیسى‏ها، در سیاست‏گذارى‏هاى فرهنگى کشور نقش مهمى ایفا کردند. در چنین شرایطى نظام آموزشى کشور نمى‏توانست از چارچوب تحمیلى خارج شود و در خدمت توسعه جامعه ایران قرار گیرد.

    بنابراین باید گفت که یکى از عوامل موفقیت بهائیان در ایران عصر پهلوى، پیوند آن‏ها با فراماسونرى و لژهایى است که از سوى انگلیسى‏ها اداره مى‏شد. بهائیان به عنوان فراماسونرى، از طریق این لژها توانستند علاوه بر نفوذ در مراکز آموزشى، در مراکز کلان تصمیم‏گیرى‏ها هم نفوذ کنند. در تحقیقات ساواک روشن شده بود که فراماسونرى در حال تجدید سازمان است و هدف آن گسترش لایه‏هاى نفوذ در مراکز کلان تصمیم‏گیرى‏هاست؛ روشى که با روال سیاست گذارى‏هاى استعمارى انگلیس هم‏خوانى داشت، زیرا برنامه انگلیسى‏ها تجدید فعالیت جاسوسى، نظیر سازمان‏هاى مختلف فراماسونرى بود. آن‏ها همیشه از عمال سیاسى و جاسوس خود تا سرحد مرگ جانب‏دارى و حمایت مى‏کردند و بر اساس این اصل مى‏توانستند افراد جدید و ناشناخته‏اى را براى اجراى مقاصد سیاسى خود در سازمان‏هاى مختلف جلب کنند.(18) به سبب استفاده انگلیسى‏ها از این حربه، امریکایى‏ها نتوانستند از نفوذ انگلیسى‏ها و کارگزاران و عاملان آن‏ها در ایران جلوگیرى کنند و از حضور ریشه‏دار و تاریخى آن‏ها در ایران بکاهند. امضاى قرارداد کنسرسیوم نفت که به حل مسئله نفت انجامید، وجود شرکت‏هاى انگلیسى، حمایت از درباریان و به قدرت رساندن آن‏ها، مثل حسین علاء، و ورود ایران به پیمان سنتو که نفوذ انگلیسى‏ها را در خاورمیانه گسترش مى‏داد، تأسیس بانک ایران و انگلیس، عقد قراردادهاى فرهنگى‏ـ تجارى و نفتى بین ایران و انگلیس،(19) ره‏آورد سیاست‏گذارى‏هاى پنهان فراماسونرى در ایران بود.

    با نفوذ انگلیسى‏ها در ایران بهائیان شرایط را براى تحقق سیاست‏هاى خویش مناسب دیدند و بیش از هر زمان دیگر، راه را براى خود هموار نمودند و براى جلب نظر رژیم پهلوى در مقاطع حساس، هماهنگ با سیاست‏هاى مورد نظر آن‏ها در جهت تثبیت موقعیت شاه، گام‏هاى مؤثرى برداشتند. تأیید انقلاب سفید، همکارى با ساواک، جلب حمایت دولت‏هاى بزرگ از شاه و سلطنت او و عضویت در حزب رستاخیز، قسمتى از مواضع سیاسى فرقه مزبور بود.(20) آن‏ها به تدریج نفوذ خود را در دربار افزایش دادند، به‏خصوص آن که شاه قدرت خود و خانواده‏اش را مدیون بهائیان مى‏دانست، زیرا در 25 مرداد 1332 در حالى که نظام سلطنتى در حال سقوط بود، پس از فرار شاه و بستگانش، یکى از عناصر بهائى در امریکا، به نام حبیب ثابت پاسال، با تمامى امکانات از شاه و خانواده او پذیرایى کرد که این اقدام، نفوذ بیشتر شاه و بهائیان را درپى داشت(21) و روز به روز موجب اعتماد و توجهات بیشتر رژیم به آن‏ها مى‏شد و زمینه ترقى و پیشرفت روز افزون آن‏ها را فراهم مى‏کرد، آن‏چنان که بهائیان خود لب به اعتراف گشودند که در هر اداره ایران و تمام وزارتخانه‏ها یک جاسوس داریم و هفته‏اى یک بار که طرح‏هاى تهیه شده به وسیله دولت به عرض شاهنشاه آریامهر مى‏رسد، گزارش‏هایى در زمینه طرح‏ها به محفل‏هاى روحانى بهائى مى‏رسد.(22)

    هرچند بین سال‏هاى 1342-1344 با قبضه کردن قدرت توسط نیروهاى طرف‏دار توسعه صنعتى به رهبرى حسنعلى منصور و امیر عباس هویدا جنگ قدرت بین نخبگان سیاسىِ سنتى طرف‏دار انگلستان به نفع نخبگان سیاسى نو پاى طرف‏دار ایالات متحده امریکا خاتمه یافته تلقى مى‏شد، اما این‏گونه چالش‏ها و تنش‏ها تأثیرى در کاهش قدرت بهائیان در دربار نگذشت، بلکه بهائیان در دسته بندى‏هاى سیاسى نیز به سوى کسانى چون هویدا متمایل شدند که خود بهائى بود. بهائیان به کمک انگلیسى‏ها و امریکایى‏ها زمینه کسب قدرت و نفوذ در حکومت پهلوى را براى خویش فراهم نموده و با نفوذ هویدا در دربار، در رأس هرم قدرت قرار گرفتند و در دسته بندى‏هاى سیاسى، دربار شاه را به سوى خویش متمایل ساختند. پیشرفت بهائیان در حکومت پهلوى زمانى به اوج خود رسید که امیر عباس هویدا به عنوان نخست وزیر شاه، کابینه خود را که متشکل از بسیارى بهائیان بود تشکیل داد. او که ـ بر اساس اسناد منتشر شده ساواک ـ از سوى بهائیان به عنوان کدخداى کوچک بهائیان معروف بود،(23) فرزند عین‏الملک از کارگزاران وزارت خارجه حکومت پهلوى اول بود که در به قدرت رسیدن رضاخان نقش اساسى داشت و به همین دلیل، محمدرضا شاه را وامدار هویدا و بهائیان نموده بود.(24)

    حسین فردوست در خاطرات خویش به نفوذ زایدالوصف فرقه ضاله بهائیت در تمام شئون مملکت در دوران هویدا اشاره دارد و آن‏جا که از طبیب مخصوص شاه به نام دکتر ایادى سخن مى‏گوید، به تلاش این پزشک در قدرت بخشیدن به بهائیان مى‏پردازد. به گفته او، ایادى در دوران هویدا تا توانست وزیر بهائى وارد کابینه کرد به گونه‏اى که تمام ایرانیان رده بالا، در ایران و در خارج، بر این باورند که سلطان واقعى ایران، دکتر ایادى بود و در زمان حاکمیت او بهائى‏ها در مشاغل مهم قرار گرفتند و در ایران بهائى بیکار وجود نداشت.(25)

    جواد منصورى نیز در کتاب خویش، فهرستى از اسامى اشخاص نظامى و غیر نظامى را که در سال 1339 تهیه شده، آورده است که نشان دهنده اشغال غالب پست‏هاى اطلاعاتى، امنیتى، سیاسى، فرهنگى و اقتصادى کشور توسط بهائیان بوده است.(26) آن‏ها با ایجاد تشکیلات گسترده و با برنامه‏ریزى‏هاى دقیق و بر پایى محافل بهائى سعى در تبلیغ فرقه خود در ایران نمودند و نمایندگانى را به شهرهاى مختلف ایران فرستادند. این تشکیلات که به نام جریان نوماسونى در ایران معروف بود، مرکز آن در حیفا در کنار حکومت اسرائیل است که با تلاش فراوان شوقى افندى از سوى صهیونیست‏ها به رسمیت شناخته شده بود. در اداره این تشکیلات، از تفکرات صهیونیستى بسیار بهره‏بردارى شده است و انجمن‏هاى فراماسونرى یهودى که این تشکیلات را اداره مى‏کردند، از مضامین و سروده‏هایى که در کتاب تورات توسط یهودیان خوانده مى‏شد، زیاد استفاده مى‏نمودند.(27)

    این گونه پیوندهاى نزدیکى که بین صهیونیست‏ها و بهائیان ایجاد شد، راه را براى نفوذ هر چه بیشتر اسرائیل در ایران هموار نمود و سیاست رژیم پهلوى را به سوى صهیونیست‏ها متمایل ساخت و ایران تنها کشور اسلامى بود که به رغم تمام اعتراضات دیگر کشورهاى اسلامى به عنوان تنها پایگاه صهیونیسم در خاور میانه مطرح شد. هر چند با نفوذ امریکایى‏ها در ایران از نفوذ انگلیسى‏ها کاسته شد، اما صهیونیسم که از فرقه‏هاى ساختگى انگلیسى‏ها در مذهب یهودیت بود،(28) توانست با حمایت بهائیان وارد ایران شود و به عنوان یک مهره انگلیسى، کاهش قدرت آن‏ها را در ایران جبران کند. روابط ایران با رژیم صهیونیستى اسرائیل که یکى از عوامل گسترش انقلاب اسلامى بود، موضوعى است که تحقیقات مستقلى را مى‏طلبد و در حوضه این مقاله نمى‏گنجد.


واکنش روحانیت به رابطه انگلیسى‏ها و بهائیان

    از دوران قاجار تا اواخر دوران پهلوى، فرقه ضاله بهائیت همواره به عنوان عامل استعمار ایفاى نقش نموده و به عنوان اهرم فشار در مقابل اسلام و روحانیت قرار گرفتند. علما با شناختى که از ماهیت این فرقه و وابستگى آن‏ها به استعمار داشتند، مخالفت و مبارزه برضد آنان را در اشکال مختلف انجام دادند. کسانى چون شیخ فضل‏اللّه‏ نورى، نواب صفوى و آیت‏اللّه‏ بروجردى، آیت‏اللّه‏ فلسفى(29) و سپس امام خمینى و شاگردان ایشان همواره بهائیان را به عنوان دشمن مسلمانان و عاملان استعمار شناخته و خطر آن‏ها را به مسلمانان گوشزد مى‏کردند. بهائیان نیز که همانند بابیه با تفکرات التقاطى وارد عرصه سیاسى شده بودند، از یک سو در نفوذ استعمار سهیم بودند و از سوى دیگر، نقش مؤثرى در مشروعیت بخشیدن به رژیم پهلوى ایفا مى‏کردند. اما برخلاف بابیه که با تکیه زدن بر فلسفه تشیع و نظام مهدویت و با رویکردى دینى در مقابله با علما قرار گرفتند، بهائیان با تفکرات التقاطى خویش که متکى بر اندیشه‏هاى غیر دینى بود، در انجمن‏هاى فراماسونرى اهداف خود را در چهار جهت متمرکز کردند: 1ـ در زمینه سیاسى، به لیبرالیسم و رفرمیسم، 2ـ در زمینه اخلاقى، به دئیسم (اعتقاد به خداوند منهاى باور داشتن به پیامبران و کتب آسمانى) و صهیونیسم، 3ـ در زمینه فرهنگى، به کاسموپولیتیسم (جهان وطنى)، 4ـ در زمینه اجتماعى، تعصب نورزیدن به ارزش‏هاى مکتبى و اعتقاد به تساهل.(30)

    استاد مطهرى از جمله روحانیونى بود که در مقابل تفکرات التقاطى این فرقه، موضع‏گیرى مناسبى را از خود نشان داد. وى با نگارش کتاب‏هاى مختلف، قاطعانه در مقابل چنین اندیشه‏هایى ایستاد و با تکیه بر جریان فکرى فقاهتى ـ ولایتى، اسلام ناب را در مقابل تفکرات التقاطى گروه‏هایى، چون بهائیت قرار داد. جریان فکرى فقاهتى ـ ولایتى بر محور فعالیت‏هاى فکرى و فرهنگى استوار بود. این جریان، پارادایم جدیدى را عرضه کرد که طبق آن، اجراى احکام الهى منوط به قبضه قدرت سیاسى و اعمال حاکمیت از سوى فقهاى جامع الشرایط بود.(31) هم‏چنین این جریان به عنوان مبتکر اندیشه انقلاب اسلامى، اندیشه‏هاى التقاطى را به چالش کشاند و بهائیان را به عنوان پشتوانه رژیم پهلوى در تنگنا قرار داد و مبانى و اصول اندیشه‏هاى آن‏ها را مردود و بى‏اعتبار ساخت. بیان این گونه اندیشه‏ها از سوى شاگردان امام خمینى، به دلیل تلاش‏هاى رژیم شاه براى به رسمیت شناختن فرقه ضاله بهائیت با طرح لایحه انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى در سال 1342 بود.

    سیاست اصلى شاه در این لایحه، حمایت از بهائیت و صهیونیسم، براى اسلام زدایى و مقابله با علما بود، به خصوص که با فوت مرجع شیعه، آیت‏اللّه‏ بروجردى، خلأ بزرگى در تشکیلات روحانیت به چشم مى‏خورد. نتیجه اجراى چنین لایحه‏اى، نهایتا به حذف اسلام از قانون اساسى به منزله دین رسمى کشور و تسلط اقلیت‏هاى ضد اسلامى چون بهائیت بر امور کشور و نابودى سنت‏هاى اسلامى و حریم اخلاقى جامعه در تساوى حقوق زن و مرد منجر مى‏شد،(32) اما با حضور به موقع و موضع‏گیرى هوشیارانه امام خمینى به عنوان مرجع شیعیان و جانشین آیت‏اللّه‏ بروجردى، توطئه‏ها خنثى شد. امام با تلگراف‏ها، اعلامیه‏ها و سخنرانى‏هاى خویش، علما و مردم را در مقابله با صهیونیسم و بهائیت و رژیم پهلوى به صحنه کشاند و اولین پیروزى خویش را در مقابل این رژیم به دست آورد. ایشان در یکى از سخنرانى‏هاى خویش فرمودند:

این جانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر مى‏کنم. قرآن کریم و اسلام در خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد در قبضه صهیونیست‏ها که در ایران در لباس بهائى ظاهر شدند، است و مدتى نخواهد گذشت که با این قدرت مرگ‏بار، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمّال خود قبضه مى‏کنند و ملت مسلمان را از هستى در تمام شئون ساقط مى‏کنند. تلویزیون ایران، پایگاه جاسوسى یهود است ودولت‏ها ناظر آن هستند و آن را تأیید مى‏کنند. ملت مسلمان تا رفع این خطرها سکونت نمى‏کنند و اگر کسى سکوت کند در پیشگاه خداوند قاهر، مسئول، و در این عالم محکوم به زوال است.(33)

    یکى از دلایل مهم مخالفت امام با این لایحه، وحدت بهائیان با صهیونیسم براى تثبیت قدرت رژیم پهلوى و تلاش آن‏ها براى مقابله با اسلام و علما بود. در حالى که جهان اسلام در غم اشغال فلسطین توسط اسرائیل فرو رفته و تمام تلاش خویش را براى کمک به مردم فلسطین به‏کار برده بود، بهائیان با حمایت از صهیونیسم تمام شرایط لازم را براى نفوذ آن‏ها در ایران فراهم کردند. آن‏ها به منزله عوامل اسرائیل در ایران فعالیت مى‏کردند و با استفاده از تمامى امکانات دربار، ارتش و دولت، در خدمت اسرائیل و برضد مسلمانان، خصوصا ملت ایران بودند به طورى‏که سران ارتش و دولت شاه سر سپرده و گوش به فرمان سازمان بهائیت و عوامل اسرائیل شده و اعتنایى به مقامات ایران نداشتند.(34) ساواک نیز که از جمع‏آورى کمک‏ها از سوى مردم براى مردم فلسطین جلوگیرى و آن‏ها را ضبط مى‏کرد و تظاهرات مردم ایران را علیه اسرائیل درهم شکست،(35) باکمک بهائیان و دستگاه‏هاى تبلیغاتى و رسانه‏هاى گروهى ایران نیز در اختیارصهیونیسم بین‏المللى قرار گرفته و به نفع اشغالگران فلسطین و تجاوزکاران صهیونیستى فعالیت مى‏کرد.(36)

    این گونه سیاست‏هاى ظالمانه، علما را در مقابله با رژیم پهلوى مصمم‏تر کرد و در این میان، نوک حملات ایشان متوجه بهائیان بود. روحانیونى چون شهید سیدعبدالکریم هاشمى‏نژاد با تشکیل کانون‏هایى، بحث و انتقاد از بهائیت را آغاز نمودند و در کنار این نقدها علیه اسرائیل نیز سخن گفتند.(37) ساواک نیز در مقابل، بازداشت علما، توفیف روزنامه‏ها، سرکوب تظاهرات، جلوگیرى از کمک براى مردم فلسطین و بازگذاشتن دست صهیونیست‏هاى ایرانى را در جمع‏آورى کمک براى برگزارى مجالس شادى در کنیسه‏ها توسط یهودیان و فرستادن بودجه‏هاى کلان از ثروت و دست‏رنج ملت ایران را در دستور کار خویش قرار داد.(38)

    یکى دیگر از عوامل مخالفت روحانیت با بهائیان، مخالفت گسترده این فرقه با شیعه و دشمنى با مسلمانان بود. یکى از سران فرقه مزبور در ماه محرم گفته بود که عموم افراد بهائى باید سعى کنند از نزدیک شدن به این مسلمانان کثیف خوددارى کنند، امیدوارم در آتیه نزدیک، کمر مسلمانان را با فعالیت دائم و روز افزون خود بشکنیم و بهائیت را در ایران و جهان پیشرفت دهیم.(39) آن‏ها در کنار این دشمنى، درصدد گسترش فساد و فحشا در جامعه ایرانى برآمدند، زیرا تعهدى به فرهنگ ملى و هویت دینى نداشتند و خود را به رعایت اصول ملى خویش مقید نمى‏دانستند و نسبت به مردم خویش تعهدى نداشتند. آن‏ها همانند صهیونیست‏ها تابع تفکر جهان وطنى (کاسموپولیتیسم) بودند. آن‏ها با طرح تئورى انطباق و هم‏سازى با جوامع گوناگون با گریز از فرهنگ ملى، بیشترین صدمات را به فرهنگ ایران زدند.(40)

    اسناد منتشر شده ساواک که از سوى اندیشمندان گردآورى شده است، پرده از سیاست‏هاى ضد دینى این فرقه برمى‏دارد. در یکى از اسناد منتشر شده از فردى به نام سروان احمد نبیلى بهائى افسر تیپ جام یاد شده که وى ضمن اشاعه و تبلیغ مذهب بهائى در بین مردم و خصوصا افسران و درجه‏داران این تیپ، مرتکب فحشا نیز مى‏شد. هم چنین یکى از اقدامات او تجارت قاچاق انسان و تحویل دختران ایرانى به شیخ حمدان، معاون نخست وزیر امارات بوده است.(41)

    سخنرانى‏ها، اعلامیه‏ها و تلگراف‏هاى امام به علما و عکس‏العمل شدید ایشان در مقابل بهائیان، دانشجویان را نیز به چالش با رژیم پهلوى کشاند. آن‏ها همواره از رهنمودها و راهنمایى‏هاى مستقیم و غیرمستقیم امام برخوردار بودند. پیام‏هاى امام به دانشجویانِ برون مرزى در ایران تجدید چاپ مى‏شد و در سطح گسترده‏اى انتشار مى‏یافت و دانشجویان نیز از فعالیت‏هاى فکرى و فرهنگى استوار بود. این جریان، پارادایم جدیدى را عرضه کرد که طبق آن، اجراى احکام الهى منوط به قبضه قدرت سیاسى و اعمال حاکمیت از سوى فقهاى جامع الشرایط بود.(42) هم‏چنین این جریان به عنوان مبتکر اندیشه انقلاب اسلامى، اندیشه‏هاى التقاطى را به چالش کشاند و بهائیان را به عنوان پشتوانه رژیم پهلوى در تنگنا قرار داد و مبانى و اصول اندیشه‏هاى آن‏ها را مردود و بى‏اعتبار ساخت. بیان این گونه اندیشه‏ها از سوى شاگردان امام خمینى، به دلیل تلاش‏هاى رژیم شاه براى به رسمیت شناختن فرقه ضاله بهائیت با طرح لایحه انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى در سال 1342 بود.

    سیاست اصلى شاه در این لایحه، حمایت از بهائیت و صهیونیسم، براى اسلام زدایى و مقابله با علما بود، به خصوص که با فوت مرجع شیعه، آیت‏اللّه‏ بروجردى، خلأ بزرگى در تشکیلات روحانیت به چشم مى‏خورد. نتیجه اجراى چنین لایحه‏اى، نهایتا به حذف اسلام از قانون اساسى به منزله دین رسمى کشور و تسلط اقلیت‏هاى ضد اسلامى چون بهائیت بر امور کشور و نابودى سنت‏هاى اسلامى و حریم اخلاقى جامعه در تساوى حقوق زن و مرد منجر مى‏شد،(43) اما با حضور به موقع و موضع‏گیرى هوشیارانه امام خمینى به عنوان مرجع شیعیان و جانشین آیت‏اللّه‏ بروجردى، توطئه‏ها خنثى شد. امام با تلگراف‏ها، اعلامیه‏ها و سخنرانى‏هاى خویش، علما و مردم را در مقابله با صهیونیسم و بهائیت و رژیم پهلوى به صحنه کشاند و اولین پیروزى خویش را در مقابل این رژیم به دست آورد. ایشان در یکى از سخنرانى‏هاى خویش فرمودند:

این جانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر مى‏کنم. قرآن کریم و اسلام در خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد در قبضه صهیونیست‏ها که در ایران در لباس بهائى ظاهر شدند، است و مدتى نخواهد گذشت که با این قدرت مرگ‏بار، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمّال خود قبضه مى‏کنند و ملت مسلمان را از هستى در تمام شئون ساقط مى‏کنند. تلویزیون ایران، پایگاه جاسوسى یهود است و طریق نامه و پیکى که گاهى به نجف مى‏فرستادند امام را در جریان کامل آن‏چه در ایران روى مى‏داد، قرار مى‏دادند. نامه‏اى که یکى از دانشجویان دانشگاه پهلوى شیراز در اعتراض به بهائیان به امام نوشته است بازگوکننده میزان ارتباط و یک‏دلى دانشجویان با امام است. در این‏نامه از بهائیان به عنوان مزدور و عامل استعمار و صهیونیسم یاد شده است. هم‏چنین نویسنده به حمایت آن‏ها از رژیم پهلوى اشاره کرده و از باشگاه حافظ که یکى از مراکز مهم فراماسونرى و جاسوسى در ایران است و بهائیان آن را اداره مى‏کنند، یاد نموده و از سیاست‏هاى خائنانه آن‏ها پرده برداشته و به حضور گسترده بهائیان در حکومت پهلوى اشاره مى‏کند. در بخشى از این نامه آمده است:

کشورى که نخست وزیرش آقاى عباس هویدا، وزیر جنگش آقاى سپهبد صنیعى، وزیر بهداریش آقاى شاهقلى، وزیر آب و برقش آقاى روحانى و طبیب مخصوص شاهش آقاى سپهبد ایادى، همه بهائى و از افراد وابسته به تشکیلات جاسوسى بهائیت و صهیونیسم مى‏باشند، کشورى که خریدار واپس زده‏هاى اسرائیلى است، و خلاصه در کشورى که پست‏ها و مراکز حساس به وابستگان به صهیونیسم تقدیم مى‏گردد و روز به روز رشته‏هاى مهم صنعتى و تأسیسات بزرگ کشاورزى به دست آن‏ها سپرده مى‏شود، نه تنها این اقدام شاه (بخشیدن زمین به بهائیان شیراز براى ساختن احرامگاه) در شیراز بعید نیست، بلکه باید انتظار آن را داشت که نقشه‏هاى بدتر از آن هم طراحى گردد و عامل پیشگان، مو به مو اجرا کنند.(44)

    این گونه همدلى‏ها و همکارى‏هاى دانشجویان با امام علیه رژیم پهلوى، استعمار و عاملان صهیونیسم بود که نهایتا موج گسترده انقلاب را در دانشگاه‏ها ایجاد کرد. هم‏چنین وحدت بین علما و دانشجویان و مردم بود که صداى رساى حضرت امام را حتى به گوش کشورهاى اسلامى رساند و آن‏ها نیز بهائیان را به عنوان مزدوران صهیونیسم و استعمار شناخته و نام فرقه مزبور را در لیست سیاه قرار دادند. جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر در سال 1349 بهائیان را جاسوس اسرائیل در جهان معرفى کرد و دفتر دبیر کل العالم الاسلامیه در اسفند 1352 در مکه طى اعلامیه‏اى معامله با اسرائیل و بهائیان را تحریم و از کشورهاى مسلمانان خواست تا فعالیت‏هاى این فرقه را در کشورهاى خود تحریم کنند . (46)

    بعد از پیروزى انقلاب اسلامى بسیارى از بهائیان با سرخوردگى کامل، از ایران خارج شده و امروزه در کنار صهیونیسم و دشمنان انقلاب اسلامى، همواره در حال طرح و نقشه و توطئه علیه جمهورى اسلامى هستند.


نتیجه

    استبداد همان پدیده‏اى که در طول تاریخ ایران، مسیر طبیعى خود را بدون هیچ مانعى طى نموده و ایرانیان نیز بدان خو کرده بودند، در عصر قاجار با پدیده‏اى دیگر به نام استعمار همراه شد و بستر مناسبى را براى ورود کشورهایى چون انگلستان که در پى کسب منافع اقتصادى در خاورمیانه بودند، فراهم کرد. اما از همان آغاز، این دو پدیده با یک مانع جدّى به نام علماى شیعه روبه‏رو شدند. علما در عصر قاجار برخلاف دوران قبل که در کنار حاکمیت قرار داشتند، روز به روز از سلاطین قاجار فاصله گرفتند و با قدرت استبداد و استعمار به مبارزه پرداختند. انگلیسى‏ها براى حفظ جایگاه خویش از هرگونه حربه براى ضربه زدن به علماى شیعه استفاده نمودند. مطالعه اسناد و مدارک این دوره نشان مى‏دهد انگلیسى‏ها از تمام بحران‏هاى موجود در ایران، از جمله اختلاف بین علماى اخبارى و علماى اصولى شیعه که از درون این اختلافات، فرقه‏هاى بابیه و بهائیت بیرون آمد، به نفع خویش استفاده مى‏کردند. انگلیسى‏ها با حمایت از این فرقه‏ها و تشویق آن‏ها به حضور در محافل ماسونى، به حیات سیاسى خویش در ایران تا پایان حکومت پهلوى ادامه دادند. اما در این میان، علماى شیعه نیز در این دوره، فعال‏تر از گذشته، نه تنها در مقابل استبداد و استعمار، آگاهانه و هوشیارانه عمل کردند، بلکه در مقابل سرسپردگان آن‏ها نیز کوچک‏ترین غفلتى از خود نشان ندادند. نتیجه چنین تلاشى نه تنها حذف استبداد و استعمار در ایران بود، بلکه با پیروزى انقلاب اسلامى بهائیان نیز به آرزوى دیرینه خویش مبنى بر به رسمیت شناختن فرقه بهائیت در ایران نرسیدند و رهبران آن‏ها با ناکامى از ایران خارج شدند.



 پی نوشتها :     

1- عبدالرحیم ذاکر حسین، همان، ص 67 .

2-موسى فقیه حقانى، همان، ص 41 .

3- ناظم الاسلام کرمانى، همان، ص 456 .

4-سیدمحمد مدنى، «کارنامه یک وزیر بهائى»، مجله ایام، ش 29، 1382، ص 41 .

5- مهدى بامداد، شرح رجال ایران، ص 15 .

7-رحیم رضازاده ملک، انقلاب مشروطه ایران (به روایت اسناد وزارت امور خارجه‏ى انگلیس ـ کتاب آبى)، ص 282-285 .

8- مرکز بررسى اسناد تاریخى، امیر عباس هویدا به روایت اسناد، ج 2، ص 10 .

9-همان، ص 319 .

10-جواد منصورى، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ، ج 1، ص 324 .

11- همان، ص 319 .

12-حسین میر، همان، ص 208 .

13-بهرام افراسیابى، همان، ص324 .

14- محمود صدرى، «بهائیت»، دانشنامه جهان اسلام، ج 4، ص 741 .

15-مؤسسه مطالعات و پژوهش‏هاى سیاسى، اسناد فراماسونرى در ایران، ص 45 .

16-محمدحسن طباطبایى، نفوذ فراماسونرى در مدیریت نهادهاى فرهنگى ایرانى، ص 29-37 .

17-همان، ص 113 .

18-مؤسسه مطالعات و پژوهش‏هاى سیاسى، اسناد فراماسونرى در ایران، ص 56 .

19- علیرضا ازغندى، روابط خارجى ایران، ص 247 .

20- جواد منصورى، همان، ج 1، ص 325 .

21- همان، ص 326 .

22- حسین طباطبایى، همان، ص 117 .

23-همان .

24- مرکز بررسى اسناد تاریخى، امیرعباس هویدا به روایت اسناد، ص 10 .

25- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، ص 202-203 .

26- جواد منصورى، همان، ج 1، ص 1-6 .

27-بهرام افراسیابى، همان، ص 657-658 .

28- براى اطلاع از تلاش انگلیسى‏هادر شکل‏گیرى صهیونیسم، ر.ک: حمید احمدى، ریشه‏هاى بحران در خاورمیانه، ص 17 .

29-على دوانى، همان، ص 257 .

30-حسین میر، همان، ج 1، ص 35 .

31- محمد شفیعى‏فر، مبانى فکرى انقلاب اسلامى، ص 325 .

32- جواد منصورى، همان، ج 1، ص 231. هم‏چنین ر.ک: محسن میلانى، شکل‏گیرى انقلاب اسلامى از سلطنت پهلوى تا جمهورى اسلامى، ص 107-108 و عباسعلى عمید زنجانى، انقلاب اسلامى ایران، ص 132-137 .

33- صحیفه نور، ج 1، ص 34 .

34- جواد منصورى، همان، ج 1، ص 331-332 .

35- سیدحمید روحانى، نهضت امام خمینى، ج 2، ص 333 .

36- همان، ص 234 .

37- مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، یاران امام به روایت ساواک، ص 216-217 .

38- محمد شفیعى‏فر، مبانى فکرى انقلاب اسلامى، ص 325 .

39- جواد منصورى، همان، ج 1، ص 231. هم‏چنین ر.ک: محسن میلانى، شکل‏گیرى انقلاب اسلامى از سلطنت پهلوى تا جمهورى اسلامى، ص 107-108 و عباسعلى عمید زنجانى، انقلاب اسلامى ایران، ص 132-137 .

40-سیدحمید روحانى، همان، ج 2، ص 245 .

41-جواد منصورى، همان، ج 1، ص 323 .

42-همان، ص 320 .

43-همان، ص 321 .

44-سیدحمید روحانى، همان، ج 2، ص 667 .

45-جواد منصورى، همان، ج 1، ص 329 .

 

فهرست منابع کل مقاله (بخشهای 1 تا 3 )

1-آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‏محمدى و محمد ابراهیم فتاحى، تهران، نشرنى، 1384 .

2-احمد رحیلى، حمود، فراماسونرى، ترجمه احمد بهشتى، تهران، مرکز انتشارات علمى، 1381 .

3- احمدى، حمید، ریشه‏هاى بحران در خاورمیانه، تهران، انتشارات مؤسسه کیهان، 1369 .

4-  ازغندى، علیرضا، روابط خارجى ایران، تهران، نشر قومس، 1384 .

5-اعتضاد السلطنه، فتنه باب، با مقدمه عبدالحسین نوایى، تهران، نشر علم، 1377 .

6-افراسیابى، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، تهران، نشر مهرنام، 1382 .

7-بامداد، مهدى، شرح رجال ایران، ج 1، تهران، انتشارات زوار، 1378 .

8-جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج1، قم، انتشارات پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379 .

9-خورموجى، محمدجعفر، حقایق الاخبار ناصرى، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، نشرنى، 1363 .

10-دوانى، على، نهضت روحانیون ایران، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1377 .

11-ذاکر حسین، عبدالرحیم، مطبوعات سیاسى ایران در عصر مشروطیت، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1357 .

12-راعى گلوجه، سجاد، قاجاریه، افغانستان و قرار دادهاى استعمارى، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1380 .

13-رایت، دنیس، ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمه کریم امامى، تهران، انتشارات نشر فروزان، 1385 .

14-رضازاده ملک، رحیم، انقلاب مشروطه ایران (به روایت اسناد وزارت امور خارجه انگلیس ـ کتاب آبى)، تهران، انتشارات مازیار، 1377 .

15-روحانى، سیدحمید، نهضت امام خمینى، ج 2، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1364 .

16-زاهدانى، سیدسعید، بهائیت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1380 .

17-زیباکلام، صادق، سنت و مدرنیته، تهران، انتشارات روزنه، 1377 .

18-شفیعى‏فر، محمد، مبانى فکرى انقلاب اسلامى، قم، دفتر نشر معارف، 1378 .

19-صحیفه نور، ج 1، تهران، مرکز مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، 1361 .

20-صدرى، محمود، «بهائیت»، دانشنامه جهان اسلام، ج 4، زیر نظر غلامعلى حدادعادل، تهران، انتشارات بنیاد دایرة المعارف اسلامى، 1377 .

21-طباطبایى، محمدحسن، نفوذ فراماسونرى در مدیریت نهادهاى فرهنگى ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1380 .

22-عمید زنجانى، عباسعلى، انقلاب اسلامى ایران، قم، دفتر نشر معارف، 1381 .

23- فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، تهران، انتشارات مؤسسه اطلاعات، 1369 .

24-فریدنى، مشایخ و عبدالحسین شهیدى، مدخل «باب»، دایرة المعارف تشیع، ج 3، تهران، نشر شهید سعید محتبى، 1375 .

25-فضایى، یوسف، تحقیق در تاریخ و عقاید شیخى‏گرى، بهائى گرى و کسروى گرایى، تهران، انتشارات آشیانه کتاب، 1381 .

26-فقیه ایمانى، موسى، «بهائیت و سرویس اطلاعاتى انگلستان»، مجله ایام، ش 29، 1382 .

27-فوران، جان، مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعى ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، انتشارات خدمات فرهنگى رسا، 1380 .

28-کاتوزیان، محمدعلى، تضاد دولت و ملت، ترجمه علیرضا طیب، تهران، نشر نى، 1384 .

29- کرزن، جورج. ن، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلامعلى وحیدمازندرانى، ج 2، تهران، شرکت علمى و فرهنگى، 1367 .

30-کرمانى، ناظم الاسلام، تاریخ بیدارى ایرانیان، به احتمام على‏اکبر سعیدى سیرجانى، ج 1،

تهران، انتشارات آگاه، 1362 .

 31-کریمى‏زنجانى، محمد، امامیه و سیاست، تهران، انتشارات نى، 1380 .

32-کسروى، احمد، تاریخ مشروطه، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1370 .

33-لمبتون، ک. اس، دولت و حکومت در اسلام، ترجمه سیدعباس صالحى و محمدمهدى فقیهى، تهران، انتشارات عروج، 1374 .

34-مالکوم، سرجان، تاریخ ایران، ترجمه میرزا اسماعیل حیرت، به کوشش مرتضى سیفى قمى تفرشى و ابراهیم زندپور، تهران، انتشارات یساولى، 1362 .

35-مدنى، سیدمحمد، «کارنامه یک وزیر بهائى»، مجله ایام، ش 29، 1382 .

36-مرکز اسناد انقلاب اسلامى، فراماسونرها، روتارین‏ها و لاینزهاى ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1377 .

37- مرکز بررسى اسناد تاریخى، امیر عباس هویدا به روایت اسناد، ج 2، تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى، 1384 .

38-مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، یاران امام به روایت ساواک، تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، 1377 .

39-منصورى، جواد، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1377 .

40-میر، حسین، تشکیلات فراماسونرى در ایران، تهران، انتشارات شرکت چاپ و انتشارات علمى، 1376 .

41-میلانى، محسن، شکل‏گیرى انقلاب اسلامى از سلطنت پهلوى تا جمهورى اسلامى، تهران، انتشارات نو، 1381 .

42- مؤسسه مطالعات و پژوهش‏هاى سیاسى، اسناد فراماسونرى در ایران، ج 1، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‏هاى سیاسى، 1380 .

43-نامدار، مظفر، «استعمار و مسلکهاى شبه دینى»، مجله ایام، ش 29، 1382 .

44-ویلز، سفرنامه، ترجمه غلامحسن قراگوزلو، تهران، انتشارات اقبال، 1368 .

45-هوشن

خواندن 418 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی