نقش میرزا مهدى کاشى، ملقب به وزیر همایون، فرزند فرخخان امین الدوله (عامل انعقاد معاهده پاریس که به جدایى هرات از ایران منجر شد)(2) و از شخصیتهاى معروف بهائى که در استبداد صغیر، علیه آزادى خواهان، از محمدعلى شاه حمایت کرد،(3) قابل توجه است. او در استحاله شخصیت ابراهیم زنجانى(4) که از اعضاى هیئت مدیره دادگاه انقلاب بود و حکم اعدام شیخ فضل اللّه را صادر نموده و از ماسونهاى قدیمى بود،(5) نقش مؤثرى ایفا کرد. انگلیسىها نیز در دشمنى دیرینه خویش با مرجعیت شیعه، از این حکم استقبال نمودند. در اسناد منتشر شده وزارت امور خارجه انگلیس (کتاب آبى) از شیخ فضلاللّه به عنوان مستبدى که دشمن مشروطیت بوده و قابل ترحم نبوده است، یاد شده و از اعدام او اظهار خرسندى کرده که خوب شد ایران او را از میان برداشت.(6)
انگلیسىها با کودتاى1299م و به قدرت رساندن رضاخان نفوذ خود را در ایران گسترش دادند و زمینه را براى نفوذ بهائیت در ایران هموار و آنها نیز تلاش کردند با حکومت رضاخان همراه شوند. حبیباللّه عینالملک، پدر هویدا، از جمله بهائیان بود که در این دوره به حمایت از رضاخان برخاست(7) و از سوى او به عنوان کارگزار وزارت خارجه این حکومت به سوریه رفت و در راستاى تحکیم فرقه بهائیت از هیچ کوششى دریغ نورزید. او آن چنان در تبلیغ این فرقه بىپروا بود که مردم شام خیال مىکردند مذهب رسمى ایرانیان، بهائى است.(8) در دوره رضاخان آنها در جلسات و سخنان خود از رضاخان به نیکى یاد مىکردند و سیاستهاى ضد دینى و مقابله او با علما را ناشى از علاقه رضاخان به فرقه بهائیت مىدانستند. سیاست کشف حجاب رضاخان را که نشانه مخالفت و ضدیت وى با یکى از اصول مسلم و حساس شریعت اسلام، یعنى حجاب بود، بهائیان منطبق با قانون و منطق خود مىدانستند.(9)
روابط متقابل انگلیسىها و بهائیان در عصر پهلوى
با کودتاى 28 مرداد 1332 توسط امریکاییان، بهائیان بهرغم ادعاى غیرسیاسى بودن خویش، هماهنگ با سیاستهاى مورد نظر رژیم در جهت تثبیت موقعیت خود تلاش کردند. یکى از اهداف مهم آنان در این دوره، رسمیت بخشیدن به مسلک بهائیت در ایران بود. بیتالعدل اعظم و محفل آنها تلاشهاى زیادى کردند تا با ازدیاد نفرات از طریق تبلیغ و گسترش تشکیلات و دادن آمارهاى غیر واقعى، به این هدف دست یابند.(11) علاوه بر این، از عوامل مؤثر در خیزش سیاسى بهائیان در عرصه سیاست و نفوذ در ساختارهاى اقتصادى، فرهنگى و نظامى رژیم پهلوى، حمایت کشورهاى اروپایى از جمله انگلیس و امریکا از آنها بود. حضور بهائیان در فلسطین و فعالیت گسترده آنها در این سرزمین در گذر زمان، شرایط مناسبى را براى آنان فراهم کرد، به خصوص در جنگ جهانى اول، آنها براى تثبیت موقعیت خویش در خارج از ایران نیز رابطه دوستانهاى را با انگلیسىها علیه عثمانى آغاز نمودند. منابع از همکارى عبدالبهاء و اطرافیانش با ارتش انگلیس و نیز تهیه آذوقه براى آنها در جریان جنگ، و بیرون راندن عثمانى از فلسطین گزارش دادهاند.(12) بهائیان نمىخواستند مرکزیت سیاسى خود را در حیفا از دست بدهند، از این رو بعد از آنکه حیفا در سال 1918م به تصرف ارتش انگلیس در آمد، عبدالبهاء براى امپراطور انگلستان، ژرژ پنجم دعا کرد و از اینکه عدل در سراسر سرزمین فلسطین گسترده شده بر درگاه خداوند شکرگزارد.(13)
این رابطه سیاسى به آشنایى هر چه بیشتر بهائیان با اندیشههاى غربى منجر شد و مسافرتهاى رهبران بهائى، از جمله عبدالبهاء به اروپا و امریکا،(14) غربزدگى و وابستگى به اندیشههاى امانیستى و سکولاریستى و فاصله گرفتن از دین را در آنها افزایش بخشید و تعلیمات آیین بهائى، طنین دیگرى یافت و روند دیگرى را پیمود. اگر بابیه با مستمسک قرار دادن نگرشهاى دینى سعى در قدرتطلبى داشتند، بهائیان با نگرشهاى غیر دینى و فاصله گرفتن از هویت دینى و ملى و با ماهیت کاملاً غربى در زمان رژیم پهلوى وارد عرصه سیاست شدند و انگلیسىها از بهائیان به عنوان نوماسیون حمایت کردند.
در عصر پهلوى نیز به دلیل نفوذ گسترده امریکایىها در ایران، انگلیسىها در رقابت با آنها انجمنها و لژهاى فراماسونرى را در شهرهاى مختلف ایران گسترش دادند، زیرا در عصر مشروطه، انگلیسىها از طریق این انجمنها به موقعیتهاى قابل توجهى دست یافته بودند. در عصر پهلوى به دلیل فعالیت این انجمنها، انگلستان موفق شد بین سالهاى 1332-1342 روابط خود را با ایران تجدید کرده، در رقابت خود با امریکا به پیشرفتهاى قابل ملاحظهاى دست یابد. اسناد منتشر شده، خبر از تشکیل لژ بزرگ اسکاتلند مىدهد که بسیارى از لژهاى ایرانى، از جمله سیزده لژ انگلیسى در ایران را پوشش مىداد.(15) بهائیان با ورود به این لژها، تسلط بر حساسترین نهادها و وزارتخانههاى کشور را به آسانى براى خود فراهم نمودند. آنها در حرکتهاى سیاسى خویش، مراکز آموزشى کشور را در خدمت خویش آوردند و با تکیه بر الگوهاى مدیریت غربى، طرح ریزى، تصمیمگیرى و برنامهریزىها را برعهده گرفتند.
از دیدگاه فراماسونرها و بهائیان، برنامهریزى آموزشى باید به گونهاى باشد که به ضرر بهائیان و فراماسونرها و به طورکلى غرب تمام نشود و به عبارت دیگر براى ایران، استقلال و خودکفایى بهوجود نیاورد.(16) در دوران رژیم پهلوى بهائیانى که عضو لژ فراماسونرى بودند، حضور گستردهاى در رأس نظام آموزشى کشور و ریاست دانشگاهها داشتند یا تدریس در کلاسهاى درس را بر عهده گرفتند. ذبیحاللّه قربان، رئیس دانشگاه شیراز و عضو لژ حافظ، منوچهر تسلیمى، عضو لژ ابنسینا که بعدها به ریاست دانشگاه تبریز رسید و کامبیز قربان، استاد دانشگاه کشاورزى شیراز و عضو لژ حافظ،(17) از جمله بهائیانى بودند که به ازاى خوش خدمتى رهبران بهائى نسبت به انگلیسىها، در سیاستگذارىهاى فرهنگى کشور نقش مهمى ایفا کردند. در چنین شرایطى نظام آموزشى کشور نمىتوانست از چارچوب تحمیلى خارج شود و در خدمت توسعه جامعه ایران قرار گیرد.
بنابراین باید گفت که یکى از عوامل موفقیت بهائیان در ایران عصر پهلوى، پیوند آنها با فراماسونرى و لژهایى است که از سوى انگلیسىها اداره مىشد. بهائیان به عنوان فراماسونرى، از طریق این لژها توانستند علاوه بر نفوذ در مراکز آموزشى، در مراکز کلان تصمیمگیرىها هم نفوذ کنند. در تحقیقات ساواک روشن شده بود که فراماسونرى در حال تجدید سازمان است و هدف آن گسترش لایههاى نفوذ در مراکز کلان تصمیمگیرىهاست؛ روشى که با روال سیاست گذارىهاى استعمارى انگلیس همخوانى داشت، زیرا برنامه انگلیسىها تجدید فعالیت جاسوسى، نظیر سازمانهاى مختلف فراماسونرى بود. آنها همیشه از عمال سیاسى و جاسوس خود تا سرحد مرگ جانبدارى و حمایت مىکردند و بر اساس این اصل مىتوانستند افراد جدید و ناشناختهاى را براى اجراى مقاصد سیاسى خود در سازمانهاى مختلف جلب کنند.(18) به سبب استفاده انگلیسىها از این حربه، امریکایىها نتوانستند از نفوذ انگلیسىها و کارگزاران و عاملان آنها در ایران جلوگیرى کنند و از حضور ریشهدار و تاریخى آنها در ایران بکاهند. امضاى قرارداد کنسرسیوم نفت که به حل مسئله نفت انجامید، وجود شرکتهاى انگلیسى، حمایت از درباریان و به قدرت رساندن آنها، مثل حسین علاء، و ورود ایران به پیمان سنتو که نفوذ انگلیسىها را در خاورمیانه گسترش مىداد، تأسیس بانک ایران و انگلیس، عقد قراردادهاى فرهنگىـ تجارى و نفتى بین ایران و انگلیس،(19) رهآورد سیاستگذارىهاى پنهان فراماسونرى در ایران بود.
با نفوذ انگلیسىها در ایران بهائیان شرایط را براى تحقق سیاستهاى خویش مناسب دیدند و بیش از هر زمان دیگر، راه را براى خود هموار نمودند و براى جلب نظر رژیم پهلوى در مقاطع حساس، هماهنگ با سیاستهاى مورد نظر آنها در جهت تثبیت موقعیت شاه، گامهاى مؤثرى برداشتند. تأیید انقلاب سفید، همکارى با ساواک، جلب حمایت دولتهاى بزرگ از شاه و سلطنت او و عضویت در حزب رستاخیز، قسمتى از مواضع سیاسى فرقه مزبور بود.(20) آنها به تدریج نفوذ خود را در دربار افزایش دادند، بهخصوص آن که شاه قدرت خود و خانوادهاش را مدیون بهائیان مىدانست، زیرا در 25 مرداد 1332 در حالى که نظام سلطنتى در حال سقوط بود، پس از فرار شاه و بستگانش، یکى از عناصر بهائى در امریکا، به نام حبیب ثابت پاسال، با تمامى امکانات از شاه و خانواده او پذیرایى کرد که این اقدام، نفوذ بیشتر شاه و بهائیان را درپى داشت(21) و روز به روز موجب اعتماد و توجهات بیشتر رژیم به آنها مىشد و زمینه ترقى و پیشرفت روز افزون آنها را فراهم مىکرد، آنچنان که بهائیان خود لب به اعتراف گشودند که در هر اداره ایران و تمام وزارتخانهها یک جاسوس داریم و هفتهاى یک بار که طرحهاى تهیه شده به وسیله دولت به عرض شاهنشاه آریامهر مىرسد، گزارشهایى در زمینه طرحها به محفلهاى روحانى بهائى مىرسد.(22)
هرچند بین سالهاى 1342-1344 با قبضه کردن قدرت توسط نیروهاى طرفدار توسعه صنعتى به رهبرى حسنعلى منصور و امیر عباس هویدا جنگ قدرت بین نخبگان سیاسىِ سنتى طرفدار انگلستان به نفع نخبگان سیاسى نو پاى طرفدار ایالات متحده امریکا خاتمه یافته تلقى مىشد، اما اینگونه چالشها و تنشها تأثیرى در کاهش قدرت بهائیان در دربار نگذشت، بلکه بهائیان در دسته بندىهاى سیاسى نیز به سوى کسانى چون هویدا متمایل شدند که خود بهائى بود. بهائیان به کمک انگلیسىها و امریکایىها زمینه کسب قدرت و نفوذ در حکومت پهلوى را براى خویش فراهم نموده و با نفوذ هویدا در دربار، در رأس هرم قدرت قرار گرفتند و در دسته بندىهاى سیاسى، دربار شاه را به سوى خویش متمایل ساختند. پیشرفت بهائیان در حکومت پهلوى زمانى به اوج خود رسید که امیر عباس هویدا به عنوان نخست وزیر شاه، کابینه خود را که متشکل از بسیارى بهائیان بود تشکیل داد. او که ـ بر اساس اسناد منتشر شده ساواک ـ از سوى بهائیان به عنوان کدخداى کوچک بهائیان معروف بود،(23) فرزند عینالملک از کارگزاران وزارت خارجه حکومت پهلوى اول بود که در به قدرت رسیدن رضاخان نقش اساسى داشت و به همین دلیل، محمدرضا شاه را وامدار هویدا و بهائیان نموده بود.(24)
حسین فردوست در خاطرات خویش به نفوذ زایدالوصف فرقه ضاله بهائیت در تمام شئون مملکت در دوران هویدا اشاره دارد و آنجا که از طبیب مخصوص شاه به نام دکتر ایادى سخن مىگوید، به تلاش این پزشک در قدرت بخشیدن به بهائیان مىپردازد. به گفته او، ایادى در دوران هویدا تا توانست وزیر بهائى وارد کابینه کرد به گونهاى که تمام ایرانیان رده بالا، در ایران و در خارج، بر این باورند که سلطان واقعى ایران، دکتر ایادى بود و در زمان حاکمیت او بهائىها در مشاغل مهم قرار گرفتند و در ایران بهائى بیکار وجود نداشت.(25)
جواد منصورى نیز در کتاب خویش، فهرستى از اسامى اشخاص نظامى و غیر نظامى را که در سال 1339 تهیه شده، آورده است که نشان دهنده اشغال غالب پستهاى اطلاعاتى، امنیتى، سیاسى، فرهنگى و اقتصادى کشور توسط بهائیان بوده است.(26) آنها با ایجاد تشکیلات گسترده و با برنامهریزىهاى دقیق و بر پایى محافل بهائى سعى در تبلیغ فرقه خود در ایران نمودند و نمایندگانى را به شهرهاى مختلف ایران فرستادند. این تشکیلات که به نام جریان نوماسونى در ایران معروف بود، مرکز آن در حیفا در کنار حکومت اسرائیل است که با تلاش فراوان شوقى افندى از سوى صهیونیستها به رسمیت شناخته شده بود. در اداره این تشکیلات، از تفکرات صهیونیستى بسیار بهرهبردارى شده است و انجمنهاى فراماسونرى یهودى که این تشکیلات را اداره مىکردند، از مضامین و سرودههایى که در کتاب تورات توسط یهودیان خوانده مىشد، زیاد استفاده مىنمودند.(27)
این گونه پیوندهاى نزدیکى که بین صهیونیستها و بهائیان ایجاد شد، راه را براى نفوذ هر چه بیشتر اسرائیل در ایران هموار نمود و سیاست رژیم پهلوى را به سوى صهیونیستها متمایل ساخت و ایران تنها کشور اسلامى بود که به رغم تمام اعتراضات دیگر کشورهاى اسلامى به عنوان تنها پایگاه صهیونیسم در خاور میانه مطرح شد. هر چند با نفوذ امریکایىها در ایران از نفوذ انگلیسىها کاسته شد، اما صهیونیسم که از فرقههاى ساختگى انگلیسىها در مذهب یهودیت بود،(28) توانست با حمایت بهائیان وارد ایران شود و به عنوان یک مهره انگلیسى، کاهش قدرت آنها را در ایران جبران کند. روابط ایران با رژیم صهیونیستى اسرائیل که یکى از عوامل گسترش انقلاب اسلامى بود، موضوعى است که تحقیقات مستقلى را مىطلبد و در حوضه این مقاله نمىگنجد.
واکنش روحانیت به رابطه انگلیسىها و بهائیان
از دوران قاجار تا اواخر دوران پهلوى، فرقه ضاله بهائیت همواره به عنوان عامل استعمار ایفاى نقش نموده و به عنوان اهرم فشار در مقابل اسلام و روحانیت قرار گرفتند. علما با شناختى که از ماهیت این فرقه و وابستگى آنها به استعمار داشتند، مخالفت و مبارزه برضد آنان را در اشکال مختلف انجام دادند. کسانى چون شیخ فضلاللّه نورى، نواب صفوى و آیتاللّه بروجردى، آیتاللّه فلسفى(29) و سپس امام خمینى و شاگردان ایشان همواره بهائیان را به عنوان دشمن مسلمانان و عاملان استعمار شناخته و خطر آنها را به مسلمانان گوشزد مىکردند. بهائیان نیز که همانند بابیه با تفکرات التقاطى وارد عرصه سیاسى شده بودند، از یک سو در نفوذ استعمار سهیم بودند و از سوى دیگر، نقش مؤثرى در مشروعیت بخشیدن به رژیم پهلوى ایفا مىکردند. اما برخلاف بابیه که با تکیه زدن بر فلسفه تشیع و نظام مهدویت و با رویکردى دینى در مقابله با علما قرار گرفتند، بهائیان با تفکرات التقاطى خویش که متکى بر اندیشههاى غیر دینى بود، در انجمنهاى فراماسونرى اهداف خود را در چهار جهت متمرکز کردند: 1ـ در زمینه سیاسى، به لیبرالیسم و رفرمیسم، 2ـ در زمینه اخلاقى، به دئیسم (اعتقاد به خداوند منهاى باور داشتن به پیامبران و کتب آسمانى) و صهیونیسم، 3ـ در زمینه فرهنگى، به کاسموپولیتیسم (جهان وطنى)، 4ـ در زمینه اجتماعى، تعصب نورزیدن به ارزشهاى مکتبى و اعتقاد به تساهل.(30)
استاد مطهرى از جمله روحانیونى بود که در مقابل تفکرات التقاطى این فرقه، موضعگیرى مناسبى را از خود نشان داد. وى با نگارش کتابهاى مختلف، قاطعانه در مقابل چنین اندیشههایى ایستاد و با تکیه بر جریان فکرى فقاهتى ـ ولایتى، اسلام ناب را در مقابل تفکرات التقاطى گروههایى، چون بهائیت قرار داد. جریان فکرى فقاهتى ـ ولایتى بر محور فعالیتهاى فکرى و فرهنگى استوار بود. این جریان، پارادایم جدیدى را عرضه کرد که طبق آن، اجراى احکام الهى منوط به قبضه قدرت سیاسى و اعمال حاکمیت از سوى فقهاى جامع الشرایط بود.(31) همچنین این جریان به عنوان مبتکر اندیشه انقلاب اسلامى، اندیشههاى التقاطى را به چالش کشاند و بهائیان را به عنوان پشتوانه رژیم پهلوى در تنگنا قرار داد و مبانى و اصول اندیشههاى آنها را مردود و بىاعتبار ساخت. بیان این گونه اندیشهها از سوى شاگردان امام خمینى، به دلیل تلاشهاى رژیم شاه براى به رسمیت شناختن فرقه ضاله بهائیت با طرح لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى در سال 1342 بود.
سیاست اصلى شاه در این لایحه، حمایت از بهائیت و صهیونیسم، براى اسلام زدایى و مقابله با علما بود، به خصوص که با فوت مرجع شیعه، آیتاللّه بروجردى، خلأ بزرگى در تشکیلات روحانیت به چشم مىخورد. نتیجه اجراى چنین لایحهاى، نهایتا به حذف اسلام از قانون اساسى به منزله دین رسمى کشور و تسلط اقلیتهاى ضد اسلامى چون بهائیت بر امور کشور و نابودى سنتهاى اسلامى و حریم اخلاقى جامعه در تساوى حقوق زن و مرد منجر مىشد،(32) اما با حضور به موقع و موضعگیرى هوشیارانه امام خمینى به عنوان مرجع شیعیان و جانشین آیتاللّه بروجردى، توطئهها خنثى شد. امام با تلگرافها، اعلامیهها و سخنرانىهاى خویش، علما و مردم را در مقابله با صهیونیسم و بهائیت و رژیم پهلوى به صحنه کشاند و اولین پیروزى خویش را در مقابل این رژیم به دست آورد. ایشان در یکى از سخنرانىهاى خویش فرمودند:
این جانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر مىکنم. قرآن کریم و اسلام در خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد در قبضه صهیونیستها که در ایران در لباس بهائى ظاهر شدند، است و مدتى نخواهد گذشت که با این قدرت مرگبار، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمّال خود قبضه مىکنند و ملت مسلمان را از هستى در تمام شئون ساقط مىکنند. تلویزیون ایران، پایگاه جاسوسى یهود است ودولتها ناظر آن هستند و آن را تأیید مىکنند. ملت مسلمان تا رفع این خطرها سکونت نمىکنند و اگر کسى سکوت کند در پیشگاه خداوند قاهر، مسئول، و در این عالم محکوم به زوال است.(33)
یکى از دلایل مهم مخالفت امام با این لایحه، وحدت بهائیان با صهیونیسم براى تثبیت قدرت رژیم پهلوى و تلاش آنها براى مقابله با اسلام و علما بود. در حالى که جهان اسلام در غم اشغال فلسطین توسط اسرائیل فرو رفته و تمام تلاش خویش را براى کمک به مردم فلسطین بهکار برده بود، بهائیان با حمایت از صهیونیسم تمام شرایط لازم را براى نفوذ آنها در ایران فراهم کردند. آنها به منزله عوامل اسرائیل در ایران فعالیت مىکردند و با استفاده از تمامى امکانات دربار، ارتش و دولت، در خدمت اسرائیل و برضد مسلمانان، خصوصا ملت ایران بودند به طورىکه سران ارتش و دولت شاه سر سپرده و گوش به فرمان سازمان بهائیت و عوامل اسرائیل شده و اعتنایى به مقامات ایران نداشتند.(34) ساواک نیز که از جمعآورى کمکها از سوى مردم براى مردم فلسطین جلوگیرى و آنها را ضبط مىکرد و تظاهرات مردم ایران را علیه اسرائیل درهم شکست،(35) باکمک بهائیان و دستگاههاى تبلیغاتى و رسانههاى گروهى ایران نیز در اختیارصهیونیسم بینالمللى قرار گرفته و به نفع اشغالگران فلسطین و تجاوزکاران صهیونیستى فعالیت مىکرد.(36)
این گونه سیاستهاى ظالمانه، علما را در مقابله با رژیم پهلوى مصممتر کرد و در این میان، نوک حملات ایشان متوجه بهائیان بود. روحانیونى چون شهید سیدعبدالکریم هاشمىنژاد با تشکیل کانونهایى، بحث و انتقاد از بهائیت را آغاز نمودند و در کنار این نقدها علیه اسرائیل نیز سخن گفتند.(37) ساواک نیز در مقابل، بازداشت علما، توفیف روزنامهها، سرکوب تظاهرات، جلوگیرى از کمک براى مردم فلسطین و بازگذاشتن دست صهیونیستهاى ایرانى را در جمعآورى کمک براى برگزارى مجالس شادى در کنیسهها توسط یهودیان و فرستادن بودجههاى کلان از ثروت و دسترنج ملت ایران را در دستور کار خویش قرار داد.(38)
یکى دیگر از عوامل مخالفت روحانیت با بهائیان، مخالفت گسترده این فرقه با شیعه و دشمنى با مسلمانان بود. یکى از سران فرقه مزبور در ماه محرم گفته بود که عموم افراد بهائى باید سعى کنند از نزدیک شدن به این مسلمانان کثیف خوددارى کنند، امیدوارم در آتیه نزدیک، کمر مسلمانان را با فعالیت دائم و روز افزون خود بشکنیم و بهائیت را در ایران و جهان پیشرفت دهیم.(39) آنها در کنار این دشمنى، درصدد گسترش فساد و فحشا در جامعه ایرانى برآمدند، زیرا تعهدى به فرهنگ ملى و هویت دینى نداشتند و خود را به رعایت اصول ملى خویش مقید نمىدانستند و نسبت به مردم خویش تعهدى نداشتند. آنها همانند صهیونیستها تابع تفکر جهان وطنى (کاسموپولیتیسم) بودند. آنها با طرح تئورى انطباق و همسازى با جوامع گوناگون با گریز از فرهنگ ملى، بیشترین صدمات را به فرهنگ ایران زدند.(40)
اسناد منتشر شده ساواک که از سوى اندیشمندان گردآورى شده است، پرده از سیاستهاى ضد دینى این فرقه برمىدارد. در یکى از اسناد منتشر شده از فردى به نام سروان احمد نبیلى بهائى افسر تیپ جام یاد شده که وى ضمن اشاعه و تبلیغ مذهب بهائى در بین مردم و خصوصا افسران و درجهداران این تیپ، مرتکب فحشا نیز مىشد. هم چنین یکى از اقدامات او تجارت قاچاق انسان و تحویل دختران ایرانى به شیخ حمدان، معاون نخست وزیر امارات بوده است.(41)
سخنرانىها، اعلامیهها و تلگرافهاى امام به علما و عکسالعمل شدید ایشان در مقابل بهائیان، دانشجویان را نیز به چالش با رژیم پهلوى کشاند. آنها همواره از رهنمودها و راهنمایىهاى مستقیم و غیرمستقیم امام برخوردار بودند. پیامهاى امام به دانشجویانِ برون مرزى در ایران تجدید چاپ مىشد و در سطح گستردهاى انتشار مىیافت و دانشجویان نیز از فعالیتهاى فکرى و فرهنگى استوار بود. این جریان، پارادایم جدیدى را عرضه کرد که طبق آن، اجراى احکام الهى منوط به قبضه قدرت سیاسى و اعمال حاکمیت از سوى فقهاى جامع الشرایط بود.(42) همچنین این جریان به عنوان مبتکر اندیشه انقلاب اسلامى، اندیشههاى التقاطى را به چالش کشاند و بهائیان را به عنوان پشتوانه رژیم پهلوى در تنگنا قرار داد و مبانى و اصول اندیشههاى آنها را مردود و بىاعتبار ساخت. بیان این گونه اندیشهها از سوى شاگردان امام خمینى، به دلیل تلاشهاى رژیم شاه براى به رسمیت شناختن فرقه ضاله بهائیت با طرح لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى در سال 1342 بود.
سیاست اصلى شاه در این لایحه، حمایت از بهائیت و صهیونیسم، براى اسلام زدایى و مقابله با علما بود، به خصوص که با فوت مرجع شیعه، آیتاللّه بروجردى، خلأ بزرگى در تشکیلات روحانیت به چشم مىخورد. نتیجه اجراى چنین لایحهاى، نهایتا به حذف اسلام از قانون اساسى به منزله دین رسمى کشور و تسلط اقلیتهاى ضد اسلامى چون بهائیت بر امور کشور و نابودى سنتهاى اسلامى و حریم اخلاقى جامعه در تساوى حقوق زن و مرد منجر مىشد،(43) اما با حضور به موقع و موضعگیرى هوشیارانه امام خمینى به عنوان مرجع شیعیان و جانشین آیتاللّه بروجردى، توطئهها خنثى شد. امام با تلگرافها، اعلامیهها و سخنرانىهاى خویش، علما و مردم را در مقابله با صهیونیسم و بهائیت و رژیم پهلوى به صحنه کشاند و اولین پیروزى خویش را در مقابل این رژیم به دست آورد. ایشان در یکى از سخنرانىهاى خویش فرمودند:
این جانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر مىکنم. قرآن کریم و اسلام در خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد در قبضه صهیونیستها که در ایران در لباس بهائى ظاهر شدند، است و مدتى نخواهد گذشت که با این قدرت مرگبار، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمّال خود قبضه مىکنند و ملت مسلمان را از هستى در تمام شئون ساقط مىکنند. تلویزیون ایران، پایگاه جاسوسى یهود است و طریق نامه و پیکى که گاهى به نجف مىفرستادند امام را در جریان کامل آنچه در ایران روى مىداد، قرار مىدادند. نامهاى که یکى از دانشجویان دانشگاه پهلوى شیراز در اعتراض به بهائیان به امام نوشته است بازگوکننده میزان ارتباط و یکدلى دانشجویان با امام است. در ایننامه از بهائیان به عنوان مزدور و عامل استعمار و صهیونیسم یاد شده است. همچنین نویسنده به حمایت آنها از رژیم پهلوى اشاره کرده و از باشگاه حافظ که یکى از مراکز مهم فراماسونرى و جاسوسى در ایران است و بهائیان آن را اداره مىکنند، یاد نموده و از سیاستهاى خائنانه آنها پرده برداشته و به حضور گسترده بهائیان در حکومت پهلوى اشاره مىکند. در بخشى از این نامه آمده است:
کشورى که نخست وزیرش آقاى عباس هویدا، وزیر جنگش آقاى سپهبد صنیعى، وزیر بهداریش آقاى شاهقلى، وزیر آب و برقش آقاى روحانى و طبیب مخصوص شاهش آقاى سپهبد ایادى، همه بهائى و از افراد وابسته به تشکیلات جاسوسى بهائیت و صهیونیسم مىباشند، کشورى که خریدار واپس زدههاى اسرائیلى است، و خلاصه در کشورى که پستها و مراکز حساس به وابستگان به صهیونیسم تقدیم مىگردد و روز به روز رشتههاى مهم صنعتى و تأسیسات بزرگ کشاورزى به دست آنها سپرده مىشود، نه تنها این اقدام شاه (بخشیدن زمین به بهائیان شیراز براى ساختن احرامگاه) در شیراز بعید نیست، بلکه باید انتظار آن را داشت که نقشههاى بدتر از آن هم طراحى گردد و عامل پیشگان، مو به مو اجرا کنند.(44)
این گونه همدلىها و همکارىهاى دانشجویان با امام علیه رژیم پهلوى، استعمار و عاملان صهیونیسم بود که نهایتا موج گسترده انقلاب را در دانشگاهها ایجاد کرد. همچنین وحدت بین علما و دانشجویان و مردم بود که صداى رساى حضرت امام را حتى به گوش کشورهاى اسلامى رساند و آنها نیز بهائیان را به عنوان مزدوران صهیونیسم و استعمار شناخته و نام فرقه مزبور را در لیست سیاه قرار دادند. جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر در سال 1349 بهائیان را جاسوس اسرائیل در جهان معرفى کرد و دفتر دبیر کل العالم الاسلامیه در اسفند 1352 در مکه طى اعلامیهاى معامله با اسرائیل و بهائیان را تحریم و از کشورهاى مسلمانان خواست تا فعالیتهاى این فرقه را در کشورهاى خود تحریم کنند . (46)
بعد از پیروزى انقلاب اسلامى بسیارى از بهائیان با سرخوردگى کامل، از ایران خارج شده و امروزه در کنار صهیونیسم و دشمنان انقلاب اسلامى، همواره در حال طرح و نقشه و توطئه علیه جمهورى اسلامى هستند.
نتیجه
استبداد همان پدیدهاى که در طول تاریخ ایران، مسیر طبیعى خود را بدون هیچ مانعى طى نموده و ایرانیان نیز بدان خو کرده بودند، در عصر قاجار با پدیدهاى دیگر به نام استعمار همراه شد و بستر مناسبى را براى ورود کشورهایى چون انگلستان که در پى کسب منافع اقتصادى در خاورمیانه بودند، فراهم کرد. اما از همان آغاز، این دو پدیده با یک مانع جدّى به نام علماى شیعه روبهرو شدند. علما در عصر قاجار برخلاف دوران قبل که در کنار حاکمیت قرار داشتند، روز به روز از سلاطین قاجار فاصله گرفتند و با قدرت استبداد و استعمار به مبارزه پرداختند. انگلیسىها براى حفظ جایگاه خویش از هرگونه حربه براى ضربه زدن به علماى شیعه استفاده نمودند. مطالعه اسناد و مدارک این دوره نشان مىدهد انگلیسىها از تمام بحرانهاى موجود در ایران، از جمله اختلاف بین علماى اخبارى و علماى اصولى شیعه که از درون این اختلافات، فرقههاى بابیه و بهائیت بیرون آمد، به نفع خویش استفاده مىکردند. انگلیسىها با حمایت از این فرقهها و تشویق آنها به حضور در محافل ماسونى، به حیات سیاسى خویش در ایران تا پایان حکومت پهلوى ادامه دادند. اما در این میان، علماى شیعه نیز در این دوره، فعالتر از گذشته، نه تنها در مقابل استبداد و استعمار، آگاهانه و هوشیارانه عمل کردند، بلکه در مقابل سرسپردگان آنها نیز کوچکترین غفلتى از خود نشان ندادند. نتیجه چنین تلاشى نه تنها حذف استبداد و استعمار در ایران بود، بلکه با پیروزى انقلاب اسلامى بهائیان نیز به آرزوى دیرینه خویش مبنى بر به رسمیت شناختن فرقه بهائیت در ایران نرسیدند و رهبران آنها با ناکامى از ایران خارج شدند.
پی نوشتها :
1- عبدالرحیم ذاکر حسین، همان، ص 67 .
2-موسى فقیه حقانى، همان، ص 41 .
3- ناظم الاسلام کرمانى، همان، ص 456 .
4-سیدمحمد مدنى، «کارنامه یک وزیر بهائى»، مجله ایام، ش 29، 1382، ص 41 .
5- مهدى بامداد، شرح رجال ایران، ص 15 .
7-رحیم رضازاده ملک، انقلاب مشروطه ایران (به روایت اسناد وزارت امور خارجهى انگلیس ـ کتاب آبى)، ص 282-285 .
8- مرکز بررسى اسناد تاریخى، امیر عباس هویدا به روایت اسناد، ج 2، ص 10 .
9-همان، ص 319 .
10-جواد منصورى، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ، ج 1، ص 324 .
11- همان، ص 319 .
12-حسین میر، همان، ص 208 .
13-بهرام افراسیابى، همان، ص324 .
14- محمود صدرى، «بهائیت»، دانشنامه جهان اسلام، ج 4، ص 741 .
15-مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، اسناد فراماسونرى در ایران، ص 45 .
16-محمدحسن طباطبایى، نفوذ فراماسونرى در مدیریت نهادهاى فرهنگى ایرانى، ص 29-37 .
17-همان، ص 113 .
18-مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، اسناد فراماسونرى در ایران، ص 56 .
19- علیرضا ازغندى، روابط خارجى ایران، ص 247 .
20- جواد منصورى، همان، ج 1، ص 325 .
21- همان، ص 326 .
22- حسین طباطبایى، همان، ص 117 .
23-همان .
24- مرکز بررسى اسناد تاریخى، امیرعباس هویدا به روایت اسناد، ص 10 .
25- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، ص 202-203 .
26- جواد منصورى، همان، ج 1، ص 1-6 .
27-بهرام افراسیابى، همان، ص 657-658 .
28- براى اطلاع از تلاش انگلیسىهادر شکلگیرى صهیونیسم، ر.ک: حمید احمدى، ریشههاى بحران در خاورمیانه، ص 17 .
29-على دوانى، همان، ص 257 .
30-حسین میر، همان، ج 1، ص 35 .
31- محمد شفیعىفر، مبانى فکرى انقلاب اسلامى، ص 325 .
32- جواد منصورى، همان، ج 1، ص 231. همچنین ر.ک: محسن میلانى، شکلگیرى انقلاب اسلامى از سلطنت پهلوى تا جمهورى اسلامى، ص 107-108 و عباسعلى عمید زنجانى، انقلاب اسلامى ایران، ص 132-137 .
33- صحیفه نور، ج 1، ص 34 .
34- جواد منصورى، همان، ج 1، ص 331-332 .
35- سیدحمید روحانى، نهضت امام خمینى، ج 2، ص 333 .
36- همان، ص 234 .
37- مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، یاران امام به روایت ساواک، ص 216-217 .
38- محمد شفیعىفر، مبانى فکرى انقلاب اسلامى، ص 325 .
39- جواد منصورى، همان، ج 1، ص 231. همچنین ر.ک: محسن میلانى، شکلگیرى انقلاب اسلامى از سلطنت پهلوى تا جمهورى اسلامى، ص 107-108 و عباسعلى عمید زنجانى، انقلاب اسلامى ایران، ص 132-137 .
40-سیدحمید روحانى، همان، ج 2، ص 245 .
41-جواد منصورى، همان، ج 1، ص 323 .
42-همان، ص 320 .
43-همان، ص 321 .
44-سیدحمید روحانى، همان، ج 2، ص 667 .
45-جواد منصورى، همان، ج 1، ص 329 .
فهرست منابع کل مقاله (بخشهای 1 تا 3 )
1-آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدى و محمد ابراهیم فتاحى، تهران، نشرنى، 1384 .
2-احمد رحیلى، حمود، فراماسونرى، ترجمه احمد بهشتى، تهران، مرکز انتشارات علمى، 1381 .
3- احمدى، حمید، ریشههاى بحران در خاورمیانه، تهران، انتشارات مؤسسه کیهان، 1369 .
4- ازغندى، علیرضا، روابط خارجى ایران، تهران، نشر قومس، 1384 .
5-اعتضاد السلطنه، فتنه باب، با مقدمه عبدالحسین نوایى، تهران، نشر علم، 1377 .
6-افراسیابى، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، تهران، نشر مهرنام، 1382 .
7-بامداد، مهدى، شرح رجال ایران، ج 1، تهران، انتشارات زوار، 1378 .
8-جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج1، قم، انتشارات پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379 .
9-خورموجى، محمدجعفر، حقایق الاخبار ناصرى، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، نشرنى، 1363 .
10-دوانى، على، نهضت روحانیون ایران، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1377 .
11-ذاکر حسین، عبدالرحیم، مطبوعات سیاسى ایران در عصر مشروطیت، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1357 .
12-راعى گلوجه، سجاد، قاجاریه، افغانستان و قرار دادهاى استعمارى، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1380 .
13-رایت، دنیس، ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمه کریم امامى، تهران، انتشارات نشر فروزان، 1385 .
14-رضازاده ملک، رحیم، انقلاب مشروطه ایران (به روایت اسناد وزارت امور خارجه انگلیس ـ کتاب آبى)، تهران، انتشارات مازیار، 1377 .
15-روحانى، سیدحمید، نهضت امام خمینى، ج 2، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1364 .
16-زاهدانى، سیدسعید، بهائیت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1380 .
17-زیباکلام، صادق، سنت و مدرنیته، تهران، انتشارات روزنه، 1377 .
18-شفیعىفر، محمد، مبانى فکرى انقلاب اسلامى، قم، دفتر نشر معارف، 1378 .
19-صحیفه نور، ج 1، تهران، مرکز مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، 1361 .
20-صدرى، محمود، «بهائیت»، دانشنامه جهان اسلام، ج 4، زیر نظر غلامعلى حدادعادل، تهران، انتشارات بنیاد دایرة المعارف اسلامى، 1377 .
21-طباطبایى، محمدحسن، نفوذ فراماسونرى در مدیریت نهادهاى فرهنگى ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1380 .
22-عمید زنجانى، عباسعلى، انقلاب اسلامى ایران، قم، دفتر نشر معارف، 1381 .
23- فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، تهران، انتشارات مؤسسه اطلاعات، 1369 .
24-فریدنى، مشایخ و عبدالحسین شهیدى، مدخل «باب»، دایرة المعارف تشیع، ج 3، تهران، نشر شهید سعید محتبى، 1375 .
25-فضایى، یوسف، تحقیق در تاریخ و عقاید شیخىگرى، بهائى گرى و کسروى گرایى، تهران، انتشارات آشیانه کتاب، 1381 .
26-فقیه ایمانى، موسى، «بهائیت و سرویس اطلاعاتى انگلستان»، مجله ایام، ش 29، 1382 .
27-فوران، جان، مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعى ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، انتشارات خدمات فرهنگى رسا، 1380 .
28-کاتوزیان، محمدعلى، تضاد دولت و ملت، ترجمه علیرضا طیب، تهران، نشر نى، 1384 .
29- کرزن، جورج. ن، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلامعلى وحیدمازندرانى، ج 2، تهران، شرکت علمى و فرهنگى، 1367 .
30-کرمانى، ناظم الاسلام، تاریخ بیدارى ایرانیان، به احتمام علىاکبر سعیدى سیرجانى، ج 1،
تهران، انتشارات آگاه، 1362 .
31-کریمىزنجانى، محمد، امامیه و سیاست، تهران، انتشارات نى، 1380 .
32-کسروى، احمد، تاریخ مشروطه، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1370 .
33-لمبتون، ک. اس، دولت و حکومت در اسلام، ترجمه سیدعباس صالحى و محمدمهدى فقیهى، تهران، انتشارات عروج، 1374 .
34-مالکوم، سرجان، تاریخ ایران، ترجمه میرزا اسماعیل حیرت، به کوشش مرتضى سیفى قمى تفرشى و ابراهیم زندپور، تهران، انتشارات یساولى، 1362 .
35-مدنى، سیدمحمد، «کارنامه یک وزیر بهائى»، مجله ایام، ش 29، 1382 .
36-مرکز اسناد انقلاب اسلامى، فراماسونرها، روتارینها و لاینزهاى ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1377 .
37- مرکز بررسى اسناد تاریخى، امیر عباس هویدا به روایت اسناد، ج 2، تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى، 1384 .
38-مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، یاران امام به روایت ساواک، تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، 1377 .
39-منصورى، جواد، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1377 .
40-میر، حسین، تشکیلات فراماسونرى در ایران، تهران، انتشارات شرکت چاپ و انتشارات علمى، 1376 .
41-میلانى، محسن، شکلگیرى انقلاب اسلامى از سلطنت پهلوى تا جمهورى اسلامى، تهران، انتشارات نو، 1381 .
42- مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، اسناد فراماسونرى در ایران، ج 1، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، 1380 .
43-نامدار، مظفر، «استعمار و مسلکهاى شبه دینى»، مجله ایام، ش 29، 1382 .
44-ویلز، سفرنامه، ترجمه غلامحسن قراگوزلو، تهران، انتشارات اقبال، 1368 .
45-هوشن