افراد آنلاین
Super User
بهائیت در ایران : پیامبرخواندهی بهائیت بر خلاف آنچه باب شیرازی ادعا کرده بود ، تنها پس از حدود سیزده سال از مرگ علیمحمد باب، ادعای نسخ مسلک او را اعلام نمود. اما اگر مسلک علیمحمد شیرازی متناسب با آن زمان نبود، پس چرا او ادعای نسخ دین اسلام را مطرح کرد؟! و در مقابل، اگر بابیت مطابق با مقتضیات آن زمان بود که به واسطهی آن اسلام را نسخ کند، پس چرا بلافاصله توسط مدعی پیامبری بهائیت نسخ شد؟!
مبلّغان بهائی در دلیلتراشی خود برای اثبات ادعای پیامبری علیمحمد شیرازی و نسخ دین مبین اسلام به دست او، اسلام را مخالف با مقتضیات زمان و قرن جدید دانسته که نیاز به نسخ آن بوده است. از اینرو عبدالبهاء اصلی در بهائیت مطرح نموده و آن را لزوم تطابق دین با مقتضیات عصر و زمانه نامیده و در مورد آن گفته است: «مظاهر کلیه الهیه مطلع بر حقائق اسرار کائناتند لهذا شرایعی تأسیس نمایند که مطابق و موافق حال عالم انسانست».(1)
علیمحمد شیرازی نیز در قرن نوزدهم میلادی با همین ادعا، اقدام به نسخ دین اسلام نمود و با تعیین دو هزارسالی برای ظهور موعود پس از خود، مهر تأییدی بر سازگاری احکامش تا دو هزار سال پس از خود زد: «یا أهل البیان کل تشکرون (: ای پیروان بابیت همگی شکرگزار باشید) که اگر نفسی به قدر تنفسی صبر بعد از دو هزار و یک سال نماید، بلا شبهه در دین بیان نیست و داخل در نارّ (: آتش) است إلّا آنکه ظهورالله داخل نشود که آنوقت کلّ مکلّف به ابتهال و تضرّع (: دعا) هستید».(2)
این در حالیست که پیامبرخواندهی بهائیت تنها پس از حدود سیزده سال از مرگ علیمحمد شیرازی، ادعای نسخ آیین باب را اعلام نمود: «کتاب اقدس، کتاب شریعت بهائیه و اُمّ الکتاب شریعت بیان را نسخ و تغییر داد و مرجع تمام احکام و اوامر و نواهی گشت».(3) و در همین کتاب اقدس، صراحتاً اعلام داشت که نه تنها توان نسخ مسلک باب را دارد، بلکه توان تغییر هر حکم ازلی را داراست: «لو یحلُّ ما حرّم فی أزل الأزل أو بالعکس لیسَ لأحدٍ أن یَتعرضَ علیه (4)؛ اگر حلال نماید آنچه را که حرام بوده در آغاز پیدایش و یا حرام کند آنچه حلال بوده در ازل، هیچکس حق اعتراض به او را ندارد». به عبارتی حسینعلی نوری طبق ادعای خود، نه تنها حق نسخ بیان را پس از سیزده سال، بلکه حق تغییر احکام ازلی مثل حرمت همبستری با مادر و... را برای خود محفوظ داشت.
اما صرفنظر از بطلان ادعای هردو، چگونه معقول است خداوند کسی را بهحق مبعوث سازد و کتاب الهی و احکام جدید بر او نازل نماید و هنوز یک حکم از احکامش اجراء و عملیاتی نشده، شخص دیگری را برانگیزد تا دین و احکام او را لغو و نسخ نماید؟! از طرفی بهائیان باید پاسخ دهند که به راستی اگر مسلک و احکام علیمحمد شیرازی متناسب با آن زمان نبود، پس چرا علیمحمد شیرازی به عنوان مبشّر خیالی بهائیت، ادعای نسخ دین مبین اسلام را مطرح کرده است؟! و در مقابل، اگر بابیت مطابق با مقتضیات آن زمان بود که به واسطهی آن اسلام را نسخ کند، پس چرا بلافاصله توسط مدعی پیامبری بهائیت نسخ شد؟!
اما اگر مبلّغان بهائی به ناچار گویند که در طول مدت سیزده سال از مرگ شارع مسلک بابیت تا زمان ادعای پیامبری حسینعلی نوری مقتضیات زمان تغییر کرده و نیاز به نزول دینی جدیدی بوده است، پس باید پرسید که امروزه با این سرعت پیشرفت علوم، هر چند سال یکبار نیاز به تجدید ادیان وجود دارد؟!
پینوشت:
1- عبدالحمید اشراق خاوری، پیام ملکوت، نسخهی الکترونیکی، ص 190.
2- علیمحمد شیرازی، بیان فارسی، نسخهی بابیان، ص 62.
3- فاضل مازندرانی، اسرارالآثار خصوصی، تهران: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 134 بدیع، ج 1، ص 161.
4- حسینعلی نوری، اقدس، نسخهی الکترونیکی، ص 153-152، بند: 162.
بهائیت در ایران : در کتاب خاطرات مسیح الله رحمانی مبلغ بازگشته از بهائیت به نکات باور نکردنی بر میخوریم که باید بارها این نکات را متذکر شد ، باشدکه غافلان و گمراهان از این نکات درس بگیرند .
یکی از مبلغان بهائی میرزا یحیی زنجانی بوده که برای چند روز در روستای زرگ بمنظور تبلیغ فرقه بهائیت میهمان بهائیان روستا و البته جناب رحمانی بوده است آقای رحمانی نقل میکند که آقای میرزای زنجانی در مورد مبلغ بودن و اینکه این فعالیت چطور برایش مهم است میگفت :
" حتی در آن ایام که مردم خوراکشان نان جو و ارزن و ذرت بود، برای من بهترین غذاها و طعام ها را تهیه می کردند. با این حساب اعتقاد به مرام بابیت و بهائیت یعنی چه؟ همسرم هم فهمیده که من به بهائیت عقیده ندارم و عباس افندی را یک آدم معمولی بیشتر حساب نمی کنم و لکن چون خیلی مرا خیلی دوست دارد، افشا نمی کند. گاهی هم چند فحش به عباس افندی نثار می کنم. اما پدر عیالم آقای بمان الله خبر ندارد که من عقیده ندارم. ضمناً وافور زیاد می کشیدم، یک وقت به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت 5 بعد از 12 شب است، و این ساعت درست مطابق بود با اذان صبح مسلمان ها در فصل زمستان. گفتم: عزیزم! خسته شدم، بخوابیم. چراغ را خاموش کرده خوابیدیم. عجب خواب خوش با کیف و نشاطی، هوا سرد اما اطاق گرم بود. از سر شب تا به حال سه منقل آتش عوض کرده ایم. دود وافور در فضای اطاق جابجا به حال خود باقی است. و این کیفیت بیشتر به خواب خوش ما کمک می کرد.
خوابی که میرزا یحیی زنجانی را آشفته حال کرد :
مدتی نگذشت، دیدم کسی بازوی مرا فشار می دهد و صدائی به گوشم می رسد: آقای رحمانی! من هم که در آن ساعت مست خواب بودم، در عالم نشئه و خواب حرکتی کرده، گفتم: بلی. و از این شانه به آن شانه غلطی زده احساس كردم دانه هاى باران می ریزد سر از زیر پتو خارج كردم، دیدم آقا میرزا یحیی است كه اشك مى ریزد وكریه مى کند.گفتم: آقا میرزا یحیى! چه خبر است؟ با شتاب بلند شدم. چون این منظره خواب را به كلى از چشم من ربود.گفتم: چه شده؟گفت: آقاى رحمانى! خوابیدم، در عالم خواب دیدم در یك صحراى وسیعى واقع شده ام، مردم زیادى در آن صحرا جمع شده اند و به قدرى به هم فشرده اندكه راه نفس بر من تنگ شده است،
زمین آنچنان داغ بود كه ازكوره حداد داغ تر، التهاب و تشنگی سختى هم مرا فرا گرفته که زبانم از دهانم خارج شده بود، و به قدرى هوا تاریك بود كه در دنیا آن تاربكى را نمى توان وصف كرد، به هر جانب مى خواهم فراركنم و خود را خلاص نمایم و به جاى سردى برسانم، یا آبى تهیه كنم امكان ندارد، و راه فرار چهار طرف بر رویم بسته شده بود، یواش یواش بر شدت عطش و التهابم افزوده مى شد، سایه اى نظرم را جلب كرد، عرق ریزان، نفس زنان با زحمت زیادى خود را به سوى آن سایه رسانیدم، دیدم سایه ای است ازدود سیاه كه حرارتى سوزنده از او خارج مى شود، نعره هاى خلق بلند است، همه مى گویند: وانفسا! وانفسا! به آتشى رسیدم، سیاه مردانى را دیدم، گفتم: واى برحال من! این چه عالم است، این چه جائى است؟ گفتند: صحراى محشر. گفتم: واى بر حال من! آیا پناهى هست كه به آنجا پناهنده شوم؟ آیا كسى هست كه بتواند مرا نجات دهد؟ آیا امكان دارد شربتى از آب بنوشم؟ گفتند: پیشوای تو كیست؟ گفتم: در راه بهاءالله و سیدباب تبلیغاتى داشتم، اما به آنها عقیده ای ندارم. به من گفتند: مردم را گمراه مى كنى و به آنها عقیده ندارى، برو پیش آن دو نفر كه تو را نجات دهند.
ناگاه دیدم از دامنه محشر، عده اى را به زنجیرهاى آتش مقیدكرده، ملانكه غلاظ و شداد بر آنها موکلند و عمودهائى از آتش بر فرق آنها مى زنند و به سوى دوزخ می كشانند: پرسیدم كه این افراد كیستند؟ جواب دادندكه آنها سید باب، مبرزا حسینعلى، یحیى صبح ازل. عباس افندى و شوقى، و گلپایگانی را پشت سر عباس افندى نگاه داشته اند. تا چشمم برآنها افتاد شروع كردم به دشنام دادن و لعنت کردن بر آنها، عجب این است كه آنها هم به من دشنام دادند!
من گفتم: سر و كار مرا به این روز انداختید. آنها گفتند: شما مبلغان اگر نمى بودید براى ما تبلیغ كنید و مردم را گمراه نمائیدكه اطراف ما را بگیرند، ما دست از ادعاهاى خویش برمى داشتیم! اما شماها ما را نگذاشتید. بارى آنها شعله هاى آتش را به سمت من پرتاب کردند وگذشتند. ناگاه دیدم مردم به سمتى هجوم مى آورند و مى شتابند، گفتم: كجا مى روند؟ گفتند: مى روند نزد ساقى كوثر، حلال مشكلات حضرت على بن ابیطالب علیه السلام و اولاد طاهرینش كه آنها را ازآب كوثر سیراب كند. گفتم: من هم مى روم، منادى ندا کرد: خیر، تو منكر وجود فرزندش مهدى هستی و فریادى مهیب بلند شد كه از وحشت آن فریاد از خواب پریدم. دیدم بدنم مرتعش و قلبم مضطرب است.
آقاى رحمانى! حقیقت بر من مكشوف شد، برادر عزیز! خدا مرا هدایت کرده، دانستم كه بهاءالله و سید باب نمى توانند كسى را از عذاب خدا نجات دهند. گرچه این دو نغركه به قیامت علاقه و عقیده هم ندارند، پس از آن شب جناب مبلغ دیگر حاضر به تشكیل جلسه در ده ما نشد. یكى دو روز دیگر هم توقف كرد و سپس با خاطره اندوهناكى ده ما را ترك گغت. و دیكر نفهمیدم تكلیف آقا میرزا یحیى چه شد.
مهم نیست که بدانیم چه بر سر جناب میرزا یحیی آمد بلکه باید با این خواندن این فراز از خاطرات بدانیم که مدعیان دروغین در کجای این جامعه و اعتقاد آن قرار دارند . بدانیم فرقه ای که صرفا برای تسهیل در چپاول ذخائر ایران زمین از سوی استعمار گران بوجود آمد . هنوز هم در پی همان هدف در جامعه اسلامی در حال تنفس است . ومتاسفانه مدیران ما غافل .
بهائیت در ایران : در این مطلب میخواهیم به تلاش یک سرباز امام زمان در حوزه حفظ اسلام ناب بپردازیم که قاعدتا بله مزاق گمراهان و عوامفریبان خوش نیامده و برای حذف او از هیچ گونه تلاشی فرو نگذاشتنند .
جناب مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی وقتی احساس میکنند، مهدیشهر درخطر گمراهی فرقه ضاله بهائیت است، درسش را تا مرحله اجتهاد ادامه نمیدهد و برای نجات مردم، در آن شرایط حسّاس به مهدیشهر برمیگردد و شروع به فعالیت میکند ...
شیخ محمود استعلامی عالمی انقلابی بود که در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در حفظ امنیت مهدیشهر و ریشهکن ساختن عوامل صهیونیسم و مزدوران آمریکا تلاشهای فراوانی از خود نشان داد.
تولد و تحصیل
حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی (ره) فرزند عالم عارف حجتالاسلاموالمسلمین شیخ علیاکبر (ره) در مهدیشهر دیده به جهان گشود؛ در کودکی گرد یتیمی بر پیشانی شیخ نشست و پدر بزرگوارش را از دست داد پسازآن تحت سرپرستی مادری پاکدامن و عفیف پرورش یافت.
در جوانی بر آن شد تا راه و روش پدر را ادامه دهد و چراغ هدایت اسلامی را در مهدیشهر فروزان نگهدارد ازاینرو به تحصیل علوم اسلامی پرداخت مقدمات را در شهر مهدیشهر و سمنان فراگرفت و سپس رهسپار حوزه علمیه قم شد.
شیخ محمود استعلامی، چگونگی تحصیل خود را اینگونه بیان میدارد: «برای تحصیل، بنده بهاتفاق شیخ حسن عبدالحسینی صبح شنبه پیاده به سمنان میرفتیم و پایان هفته برمیگشتیم و در مدرسه صادق خان نزد ملأ غلامحسین درس میخواندیم. در سال 1295 در سن پانزدهسالگی جهت تحصیل در حوزه، عازم قم شدم. چون ماشین نبود برادرم ملأ جواد با سختی زیاد طی ده روز با چهارپا بنده را به قم رساند.» (کتاب گوهر اخلاص ص 42 و 43)
اساتید بزرگ
شیخ محمود در مورد اساتید خویش نیز اینگونه بیان داشته است: «دروس سطح را در محضر آیتالله حاج سید احمد زیارتی و آیتالله حاج سید احمد خوانساری و دروس خارج فقه و اصول را نزد آیتالله مرعشی نجفی و آیتالله سید محمدتقی خوانساری و آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی خواندم.» (کتاب گوهر اخلاص ص 44)
پس از پانزده سال تحصیل در حوزه علمیه قم، فعالیتهای ارشادی و تبلیغی خود را در سنگر منبر آغاز کرد. در سال 1310 شمسی از مرجع تقلید تشیع، آیتاللهالعظمی حائری اجازه تصدی امور شرعی و قیام به وظایف نشر احکام اسلامی را کسب کرد؛ آیتالله سید احمد زیارتی در نامهای به آیتالله حائری، از مرحوم شیخ محمود بهعنوان "زبدة الفضلا" یاد کرد و از آن مرجع عالیقدر، درخواست کرد که ایشان را در"نشر احکام دینی و بیان شریعت محمدیه" مجاز فرماید.
بازگشت به زادگاه
در آن روزگار مهدیشهر، زیر بمباران تبلیغاتی جاسوسان بینالمللی فرقه ضاله بهائیت قرار داشت، عالم ربانی شیخ محمود استعلامی در راه نشر معارف اسلامی و تبلیغ احکام الهی از اساتید خود برای ادامه تحصیل در قم یا برگشتن به زادگاه خود کسب تکلیف نمود، و به امر اساتید خود در سال 1312 شمسی به زادگاه خود مهدیشهر بازگشت. ایشان زمانی به مهدیشهر بازگشت که به تعبیر خود شیخ محمود: «وقتی بنده از قم آمدم، وارد مهدیشهر شدم هیچ عالِم و روحانی در مهدیشهر نبود.»(کتاب گوهر اخلاص ص 49)
مبارزه با افکار ضاله
مبارزات چشمگیر و خستگیناپذیر مرحوم شیخ محمود استعلامی با فرقه ضاله بهائیت و نیز مقابله با توطئه اسلام زدایی رژیم رضاخانی، دشمنان را به توطئه بر ضد ایشان واداشت تا آنجا که فرقه ضاله بهائیت جایزهای برای ترورایشان تعیین کردند و البته ایشان پاسخ این تهدید را بر روی منبر چنین بیان داشتند: «این تهدید توسط یکی از مسلمانان به اطلاع بنده رسید و مرا سفارش کرد که مواظب باشم. من بلافاصله به منبر رفتم و گفتم: این خبیثها که مرا تهدید به ترور میکنند بگویید مرغابی را از دریا میترسانید؟!»(کتاب گوهر اخلاص ص 55)
مبارزه در دوران پهلوی
رژیم دیکتاتوری رضاخان نیز درصدد تعقیب و دستگیری او برآمد، ولی پیش از آنکه بتواند به هدف خود برسند رژیم استبدادی رضاخانی عوض شد و بعدازآن نیز در دوره پهلوی دوم، دائماً تحت نظر بود، بهگونهای که خود مرحوم استعلامی چنین نقل مینمایند: «هرجایی که بنده منبر داشتم، شهربانی پای منبر حضور داشت و میگفت: چرا برای شاه دعا نمیکنید؟ من هم که اصلاً نمیتوانستم دعا کنم به زبان من جاری نمیشد بعضیها به شهربانی میگفتند او دعا میکند امّا چون به عربی است متوجّه نمیشوید!»(کتاب گوهر اخلاص ص 74)
مسجد شیخ محمود، پایگاه تبلیغ و مبارزه
یکی از اولین اقدامات این مجاهد نستوه، ساخت مسجد بود که اکنون به "مسجد شیخ محمود" معروف است. مرحوم شیخ محمود استعلامی از این مسجد بهعنوان پایگاه معنوی و فرهنگی و مبارزه با عوامل کفر و گمراهی و ظلم و استبداد بهره گرفتند و تا سالهای آخر عمرشان در این مسجد اقامه نماز جماعت داشتند و به منبر میرفتند.
سفر به دیار باقی
این عالم مجاهد پس پیروزی انقلاب نیز منشاء خدمات ارزنده ای بود و سرانجام در 30 دیماه 1379 (25 شوال 1421) به ملکوت اعلی پیوست و در شب شهادت ششمین اختر آسمان امامت و ولایت، رئیس مذهب جعفری، امام جعفر صادق (ع) در جوار شهدای عزیز انقلاب اسلامی در دل خاک آرمید.
خبرنگار خبرگزاری «حوزه» در استان سمنان در راستای معرفی هرچه بیشتر این عالم انقلابی و مجاهد، با تعدادی از شخصیت ها و کارشناسان دینی در سطح استان در خصوص ویژگیهای اخلاقی، فردی و اجتماعی عالم ربانی حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی به گفتوگو پرداخته که در ادامه آن را میخوانید:
*آیتالله سید محمد شاهچراغی با اشاره به ویژگیهای اخلاقی، فردی و اجتماعی عالم ربانی حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی اظهار داشت: بنده مرحوم استعلامی را قریب به 23 سال بود که بهخوبی و خوشنامی میشناختم و با ایشان در ارتباط بودم و در سالهایی که بنده در مهدیشهر بودم، ایشان در نمازهای جمعه حضور پیدا میکرد.0000
حجتالاسلام احمد معصومیان نیز با اشاره به ویژگیهای اخلاقی، فردی و اجتماعی عالم ربانی حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی اظهار داشت: حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی از اولین عالمان دینی بودند که پس از کسب فیض علمی و تلمذ از محضر علمای دین از قم به مهدیشهر بازگشتند و به تبلیغ معارف دینی پرداختند.
این کارشناس مسائل مذهبی تصریح کرد: در مبارزه علیه ستمشاهی و فرقه ضاله بهائیت و حتی بعد از انقلاب در صف اوّل، حاضر میشدند؛ در کمک به مستمندان در مسجد از اولینها بودند. 0000
حجتالاسلام علی ابوالمعالی هم با اشاره به ویژگیهای اخلاقی، فردی و اجتماعی عالم ربانی حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی اظهار داشت: بیشتر از هشتاد درصد مردم مهدیشهر در تابستان به ییلاقات میرفتند، شاید 15 درصد در مهدیشهر میماندند؛ به همین علّت مرحوم شیخ محمود استعلامی با اسبی که داشت بهتمامی ییلاقات عشایر سنگسر برای تبلیغ میرفت، و وظیفه تبلیغی و دینی خودش را به نحو احسن انجام میدادند و این کار ایشان بسیار خداپسندانه بود0000.
*حجتالاسلام علی سقائیان نیز با اشاره به ویژگیهای اخلاقی، فردی و اجتماعی عالم ربانی حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی اظهار داشت: مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی عالمی بود که هم اهل علم و هم اهل عمل بود و علم و عملش همیشه همراه و همگام بود و وی اهلقلم، نویسندهای انقلابی معلم، شاعر، سادهزیست، خادم مردم و انسانی بااخلاق، اهل تقوا، مبلغ بود.
وی افزود: در یک مقطع، در مهدیشهر خلاء ایجاد شد و این خلاء را شیخ محمود پر کرد؛ از مراجع و بزرگان پرسید که در قم بمانم و ادامه تحصیل دهم یا به مهدیشهر برگردم جهت تبیین و تبلیغ دین اسلام؟ مهدیشهر خلاء معنوی ایجادشده و مردم احتیاج به مسائل شرعی و ارشاد و راهنمایی دارند؟ شیخ عبدالکریم حائری به ایشان اجازه دادند که به مهدیشهر برگردند و ایشان در مهدیشهر میمانند.0000
*حجتالاسلام حسین ذوالفقاری هم با اشاره به ویژگیهای اخلاقی، فردی و اجتماعی عالم ربانی حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی اظهار داشت: مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی روضه بسیار با سوز و گدازی میخواندند که آنهم از عمق جان برمیخاست و دلهای زیادی را جذب میکرد؛ همصدای دلنشین و زیبایی داشتند و هم خیلی با سوز، روضهشان ادا میشد و از آن بهرهمند میشدم.
مسئول نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه سمنان تصریح کرد: با اینکه آنوقت بنده نوجوان بودم و مقیم سمنان، علاقه زیادی به مرحوم داشتم، زیرا مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی هم قیافه جذاب و معنوی و روحانی داشتند، همسخنانشان خیلی شیرین و دلنشین بود و احساسم این بود که سخن چون از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.0000
*حجتالاسلام غلامرضا مهدوی نیز با اشاره به ویژگیهای اخلاقی، فردی و اجتماعی عالم ربانی جتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی اظهار داشت: یک روحانی بخواهد مدّت طولانی در یکجایی بماند و مردم با او ارتباط داشته باشند و به نماز جماعتش بروند، لازمهاش این است که روابط مهربانانه و پدرانهای با مردم داشته باشد.
این کارشناس مسائل مذهبی تصریح کرد: این سلوک در حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی بهگونهای بود که مردم عادی با حذف خیلی از عناوین و القاب، خیلی صمیمی و ساده میگفتند «شیخ محمود» یعنی با گفتن شیخ محمود استعلامی در واقع نشان میدادند که یک تافته جدا بافتهٔ از آنها نیست و جزء خودشان است.
وی افزود: خود مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی هم در قیدوبند عناوین و القاب قرار نگرفته بود و همین مطلب بیانگر این است که حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی در دل مردم قرار دارد و مردم ایشان را بهعنوان یک روحانی میشناسند و او را قبول دارند.0000
*حجتالاسلام محمد بارانی نیز با اشاره به ویژگیهای اخلاقی، فردی و اجتماعی عالم ربانی حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی اظهار داشت: مرحوم استعلامی برای اعتقادات و دین مردم بسیار کوشا بود و مردم مهدیشهر هیچگاه زحمات این عالم جلیلالقدر را فراموش نمیکنند.
امامجمعه مهدیشهر با بیان اینکه مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی به دنبال گرهگشایی از کار مردم بود، تصریح کرد: مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی در آن سالها که در قم بودند به مهدیشهر آمد و با ترویج قالیبافی بین مردم و خرید دستگاه و حمایت از مردم در راستای اقتصاد مقاومتی گام برداشت.
وی با بیان اینکه اخلاص و کار برای خدا از ویژگیهای دیگر مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی بود، افزود: این اخلاص اولیای خدا است که یاد آنها تا آخر ماندگار است و یاد مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی نیز در بین مردم مهدیشهر باقی است.000
*حجت الاسلام والمسلمین مهدی احدی نژاد با اشاره به ویژگیهای اخلاقی، فردی و اجتماعی عالم ربانی حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی اظهار داشت: حجتالاسلاموالمسلمین جناب آقای شیخ محمود استعلامی شخصیتی بودند بسیار دلسوز، مُبلِّغ واقعی اسلام و بهخصوص فرهنگ قوی اهلبیت (ع) قرآن مجید وقتی میخواهد معرفی کند. میفرماید: بعضی خودشان درجات هستند. "هُم درجاتٌ" بعضیها اوصافی دارند که خدای تبارکوتعالی پاداش آنان را با بذل و عنایت آن اوصاف امضاء کرده است. سنجزیهم وصفهم. مرحوم شیخ محمود پاداشش وصف ایشان است و خودش درجه است و میتواند الگوی خوبی در راستای نشر معارف اهلبیت (ع) برای مبلغین باشد.
استاد حوزه علمیه قم تصریح کرد: با نازلترین امکانات، عدم وجود پاداش اقتصادی و مالی، نبود تشویق مشوقین عالیمقام، مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی کارهای عظیم در منطقه انجام داد و باقدرت روحی اقدام به تبلیغ کرد و قطعاً این مصداق همان سنجزیهم وصفهم است یعنی خداوند اوصافی را به ایشان داد که این اوصاف موجب شد او را الگوی فکری و عملی و عقیدتی سایرین قرار دهد.0000
* محمدرضا خباز، استاندار سمنان نیز با اشاره به ویژگیهای اخلاقی، فردی و اجتماعی عالم ربانی حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی اظهار داشت: مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی بهراستی فرزند صالحی از تبار نیکمرد آن دیار، مرحوم شیخ علیاکبر (ره) است که چراغ هدایت اسلامی را که آن بزرگوار در مهدیشهر فروزان ساخته بود، پرفروغتر ساخت و به گمان زیاد، همین ویژگی و سختکوشی ایشان بود که موجب شد تا مرجع تقلید بزرگ شیعیان آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی را در تصدی امور شرعیِ و قیام به وظایف در شهرستان مهدیشهر مأذون و امور بدارد.
استاندار سمنان تصریح کرد: همت و جهاد این روحانی بزرگوار در مبارزه با طایفه ضاله که در آن دوران، مهدیشهر را بهعنوان پایگاهی مستحکم برای خودساخته بودند، اقدامی شجاعانه و دلاورانه بود که بیشک در صورت فقدان این عالم نیکاندیش، میتوانست به اسلام زدایی رژیم منحوس رضاخانی بینجامد.
وی با اشاره به تلاشها و خدمات و کوششهای مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی در مهدیشهر
بهائیت برای سر مرحوم شیخ محمود جایزه تعیین کرده بود
حجتالاسلاموالمسلمین سید حمید روحانی با اشاره به ویژگیهای اخلاقی، فردی و اجتماعی عالم ربانی حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی اظهار داشت: یکی از کارهای بسیار مهم مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمود استعلامی که واقعاً از مجاهدت ایشان محسوب میشود این است که وقتی احساس میکنند، مهدیشهر درخطر گمراهی فرقه ضاله بهائیت است، درسش را تا مرحله اجتهاد ادامه نمیدهند و برای نجات مردم، در آن شرایط حسّاس به مهدیشهر برمیگردند و شروع به فعالیت میکنند حقایق اسلامی را بیان میکنند، منبر میروند و تبلیغ میکنند، انحراف بهائیت را برای مردم تشریح میکنند؛ این بسیار مؤثر بوده است تا آنجایی که بهاییها برای سر مرحوم شیخ محمود جایزه تعیین میکنند و عجیب اینکه ایشان خوابی را در دوران جوانی میبینند که بر مبنای آن رؤیای صادقه بسیار موفق بودهاند و پشتیبانی و حمایت حضرت رسول اکرم (ص) در راستای مبارزه با فرقه ضاله را داشتند.
رئیس بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی تصریح کرد: یکی از هنرهایش این بود که به مهدیشهر بسنده نمیکرد و چون مردم مهدیشهر عشایر بودند و تابستانها به ییلاق میرفتند و در مراتع و مناطق مختلف ییلاق داشتند؛ مرحوم شیخ محمود با برنامهریزی مستمر و دقیق تمام تابستانها را جهت تبلیغ به ییلاقات میرفتند و رسالت آگاهی بخشی و روشنگری را در ییلاقات نیز دنبال میکردند و زمستانها در مسجد شیخ محمود به اقامه نماز جماعت و تبلیغ دین میپرداختند.
بهائیت در ایران :در خاطرات مسیح الله رحمانی از مبلغی بنام میرزا یحیی زنجانی نام برده شده که برای چندین روز در روستاری زرگ میهمان آقای رحمانی والبته با ماموریت تبلیغ به آنجا سفر کرده بوده است . با جزئیات چگونگی میهمانوازی و ... آن کاری نداریم فقط به آن قسمت میپردازیم که جناب مبلغ پس از زدن چند بست تریاک ( واحد مصرف تریاک از زمان قاجار تا پهلوی ) به شرح خود میپردازد :
0000
گفت: جناب میرزا مسیح اللهً! داستان زندگی و شرح حال من مفصل است. پدرم میرزا مجید در کودکی مرا به مکتب فرستاد، قرآن و کتاب گلستان و بوستان سعدی و کتاب حمله حیدری را خواندم؛ بعد هم چنانچه رسم مکتب های قدیم بود، کسانی که می خواستند بچه هایشان بیشتر با سواد شوند، به خواندن مراحل بعدی درسها تشویقاتی می کردند؛ پیش استاد دیگری رفتم. کتاب نصاب الصبیان(1) و مختصری از کتاب امثله(2) و ترسل (خط شکسته) و خط رقومی و هندسه و خط نسخ و نستعلیق یاد گرفتم و به حد کامل آشنائی پیدا کردم و تا سن چهارده سالگی مشغول تحصیل بودم. ضمناً چون پدرم میرزا مجید مردی تهیدست بود و عائله خود را از مختصر دکانی که در کنار بازار زنجان داشت (توتون و تنباکو فروشی) اداره می کرد، نتوانست بیشتر از این مصارف زندگی مرا متحمل شود، برای کمک خرج زندگیم شاگرد قهوه چی شدم، سه سال شاگرد قهوه چی بودم.
البته بر اثر رفت و آمد اشخاص ولگرد و همه جائی (مخصوصاً یک عده گاری چی به قهوه خانه ما، که در زاویه یکی از محلات زنجان واقع شده بود) و تماس با آنها اخلاق من فاسد شد، به حدی که شرح و بسط آن مناسب نیست؛در همین اوقات بود که پدرم از دنیا رفت. تمام ثروت و اسباب دکان بین من و دو خواهرم تقسیم شد. کلیه سهم ارث من سی و پنج تومان به پول آن زمان بود که تمامی این مبلغ را به فاصله سه ماه با رفقای نااهلم خرج کردم و ضمناً از قهوه خانه خارج شدم و با همان باند فساد شروع کردیم به جیب بری و دزدی. مدتی شغل ما کلاهبرداری و جیب بری خلق خدا بود. اما از آنجائی که دزد و خیانتکار به کیفر کردارش مبتلا می شود، آخرالامر دستگیر شدیم؛ بدین شرح:
شبی از شبها رفقایم پیشنهاد کردند که یکی از مغازه های خرازی فروشی معتبر شهر زنجان را که برای دستبرد ما مناسب تر از مغازه های دیگر بود خالی کنیم، البته دسته کلیدهای متعدد به این منظور با خود داشتیم که هر نوع قفلی را بتوانیم باز کنیم. وقتی در را باز کردیم، سه نفری داخل دکان شدیم، در را بستیم و کیسه گونی ها را پر از اجناس قیمتی کرده، به دوش کشیدیم که از دکان خارج شویم، یک دفعه متوجه شدیم درب دکان از آن طرف قفل شده، مات و مبهوت کیسه گونی ها را به دوش گرفته، از فرط حیرت و ترس، نه قدرت سرپا ایستادن و نه نشستن و نه راه رفتن، پس از ساعتی در باز شد، پنج نفر پاسبان وارد شدند، دست های ما را بستند و صورت مجلسی تنظیم نموده، و ما را به کلانتری زنجان جلب نموده و پس از تکمیل پرونده و رفتن به دادسرا، به سلامتی شما مدت شش ماه زندانی شدیم.
بعد از شش ماه از زندان خارج شده و در یکی از کاروانسراهای شهر زنجان به کمک عمویم میرزا عبدالرحمن، دالان دار و قپانچی شدم. آنجا هم به واسطه اینکه سه کیسه ترنجبین، شبانه از یک نفر تاجر سرقت رفته بود، آخرالأمر مال گم شده سر از گریبان خودم در آورد و حاج محمد رضا صاحب کاروانسرا بعد از پانزده روز دالان داری مرا بیرون کرد.
وقتی مرا از کاروانسرا بیرون کردند، دیگر نتوانستم در شهر زنجان بمانم. رفتم اطراف همدان و در یکی از معادن استخراج سنگ آهن استخدام و سر عمله شدم. چون نسبتاً فعالیتی داشتم، کار من نظر یک نفر از اربابان معدن به نام بمان الله یزدانی جلب نمود. گفت: پسر اهل کجائی؟ گفتم اهل زنجان. گفت احسنتً! احسنت! تا چه میزان سواد داری؟ گفتم مقدار کمی سواد دارم. پرسید: ازدواج کرده ای؟ گفتم: خیر. گفت: پس امشب خانه ما باش. گفتم: بچشم.
چگونگی جذب به بهائیت و اخذ عنوان مبلغ :
سر شب وقتی کشیک من تمام شد، همراه ارباب روانه خانه او شدیم. شب مرا به مجلسی که افراد زیادی زن و مرد در آنجا شرکت داشتند برد. یک نفر پیرمرد برخاست به عنوان گوینده و مقدار زیادی مطالب را که بعدها فهمیدم مطالب مربوط به بهائیت بوده، برای آنان بیان نمود. خلاصه پس از چند جلسه مرا فریب داده تسجیل(3) کردند و به مسلک بهائیت وارد نمودند. آهسته آهسته راه تبلیغ مطالب امری به من می آموختند تا ورزیده شدم. به طوری که بعضی از شب ها که مبلغ دیرتر می آمد، من خودم بهائیان را تبلیغ می کردم. خلاصه پس از یازده ماه، آقای بمان الله یزدانی، دوشیزه خود را به نام روح انگیز به ازدواج من درآورد و عقد بهائی بسته شد.
طولی نکشید که با حمایت جناب بمان الله، جزء مبلیغین امری قرار گرفتم. فرمان تبلیغی مرا صادر کردند. مدت 23 سال است مشغول تبلیغم. سفرهائی به اردکان، تفت، یزد، شیراز، اصفهان، نجف آباد، نیشابور، کاشمر، تربت حیدریه، فردوس و زرگ بشرویه کرده ام و در این حال بود پرسیدمکه جناب آقا میرزا یحیی آیا در قسمت تبلیغات واقعاً از روی اعتقاد و صمیمیت تبلیغ می کنید، یا برای حفظ مقام و اداره امر معاش است؟
میرزا یحیی قاه قاه خندید، گفت: برادر، آقای رحمانی! خیلی عجیب است از جنابعالی! بنده که اول شرح زندگیم را برای شما گفتم که گاهی قهوه چی، گاهی هم جیب بر و کلاه بردار، گاهی هم قپانچی و گاهی هم سر عمله معدن بودم، دیگر این سؤال چه معنی دارد؟ گفتم جناب آقا میرزا یحیی! از جواب خودداری نکنید. گفت: آقای رحمانی! بنده این تبلیغ را هم مثل همان قپانچی گری یا کلاه برداری بیشتر حساب نمی کنم. البته این تبلیغ آسان تر است و زحمتی هم ندارد. ضمناً به هر شهر و دیاری هم وارد شدم، احترام زیادی دارم. شام و ناهارم هم مرتب و بهترین غذا مال من است.
0000
شما کابر گرامی چه فکر میکنید ؟ نفاق از اینواضحتر دیده اید ؟
پی نوشتها :
1- کتاب لعتی است عربی به فارسی، کوچک و منظوم
2- کتاب صرف افعال عربی است که طلاب علوم دینی آن را می خوانند.
3- تسجیل عبارت است از اینکه هر کسی بهائی شود، سجل شخصی بهائی را گرفته، در دفتر آمار خود ثبت می کند و نام این کار تسجیل می گویند!
بهائیت در ایران: مسیح الله رحمانی مبلغ برائت جسته از فرقه ضاله بهائیت از دیدار خود با موسی اصفهانی دیگر مبلغ بهائی نقل میکند ، جناب سید موسی فرمود: آقای رحمانی! مبلغین بهائی از نظر اعتقاد و عقیده داشتن از این ۴ دسته خارج نیستند.
دسته اول: تعداد زیادی از مبلّغین حقیقت را فهمیده و برگشته اند، و بلادرنگ ردیه نوشته، بطلان بهائیت را با ادلّه و منطق صحیح آشکار ساخته اند؛ مانند: مرحوم حسن نیکو، نویسنده کتاب فلسفه نیکو که اخیرا در چهار جلد چاپ شده که در زمینه خودش بهترین کتاب است. و نیز مرحوم عبدالحسین آیتی مشهور به آواره، نویسنده کتاب کشف الحیل در سه جلد، و همچنین مرحوم فضل الله صبحی، نویسنده ردیه مشهور «خاطرات صبحی» یا «پیام پدر و...
افراد دیگری به پیروی از همین دسته اول از کسانی که بعد از برگشتن شان از مرام بهائیت خواستند ردپه بنویسند، بهائیان فوراً متوجّه شده، یا آنان را به انواع دسیسه ها مسموم کردند یا خفه نمودند یا اگر صلاح خود را در کشتن آنها ندانستند، آنان را تحت شرایطی قرار دادند که نتوانند ردیه بنویسند. یکی از دوستانم نقل کرد در سفری که به مصر به ملاقات آقای ابوالفضل گلپایگانی، نویسنده فرائد که با قلم طرارانه و مسموم، آن کتاب را به نفع بهائیت نوشت رفته بودم، دیدم ایشان در حجره ای با مختصر زندگانی فقیرانه ای روزگار می گذرانند؛ ضمناً اضافه کرد یادم نمی رود که ایشان منقلی جلوی خود گذاشته و قوری ای بش (یند) زده هم کنار منقل و یک دانه فنجان کثیف که معلوم بود مدت ها است شسته نشده روی نعلبکی کثیف تر از آن گذاشته بودند، خود او هم زانو بغل زده در حیرت بود، پس از سلام و خوش و بش کردن گفتم: رفیق عزیز این چه وضع است؟! چه می کنی؟
بلافاصله این آیه را خواند: «خسر الدنیا و الاخرة ذلك هو الخسران المبین»(1)و این آیه ای است که عمر بن سعد ابی وقاص وقتی از کربلا برگشت و ابن زیاد از دادن حکومت ری به وی امتناع ورزید قرائت کرد؛ سپس شروع کرد به گریه کردن و گفت: «ان الافندی رجل سیاسی خدعنا بشیطنته»، عباس افندی مردی سیاسی بود، به تقلبش ما را گول زد. حال فهمیده ام که گول خورده ام. اما آنها قبل از آنکه دست و پائی کنم و به ایران برگردم و ردّیه ای بنویسم، فوراً احساس کردند و چنان شهرت دادند که من به صورت ظاهر آزادم، ولی در حقیقت زندانی ام .خلاصه تمام زحمات مرا فراموش کرده، با پرداخت ماهی یک و نیم لیره انگلیسی که به زحمت زندگانی مرا کفایت می کند، مرا در اینجا متوقف ساخته اند. و باز هم شروع کرد به گریه کردن. مدتی که اشک ریخت دیدم دست بر دست می زند و می گوید آه! آه! دیوانه وار مدتی آه کشید، سپس ساکت شد و دست ها را که با آنها زانوها را بغل کرده بود روی سینه گذاشت. به طوری که دست راست او روی بازوی چپ و دست چپ روی بازوی راست واقع شده بود، با نهایت ناراحتی سر و بدن را به راست و چپ حرکت می داد و حرف نمی زد. به طوری که من خسته شدم. حرکت کردم و خارج شدم. از زیادی حیرانی توجهی به من ننمود. و شاید متوجه شد که من از اطاق خارج شدم.
دسته دوّم: مبلّغینی چون من قلک زده که به بطلان بهائیت پی برده، هوی و هوسی هم ندارم؛ اما وضع اقتصادی و فشار زندگی مرا وادار کرده که حقوق اندکی بگیرم و زندگی خود را تأمین، و ضمناً به اسم مبلّغ مسافرت هائی هم بنمایم.
دسته سوّم: یک عده از جوان های عیّاش هستند که فقط به منظور فرو نشاندن شهوت و اعمال غریزه جنسی، خود را در سلک مبلّغین قرار می دهند. بعد که آنها هم پیر شدند، غالبشان می فهمند؛ برگردند با بر نگردند کاری نداریم.
دسته چهارم: عده ای هستند که قومیت و جاهلیت آنها را وادار کرده که به نفع بهاءالله تبلیغ کنند. و این دسته افرادی هستند که از کوچکی از پستان بهائیت شیر خورده و در بهائیت نشو و نما و پرورش یافته اند. و تحصیلاتی نموده، پس از دوران مقدماتی وارد رشته تبلیغی شده، همان تقلید کورکورانه و تعصّب و جهل و حمق نمی گذارد که سخن حقّی را گوش کنند با استدلالات صحیح را بشنوند، یعنی مثل مشرکین صدر اول اسلام، که به مردمی که روی په اسلام می آوردند می گفتند گوش خود را پنبه بگذارید که سخنان محمد (ص) را نشنوید، این دسته که پنبه تعصّب و جهل و غفلت را در گوش قرار داده، حاضر نیستند گفتار حق را بشنوند. بعد فکر کنند ببینند صحیح است یا نه. و نوعاً چون مطلب حقّی را گوش نداده، یا استدلالات صحیح را مطالعه نکرده اند، نمی توانند مطالب حق را از باطل تشخیص دهند. در نتیجه در هر حالی سنگ تبلیغ بهائیت را به سینه زده، و برای همیشه در جهل و نادانی باقی می مانند. مگر خدای متعال اسباب هدایت آنان را به گونه ای فراهم فرماید.
با این بیانات ، اشک حسرت از چشمانش جاری شد و دیگر با من خداحافظی کرد و راه افتاد. من چون این شخص را در زرنگی از طرفی، و راستگونی از دیگر سوی دیدم، احترام زیادی نمودم. هنگام حرکت مقداری تعارفات، هدیه، و سر راهی برایش آوردم. مردم آبادی ما تمام احترامات من را به حساب بهائیت می گذاشتند. آنها نیز سر راهی و کادوی زیادی برایش آوردند. آقا موسی اصفهانی از ما خداحافظی کرد و رفت.
پی نوشت :
1- سوره حج، آیه 11
بهائیت در ایران : محیط های مورد تأکید بهائیت برای تبلیغ کدامند ؟
حسن معاشرت پیروان فرقه ضاله بهائیت یکی از دستورات تشکیلات بهائیت می باشد در بسیاری از موارد تشابه زیادی بین فرقه بهائیت و منافقین وجود دارد و اگر رؤسای تشکیلات دستور دهند تروری انجام شود با کمال میل انجام میدهند.
تبلیغ در بهائیت از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار است به گونه ای که اگر تبلیغ را از این تشکیلات جدا کنید رگ حیات بهائیت خشکیده می شوند. به طور مثال در پیام بیتالعدل در 26 ژوئن سال 2006، شدیداً تاکید به تبلیغ شده و تا آنجا پیش رفته که به اعضای بهائی گوشزد میکند «...اگر در تبلیغ سستی کنید رگ حیات تشکیلات قطع میشود در هر صورت باید تبلیغ کرد ولی با سیاست، اگر تبلیغ آشکار ممکن نشد در پنهان به جذب بپردازید...»
شیوه های تبلیغی تشکیلات بهائیت بر اساس تمام تجارب جهانی آنها انجام می گیرد و آنها بر اساس قشرشناسی و متناسب با هر فرد و هر تفکر امر تبلیغات را در پیش می گیرند. روش های تبیلغی بهائیت به این شکل است: محیط کاری، سیر آموزشهای تبلیغی، آداب اجتماعی، فعالیت روستائی، فعالیتهای توسعه اجتماعی با رویکرد تبلیغی، دوستیابی، تیمهای ورزشی، دانشجویان، ایجاد سازمانهای مردمنهاد(NGO)، همسایهها، گزارشنویسی یا وقایع اتفاقیه توسط اعضاء. ودر دنیای مجازی شبکه های اجتماعی و استفاده از شبکه های اطلاع رسانی همچون تلگرام و...
روش تبلیغ در بهائیت بیشتر در محیط های کاری و در پایگاههای اجتماعی صورت می گیرد و آنها بیشتر با افرادی که از نظر اعتقادات دینی سست و ضعیف هستند ارتباط می گیرند و با برخورد اخلاق حسنه که در بهائیت یک دستور تشکیلاتی است ارتباط دوستانه را کلید می زنند. نوک تیز پیکان تبلیغ بهائیت آداب اجتماعی و ارتباط دوستانه در جامعه است. آنها با روابط دوستانهای که ایجاد می کنند اعتماد افراد را که آگاهی کمتری نسبت به مسائل دینی دارند به خود جلب میکنند و بعد با این روابط کمکم ایراداتی که جامعه نسبت به آموزههای بهائیت وارد نموده است را با توجیهاتی پاسخ میدهند.
روش بهائیت برای نفوذ در روستاهای کشور/ حضور فعال در مشارکت های شهری
در روستاهای ایران ، استانهای مرزی و دیگر شهرستانها، ردپای مبلغین بهائی به چشم می خورد. از آنجا که روستائیان نسبت به آموزه های دینی از تعصب بیشتری برخوردارند، مبلغین بهائیت با تدبیر بیشتری عمل میکنند یعنی در بدو ورود به آنها خدمات میدهند و بعد وارد گفتگوی سطحی با آنها میشوند و بعد که ارتباط دوستانهتری را با آنها برقرار کردند، عقاید خود را در پس شبهات دینی به آنها القا میکنند و از آنجا که قشر روستایی جهت برطرف نمودن شبهات خود دسترسی به روحانیت، کتاب و یا رسانهای مطمئن ندارد، مجبور به خواندن کتبی می شوند که توسط مبلغین بهائی در اختیار آنها گذاشته شده است.
بهائیت به تمام فضاهای تبلیغی خود به صورت کمی و کیفی نگاه می کند و عمدتا در شهرستانها، روستاها، دانشگاه، سینما و پارکها فعالیت دارند. تشکیلات بهائیت شاید در دانشگاه بتواند یک نفر را جذب و در فعالیتهای حقوق بشری و یا سیاسی در ضدیت با نظام درآورد که این امر ارزشش از جذب افراد در روستاها برایشان بیشتر است. یکی دیگر از فضاهایی که بهائیت بر آن انگشت گذاشته است، ورود به تیمهای ورزشی و باشگاهی است؛ باشگاههای ورزشی، از مهمترین مکانها برای نفوذ در میان جوانان میباشد. تفاوت این نوع فعالیت با فعالیت دوستیابی در نحوه و اجراءآن میباشد. در دوستیابی محور تبلیغ، «فرد با فرد» است، ولی در محافل ورزشی سعی تشکیلات فرقه بر این است، تا با نفوذ افراد بهائی در یک تیم یا یک ورزشگاه، محل خاصی را تبدیل به پایگاه تبلیغ بهائیت کنند.
یکی از دستورات تشکیلاتی برای پیروان بهائیت در ارتباط با همسایگان است و برای آنها مسلمان و غیرمسلمان فرقی نمی کند و از بین همه افراد با هر دینی دست به جذب میزنند. یکی دیگر از فعالیتهای اجتماعی آنها حضور فعال در مشارکتهای شهری است تا در محلهای سکونت خود نقش آفرین باشند. در این قبیل امور، از مبلغین بهائیت خواسته میشود، برای آنکه وجهه اجتماعی مؤثری در محل خود پیدا کنند اقداماتی از قبیل ذیل را در دستور کار خود قرار دهند: مشارکت فعال در امور محله در طی درخواست از شهرداری های هر منطقه، جهت تهیه سطلهای زباله و یا گُلکاری کوچه ها و خیابان ها و از این قبیل فعالیت ها که توسط افراد فرقه در مناطق مختلف کشور صورت می گیرد، تهیه بروشور برای حفاظت محیط زیست و ضرورت محافظت از آن و توزیع در سطح شهر، بازسازی مناطق بهایی نشین.
فعالیتهای توسعه در محله و کوچه، باعث جلب توجه همسایگان شده و تصویری مطلوب از فرد در ذهن همسایهها پدید میآورد. مبلغین بهائیت در این مرحله از بروشورهای مخصوص خود استفاده می کنند. و در نتیجه، مرحله اول ارتباط، مرحله دوم اعتماد و در نهایت آشناسازی و تبلیغ مستقیم آغاز میشود. فعالیت در حوزه پارکها و سینماها، فعالیتی مکمل شناخته میشود که در کنار فعالیتهای دیگر در جهت تکمیل آنها مورد استفاده قرار میگیرد. تجربه فعالیت بهائیان در پارکها نشان داده است که از هر 20 نفر سوژه هدف، تنها یک نفر جذب کامل شده و دورۀ «طرح روحی» را میگذراند. زیرا درجه اعتماد و عمق دوستی، در پارکها به کندی پیش میرود و به جهت ایراد شبهات مناسب میباشد.
اما در کنار اینفعالیت همه جانبه مبلغین بهائی باید به یک موضوع مهم هم پرداخت:
سوال : علل گرایش برخی از افراد جامعه ایران به تشکیلات بهائیت چیست ؟
در پاسخ شفاف باید گفت علل گرایش برخی از افراد جامعه ایران به تشکیلات بهائیت به عللی همچون : عدم آگاهی، دین گریزی، سستی در باورهای دینی، رفع مشکلات مالی، سوء استفاده افراد و... برمی خوریم .به این معنی که برخی برای گرفتن اقامت در خارج، یا ارتباط جنسی آزاد و یا رفع مشکلات مالی جذب بهائیت می شوند. بهائیت با جمع آوری افراد بی خانمان به آنها امکانات زندگی می دهد و پس از مدتی به عنوان مبلغ به دل جامعه می فرستد.
موسسات مردم نهاد یکی از بهترین بسترهای پوششی برای فعالیت تشکلات بهائیت است. فعالیتهای بهائیان در قالب این قبیل سازمانها، پوششی مناسب برای تمامی فعالیتهایِ دیگر تبلیغیشان است. فعالیتهای تبلیغی و جذبی، فعالیتهای توسعه اجتماعی و اقتصادی میتواند در این قالب ساماندهی شود. در واقع بستر چنین سازمانهایی ظرفیت مناسب و ایده آلی برای فعالیتهای جامعۀ بهائی است. برخی از فعالیت های این بخش: تهیه و پخش بروشورهای مختلف در جامعۀ هدف، تشکیل کلاسهای سوادآموزی از طریق NGO و در لوای این پوشش تبلیغ آموزه های فرقه. از این دست NGOها در بسیاری از نقاط مختلف کشور تشکیل شده و مشغول به فعالیت های خود هستند.
یا با راه اندازی مهد کودک به ویژه مهد کودک های استثنایی که جذابیت و توجه بیشتری ایجاد می کند، دست به جذب می زنند و یا مراکزی برای افراد بی سرپرست و کودکان خیابانی راه اندازی می کنند و وقتی این افراد را تحت پوشش خود قرار دادند پس از چند سال به عنوان یک مبلغ به جامعه می فرستند. این تشکیلات به صراحت اذعان نموده است که هدف اصلی از این امر، ایجاد پایگاههای دائمی و مستحکم میباشد تا بعد از مدت نسبتاً طولانی به فعالیت تبلیغی مؤثری تبدیل شود. جامعۀ بهائی از اینگونه تبلیغ، ثمرات بسیاری دیده است و همواره آن را مد نظر قرار داده است.
و سخن آخر اینکه با توجهبه مطالب بیان شده مدیران فرهنگی وامنیتی کشور باید مراقب نفوذ برخی عوامل بهائی در ارگانهای رسمی کشور باشند .
باید مراقب بود که حتی یک مورد نفوذ عناصر بهائی در نهادهای کشوری نداشته باشیم . در حوزه تبلیغ هم همانطور که تبلیغات مثبت برای بهائیت اهمیت دارد به اذعان خود این تشکیلات تبلیغ منفی هم برایشان تبعات سنگین دارد استفاده از ظرفیت متبریان از بهائیت یک فرصت بسیار غنی برای مقابله با تبلیغ فرقه میباشد که تا کنون از آن به خوبی استفاده نشده است
بهائیت فرقهای چندچهره ای است. چهرهای «صوری» مبتنی بر شعارهایی مزوّرانه و چهرهای «درونی» که همانند دیگر فرقهها فشار معنوی و فیزیکی قابل توجهی بر اعضای خود وارد می کند تا آنها را وادار به تمکین خواسته های بیتالعدل کند. این رفتارهای دوگانه در فرقه بهائیت بر مبنای یک عادت تبلیغی ساماندهی میشود.