روایت بابیها از جنبش بابیه اینگونه به ما نشان میدهد که بسیاری از پیروان شیخ احمد احصایی و سیدکاظم رشتی بر اساس آموزههای شیخ احمد (موسس فکر و جنبش شیخیه در ایران) و پیشگوییهای سیدکاظم رشتی در سالهای منتهی به ۱۲۶۰ قمری منتظر ظهور امام دوازدهم شیعیان بودند.
با آغاز دعوت باب بسیاری از شیخیه به او پیوستند و جنبش باب در ایران به شدت پا گرفت. باب در کتاب اولش با عنوان «قیوم الاسما» که نام دیگرش «تفسیر سوره یوسف» است به پیروانش تعلیماتی میدهد که آنها بر این اساس با هدف براندازی قاجاریه و برپایی پادشاهی آیین بیان دست به شورش مسلحانه میزنند تا زمینه را برای ظهور امام دوازدهم و ایجاد حکومت او فراهم کنند. لذا با آغاز دعوت باب، هم قاجاریه و هم علمای اسلام به شدت آن برخورد کردند.
شورش بابیها
در میانه سالهای ۱۲۶۰ تا ۱۲۶۵ سه جنگ بزرگ بین بابیها و مخالفانشان، در مازندران، زنجان و نیریز رخ داد. بعد از روی کار آمدن ناصرالدین شاه، امیرکبیر با توجه به این شورشها تصمیم به محاکمه و اعدام باب میگیرد. دعوت همه جانبه باب به امام زمان و زمینه سازی برای ظهور او تا سال ۱۲۶۴ ادامه داشت، اما بعد از این سال باب اعلام کرد که شریعت اسلام نسخ شده است و خودش را پیامبر آیین جدید و مظهر ظهورالله معرفی کرد. مظهر ظهور الله هم یعنی اینکه خداوند از زبان او به صورت مستقیم و بدون واسطه فرشته با مردم سخن میگوید. این موارد با عقاید اسلامی در تضاد شدید بود و همین باعث شد تعدادی از پیروانش که او را باب قائم آلمحمد میدانستند، از کنارش پراکنده شوند، اما از قدرت این جنبش چندان کاسته نشد و عده بسیاری در کنارش ماندند و آیین او را به عنوان آیین جدید پذیرفتند.
باب در سال پایانی حیات خود به بابیان دستور داد تا از جوانی ۱۹ ساله به نام میرزا یحیی نوری معروف به صبح ازل اطاعت کنند. باب یحیی را به نام صراط الحق العظیم میخواند. از طرف دیگر باب معتقد بود که سلسله مظاهر الهیه بعد از او قطع نمیشود و پیامبری بعد از هر پیامبر خواهد آمد. پیامبری که آیین بعدی را خواهد آورد در ادبیات بابی به «من یظهره الله» نامیده میشود یعنی کسی که خداوند او را ظاهر خواهد کرد. مطابق وعده باب در کتاب «بیان فارسی» ظهور من یظهره الله بین ۱۴۵۰ تا ۲۰۰۱ سال بعد از مرگ باب به وقوع خواهد پیوست. بعد از گذشت چند سال از اعدام باب برادر بزرگتر صبح ازل یعنی میرزا حسینعلی نوری بهالله، ادعای من یظهرهاللهی میکند و عده بسیاری از بابیها به او میپیوندند و آیین بهاییت پیدا میشود. این واقعه باعث اختلاف دو گروه ازلیها و بهاییها شده و باعث انشقاق این دو گروه شد.
بابیها در مناظره با علمای شیعه شکست خوردند
اما باب پس از اعلان همگانی و عمومی دعوت خود بارها با علمای شیعی متشرعه و علمای شیخی مواجه شد و با آنها به مباحثه پرداخت و شکست خورد. پس از او شهدای بیان و البته پس از انشقاق نیز داعیان بهایی مدام با علمای شیعه مناظره کردند و شکست خوردند. مطابق کتاب «بیان فارسی» رهبران بابیه سه دسته هستند. راس آیین «شمس حقیقت» یعنی خود باب است. باب اعلام کرد که بعد از درگذشتش ۱۴ مرآت تا زمان ظهور من یظهرهالله میآیند. اولین مرآت صبح ازل بود. رده پایینتر بعد از مرآت شمس حقیقت، شهدای بیان هستند. شهدای بیان در واقع علمای بابی هستند که بر زندگی مردم و افکار آنها اختیارات گستردهای دارند.
دعوت همه جانبه باب به امام زمان و زمینه سازی برای ظهور او تا سال ۱۲۶۴ ادامه داشت، اما بعد از این سال باب اعلام کرد که شریعت اسلام نسخ شده است و خودش را پیامبر آیین جدید و مظهر ظهورالله معرفی کردگفتوگوهای باب با روحانیون در کتابی به همین نام توسط حسن مرسلوند گردآوری و توسط نشر تاریخ ایران منتشر شده است و برخی دیگر از مناظرهها نیز در منابع تاریخی درج شدهاند. اما یکی از مناظرهها که به دلیل ورود مناظره کنندگان به مباحث فلسفی تاویل، اهمیت خاصی پیدا کرده مناظره شیخ ابراهیم زنجانی با میرزا ورقا، داعی مهم بهایی است که خلاصه این مناظره از کتاب «خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی» به مخاطبان ارائه میشود. اما پیش از آن معرفی این دو شخصیت:
شیخ ابراهیم زنجانی که بود و چه کرد؟
شیخ ابراهیم زنجانی، فرزند شیخ هادی خمسهای، به سال ۱۲۳۴ به دنیا آمد و به سال ۱۳۱۴ درگذشت. او یکی از فضلا و اندیشمندان زنجانی و از روشنفکران و آزادیخواهان دوران مشروطه بود. وی در مجلس اول مشروطه از شهر زنجان و در مجلس دوم از شهر تبریز و در مجلس سوم و چهارم نیز از شهر زنجان به نمایندگی مردم انتخاب شد. وی پس از انحلال مجلس سوم، برای دورهای کوتاه، ریاست اداره اوقاف کشور را بر عهده داشت.
زنجانی از علاقهمندان جدی مطالعه رمان بود که در این کتاب نیز به تفصیل درباره این علاقه خود نوشته است. از میان مهمترین و معروفترین آثاری که زنجانی مطالعه کرده است میتوان به رمانهای «سه تفنگدار» و «کنت مونت کریستو» هر دو از الکساندر دوماً و «سیاحت نامه ابراهیم بیگ» اثر زین العابدین مراغهای اشاره کرد.
ترجمه کتاب «منیةالمرید فی آداب المفید و المستفید» اثر شهید ثانی و کتابهای تالیفی «رجم الرجال» که ردیهای است بر عقاید بابیان و بهاییان، «رویای صادقه» که خود شیخ آن را «رمان مانند» نامیده است و کتابی در موضوع سیاست ایران با عنوان «تریاق المسموم» کارنامه قلمی شیخ ابراهیم زنجانی را تشکیل میدهد.
نقطه تاریک زندگی او برعهده گرفتن ریاست دادگاهی بود که پس از پیروزی مشروطه خواهان بر استبداد صغیر محمدعلی شاه، برای شیخ فضل الله نوری تشکیل شد و همین دادگاه بود که حکم به محکومیت شیخ داد.
درباره میرزا ورقا، داعی بهایی
میرزا ورقا فرزند ملا مهدی یزدی (از قدمای بابیه و بهائیه) است. در خطابات و نطقهای عباس افندی عبدالبها بسیار تمجید از میرزا ورقا و خاندانش به چشم میخورد. او بارها در تمجید از پسر میرزا ورقا یعنی ولیالله خان ورقا، اغراق آمیز سخن گفته و یا پدر و عمو و جد او به ترتیب میرزا ورقا، روح الله و حاجی ملا مهدی یزدی را به شدت گرامی داشته است. به طور کل حسینعلی بهاالله و عباس افندی به میرزا ورقا علاقه خاصی داشتند و الواح زیادی در بزرگداشت آنها صادر کردند.
ملا مهدی از شدت علاقهای که به حسینعلی بهاء داشت، برای دیدن وی از ایران به عکا رفت و در بین راه، نزدیک آن شهر، مرد و عباس افندی به دست خویش قبری برای او ساخت فرزندان ملا مهدی یعنی میرزا ورقا و میرزا حسینعلی، نیز برای ملاقات با بهاء، خود را با زحمت به عکا رساندند بهاء به او مأموریت تبلیغ در ایران را داده بود.
میرزا ورقا، داماد حاجی میرزا عبدالله خان نوری (پیشخدمت مخصوص و ناظر خانه مظفرالدین میرزای ولیعهد در تبریز بود. همسر میرزا ورقا (یعنی دختر عبدالله خان) شیعهای پاک اعتقاد و محکم الایمان بود و به همین دلیل نیز به شدت با مسلک بهائیت و به تبع آن با شوهرش ضدیت داشت و حاجی میرزا موسی ثقة الاسلام (پدر ثقة الاسلام تبریزی، پیشوای مشروطه خواهان تبریز در عصر مشروطه) نیز از وی حمایت میکرد. بنابراین میرزا ورقا ناگزیر او را طلاق داد و زن دیگری از بابیان زنجان گرفت. دختر میرزا عبدالله خان در چالش سختی که با میرزا ورقا داشت، برخی از فرزندان را نزد خود نگهداشته و مانع انحراف آنان از اسلام شد.
میرزا ورقا، به علت تبلیغ مسلک بهائیت در یزد، سال ۱۳۰۰ ق دستگیر و پس از یک سال حبس در آن شهر، به زندان اصفهان منتقل شد. پس از مرگ بهاء نیز، میرزا ورقا مجدداً و این بار، با دو پسرش به نامهای عزیزالله و روح الله، به عکا آمد و مدتی نزد عباس افندی ماند و سپس از او دستوری برای تبلیغ بهاییت در ایران گرفت.
در سال ۱۳۱۲ ق از قفقاز وارد زنجان شد و همچون همه جا به تبلیغ بهائیت پرداخت. علا الدوله حاکم زنجان او را بازداشت کرد و در دارالحکومه، با حضور جمع زیادی از اعیان شهر، به مناظره با شیخ ابراهیم زنجانی واداشت و زنجانی در این مناظره، میرزا ورقا را محکوم کرد و سپس نیز کتاب «رجم الدجال فی رد باب الضلال» (یا ارشاد الایمان) را در نقد و رد مسلک باب و بها نوشت. مناظره پیروزمندانه شیخ ابراهیم با این مبلغ بهائی، البته برای شیخ خالی از خطر نبود و حتی به صدور دستور ترور وی از مرکز بهاییت انجامید.
پس از مناظره میرزا ورقا را با پسرش روح الله گرفته به حبس انداختند و هرچند که بنا بر اعدام آنها نبود، اما پس از ترور ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی این دو را نیز به قتل رساندند و اعدام کردند.
00000
ادامه دارد