«خاتم» در آیه 40 سوره‌ی احزاب چه معنائی دارد ؟!

دوشنبه, 18 دی 1396 09:23 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بهائیت در ایران : بهائیان در خصوص لفظ خاتم در آیه‌ی 40 سوره‌ی احزاب، مدعی‌اند که خاتَم، به معنی زینت‌دهنده و یا تصدیق کننده‌ی انبیاء پیشین و نه آخرین آن‌هاست. این در حالیست که: اولا: کلمه‌ی خاتم با هر اعرابی به معنای «ما یختم به» می‌باشد. ثانیا: استعمال لغت، در غیر معنی حقیقی آن است. ثالثا: پیشوایان بهائی بر خاتمیت پیامبر اسلام اعتراف داشته‌اند.

مسلمانان بر اساس نصّ صریح قرآن، پیامبر گرامی اسلام را آخرین پیامبر الهی می‌دانند. همچنان که در قرآن کریم آمده است: «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً [احزاب/40]؛ محمّد (صلّی الله علیه و آله) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است».
اما وجود چنین آیات و دلایل صریحی بر ختم سلسله‌ی پیامبران به وسیله‌ی حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله)، بهائیان را واداشته تا به تحریف و تأویل این‌گونه آیات متوسل شوند. همچنان که مبلّغان بهائی در خصوص آیه‌ی فوق مدعی‌اند که در قرائت حفص از عاصم، «خاتَم» مفتوح خوانده شده و در این صورت مقصود از خاتَم، زینت‌دهنده‌ی و یا تصدیق کننده‌ی انبیاء پیشین و نه آخرین آن‌ها است.[1]
اما در پاسخ به این ادعای بهائیان در انکار خاتمیت حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) می‌گوییم:
اولاً: بر اساس دستور پیامبرخوانده‌ی بهائیت، بهائیان موظفند که در خصوص متون دینی، به صریح کتاب و معنای لغوی آن تمسک کنند.[2] از این‌رو باید دانست
 که کلمه‌ی «خاتم» در منابع لغوی، چه با کسر تاء و چه با فتح آن، به معنی: «عاقبة کل شیء؛ پایان هرچیز» و «ما یختم به؛ آن‌چه به وسیله‌ی او ختم می‌شود» می‌باشد.[3] از این‌روست که: «به عقیده تمام مفسران و دانشمندان اهل لغت، خاتم النبیین چه به کسر تاء باشد و چه به فتح آن، به معنای آخرین پیامبران و ختم کننده آنان است و اصلاً دیده نشده که خاتم را بر انسانی اطلاق کنند و از آن، معنای زینت یا تصدیق کننده اراده نمایند».[4]
ثانیاً: اقدام بهائیان در
 ترجمه‌ی خاتم النبیین به معنای زینت‌دهنده و یا تصدیق کننده‌ی پیامبران، استعمال لغت، در غیر معنای حقیقی آن است. این در حالیست که اصل اینست یک لفظ، در معنای حقیقی خود به کار برده شود و در صورت استعمال لفظ در غیرمعنای حقیقی، باید قرینه و نشانه‌ای باشد تا خواننده به وسیله‌ی آن، مقصود گوینده را دریابد. ولی در این آیه، هیچ قرینه‌ای بر استعمال لفظ خاتم در معنای ادعایی بهائیان وجود ندارد.
ثالثاً: بهائیان در حالی بدون دلیل لفظ خاتم را به معنی مصدِّق (تصدیق کننده) ترجمه
 می‌کنند، که قرآن کریم همواره از صفت مصدِّقیت پیامبران، با همان لغت «مصدّق» (و نه خاتم)، یاد کرده است: «وَ إِذْ قالَ عيسَي ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني‏ إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ... [صف/6]؛ و (به یاد آورید) هنگامی را که عیسی بن مریم گفت: «ای بنی اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم در حالی که تصدیق کننده کتابی که قبل از من فرستاده شده (تورات) می‌باشم».[5] بنابراین ادعای وضع خاتمیت بر مصدِّقیت، ادعایی کاملاً بی‌دلیل و بی‌سابقه است.
رابعاً: موضوع ختم سلسله‌ی پیامبران به وسیله‌ی حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله)، به قدری واضح و روشن است که با نادیده گرفتن تمام آیات،
 روایات و قرائن در این زمینه، اعتراف گاه و بی‌گاه پیشوایان بهائی به این موضوع، در نوع خود شنیدنی است؛ همچنان که پیامبرخوانده‌ی این فرقه گفته است: «الصلوةُ و السَّلام عَلی سیدِ العَالَم و مُربّی الاُمَم الّذی بِه اِنتَهَتِ الرِسالة و النبوة و علی آله و أصحابِه دائماً أبداً سَرمَدا [6]؛ سلام و درود بر آقای اهل عالم و پرورش دهنده‌ی اُمّت‌ها؛ کسی که به او نبوت و رسالت پایان یافته و بر خاندان و دوستانش سلام و درود دائمی و اَبدی و سرمدی باد». مبلّغان بهائی نیز در عین تلاش برای انکار خاتمیت حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله)، اعترافات جالبی در این زمینه داشته‌اند؛ همچنان که قائنی (مبلّغ سرشناس این فرقه) گفته است: «ما بهائیان... حضرت رسول، محمّد بن عبدالله (صلّی الله علیه و آله) را عقل کل و ختم رُسُل می‌دانیم».[7]
بنابراین، آیات و قرائنی نظیر
 آیه‌ی 40 سوره‌ی احزاب، به قدری بر ختم پیامبری به وسیله‌ی حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) اشعار دارند، که حتی پیشوایان بهائی نیز بر آن اعتراف کرده‌اند.

پی‌نوشت:

[1]. ر.ک: روحی روشنی، خاتمیت، تهران: لجنه‌ی ملّی نشر آثار امر بهائی، 107 بدیع، ص 28-25.
[2]. «از جمله وصایای حتمیه و نصایح صریحه اسم اعظم (یعنی بهاء)، این است که ابواب تأویل را مسدود نمایید و به صریح کتاب، یعنی به معنی لغوی مصطلح قوم تمسک جویید!». عبدالحمید اشراق خاوری، گنیجنه حدود و احکام، نسخه الکترونیکی، ص 340 ـ 341.
[3]. المنجد فی اللغه؛ به نقل از: حمید فلاحتی، مهدی فاطمی‌نیا، دیدار با تاریکی، تهران: عابد، 1390، ص 204.
[4]. جعفر سبحانی، خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، ترجمه: استادی، قم: مؤسسه‌ی سیدالشهداء (علیه السلام)، تابستان 1369 ش، ص 24.
[5]. ر.ک: قرآن کریم: آل‌عمران/50؛ مائده/46؛ فاطر/31؛ احقاف/30.
[6]. حسینعلی نوری، اشراقات و چند لوح دیگر، تصحیح: صادق عرفانیان، بی‌جا: بی‌نا، آوریل 2005م، ص 292.
[7]. محمدعلی قائنی، دروس الدیانه، مصر (قاهره): بی‌نا، 1341 ق، ص 13.

 

 

خواندن 867 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی