یکی از ادعاهایی که علیمحمد شیرازی (پیشوای فرقهی بابیه و مبشّر بهائیت) برای خود داشته، ادعای قائمیت و مهدویت است؛ همچنان که وی در معرفی خود گفته است: «من همان قائم موعودی هستم که هزار سال منتظر او هستید».[1]
اما جالب آنجاست که این مدعی مهدویت، ادعای قائمیت را برای یکی از یاران نزدیک خود به نام «قدوس» نیز مطرح کرده است؛ همچنان که در منابع بابی آمده است: «حضرت ذکر (علیمحمد شیرازی) در کتاب بیان نوشتهاند که در أرض صاد چه قدر از علما و فضلا و سادات بودند و سالهای سال انتظار ظهور میکشیدند و مردم را از آخرالزمان میترسانیدند؛ همینکه حق ظاهر گردید، جمیعاً از او محتجب (غافل، رویگردان) بودند، چون که بر خلاف خواهش ایشان ظاهر گردید و شخص مُغَربَلی (فرومایه) لباس نقابت (ریاست) پوشید... و آن نقیب هم در مازندران شربت شهادت از دست ساقی ولایت مالامال نوشید. از این فرمایش جناب ذکر معلوم میشود که قائم موعود، حضرت قدوس میباشد که سیصد و سیزده تن نقبا حول ایشان جمع شدند...».[2]
اما خود بابیان نیز که به سُستی و بیدلیل بودن ادعایشان پی بردهاند، به توجیه ادعای وجود دو قائم پرداخته و گفتهاند: «هرگاه گویندهای بگوید پس آن شخصی که چنین شمشیری بیاورد، ما او را حضرت قائم میدانیم و حضرت قدوس و جناب ذکر را قائم نمیدانیم، جواب آن است که جمیع ایشان قائم هستند، ولی هریک مظهر اسمی از اسماءالله میباشند و به حسب قابلیت خلق اظهار میفرمایند. مثلاً حضرات ائمه دین (علیهم السلام) جمیعاً قائم میباشند... اما در این دوره، اصل نقطه حضرت قدوس بودند و جناب ذکر (علیمحمد شیرازی)، باب ایشان بودند؛ ولی چون که دوره رجعت بود و ولایت بر نبوت در ظهور سبقت گرفت، لهذا جناب ذکر، ابتدا ظاهر شدند و تا سه سال داعی الی الحق بودند و در سنه چهارم و سنه جذب الاحدیة لصفة التوحید، حضرت قدوس ظاهر گردید به اسم قائمیت، و لواهای حق، مثل خراسانی و یمانی و ستّه، حول ایشان جمع شدند».[3]
اما در پاسخ به این اعتقاد و توجیهسازی نویسندهی بابی میگوییم:
اول: نویسندهی بابی در توجیه وجود دو قائم، به نوعی صورت مسئله را پاک کرده و همهی معصومین (علیهم السلام) را قائم مینامد. این در حالیست که لقب قائم از القاب خاصهی حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بوده [4] و در این خصوص 361 روایت داریم که در تمام آنها مراد از قائم، وجود مبارک ایشان است.[5]
دوم: قائمیت و مهدویت مقامی نیست که قابل بخشش و تقیه و تعارف و تواضع باشد؛ لذا ادعای نویسندهی بابی مبنی بر نپذیرفتن مقام قائمیت از سوی ذکر یا قدوس به خاطر ملاحظهی یکدیگر معنا ندارد. چرا که این امر یک مأموریت الهی است که صاحب آن، باید آن را به انجام برساند.
سوم: رجعت، اتفاقی است که هنگام ظهور قائم و یا پس از تشکیل حکومت جهانی توحیدی اتفاق خواهد افتاد؛ لذا ادعای رجعت پیش از ظهور قائم، ادعایی بیدلیل است که پذیرفته نیست.
چهارم: لازمهی گفتار این نویسندهی بابی آنست که مقام قدوس از علیمحمد شیرازی بالاتر بوده است؛ چرا که وی صراحتاً ادعا میکند علیمحمد شیرازی، باب جناب قدوس بوده است؛ ادعایی که هیچیک از بابیان و بهائیان بدان معتقد نیستند.
پنجم: بر خلاف ادعای نویسندهی بابی، نام مبارک حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در هیچ روایتی «نبوت ثم ولایت (محمدعلی)» ذکر نشده و آنچه وی به عنوان روایت ذکر کرده، دروغی بیش نیست.
ششم: هیچکدام از ویژگیهای حضرت صاحب الزمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) همچون نام پدر، محل و تاریخ تولد، آثار قیام و... بر شخص باب و یا قدوس قابل انطباق نیست.
پینوشت:
[1]. ویلیام هاچر دوگلاس مارتین، دیانت بهائی، ترجمهی پریوش سمندری و روح الله خوشبین، بیجا: مؤسسهی معارف بهائی، بیتا، ص 18.
[2]. میرزاجانی کاشانی، نقطة الکاف، با مقدمهی ادوارد بروان، بیجا: مطبعهی بریل لیدن هلاند، 1328 ق، ص 202.
[3]. همان، ص 206.
[4]. آیتالله علیاکبر نهاوندی، العبقری الحسان، ج 2، ص 134.
[5]. ر.ک: لطف الله الصافی الگلپایگانی، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر (علیهالسلام)، قم: موسسه السیده المعصومه (سلام الله علیها)، 1419 ق، ج 3، ص 445.