الف. عوامل و زمینههای داخلی
از نظر فرهنگی، در دوره قاجار بیش از 90% مردم بی سواد بودند و یكسری اعتقادات خرافی و اوهامی كه رنگ مذهبی به خود گرفته بود در میان مردم رسوخ داشت(شمیم،1375ش:88) به سبب جهل و فقر فرهنگی تودههای مردم، فرقه بهائیت توانست گروهی را جذب نماید. «از نظر اقتصادی نیز كشور در وضعیت اسفباری به سر میبرد.قحطیهای فراگیر، بیماریهای واگیردار نظیر وبا، طاعون و جنگهای داخلی و خارجی، هزاران نفر را از بین برده و روحیه بازماندگان را تضعیف مینمود، در نتیجه به اقتصاد كشور لطمه زیادی وارد شده بود. در چنین شرایطی و با شكسته شدن روحیه مردم به علت شكست در جنگها با روسیه و...، احتمال گرایش مردم به روزنه امیدی كه منجی عالم بشریت باشد و جهان را پر از عدل و داد كرده و ریشه فقر را بخشكاند، افزایش مییافت»(زاهد زاهدانی،1384ش:217).
به همین خاطر عدهای از مردم به امید گشایش در امور اعتقادی، سیاسی، اقتصادی به وعدههای مدعیان بابیت امیدوار شدند و بعدها نیز با حمایت استعمار و تبلیغات گسترده و خرج كردن پولهای فراوان عدهای به طرفداری از علی محمد باب و میرزا حسینعلی بهاء ادامه داده و در نهایت به عنوان بهائی از جرگه مسلمانان خارج میشدند»(همان:179).
«همچنین از نظر اجتماعی پیدایش این جنبش در ایران زمانی بود كه پس از جنگهای ایران و روس به علت افزایش تماس با فرهنگ اروپایی، نوگرایی افكار بسیاری از متفكران و نیز عوام را به خود مشغول كرده بود و در نتیجه مخالفت با سنتهای غلطی نظیر استبداد شاهان، زمینه برای ظهور حركتهای اجتماعی فراهم شده بود. در چنین شرایطی جنبش های اصلاحی چندی در ایران شكل گرفتند و در این فضا برخی به فكر تغییر فرهنگ ملی حاكم و ایجاد نوآوریهای مذهبی افتادند در نتیجه این طرز تفكر بود كه فرقههایی چون شیخیه و بهائیه در كنار مكاتب سكولار در ایران ظاهر شدند و همواره در مقابل حركتهای احیاگر سنتهای ملی ـ دینی ایستادند و حركتهای سنتشكن را تأیید كردند»(همان:230).
علاوه بر شرایط فوق، شرایط سیاسی آن روزگار نیز عاملی بسیار مهم در ظهور وتداوم این فرقه محسوب میشود؛سنگینی فشارهای روز افزون و طاقت فرسای اقتصادی بر پیكر جامعه عصر قاجار تنشهای شدید و غیر قابل تحملی در مردم پدید آورد.دستگاه حاكمه مردم را به بند كشیده و برده گونه تمام حقوقشان را پایمال میكرد. سران و زمامداران، مملكت را ملك شخصی خویش برشمرده و دست به تاراج میزدند. نابودی و حراج مملكت به بهای فقر و فلاكت ملت، تنگناهای شدید اجتماعی را به اوج رسانید. غفلت «دولتمردان نسبت به تمام امور و بی بند و باری كاخ نشینان دیگر جائی برای تحمل و تداوم روند چپاول باقی نگذاشت. مردم ایران از ظلم و بی عدالتی به ستوه آمده بودند»(افراسیابی،1371ش:89).
«علاوه بر ظلم و بی كفایتی پادشاهان قاجار در اداره امور كشور، نفوذ بیچون و چرای بیگانگان در ایران و فرمانبری محض قاجار در برابر سلطه انگلیس و روسیه و باز گذاشتن دست بیگانگان در امور داخلی ایران و بالآخره شكست در جنگهای ایران و روس روحیه عمومی مردم ایران را به شدت تحت تاثیر قرار داده و شكاف عمیقی بین دولت و ملت به وجود آورده بود»(شمیم،1375ش:97). در چنین وضعیتی دربار كه از روی خوشگذرانی و زیاده طلبی نمیتوانست از هزینههای خود كم كند، به فساد مالی از قبیل رشوه گیری و گرفتن مالیات مضاعف از مردم پرداخت و در كنار آن چنین وانمود و القا میشد كه این پیشآمد باید اتفاق میافتاد و راهی جز تسلیم در برابر مقدرات نمیباشد و در نتیجه مردم را به بی تفاوتی و اندیشههای خیالپردازانهای نظیر بابیه و بهائیت گرایش داده تا در مقابل اتفاقات مقاومتی از خود نشان ندهند( نصری،1382ش:37).
از سوی دیگر جایگاه نهاد مذهبی در جامعه دوران قاجار و نحوه تعامل دستگاه سیاسی با آن، نقش مهمی در شكل گیری و تداوم فرقه بهائیت و ریشههای اعتقادی و اجتماعی آن یعنی شیخیه و بابیه داشت؛ مراجع تقلید به عنوان رهبران واقعی ملت، اداره امور اجتماعی و اقتصادی آنان و امر قانون گذاری و قضاوت و تمشیت امور بین آنان را بر عهده داشتند.نفوذ این سازمان مذهبی از بالاترین نقطه سلسله مراتب ساخت سیاسی كشور تا قلب تك تك آحاد شیعه گسترش داشت.آنان تنها پناهگاه مردم و حتی برخی صاحب منصبان حكومتی در مقابل دیكتاتوری و ظلم شاهان بودند. به گفته لمبتون ـ پژوهشگر برجسته مسائل ایران ـ «به این ترتیب نیروی طبقه روحانی تنها نیروی مقاوم در برابر رژیم مملكت بود»(لمبتون، بیتا:56)
از این رو علی رغم برخی همكاریهای علمای برجسته شیعه با پادشاهان قاجار در جهت حفظ حقوق مردم و مصالح جامعه اسلامی، به دلیل ماهیت استبدادی و خودكامه نظام پادشاهی، اقتدار سیاسی حاكم به هیچ وجه نفوذ و اقتدار نهادهای اصیل مذهبی را برنتابیده و همواره در صدد تضعیف آن به عنوان مهمترین مانع در مقابل خودكامگیهای خویش بود. و ایجاد بدعت در دین نیز میتوانست با تضعیف نهاد مذهبی از نفوذ و اقتدار آن بكاهد؛ از این روست كه فتحعلی شاه، علاقه و ارادت زیادی به شیخ احمد احسایی، موسس فرقه شیخیه نشان میدهد(الگار،1359ش:98).
«محمد شاه قاجار نیز به علت داشتن عقاید صوفیانه از علمای شیعه كه رهبری فكری و اجتماعی داشتند، فاصله میگیرد. و به این گونه تا سالهای آخر سلطنت ناصرالدین شاه به موازات افزایش فاصله میان ملت و دولت، به شدت از نقش و جایگاه علمای شیعه در حكومت كاسته شد. در چنین شرایطی باب با استفاده از كسوت روحانیت و اعتبار نیابت امام زمان و وضعیت اسفبار مردم و هدایت و حمایت عناصر بیگانه توانست عدهای را به خود جلب نموده و شورشهایی را در مقابل دولت رهبری كند»(طباطبایی،1379ش:62).
«پس از باب نیز فرقههای مختلف بهائیت با هدایت دقیق و حمایت آشكار و پنهان استعمار رشد نموده و در مقابل هر دو اقتدار اصلی موجود در جامعه یعنی دولت و علمای شیعه میایستد. گرچه این امر موجب طرد بهائیت و پیروان آن از ایران میشود و بهائیت در خارج از ایران رشد مییابد»(زاهد زاهدانی،1384ش:70).به موازات آن، رشد بهائیت در دوران سلطنت احمدشاه قاجار و رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوی كه بهائیان از نفوذ و حمایت فراوان در دستگاه دولتی برخوردار و توسط استعمارگران حمایت میشدند، شدت مییابد.
ب. عوامل خارجی
دوره معاصر ایران محافلی چون انجمنهای سری، لژهای فراماسونری و فرقههایی چون بابیت و بهائیت، نمونههای بارزی است كه با دخالت مستقیم استعمار تولد و گسترش یافتهاند. نفوذ در اركان قدرت از طریق نخبگان وابسته، سنت زدایی و عرفی سازی مناسبات و پیوندهای اجتماعی و فرهنگی، خنثی كردن عوامل و عناصر پایداری در برابر فرهنگ بیگانه، به دست دادن تعریفهایی تازه از دین داری و دین مداری، جانشین سازی برای نهادهای مذهبی و در نهایت سیطره اقتصادی و فرهنگی بر ایران از هدفهای عمده استعمار در شكل دادن به این گروهها بود.
در قرن نوزدهم میلادی استعمار انگلیس، روسیه و فرانسه با جهان اسلام درگیر و در مقابل خود با نوعی مقاومت در بین مردم مواجهاند. در ریشه یابی و موجبات این مقاومت، آنها با مطالعاتی كه در چند قرن اخیر در مورد متون دینی و اقتدار مذهبی و تاثیرگذاری آن بر جریانهای مقاومت مردمی و ایستادگی در مقابل استعمار-نظیر فتوای جهاد توسط علما در جنگ ایران و روس، نهضت تنگستان بر علیه انگلیس، لغو قرار داد رویتر، جنبش تنباكو و...- داشتند به این نتیجه رسیدند كه باورها و اعتقادات دینی اسلامی بین مسلمین موجب چنین مقاومتهائی در برابر نفوذ و تجاوز استعمارگران شده است. و حال آنكه این موضوع در نقاط غیرمسلمان نشین مثل بخش مهمی از آفریقا و آمریكای لاتین وجود ندارد. بر این اساس استعمارگران برای برداشتن این مانع ؛ اسلام و باورهای حیاتبخش آن، به طور ریشهای و بنیادین، اقدامات گوناگونی را در دستور كار خویش قرار میدهد؛ كه یكی از مهمترین و خطرناكترین آنها ایجاد مسلكها و مذاهب ساختگی و التقاطی با استفاده از فرهنگ و آموزههای اسلامی است(نجفی،1357ش:96). آنها با مطالعاتی كه در مذهب شیعه داشتند، مسأله «مهدویت و موعود آخرالزمان» را بستری مناسب برای در هم شكستن سد استوار مذهب جعفری و تعقیب منافع شوم خویش دانسته و به همین جهت مسأله بابیت و به دنبال آن بهائیت را مطرح میكنند.
امام خمینی(ره) در این باره میفرماید:«اسلام ومذهب مقدس جعفری سدّی است در مقابل اجانب و عمال دست نشانده آنها، چه راستی و چه چپی و روحانیت كه حافظ آن است سدی است كه با وجود آن اجانب نمیتوانند به نحوی كه دلخواه آنهاست با كشورهای اسلامی و خصوص با كشور ایران رفتار كنند، لهذا قرنهاست كه با نیرنگهای مختلف برای شكستن این سد نقشه میكشند، گاهی از راه مسلط كردن عمال خبیث خود بر كشورهای اسلامی و گاهی از راه ایجاد مذاهب باطله و ترویج بابیت و بهائیت و وهابیت»(امام خمینی، 1387 ش :3 /203).
بر اساس اسناد معتبر تاریخی و شواهد متعدد روشن ترین ردپایی كه از بیگانگان در امر پیدایش بهائیت به چشم میخورد، فعالیتهای پرنس «كینیاز دالگوركی» مأمور اطلاعاتی و وزیرمختار دولت روسیه تزاری است كه به عنوان جاسوسی مرموز و با تظاهر به اسلام و پوشیدن لباس روحانی، در صدد شناسایی افرادِ دنیا پرست، جاه طلب، شهوتران و مستعد، در مجالس درس سیدكاظم رشتی شركت و با سیدعلی محمد شیرازی (باب) آشنا میشود.
دالگوركی در كتاب خاطرات ایام سفارت خود در ایران، اعتراف میكند كه سیدعلی محمدباب معتاد به چرس و بنگ بود و من هم باتشویق وی به مصرف هرچه بیشتر این مواد سعی در تخریب مشاعر او داشتم و در این راه هم توفیق یافتم. تا جایی كه ادعای تصرف در ماه و ستارگان را داشت و بعدها هم مدعی مهدویت شد. پس از آن كه باب دستگیر و در شیراز محاكمه و زندانی میشود، حاكم اصفهان «منوچهر خان گرجی معتمدالدوله»در اثر گرایشات استعماری و سفارش دالگوركی، عوامل خود در شیراز را به آزاد كردن باب از زندان و فرستادن او به اصفهان فرمان میدهد(دالگورکی،بی تا:113).
«افزون بر باب، میرزا حسینعلی نوری موسس فرقه بهائیت نیز ارتباط صمیمی با دالگوركی داشته و مورد حمایت جدی او بوده است. چنانكه طبق برخی شواهد و مستندات تاریخی در جریان شورشهای بابیان در خلال سوء قصد علیه جان ناصرالدین، شاه دالگوركی برای نجات جان میرزا بهاء وساطت نمود و فرستاده خود را با وی همراه كرد تا به سلامت از ایران خارج شود»(افراسیابی،1371ش:87). دالگوركی در این زمینه مینویسد:«میرزا حسینعلی و بعضی دیگر از محارم مرا هم گرفتند.من از آنها حمایت كردم با هزاران زحمت. همه كاركنان سفارت حتی خود من شهادت دادیم كه اینها بابی نیستند، لذا آنها را از مرگ نجات داده به بغداد روانشان كردیم. من به میرزا حسینعلی گفتم كه تو میرزا یحیی را در پس پرده بگذار و او را «من یظهره الله»بخوان و نگذار با كسی طرف مكالمه شود، و مبلغ زیادی پول به آنها دادم كه شاید بتوانم كاری صورت بدهم... چه باید كرد كاری را كه با آن همه زحمت به جریان انداخته بودم نمیتوانستم دست بردارم....»(مرعشی،1358ش:59).
طبق نوشته منابع معتبر بهائی سفیر روسیه هنگام تحویل بهاء به مأموران ایران، در پیغام به صدراعظم، از بهاء به عنوان «امانت دولت روس» یاد كرده و شدیداً خواستار حفظ و حراست از جان وی میشود و اخطار میكند در صورت رسیدن هرگونه آسیبی به بهاء، شخص او مسئول سفارت خواهد بود!. سخنانی كه برخی از محققین، از آن، بوی تحتالحمایگی بهاء توسط سفارت روس و بهرهگیری سفیر از مقررات كاپیتولاسیون (مفاد قرارداد تركمانچای) برای دفاع از وی، فهمیدهاند. علاوه بر اعترافات صریح دالگوركی، میرزا حسینعلی نوری بهاء الله نیز وابستگی به روسیه را پنهان نمیكرد؛او به پاس این خدمات لوح ویژهای به زبان عربی درباره امپراتور روسیه نیكلاویج الكساندر دوم صادر میكند كه متن فارسی آن به این شرح است:«یكی از سفیران تو مرا هنگامی كه در زندان تهران زیر غل و زنجیر بودم یاری و همراهی كرد و به این خاطر خداوند برای تو مقامی معین فرمود كه جز خودش هیچكس رفعت آن را نمیداند»(زاهدانی،1384ش:44).
علاوه بر روسیه، مأموران دولت انگلستان نیز مدتها پیش از آن كه سیدعلی محمد شیرازی (باب) ادعای خویش رامطرح سازد او را زیر نظر داشتند و همواره گزارش فعالیتهای وی و پیروانش را به لندن میفرستادند. برابر سند موجود در بایگانی وزارت امورخارجه انگلیس، به تاریخ 21 ژوین 1850 كه یك مأمور ناشناس انگلیسی ازتهران به لندن ارسال داشته چنین آمده است:«جناب لرد پالمرستون برحسب تعلیمات جناب لرد، اینجانب افتخار دارد شرحی درباره مسلك جدید باب را ارسال دارم.... در یك جمله، این درشمار ساده ترین مذاهب است كه اصول آن درماتریالیسم،كمونیسم ولاقیدی نسبت به خیر و شركلیه اعمال بشر خلاصه میشود.
همچنین ادوارد براون انگلیسی كه از طرف انگلستان مأمور زمینه سازی برای رشد و گسترش فرقههای استعماری بابیگری و بهائی گری در ایران بود در كتاب «یك سال در میان فارسها» شرح میدهد كه مدتهای طولانی در شهرهای ایران با عبا، ردا و سجاده مسافرت میكرده و بیشتر با مردم عوام معاشرت داشته ومحور بحث او بابیگری بوده و از این طریق مذهب بابیه! را ترویج میكرده است(هاشمی رفسنجانی،1346ش:75).
«از سوی دیگر نیاز این كشور( انگلیس) به جاسوسانی در خاك عثمانی كه بتوانند با نقشههای بریتانیا در آن دیار هماهنگی داشته و به خوبی نقش خود را ایفا نمایند سبب شد تا بابیان و بهائیت را به بازی گرفته و آنان را به خدمت سیاست دولت انگلستان درآورد»(افراسیابی،1371ش:30).
پس از سقوط و اضمحلال روسیه تزاری،بهائیت به طور كامل در قبضه قدرت و بهره برداری انگلیس در میآید. با انتقال قدرت به حسینعلی بهاء و تبعید وی به عكّا در فلسطین كه تحتالحمایه انگلستان بود، انگلیس حامی جدید مسلك تازه تأسیس بهائیت گردید و حسینعلی با برخورداری از حمایتهای این دولت توانست بابیان را از نو سازماندهی كرده آن را به شبكه جاسوسی كه وظیفهاش ایجاد اختلاف در بین مسلمانان، جمعآوری اطلاعات برای كشورهای استعماری و تأمین منافع آنان بود تبدیل سازد.
«این پیوند در دوران ریاست عباس افندی (عبدالبهاء) بر فرقه بهائی گسترش مییابد. او در سال 1911 میلادی به اروپا مسافرت كرد و به جای روسیه با انگلستان و سپس آمریكا رابطه ویژهای برقرار نمود. در نوامبر 1917، وزیر خارجه انگلیس اعلامیه خود مبنی بر تشكیل وطن ملی یهود را در فلسطین صادر و به فرمانده ارتش انگلیس در فلسطین دستور میدهد با تمام قوا از بهاءالله حمایت و محافظت كند. عبدالبهاء نیز در جریان جنگ جهانی اول با در اختیار گذاشتن شناسائیهای لازم و امكانات مناطق مختلف سرزمین فلسطین، خدمات زیادی برای انگلستان انجام میدهد. و در مقابل پس از پایان جنگ به پاس این خدمات طی مراسمی لقب «سِر»و نشان«نایت هود» كه بزرگترین نشان خدمتگزاری به انگلیس است، به وی اعطا گردید»(گلپایگانی، 1377ش:39).
پس از مرگ عباس افندی نیز حمایت دولتمردان انگلیس به صورت علنی از این تشكیلات استعماری و رهبران آن ادامه مییابد و به این گونه بهائیگری به عنوان ستون پنجم و یكی از ابزار سیاست استعماری انگلیس مبدل گردیده و به فعالیت میپردازد.
سومین دولت استعماری كه بهائیت در طول تاریخ پیوندی عمیق و استوار با آن داشته و هنوز هم بیشترین پیوند را با آن دارد ایالات متحده آمریكا است. از نظر بهائیان مهد نظم اداری امرالله و در واقع مركز سازماندهی تشكیلات بهائیت در آمریكا قرار دارد. در سفری كه عبدالبهاء در اواخر عمر خود به آمریكا داشت طی نطقهای متعددی در میان جمعی از سوداگران آمریكایی ـ عمدتاً ماسونی ـ «نورِ انسانیت را در نهایت جلوه و ظهور در روی آنان مشاهده میكند» و میگوید: «قطعه آمریكا نزد حق میدان اشراق انوار است... »(افندی،1367 ش 1/ 33).
در زمان شوقی ربانی ـ جانشین عبدالبهاء ـ پای آمریكاییها به عنوان استعمارگر جدید و تازه نفس بیش از پیش به عرصه حمایت از بهائیان باز شد. بهره برداری از او با حضور روحیه ماكسول ـ همسر شوقی ربانی ـ و یك كشیش آمریكایی كه ظاهراً بهائی شده بود، دستیابی به این هدف را تسهیل میكرد. و «چارلز میسن ریمی» فرزند یكی از روحانیون كلیسای اسقفی و متولد آمریكا، از سوی شوقی ربانی به عنوان رئیس بیت العدل اعظم انتخاب میشود.
بر اساس شواهد متعدد تاریخی میتوان از آمریكا به عنوان مهم ترین عامل حفظ و گسترش بهائیت نام برد چنانكه در دوران نفوذ و سیطره خویش در ایران (در نیمه دوم سلطنت محمدرضا) برای پیشبرد اهداف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... خود، میدان را برای تكاپو و جولان بهائیان میگشاید به گونهای كه حدود 14 سال بسیاری از مقامات حكومت پهلوی از رئیس دولت (هویدا) گرفته تا جمع بسیاری از وزرا و مدیران بلند پایه كشوری و لشكری، دولتی و درباری، جزء افراد وابسته به این فرقه بودند.تعمق در اسناد تاریخی و اعترافات عناصر بهائی در دستگاه حاكمه پهلوی، به خوبی نشان میدهد كه آمریكا از دوران حكومت پهلوی دوم به همان میزان كه در سیستم و تشكیلات دولت شاه رخنه كرد و مهرههای دست آموز خود را كه ثمره كودتای 28 مرداد محسوب میشدند به پستهای عالی رساند، عناصر بهائی را نیز برای تسلط و احاطه بیشتر بر رویدادهای درون رژیم پهلوی به خدمت گرفت و با رابطه و تعامل متقابلی كه با بهائیت ایجاد نمود، سیطره جهنمی خویش را بر سرتاسر سرزمین ایران گسترش داد(حسین فردوست،1370ش:52).
«بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریكا هم چنان حمایتهای آشكار و پنهانی خویش از بهائیت را گسترش میدهد و با كشورهایی نظیر فرانسه، با صدور قطعنامه و محكومیتهای متعدد، كشورمان را تحت فشار قرار داده و خواستار به رسمیت شناختن این فرقه به عنوان دین الهی از سوی جمهوری اسلامی ایران است»(زاهدزاهدانی،1384ش:50).
بنابر نظرات تمام مراجع معظم تقلید فرقه ضاله بهائیت کافر و محکوم به نجاست بوده وازدواج با آنها حرام است و معامله و دادو ستد با آنها باطل و کان لم یکن تلقی می شود و هرگونه ارتباط با این فرقه از دیدگاه علما جایز نمی باشد.
نتیجه
براین اساس که فرقه ضاله بهائیت موجب اضلال و از بین بردن اسلام می شود باید با بالا بردن سطح آگاهی و اطلاعات خود دیگران را از خطرات پیرامون خود متوجه سازیم و در صدد برآئیم تا راه نفوذ آنها را سد کرده و فرصت سو استفاده به آنها ندهیم.و با مطالعه کتابهایی پیرامون افکار و عقاید این فرق و نقد افکارشان مانع پیشروی و نفوذ آنها شده و چهره پلیدشان را آشکار کنیم با استمداد از خداوند متعال