در این میان چند مساله باعث شد خود علی محمد باب هم ادعایش را باور کند : مساله اول حمایت افرادی بود که از سر استیصال و ناآگاهی او را منجی خود پنداشتند و دیگری شیطنت ها و هدایت جریان هایی که اشاعه این باور را در راستای منافع خود می دانستند. همان طور که در خاطرات پرنس دالگورکی، روند اغوا و فرایند کنترل ذهنی باب مشهود است.
باب قرن ۲۱، محمد علی طاهری نیز در ابتدا شاید در مخیله اش هم نمی گنجید که شاید روزی سر انجام ادعایش به اینجا بکشد. او هم مانند باب بدون داشتن تخصص و صلاحیت لازم، مدعی ابداع عرفانی ایرانی اسلامی بود.
روشن است فردی که به اعتراف خودش حتی یک بار هم قرآن نخوانده است، مسلما در این وادی دچار کج روی و انحراف خود و مریدانش می شود. انحرافاتی چون شریعت ستیزی، اعتقاد به تناسخ ،نفی ملائکه، مدح شیطان، رد شفاعت و زیارت و …. و بدعت های او درزمینه اتصال به شبکه شعور کیهانی افراد ساده لوح و ناآگاه را به او جذب کرد. افرادی که به دلیل ضعف اعتقادی دنبال نوعی از معنویت بی دردسر و سهل الوصول هستند.
البته مانند باب در اطراف طاهری هم افراد با غرایز متفاوتی یافت می شوند. یک دسته افرادی بودند که درمان دردهای خود را نه در دستان طبیب، بلکه در اتصالات او می دیدند و به بیراهه رفتند و در این راه صدمات جسمی و روحی شدیدی دیدند و به مطلوب خود نرسیدند. عده ای هم بازار کاسبی را داغ دیدند و فرصت را غنیمت شمرده و تنها با چند ترم مختصر، خود را مسترها و اساتیدی دیدند که از قبل این دم و دستگاه به نوایی می رسند. عده ای هم به دنبال بهانه پناهندگی هستند و با شرکت در چند تجمع اعتراضی و نافرمانی مدنی افتخار وطن فروشی نصیب شان می شود. افرادی هم سودای جانشینی او را در سر می پرورانند و به دنبال هدایت طرفداران ناآگاه طاهری به انجام اقدامات ضد امنیتی و اغتشاش و قانون شکنی هستند. شاید اگر طرفداران باب در زمان خودش اقدام به جنگ و کشتار و خونریزی و اغتشاش نمی کردند باب سر انجامی دیگر داشت. هیچ عالم شیعی در آن زمان به خاطر اعتقادات منحرف باب حکم بر اعدام نداد و او را نهایتا فردی مجنون شناختند که از سر سبک مغزی چنین گزافه گویی می کند.
این مساله در مورد طرفداران طاهری هم صدق می کند. صرف نظر از اینکه طرفداران او چه مطامع و مقاصدی را دنبال می کنند، مساله قابل تامل این است که در این میان سر نوشت طاهری بی اهمیت ترین موضوع برای طرفدارانش است. اگر این طرفداران ناآگاه و جاهل برای او ارزشی قائل بودند، او را قربانی خواهش های نفسانی خود نمی کردند و با اقدامات نسنجیده و خلاف خود او را به سمت چوبه دار سوق نمی دادند.
به نظر می رسد یک محمد علی طاهری مرده برایشان از استاد زنده شان بیشتر می ارزد.