بهائیت پس از مرگ بهاءالله از نگاه محمد جواد قزوینی ( بخش دوم )

پنج شنبه, 21 آذر 1398 08:07 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بهائیت در ایران : محمدجواد قزوینی یکی از افراد حلقه داخلی و نزدیکان بهاءالله بود ، و از سوی او به لقب اسم الله الجُد یا اسم الجُد مفتخر گردید . او که اصالتاً اهل قزوین بود، در ایام تبعید بهاءالله به بغداد ، ادرنه ، و عکّا او را همراهی کرد و یکی از کاتبان و نویسندگان او بود. پس از مرگ بهاءالله، در دعوای خانوادگی و     فرقه ای ، او به نفع محمدعلی بهائی و برعلیه عبدالبها موضع گیری کرد و یکی از مهمترین کتابهای مکتب بهائیان وحدتگرا را نوشت ، کتابی درباره بهائیت بنام تاریخ مختصر بهاءالله .

مطالب این فصل برگرفته از بخشهایی از روایت تاریخی جناب قزوینی است که توسط ادوارد براون از عربی به انگلیسی ترجمه شده ، و در بخش اول از اثر وی ، مطالبی برای مطالعه آیین بابی ، تحت عنوان " خلاصه ای از تاریخ بابی و بهائی تا تاریخ 1898 " آمده است . غالب تیترهای فرعی در آنجا هم وجود دارد . عین همین مطالب در ترجمه انگلیسی مستقل ان کتاب ، ولی با ترجمه انگلیسی متفاوتی با نام    A Brief history of Bahaullah امده است.

ادامه از بخش نخست :

0000

عبدالبها مشوّق دشمنی و تفرقه و انشقاق

سومین تفاوت این است که حضرت بهاءالله ، در بسیاری از آثار خود ، و از آن جمله در وصیتنامه خویش، این جمعیت را به همدلی و وحدت ، و خاموش کردن آتش تفرقه و گروه گرایی ، و سلوک با پیروان همه ادیان، با نیکی و محبّت ، دستور میدهد و در عبارت فارسی خود چنین می گوید :

با طلوع شمس حقیقت ، از افق سمای سجن ( یعنی عکّا ) دیگر جمال الهی خشنونت و اختلاف را خوش ندارد . در الواح نظری بیافکنید ، آنجا که می گوید : عاشروا مع الادیان کلّها ، بالروح و الریحان . " حکمت این دستور ، خاموش کردن آتش کینه از قلوب عقاید ، و کاستن آن بوسیله کوثر گفتار مشاور الهی و موعظه روحانی است . در همین امسال ، 1306 هجری (  9-1888 م ) لوحی به قلم این مظلوم صادر گشت که از قلم اعلی چنین گذشت : " با عباد الرحمان نیکو صحبت کنید و سخن زشت مگویید ، که نفوس آنان به زحمت می افتد." همچنین گفتار زشت در این شریعت ممنوع گردیده ، زیرا زبان برای گفتار حقیقت است ، حیف است که آنرا برای غیبت و گفتن عبارات اندوه ساز و غم افزا برای عباد آلوه کنید ."

او همچنین در کتاب عهدی می نویسد : " مقصود این مظلوم از حمل شداید و بلایا و انزال بلایا و آیات، و اظهار بیّنات اضماد نار ضغینه و بغضا بوده ( است ) ، که شاید آفاق افئده اهل عالم به نور اتفاق منور گردد و به آسایش واقعی فائز " . سپس در همانجا می افزاید : " ای اهل عالم ، . . . لسان از برای ذکر خیر است او را به گفتار زشت میالائید . "

ولی عباس افندی این هدیه بزرگ و هدف نورانی و ارجمند را نادیده گرفته است ؛ زیرا او بخاطر اهداف شخصی و اغراض خصوصی ، اساس نفرت و انشقاق و تفرقه را در میان اهل بهاء گذاشته ، با آنچنان زیرکی و شدّتی ، که موجب جدایی و تفرقه بین برادر و خواهر، پدر و فرزندان ، زن و شوهر،و دوست و رفیق گردیده ، و هر کس با دیدگاهها و نظرات او موافق نباشد ، و نسبت به برادر او ، محمدعلی افندی ، غصن اکبر، و فامیل مقدس ( بهاءالله ) ناسزاگویی نکند ، از ناقضین عهد و میثاق و متزلزلین شمرده خواهد شد ! از این هم فراتر رفته ، او را مشرک و کافر شمرده ، از معاشرت با او خودداری کرده و گفتار با او و هر نوع معامله با او را حرام می شمارد . از اهل بصیرت و معرفت پوشیده نماند که عوامل تفرقه و تشتت متعدد و فراوان است ، ولی اینجانب ، به جهت رعایت اختصار ، از ذکر همه آنها خودداری کردم .

اصل مطلب این است که تفرقه و انشقاق ، بنابر شرحی که گذشت اتفاق افتاد ، و این جامعه به دو جامعه تقسیم شد . در یک طرف ، پیروان عباس افندی هستند که اکثریت را تشکیل میدهند . بیشتر این افراد معتقد به مصون از خطا بودن وی می باشند ، و اینکه او " آینه فعال ما یشاء " است . 9  و شاهد این مطلب هم مقالات و نوشته هایی است که تکثیر کرده اند و معرف حضور همگان است . آنها صفاتی را برای او قائل میشوند که مخصوص مظاهر الهیه است و خود را " ثابتین " میخوانند .

در سوی دیگر ، اقلیتی هستند که عباس افندی و گفتار و ادعا و عقاید او را متفاوت و در تقابل با احکام و فرامین حضرت بهاءالله می یابند ، زیرا او محمدعلی افندی را عابد و خاضع در برابر پروردگار ، و مطیع و پایبند احکام بهاءالله میدانست ؛ و او را همچون انگشت اشاره ای بسوی خود میدانست ، و این اقلیت ، این ایده را پذیرفته و با او متحد گشته اند ، و از اینرو وحدتگرایان ( اهل توحید ) نامیده شده اند .

طرفداران محمد علی خواستار برگزاری یک کنفرانس هستند

هنگامی که بروز شکاف و انشقاق قطعی شد ، محمدعلی ، و طرفدارانش ، بر اساس حکم و دستور بهاءالله در کتاب اقدس، "اگر مورد اختلافی پیش آمد ، مادام که خورشید از افق سما می تابد ( یعنی تا زمانی که بهاءالله زنده است ) آنرا به خدا ارجاع بده . و هنگامی که خورشید افول کرد ، به نوشته های او رجوع کنید ؛ و این برای جهان ها کافی است ." و در جای دیگری می گوید : " ای مردم متفرّق ، به وحدت بگرایید ، و با نور وحدت منوّر گردید : به رسم الهی ، در مکانی ملاقات کنید و هر آنچه را که اسباب تفاوت و تفرقه است کناربگذارید."( براساس این رویکرد ) آنها مرتباً با عباس افندی تماس گرفتند و از او درخواست کردند تا به رسم الهی مجلس و کنفرانسی را مقرر نماید و نمایندگانی از دو طرف انتخاب شوند تا درباره موضوعات اختلافی ، با حداکثر حسن نیت ، به رایزنی بپردازند و اسباب و علل ایجاد اختلافات را بررسی کنند ، و مساعی خویش را برای حل و فصل و رفع آنها به کار ببندند . و کلام و اندیشه طرفین را در ترازوی نصوص مبارکه الهی بسنجند و بر اساس معیار کلام بهاءالله به تشخیص کلام حق از باطل بپردازند .

آنها با نهایت خلوص و صداقت ، استدعای پذیرش و قبول این پیشنهاد را داشتند ، و درخواست خویش را چندین بار مطرح کردند ، ولی هیچ پاسخی از جانب او ( عباس افندی ) نگرفتند ، و او به هیچ طریق راضی به این کار نشد ؛ زیرا گمان می کرد که استناد و پیروی از عبارات توضیحی کتاب اقدس بر خلاف نظرات شخصی و منافع خصوصی او بوده ، و میدانست که حقیقت با استناد به آنها روشن خواهد شد ، همگان به پوچی و بیهودگی افکار و نظرات او ، که در آن زمان درمحافل روحانی عباس افندی و پیروانش رواج داشت و در کتابهای آنها درج شده بود ، پی میبردند .

به این ترتیب، نفرت و بیزاری بین دو طرف افزایش یافت و شرایط به گونه ای حاد شد که انسان مایل به توضیح و توصیف آن نیست . آنها سخنان و کلماتی نسبت به محمدعلی افندی و خانواده بهاءالله ( که ادعاهای عباس افندی را رد کرده بودند ) بیان می کردند و اتهاماتی علیه آنها به کار می بستند که انسانهای عاقل از شنیدن آنها دچارشگفتی و ترس میشدند ، زیرا هیچ احترامی برای گفتار و کلمات رهبر بزرگ خود بهاءالله ، قائل نبودند ، آنجا که او احترام به اغصان ، همسران و خانواده ، خود را حتی بعنوان وصیت خویش مورد تاکید و سفارش قرار داده بود : " رعایت احترام اغصان ( پسران ) برای تکریم این دور و ارتقای کلمه الله ، بر همگان فرض است . "

عباس افندی عاشق کسانی است که درباره جایگاه او مبالغه گویی کنند

تفاوت چهارم این بود که هر چه بیشتر طرفداران عبدالبها در ستایش او مبالغه می کردند و او را با اسماء و صفاتی خدایگانی تعظیم و تکریم می کردند ، او نیز به آنها پاداشها و هدایای بالاتری میداد و رفتار مهربانانه تری با آنها نشان میداد. لذا آنها به اغراق می افزودند و ستایش او را به حد شرک آمیزی رساندند10  و در خصوص او محدوده ها و خطوط قرمز را نادیده گرفتند . آنها همچنین بخشهای سوره الامر را گزینش و با آن لوح جدیدی و جداگانه ای تهیه کردند و آنرا به عبدالبها منتسب کردند ، و براین اساس، جایگاه قدسی و الهی مناسبی برای او تدارک دیدند .11  خود عباس افندی نیز تغییراتی در یکی از نامه های نوشته شده توسط میرزا آقاجان خادم الله خطاب به محمد مصطفی بغدادی در بیروت ، بوجود آورد منظور اینکه جرح و تعدیلهایی در ان انجام داد و ادعا کرد که این لوحی است که خداوند به او الهام کرده است .12   همچنین مدعی شد " لوح مقدسی " که اختصاصاً به افتخار برادرش محمدعلی افندی از سوی بهاءالله صادر گردیده بود 13  او را نیز در بر میگیرد .

همچنین خادم ( منظور میرزا آقاجان کاشانی ، معروف به جناب خادم الله ) در دوران اقامت حضرت بهاءالله در اَدرنه لوحی ( قطعه ای ) نوشت و در آن به شرح شرارت ( منظور مخالفت یا آزار و اذیت ) آن روزهای مظهرالله پرداخت . عبدالبها این قطعه را " لوح شرارت " نامگذاری کرد و مدعی شد که آن لوح از قلم اعلی صادر شده و دستور داد که در محافل بهائی خوانده شود ، و هدفش آن بود که در قلوب بهائیان ایجاد شک و تردید نماید و به گونه ای وانمود کند که دوران زعامت و رهبری او از اهمیت ویژه ای  برخوردار است . دیگر آنکه سرور ما(بهاءالله) قبل از اعلان امر خود ، به ما در مورد بروز      " ایام اندوه و تالم "هشدار داد ، که اشاره به روزهای اعلان مظهریت وی بود. ولی پس از اعلان مظهریت خویش ، در یکی از الواح خویش ، به ما اطلاع داد که آن ایام سپری شده و به پایان رسیده است . ولی عباس افندی ، در پاسخ به سوالی درباره " ایام اندوه و تالم " اعلام کرد که منظور از آن ایام ، سال صعود (منظور مرگ) بهاءالله است ؛ تا به این وسیله بر اهمیت دوران زعامت و رهبری خود تاکید نماید !

و علیرغم همه مطالبی که فوقاً بیان کردیم ، او ادعا کرد که برادرش محمدعلی افندی ، در هنگام چاپ و نشر الواح بهاءالله ، در آنها دست برده است ، منظور چاپ سوره هیکل ( کتاب هیکل) است که در دوره حیات خود بهاءالله حروف چینی شده، و نسخه های متعددی به دستخط زین المقربین که در بین اعضای جامعه بهائی بخوبی شناخته شده است ، وجود دارد و ایشان خود نسخه چاپی را با نسخه دستنویس مقابله کرده است ولی عباس افندی ادعا کرده هر یک از نصوص و متون مقدسه که توسط خودش تایید نشود، فاقد اعتبار است و قابل اتکا نمی باشد؛ و هدف و غرضش آن بود که طرفدارانش از مراجعه به آن الواح و نصوص آسمانی ممنوع شوند ، تا مبادا آنان از مخالفت عبدالبها نسبت به کلمات ، احکام ، بیانات و نوشته ها و نصوص مقدسه آشنا شوند .

عبدالبها برادران خود را از دریافت مستمری محروم میکند

در چهارمین سال پس از فوت حضرت محبوب ( حدود 1896 ) طرفداران عبدالبها ، به درخواست او ، در محل سکونت و در حضور او ، جلسه ای تشکیل و به شور و مشورت پرداختند و به این نتیجه رسیدند که پرداختی به بیت مقدس ( عائله بهاءالله ) بابت مایحتاج زندگی آنها ، به هیچ وجه درست نیست ؛ لذا ، عبدالبها پرداخت آنرا کاملاً قطع و متوقف کرد ، و به این ترتیب ، آنها را مجبور ساخت برای گذراندن زندگی خود از دیگران قرض کنند ، زیرا از امکانات مالی خود محروم گردیدند . اقدام عبدالبها غلط و نادرست بود ، زیرا مبالغ و وجوهی که از کشورهای مختلف به او میرسید ، دارایی شخصی و خصوصی او نبود، بلکه به همه عائله و بیت بهاءالله تعلق داشت ؛ و این مطلبی است که بر اهل بصیرت پوشیده نیست . ولی او این پول را از آنها دریغ کرد ، و آنرا ، برای اعمال نفوذ ، به هرکس از مقامات و کارگزاران دولتی پرداخت ، تا به اهداف شخصی خود برسد ، و روشن است که این کارها بر اساس حقیقت و عدالت و انصاف نبود . 14

000

ادامه دارد

خواندن 525 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی