بهائیت در ایران : فرقه ضاله و ساختگی بهائیت که خود را دین جدیدی میداند، عملاً مساوی با اباحیگری و در یک کلام، بیدینی است. نفوذ این مسلک و عناصر وابسته به آن در دوره پهلوی به خصوص دوران نخست وزیری هویدا پررنگ بود.
یکی از انحرافات اساسی دوران پهلوی به خصوص پهلوی دوم، نفوذ بهائیان و سیطره تفکر مسلک بهائیت در این رژیم فاسد بود. اوج این مسئله در دوره 13 ساله نخست وزیری هویدا میباشد که خودش نیز بهائی بود. قاعدتاً این سیطره میتوانسته تأثیرات فرهنگی به سزایی در جامعه و فرهنگ مردم بگذارد.
فرقه ضاله و ساختگی بهائیت که خود را دین جدیدی میداند، عملاً مساوی با اباحیگری و در یک کلام بیدینی است و به شدت دین مردم را تهدید میکرده و همچنان نیز این خطر جدی میباشد؛ چرا که لااقل بخشی از شبکههای ماهوارهای فارسی زبان که در حاضر فعال هستند، توسط همین بهاییت و سلطنت طلبها حمایت شده و مروج بیدینی هستند.
متأسفانه برخی از این شبکهها مخاطب قابل توجهی در ایران دارند و تبعات آن دامنگیر آن قشر خاص از مردم نیز شده است.
نمونه بارز آن، شبکه ماهوارهای "من و تو" است که چند سال پیش توسط بهاییان راه اندازی شده و با ترویج فساد و بیبند و باری، چالشی برای برخی خانوادهها ایجاد کرده و باعث تزلزل بنیانشان گردیده است.
در ادامه شناسنامهای از بهائیت و ارتباط آن با صهیونیزم ارائه میشود و بعد از آن به نقش بهائیت و افراد سرشناس و با نفوذ آن در حکومت پهلوی میپردازیم.
بهائیت، ادامه بابیگری
فرقه بهائیت، منشعب از فرقه "بابیه" است. بنیانگذار آیین بهائیت، میرزا حسینعلى نورى، معروف به بهاءالله میباشد. او از پیروان و مبلغان باب بود. برادر کوچکترى هم به نام میرزا یحیى(صبح ازل) داشت که وصیتى از باب، مبنى بر جانشینى در دست داشت و از این رو پس از مرگ باب، عدهاى او را جانشین باب دانستند؛ لکن به جهت سن کم، میرزا حسینعلى زمام کارها را به دست گرفت.
از آنجا که باب به ظهور فردى پس از خود با مقام «من یظهره الله» نوید داده بود، افراد زیادى ادعاى چنین مقامى کردند که توسط حسینعلى و همکارى یحیى، کشته شدند و یا از ادعاى خود دست برداشتند. سپس میرزا حسینعلى این مقام را براى خود ادعا کرد و از اینجا نزاع اصلى در میان بابیان آغاز شد. بابىهایى که ادعاى حسینعلى را نپذیرفتند و بر جانشینى یحیى باقى ماندند، ازلى نام گرفتند و پیروان حسینعلى(بهاء الله) بهائى خوانده شدند. او با ارسال نامههایى به اطراف، رسما آیین جدید را اعلام کرد که عده زیادى هم به او ایمان آوردند.
میرزا حسینعلى مقامات زیادى براى خود ادعا کرد که مهمترین آنها مقام الوهیت و ربوبیت بود! او همچنین ادعاى شریعت جدیدى نمود و کتاب اقدس را نوشت.
مهمترین کتاب بهاء الله، "ایقان" بود که در آخرین سالهاى اقامتش در بغداد نوشته است.
پس از مرگ میرزا حسینعلى، پسر بزرگش عباس افندى ملقب به عبد البهاء، جانشین وى شد. از رویدادهاى مهم در زمان او، سفرش به اروپا و آمریکا بود که نقطه عطفى در آیین بهایى محسوب مىشود و او در این سفرها تعالیم باب و بهاء را با آنچه در غرب تحت عنوان مدرنیسم، متداول بود، آشتى داد.
برخى از تأثیرات فرهنگ غربى، در تعالیم عبدالبها آشکار است؛ مثل ترک تقلید، تطابق دین و علم و عقل، وحدت زبان و خط، وحدت اساسى ادیان، ترک تعصبات، تساوى حقوق زن و مرد و... .
پس از عبدالبها، شوقى افندى فرزند ارشد دخترش، بنا به وصیت عبدالبها جانشین وى شد. او بر خلاف نیاى خود از دانشگاه بیروت و آکسفورد تحصیلات رسمى داشت. وى نقش ویژهاى در توسعه تشکیلات ادارى و جهانی آیین بهائیت ایفا نمود.
آیین بابى و بهایى از ابتداى پیدایش در میان مسلمانان به عنوان اعتقادى انحرافى و فرقه ضاله شناخته شده است. ویژگیهاى مهدى موعود در احادیث اسلامى به نحوى تبیین شده که راه هر گونه ادعاى نادرست را مىبندد. ادعاى دین جدید توسط باب و بهاء، مخالف با اعتقاد به خاتمیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است؛ از این رو، علیرغم تبلیغات وسیع، هیچگاه بهائیان در میان مسلمانان جایگاهى نیافتند. ر.ک. به آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی/رضا برنجکار
حمایت بهائیان از تشکیل کشور اسرائیل
از همان زمانی که یهودیان در جنب و جوش یهودى کردن سرزمین فلسطین بودند، میان زعماى بهائیت و صهیونیستها حسن روابط بر قرار شده بود.
در پایان جنگ جهانی اول، تنها پنجاه و پنج هزار یهودى در فلسطین وجود داشت و حکومت استعمارى بنا به توافقى که با صهیونیسم امضاء کرده بود، درهاى کشور را بر روى مهاجرین یهودى باز کرد و این امر فوراً مورد اعتراض اعراب قرار گرفت و در سال 1921م موجب شورشهائى بر علیه یهودىها گردید. بهائیان در این واقعه به پشتیبانى از «انگلستان- صهیونیسم» برخاسته، با هر نوع اعتراضى از جانب مسلمانان عربى مخالفت ورزیدند.
چرچیل که در آن تاریخ وزیر مستعمرات بریتانیا بود، در سوم ژوئن 1922م یادداشتى منتشر کرد و اعلام داشت که دولت انگلیس مصمم است یک کانون ملى یهود در فلسطین تأسیس نماید. یادداشت مزبور، مورد موافقت سازمان یهود و هواخواهانش در فلسطین و مخالفت شدید مسلمانان عرب قرار گرفت.
شوقى افندى در نامهاى رسمى به رئیس کمیسیون مخصوص سازمان ملل متحد، راجع به قضیه فلسطین، نه تنها از حقوق مسلمانان عرب در سرزمین فلسطین هیچ گونه دفاعى ننمود و از آن همه آثار ظلم و تعدى ناشى از استعمار اظهار تأسفى نکرد، بلکه علناً موقعیت و علائق بهائیان و یهودیان را به سرزمین مذکور، ریشهدارتر و مهمتر از توجه مسلمانان به «قدس» و سرزمین فلسطین خواند!
در این نامه، آنچه که شوقى افندى به دستور حامیان انگلیسى و صهیونیستى خود نوشته است، صرفاً حفظ منافع بهائیت و قبور على محمد شیرازى و میرزا حسینعلى و عباس افندى مورد تأکید قرار گرفته است؛ بىآنکه ظاهراً براى بهائیان و رهبرشان تفاوتى داشته باشد که یهودیان حاکم بر این سرزمین شوند، یا مسلمانان. بهائیان/محمد باقر نجفی/نشر مشعر/ ص 660
گسترش نفوذ ، تحت حمایت صهیونیسم
شوقى افندى، به تنهائى قادر به ایجاد چنین مطلبی نبود. حمایت بعضى از صهیونیستهاى آمریکائى و پایههائى که عباس افندى در جلب حمایت یهودیان آمریکا بنیان نهاده بود، تنها زمینه مساعدى براى شوقى افندى محسوب مىشد که لازم بود جهت بهرهگیرى مستمر و مؤثر از حمایت صهیونیسم اسرائیل، از همان حامیان یهودى، آمریکائى خود بهرهگیرد.
از این رو، شوقى، از حافظان منافع بهائیت در آمریکا در خواست نمود که به هر نحوى که ممکن است، کوششى براى جلب موافقت همه جانبه «بن گوریون» نخست وزیر اسرائیل به عمل آورند. این فرصت هنگامى دست داد که نخست وزیر اسرائیل براى تبادل نظر با مقامات آمریکائى عازم آمریکا گردیده بود. همان/ص 673
احداث مرکز جهانى بهائیان، با سرمایه آمریکائىها و حمایت صهیونیسم
همزمان با تحکیم مناسبات بهائیت و صهیونیسم و کوشش براى طرد همه بازماندگان خانوادههایی که حاضر به تبعیت از شوقى افندى نبودند، احداث و باز سازى «مقام اعلى»، مقابر على محمد شیرازى، میرزا حسینعلى، عباس افندى و... مورد توجه بسیار خاص شوقى افندى قرار گرفت.
نظر شوقى در اجراى طرح مذکور، معطوف به ایجاد تأسیساتى بود که در شهر و کشور بتواند به عنوان یکى از بزرگترین معابد مذهبى، پیروان مذاهب موجود در اسرائیل را جلوه آرائى کند و از این طریق بزرگى بهائیت را به اهالى، اروپائىها و آمریکائىهاى ظاهربین که به دیدن اسرائیل سفر مىکنند، نشان دهد. بىشک در این راه، حمایت صهیونیسم و سرمایه هنگفتى مورد نیاز بود.
از مطالعه مکاتبات و تلگرافات متعدد بهائیان بین اسرائیل و ایران به خوبى معلوم مىشود که صهیونیسم از این بیان و استدلال بهائیان متقاعد شده بود که با احداث مرکز بزرگ جهانى، قلوب بهائیان متوجه اسرائیل خواهد شد و همین امر، نتایج سیاسى مهمى مبتنى بر توجه مردم به کشور اسرائیل به بار خواهد آورد!
از این رو چنانچه در مصادر رسمى مذکور معلوم و مشخص است، شوقى افندى کشور اسرائیل را به عنوان «قلب العالم» و سرزمینش را «ارض اقدس» تلقى میکرد! همان/ص 691
محافل جاسوسی بهائیان در کشورهاى اسلامى و آفریقائى
تشدید مخاصمات اعراب و اسرائیل، نیاز صهیونیسم و اسرائیل را به گسترش عوامل «اطلاعاتى» خاصه در کشورهاى عربى- اسلامى، دو چندان ساخت. آنچه را که نمىتوان در رابطه با بهائیت نادیده گرفت، نقش محافل ملى بهائیان در اجراى قسمتى از طرحهاى وزارت اطلاعات اسرائیل براى پوشش هر چه بیشتر عوامل اطلاعاتى در کشورهاى عربى و اسلامى است.
از زمانى که طرح دوستى و روابط متقابل عباس افندى با صهیونیسم پىریزى نگردیده بود، در ایران یهودى-بهائى وجودى نداشته و تحت چنین خصوصیتى افرادى را نمىیابیم؛ ولى پس از انعقاد چنین سرسپردگى و تداوم آن در زمان شوقى افندى، خصوصاً پس از تشکیل دولت اسرائیل در اراضى فلسطین، دیدیم که چگونه در ایران افراد زیادى یهودى، در بهائیت ثبت نام نمودند و هر دوى آنها، صمیمانه تشکیل سازمان و موجد افرادى شدند که جز «یهودى-بهائى» لقبى دیگر بر آنها نمىتوان داد و همین امر چه از جانب یهودیان ایران و چه از جانب بهائیان، مورد گفتوگوى صریح محافل بهائى در ایران قرار مىگرفت.
گسترش شبکه اطلاعاتى اعراب و تسلط و حاکمیت آنان بر اوضاع سیاسى و اقتصادى خود، از یک سو و از سوى دیگر، گسترش روابط متقابل مجامع اسلامى جهان و تشکیل کنفرانسهاى بین المللى اسلامى در سطح نمایندگان سیاسى و علماى اسلامى کشورهاى مسلمان، پرده از روى فعالیتها و نقش محافل ملى بهائیان، در حفظ و ترویج منافع صهیونیسم و اسرائیل برداشت. یکباره کشورهاى عربى متوجه شدند که عوامل بهائى، از جمله مهمترین عوامل اسرائیل و صهیونیسم، به خصوص در کشورهاى اسلامى و آفریقائى است.
پىگیرى جدى و کسب اطلاعات و مدارک سیاسى از چنین سرسپردگى زعماى بهائیت به صاحبان منافع صهیونیسم و اسرائیل، «جامعه اتحادیه کشورهاى عربى» را متقاعد ساخت که موضوع بهائىگرى را در کشورهاى عربى-اسلامى جزء دستور کار «دفتر تحریم اعراب علیه اسرائیل» وابسته به اتحادیه عرب قرار دهد.
دفتر تحریم اعراب علیه اسرائیل، از طرف دولتهاى کشورهاى عربى مسئولیت داشت که یک شناسائى کامل از تمامى شرکتها و مجتمعهاى صنعتى و اقتصادى آمریکائى، اروپائى و... که با اسرائیل منافع مشترک داشته و به اتکاى قدرت اقتصادى مستقیماً به نفع اسرائیل و به زیان اعراب کوشش مىکنند، به عمل آورده و لیست سیاهى از آنها تهیه و به استحضار دولتهاى عرب، جهت تحریم هر نوع معامله و همکارى اقتصادى با آنها، برساند. همان/ص 711
پهلوی و بهائیت
در دوران پهلوی به ویژه در دوره پهلوی دوم، به علت مساعد شدن شرایط حضور بهائیان در صحنههای اجتماعی و به خصوص سیاسی، شاهد حضور گسترده و فعال آنها در مناصب کلیدی هستیم.
آغاز حکومت رضاخان با ابتدای رهبری شوقی افندی، جانشین عباس افندی همراه است. در دوران پهلوی شاهد این هستیم که بهائیت در پناه دولت، خود را حفظ کرده و بر پیروان خود میافزاید. در این دوران، ایران به پناهگاه امنی برای بهائیان تبدیل گشت.
لازم به ذکر است که در دوران پهلوی، سران اصلی بهائیت در خارج از کشور(عمدتاً در اروپا و آمریکا) به سر میبردند و امور بهائیان ایران به دستور شوقی افندی و بعدها بیت العدل اعظم که مرکزیت آن در اسرائیل میباشد از مجاری محافل داخلی کشور اداره میشد.
به نظر میرسد رضاخان نسبت به بهائیان بسیار خوش بین بوده است؛ چنان که یکی از افسران بهایی را به عنوان آجودانِ(افسری که در خدمت اوامر افسر بالاتر از خود باشد) مخصوص فرزند خود انتخاب میکند. به گفته فردوست، این شخص که سرگرد صنیعی نام داشت، بعدها سپهبد شده و به وزارت جنگ و تصدی یکی دیگر از وزارتخانهها منصوب شد. این نمونه، خود حاکی از احترام و اعتماد رضاخان به بهائیان و میزان نفوذ آنان در دستگاههای دولتی میباشد.
جنبش بهائیت در دوران پهلوی یکی از شاخههای بسیار مؤثر و با نفوذ در تشکیلات سیاسی دولت و به تبع آن ساختارهای فرهنگی و اقتصادی کشور بوده و در دوران پهلوی اول سیاست دین زدایی و روحانیت زدایی او، مطابق میل و هدف بهائیان بود.
آنها با همکاری با دولت، به مقابله با نهاد دین پرداختند و تا حد کشف حجاب که از ضروریات دین بود، پیش رفتند.
عناصر بهائی زیادی به خصوص بعد از نهضت پانزده خرداد 42 در بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و هنری کشور حضور داشتند که برخی از آنها عبارت بودند از:
- هُژَبر یزدانی، سرمایهدار معروف
- ثابت پاسال، رئیس رادیو، تلویزیون
- عهدیه، خواننده زن زمان شاه
- فرخ رو پارسا، وزیر آموزش و پرورش کابینه هویدا
- دکتر شاهقلی، وزیر بهداری که پسر سرهنگ شاهقلی، مؤذن بهاییها بود.
- مهندی از بهائیان کاشان که در دفتر مخصوص فرح پهلوی شاغل بود.
- مهدی میثاقیه، سرمایهدار و صاحب استودیو میثاقیه که بخشی از فیلمهای سینمایی قبل از انقلاب که به فیلم فارسی معروف بود، توسط او تهیه میشد.
عناصر مهم بهائیت
1-تیمسار ایادی؛ پدر ایادی از رهبران مذهبی بهائیت بود و این سِمَت به ایادی ارث رسیده بود؛ لذا بدون تردید باید گفت که او از آغاز، توسط سرویس انگلیس نشان شده بود. او واجد یک جاسوس طراز اول بود و از اینرو وی را به دربار معرفی کردند.
فردوست، یار غار شاه، او را به عنوان پزشک ارتش، پزشک علیرضا پهلوی و پزشک خود شاه معرفی میکند. او رئیس کل ارتش بود و دادن درجات پرسنل ارتش، از گروهبان تا سپهبد به امر او صورت میگرفت. وی همچنین، رئیس فروشگاههای زنجیرهای ارتش(اتکا) بود. با توجه به نفوذی که ایادی داشت، فردوست در این رابطه میگوید: نمیدانم در این دوران، آیا ایادی بهایی بر ایران سلطنت میکرد یا محمد رضا پهلوی؟!
2- امیر عباس هویدا؛ پدرش کارمند وزارت خارجه بود. وی نیز در شهریور 1322 به استخدام وزارت خارجه در آمد. عضویت در اداره اطلاعات این وزارتخانه، مسئولیت اداره سوم سیاسی، وابسته سفارت ایران در پاریس، وزیر خارجه و وزیر دارایی در زمان نخست وزیری حسنعلی منصور، از جمله پستهای او بوده است.
از سال 38 به عضویت ساواک در آمد و از سال 43 تا 56 نخست وزیر ایران بود. در مورد بهایی بودن هویدا، بهترین و گویاترین سند، نامهای با امضای اسکندر است که در دی ماه 43 به و سیله پست برای اکثر مقامات دولتی آن زمان ارسال شد که به افشای سوابق او میپردازد.
در این نامه سوابق خدمتگزاری پدر هویدا به بهائیت و برخی از تخلفات خود وی در مناصب قبلی که داشت، آمده و از برخی دوستان بهایی او نام برده شده است.
انتصاب هویدا به صدارت نه تنها اعتراض عامه مردم، بلکه اعتراض خواص رژیم پهلوی را بر انگیخت؛ به طوری که در یکی از گزارشهای ساواک آمده است: سناتور جهانشاه صمصام در پایان جلسه 17/11/43 مجلس سنا، به سناتور مسعودی با حضور یکی از خبرنگاران جراید اظهار داشته: «حیف است به این مملکت و ملت کسی چون هویدا که بهائی است، حکومت کند!»
در دوران نخست وزیری هویدا، دست اندازی بهائیان به مراکز حساس مملکت به شدت افزایش یافت و دارای نفوذ زیادی بودند؛ برای نمونه دستور رسیده بود که عدهای کارمند بهایی از شرکت نفت اخراج شوند؛ ولی با عکسالعمل گسترده سران بهائیت مثل ایادی و شاهقلی، از این کار ممانعت شد.
3-پرویز ثابتی؛ وی معاون ساواک بود و در ضمن شرح زندگی خود اذعان میکند که پدر و مادرش بهایی بودهاند و چون در زمانی که به عضویت ساواک در آمده بود(سال37) استخدام بهائیان ممنوع بود، بهائیت را به پدر و مادرش مستند کرده است.
4-اسدالله صنیعی؛ از چهرههای طراز اول بهائیت بود که به همراه ایادی(رئیس بهداری ارتش) نقش مهمی در تحکیم مواضع این فرقه در نهادهای نظامی رژیم پهلوی داشت.
صنیعی در صحنه سیاسی بسیار پرنفوذ بود. وی در زمان علم، منصور و هویدا در کابینه بود و به وزارت جنگ و وزارت خواربار رسید.
5-هوشنگ نهاوندی؛ از افراد ذی نفوذ در مناصب سیاسی، فرهنگی و علمی کشور بود. وی پس از دوران وزارت، ریاست دانشگاه شیراز و تهران را بر عهده داشت.
به گفته فردوست، محمدرضا پهلوی نهایت اعتماد را به عناصر بهایی داشت و معتقد بود که آنان به دلیل اصل مرامی خود، خطری برای سلطنت ندارند. به عبارتی، این عناصر بهایی کاملاً در اختیار شاه بودند.
محمدرضا پهلوی معتقد بود که بهائیان علیه او قیام نمیکنند؛ بنابراین وجودشان در مناصب دولتی برای او مفید تلقی میشد. آنان هم از این موقعیت برای ثروتمند شدن و در دست گرفتن اقتصاد کشور سود میجستند.
کارهای "هژبر یزدانی" که اغلب با زورگویی و اعمال فشار بر مردم و حتی مقامات دولتی همراه بود، از نمونههای این ثروت اندوزیها بود و به نظر فردوست، کسب ثروتهای فراوان به نام هژبر یزدانی، همه متعلق به جامعه بهائیت میباشد و نام هژبر در حقیقت پوششی برای کسب قدرت اقتصادی توسط این فرقه بوده است. ر.ک. به بهائیت در ایران/دکتر سید سعید زاهد زاهدانی
و الحمدلله رب العالمین