مرحوم نجفی در کتاب خود مینویسد: «تملقگویی شیخ از فتحعلیشاه و شاهزادگان قاجار، یک شیوه همیشگی بوده است»(1)به عنوان نمونه، شیخ در یکی از نامههای خود به فتحعلیشاه، اینگونه نوشته است: «عزُّ المؤمنین و حامِی الملّة و الدّین و طالب الحقّ و الیقین و قرّة العین و جامع کلّ زین و سلطان البرّین و...(2) عزت اهل ایمان و پشتوانۀ ملت و دین، جویندۀ حق و شهود و علم، روشنی چشم و جامع همه زینتها، پادشاه خشکیها و دریاها و...».
و یا در نامۀ خود به محمد علی میرزا، یکی از شاهزادگان قاجار، اینگونه نوشته است: «و هو ذوالشأن الرفیع و العزّ المنیع و الرّأی البدیع و معزّ الدین و ناصر المؤمنین، راغم أنف الباغین...(3) او صاحب مرتبۀ بلند و شریف و عزت استوار و رأی و نظر تازه و نو و عزتدهندۀ دین و یار مؤمنین و خوارکنندۀ ستمکاران است».
حتی شیخ دو رسالۀ سلطانیه و خاقانیۀ خود را در پاسخ به پرسشهای فتحعلیشاه نگاشته است.(4)
آنچه جای بحث دارد این است که آیا این خلاف واقع گوییهای شیخ نسبت به دربار قاجار، که نسبت به مردم ظلم و ستم روا میداشته است، با وارستگی و زهد وی تناسب دارد؟ و آیا فتحعلیشاه و شاهزادگان قاجار، سزاوار چنین خطاباتی هستند؟
پینوشت:
1-محمد باقر نجفی، بهائیان، ص 31، نشر مشعر، قم، 1387.
2- احمد بن زین الدین احسایی، جوامع الکلم، رسالۀ سلطانیه، 2/224.
3- احمد بن زین الدین احسایی، جوامع الکلم، 2/22؛ به نقل از: شیخیه زمینه ساز بابیه، سید محمد حسین فقیه ایمانی، ص 43.
4-علی اکبر باقری، نقد و بررسی آرای کلامی شیخیۀ کرمان، ص 54، مؤسسۀ پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، 1392.