واقعیتی که ساواک گزارش کرد و تشکیلات بهائیت انکار و تکذیب نکرد و دربار پهلوی هم پشت گوش انداخت !!! (بخش اول )

سه شنبه, 07 مرداد 1399 07:08 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بازنشر مرداد 99

ساواک گزارش می دهد که سرویس اطلاعاتی اسرائیل از بهائی‌ها برای جمع آوری اخبار استفاده می‌کند و همین طور اسنادی داریم که اینها وابسته به لژهای فراماسونری هستند و هیچ گاه بهائیان نیامدند این مطالب را انکار کنند.

بهائیت در ایران :  یکی از فعالیت هایی که در سال‌های اخیر از سوی عده‌ای از نویسندگان بهائی صورت گرفته است، تکرار زیاد ادعاهایی درباره مظلوم بودن اعضا و پیروان این تشکیلات و صدمات و ظلم‌هایی که از ناحیه بهائی ستیزی در جمهوری اسلامی به آنها شده است. در سالهای پیش به منظور برای بررسی صحت یا عدم صحت این ادعاها با جناب آقای تبریزی (پژوهشگر تاریخ معاصر) گفتگو ئی صورت گرفته که بدلیل تکرار اینگونه ادعاها از سوی تشکیلات بهائیت باز نشر داده میشود .

*بحث‌هایی که امروزه بهائیان مدعی آن هستند و خود را در شمار اقلیت جامعه ایران می‌شمارند؛ ادعای نادیده گرفتن حقوق جمعی و فردی و ایجاد محدودیت های سیاسی، اداری و آموزشی برای خود هستند تا چه حد با واقعیت های خارجی مطابقت دارد؟

وقتی که در مورد یک جامعه و یک نظام اجتماعی صحبت می‌کنیم، اصل را بر سه چیز می گذاریم: 1- قانون اساسی که حقوق شهروندی را مطرح می کند. 2- جایگاه آنها در متن جامعه. 3 رعایت مسائل امنیتی به معنای حفظ اقتدار ملی، وحدت ملی، منافع ملی، اقتصاد ملی.

فرض کنیم ما در جامعه یک اکثریت مسلمان و اقلیت های مسیحی، یهودی و زرتشتی داریم که در قانون اساسی کشور ما به عنوان اقلیت مذهبی پذیرفته شده اند. پس آن چیزی که تکیه می‌کنیم قانون اساسی است؛ چه مشروطه، چه انقلاب اسلامی.

پس افرادی که جزء اقلیت هستند، مثل سه دینی که نام بردیم باید مقید به اجرای قانون باشند و مسائل اقتدار جامعه مانند وحدت ملی، اقتدار ملی را حفظ کنند و هیچ گونه ارتباطی با دشمنان ملت نداشته باشند و تا کنون هم این گونه بوده. به خصوص اگر اکثریت جامعه که مسلمانند، امنیت ملی، وحدت جامعه و منافع ملی را رعایت نکنند با دشمنان ملت مرتبط باشند، آنها هم به مجازات می‌رسند و در قانون مجازات و حقوق شهروندی تفاوتی نمی کند.

ما این جا مواجهیم با جریاناتی که جزء اقلیت هم نمی‌شوند. مثلاً ما اهل حق و دراویش را داریم، جزء اقلیت هم نمی شوند ولی کسی به آن ها کاری ندارد. تا زمانی که اعتقادات شخصی در چهارچوب چهار دیواری خانه افراد یا در قلوب فکرشان است، هیچ کس با آنها کاری ندارد اما اگر از آن تعدی و خلاف قانون عمل کرد، مجازات می شود.

جریاناتی داریم که در جامعه مانند کمونیست‌ها (حزب توده) افرادی دارند. حزب توده به صرف اینکه کمونیست است در جمهوری اسلامی منحل نشد. در دوره رضاشاه به دلیل داشتن مرام اشتراکیت ممنوع شد ولی حزب کمونیست در جمهوری اسلامی به دلیل مارکسیسم، مائویسم، تروتکسیم... منحل نشد بلکه برای اینکه کمونیست‌ها برای اتحاد جماهیر شوروی جاسوسی می کردند، دستگیر، محاکمه و زندانی و برخی هم اعدام شدند.

در حقیقت حزب توده، امنیت ملی و اقتدار ملی ما را خدشه دار کرده بود که با آن برخورد کردند. سازمان مجاهدین خلق در قانون اساسی ما نبود ولی به عنوان یک گروه آمد. کسی هم با آن کاری نداشت و فعالیت می کردند حتی در دانشگاه ها شعبات زدند. وقتی وارد فاز نظامی شدند با آنها برخورد کردند. سازمان علاوه بر ارتباط با دشمنان مملکت با عراق که در حال جنگ بودیم و آمریکا که علیه ما توطئه می کرد، همکاری می‌کرد. این مثال ها را زدیم برای ورود به بحث بهائیت.

بهائیت که اولاً به عنوان یک فرقه رسمی در جامعه ما نیست و این برطبق افکار عمومی جامعه ما است. هنوز صحبت حق بودن یا ایدئولوژیک آن را نمی کنیم، صحبت واقعیت اجتماعی را می‌کنیم. پس هیچ وقت بهائیت به عنوان یک اقلیت در جامعه ما شناخته نشد. اقلیت باید به افکار اکثریت احترام بگذارد، وقتی که قبول نشده مورد تائید نیست. تا این وضعیت وجود دارد باید احترام بگذارد باید اطاعت کند چون از واقعیت های حقوق شهروندی است. ثانیاً پیدایی و رشد آن ها بر طبق نوشته های خود بهائی ها و اسناد خارجی ها و اسناد ساواک و شواهد و قرائن سی ساله گذشته ما وابسته به استعمار غرب و صهیونیسم بین المللی است. برای نمونه اسنادی داریم که خود بهائی ها ادعا می کنند ما اخبارمان را به غرب می فرستیم و در اختیار انگلیسی ها قرار می دهیم که این با امنیت و اقتدار ملی تعارض دارد.
ساواک گزارش می دهد که سرویس اطلاعاتی اسرائیل از بهائی ها برای جمع آوری اخبار استفاده می کند و همین طور اسنادی داریم که خود این ها وابسته به لژهای فراماسونری و اینگونه هستند و هیچ گاه بهائیان نیامدند و این مطالب را انکار کنند. کلی گفته اند ما یک دینی هستیم آئین صلح و وحدت جهانی هستیم ولی پاسخ به اسناد و حرف های خودشان هم ندادند که ما نمی خواهیم اشاره کنیم که افرادی از بهائیت نظیر عبدالحسین آیتی و صبحی تبری جستند چه مطالبی را عنوان کردند که این مطالب بماند برای بعد.

در دوره جمهوری اسلامی با سه جریان درگیر هستیم؛ اول با انگلستان به دلیل خیانت ها، جنایات دو قرن واپسین، شیطنت ها و سوابق استعماری و توطئه ها. دوم با آمریکا به دلیل جنایات و تعدی و تجاوز و توطئه ها. سوم با اسرائیل به دلیل اینکه یک پایگاه نظامی، سیاسی غرب در منطقه است و این درگیری بالاخص با اسرائیل می باشد. در این 35 سال بهائیت به هر سه اینها متصل بود. اسرائیل هم که با بهائیت متحدند به طوری که شوقی افندی در سال 1330 بعد از تاسیس حکومت صهیونیستی با رئیس جمهور اسرائیل دیدار و وفاداری خود را اعلام می کند. اینها با دشمنان ملت ما متفقند. عادی است که ما نسبت به این ها حساسیت بیشتری داشته باشیم. موضوع آخر این که سی سال در این مملکت جنگ شده، در این مملکت مبارزه شده، درگیری شده، بهائیت چه کار می کرد؟ که این مباحث نیاز به تفضیل دارد. من مسائل را کلی می گویم و در زمان خاص با اسناد صحبت می کنیم.

آخرین موضوع هم اگر قرار باشد که به این موضوع با دید تفسیری نگاه کرد در یک مملکت که اکثریت آن مسلمانند. قانون اساسی مشروطه اصل احترام به اسلام و تشیع را قید کرده است و هر چه برخلاف اسلام و قرآن باشد باید با آن مبارزه کرد. چرا نخست وزیرش بهائی می‌شود؟ ما طبق اسناد، حکومت را بر آمده از سازمان سیا و اینتلجنس سرویس می دانیم که موساد هم با آنها همکاری می کرده است. ماهیت آن حکومت، حکومت خیانت و وابستگی بود. نخست وزیرش وقتی که وابسته به این جریان است، معنی دارد.

در یک حکومت اکثریت مسلمان چگونه اکثریت وزیرانش بهائی می شوند؟ 9 وزیر در یک کابینه بهائی که اینها شک و تردید ما را تشدید می کند و کارنامه اینها در دوران پهلوی، غارت اموال مسلمین، ارتباط با آمریکا، انگلیس و اسرائیل، شکنجه و زندان و درگیری می باشد به طوری که رئیس اداره ی سوم ساواک یک بهائی است. جنایاتی که ساواک دراین دوره کرده به دست بهائی ها انجام داده است. هرگونه دستگیری، شکنجه و ممنوع شدن کتب اسلامی حداقل از سال 50 تا 57 زیر نظر ساواک انجام شده است که این شخص آقای پرویز ثابتی است. چرا همین الان بهائیت اعلام نمی‌کند که ایادی از ما نبوده، راسخ از ما نبوده، هوشنگ نهاوندی از ما نبوده است!!

مسلماً سه جریان صهیونیست، فراماسونری و بهائیت در دوران پهلوی بعنوان ابزار آمریکا، اسرائیل و انگلیس در این مملکت خیانت و جنایت کرد. اسدالله صنیعی رئیس ارتش است. قرار داد کاپیتولاسیون را سه نفر امضا کرده اند که دو نفرشان بهائی هستند، یکی اسدالله صنیعی و دیگری غلام عباس آرام. بهائیت بیاید و بگوید این ها از ما نیستند. چرا سکوت می کند. این ها که همه اسناد عصر پهلوی است!

اتفاقا در دوره پهلوی، مسلمان ستیزی توسط حکومت پهلوی به دلیل وابستگی حکومت به استعمار انگلیس و آمریکا بود و این که ایادی استعمار سه عنصر بهائیت، فراماسونری و صهیونیزیم به خصوص بعد از کودتای آمریکایی 28 مرداد در رأس کار آمدند. بیایند این مسائل را رد کنند، بگویند در مورد رجال پهلوی بالاتفاق همه را محکوم می کنیم. چرا نیامندند بگویند، اگر خود را مبرا می دانند. لذا اینها شعارجدایی دین از سیاست دادند که بهائیت در سیاست دخالت نمی کند. قبل از اینکه ما به عنوان حقیقت بخواهیم بیان کنیم بهائیت فرقه ضاله، مضله منحرف و مرتد است که آن در جای خود باید بحث ایدئولوژیکی شود اما ما با بهائیت به عنوان اعتقاد دینی در متن جامعه صحبت نمی کنیم و درباره مسئله اقتدار ملی، وحدت ملی و منافع ملی که اینها خدشه دار می کنند، صحبت می‌کنیم.

*آمار بهائیان که مدعی هستند رقمی بین 150 تا 200 هزار نفر از جمعیت ایران را بر طبق آمار سال 1357 تشکیل می دادند تا چه حد صحیح می باشد؟

اولین مسئله این که این آمار خدشه دار است به دلیل این که زمانی که آمار را می گرفتند آقای شاهپور راسخ رئیس سازمان برنامه و بودجه بود که ایشان آمار را منحرف کرد. خصوصاً وی از بهائیان فعال بود. فرض محال این که این آمار درست باشد، اگر حزب توده روزگاری در دهه ی 20 تمام محیط دانشگاهی ما را گرفته بود دلیل حقانیتش نمی شود به دلیل خیانت حزب توده و وابستگی اش به شوروی، این جریان خائن است. این حق همه حکومت هاست. ما راجع به جمهوری اسلامی حرفی نمی زنیم.

با دست بهائی ها خیانت شد، جاسوسی شد، بخشی از اقتصاد ایران را جدا کردند. مسئله بعدی این اقلیت آیا نباید در راستای منافع ملی، اقتصاد ملی، فرهنگ ملی و رفاه ملی مملکت باشد در یک مورد بیاورند که بهائیت در این مسیر بود. پول مملکت ما را که به اسرائیل می فرستادند. خودشان دزدی و موارد این طوری می کردند که اسناد ساواک این مطالب را می گوید. هنوز ما راجع به بهائیت حرفی نمی زنیم؛ آنچه می گوییم راجع به دوران پهلوی است. اوج این ها مال آن دوران است که خوشبختانه دسترسی به اسناد امنیتی اطلاعاتی بخشی از حقایق را روشن کرد و این یک لطف الهی برای ملت ما بوده و هست. اگر چه عده ای از عوامل غرب، خاصه انگلیس برای تحریف حقیقت و خدشه دار کردن تاریخ نگاری معاصر همزمان با سیستم اطلاعاتی لندن سعی می کنند، حجت از اسناد انگلیس و ضرورت آن را بنمایند.

*برخی از نویسندگان بهائی و از این طیف مدعی اند که رابطه بهائیان با رژیم محمد رضا پهلوی در سال های قبل از انقلاب اتهامی است که از سوی مخالفان رژیم بر آنها زده شده است؟

اولین مسئله این که ما با کدام بهائی کار داریم. اگر فرض کنیم در یک دهی اطراف کرج یا فلان شهرستان مثلاً گناباد چند تا بهائی است، ما با آن ها کاری نداریم، فرض بر آن است که ما می دانیم و اطلاع داریم که این ها بهائی هستند بلکه با آن عناصر مرتبط با صهیونیسم، آمریکا و انگلیس کار داریم ولو اینکه تازه از این حد هم بالاتر باشد. حزب خلق مسلمان زمانی مدعی بود سه میلیون عضو داشت که البته آن قدر نداشت. آیا اگر طرفدار داشت، دلیل حقانیت است. یک روز قرار بود محمدرضا پهلوی جایی برود، چند هزار نفر برایش شعار دادند، آیا دلیل حقانیتش است؟ ما اون مورد حقانیت افراد را در حقوق اجتماعی باید براساس منافع ملی مان ارزیابی کنیم. اگر براساس منافع ملی مان وجود داشته می پذیریم. یعنی قانون اساسی باید جواب بدهد. سیستم امنیتی باید جواب بدهد، اطلاعات پنهان مان باید جواب بدهد ولی وقتی در اسرائیل خود عرب فلسطینی می خواهد وارد یک جا بشود، می گردندش، زندان، شکنجه و به قتل می رسانند اما وقتی بهائی ها وارد اسرائیل بشوند می توانند بروند وبیایند و اصلا ویزا هم نمی خواهند معنی این چه می شود؟ یک مورد جنایات اسرائیل را بگویند که اینها در مورد خود ایران حرفی بر علیه آن زده باشند. یک مورد انتقاد از خیانت و جنایت صهیونیسم در حق ملت ما زده اند، یک موضع گیری علیه جنایات انگلیس در ایران یا آمریکا دادند؟ این ها خود لشگر دشمنان ملت ما بوده و هستند.

دومین مسئله اینکه معلوم است کسی که این موضوع را مطرح می کند از دو حالت خارج نیست؛ یک حالت این که آدم بدون مطالعه است آگاهی و شناخت ندارد و تحت تاثیر تبلیغات خلاف واقع شده و یا خود بهائی ها باید باشد که این یعنی حسن ظن و خوش بینی است اما اگر کسی که تحقیق کرده و به اسناد رجوع کرده با سند خود رژیم پهلوی که از آن رژیم است سخن می گوید. به طور مثال پزشک شاه بهائی است، وزیر دربار اسدالله علم می گوید: ایادی 85 شغل در این مملکت دارد. خود امیر اسدالله علم از شاه سوال می کند به چه علت 85 شغل دارد؟ ایادی می گوید: تا 100 شغل نیاز دارم. شرکت اتکا که قدرت اقتصادی ارتش محسوب می شود، دست ایادی است. نخست وزیر مملکت بهائی است. وزیر جنگ که از دوران ولایت عهدی محمد رضا معلم اوست تا پایان در جایگاه نظامی بخصوصی که از دهه ی 30 به بعد وزیر است، بهائی است و این همه اسناد داریم و بخشی را منتشر کرده ایم.

مسئله ی آخر این که اتهام مال زمانی است که سند نباشد. مثل این که یک فردی دزدی کرده باشد و تمام شواهد و مدارک بر علیه اوست بعد در دادگاه بگوید به من اتهام زده اند. یا مانند این که در خارج از کشور رهبران حزب توده اعتراف می کنند ما گزارشات و اخبار اینجا را به کا گ ب می دادیم. بعد یک توده ای بگوید اتهام زده اند. در حال حاضر بخش عمده ای از اسناد هنوز منتشر نشده است . امیدواریم وزارت اطلاعات و برخی نهادهای اسنادی، در انتشار اسناد سرعت بیشتری به خرج بدهند.

بعد از دوران حکومت نظامی و فشار بر مردم گسترش یافت، خاصه در تبریز سر لشگر شفقت رئیس لشگر آذربایجان می شود. او از چهره های فعال بهائیت در ارتش بود. این اسناد دو تا ده تا نیست که بشود انکارش کرد لذا گاهی افراد از روی بی سوادی، بی اطلاعی و ساده اندیشی تحت تاثیر قرار می گیرند. مگر این که خود بهائی ها بگویند که یک امر عادی است که به چه دلیل می گویند و این سکوت بهائیت هم معنی دارد! لذا ضرورت دارد ما با انتشار اسناد رجال بهائیت گامی دیگر در افشای جنایت و دخالت استعمار غرب بنمائیم.

برخی از نویسندگان بهائی چنین ادعا می کنند که تحول از بابیت به بهائیت مستلزم تغییراتی در آموزه ها و عقاید می باشد که در نتیجه ی فشار سیاسی و زندگی در تبعید برای آنها حاصل شده که این تغییر باعث پذیرفته شدن بهائیت در جامعه و نظام حقوقی ایران شده است؟

ما این جا بین حقیقت و واقعیت صحبت می کنیم. باعموم جامعه صحبت که می کنیم واقعیت را می گوییم. در مسائل تحلیل اعتقادی عادی است که معیارمان حق است و به عنوان واقعیت مطرح کنیم. یک جریانی پیدا شد فرض بر این بگیریم که در ابتدا هیچ گونه وابستگی نداشته است اما عملکرد بابیگری در ایجاد ترور و رعب می باشد. آیا اصل این ترور را می پذیرند که آن شورش و فتنه ای را که شروع کردند برضد فرهنگ ملی ما بود، برعلیه وحدت ملی ما بود، برخلاف منافع ملی ما بود. چرا دست به ترور زدند؟ واگر زدند چرا از مملکت خارج شدند آن هم در جایی دیگر؟ جایی که مرکز فتنه علیه امنیت ماست. امروز منهای آن مسائل، صهیونیسم به عنوان یک خطر برای ایران مطرح است. چرا این ها در دامن آن هستند؟ اگر ایدئولوژی است پا را از سیاست بیرون بکشند . بگویند من دارای ایدئولوژی هستم و مبانی فکری دارم. اما وقتی که آمیخته شد به قدرت های دیگر نمی تواند ادعا کند که ما یک فکر هستیم. مارکسیست در ایران هیچ وقت به عنوان یک ایدئولوژی نیامد از ابتدا سوسیال دموکرات ها، حزب همت، حزب عدالت، 53 نفر، فرقه ی کمونیست، حزب توده و جامعه سوسیالیست همه با وابستگی به خارج آمدند. مائوئیست ها انقلابیونشان مثل آقای عباس میلانی که وابسته به چین بودند یا طوفان وابسته آلبانی بود پس مارکسیست نمی تواند بگوید من یک ایدئولوژی هستم. یعنی نورالدین کیا نوری و غلام حسین فروتن هر کدام از رهبران چپ و امثال این ها به دلیل وابستگی تشکیلات به بیرون مرزها هیچ وقت نمی گویند که ما مستقل بودیم. تشکیلاتی که به بیرون مرزها متصل باشد یعنی خائن. قبل از این که ایدئولوژی، فکر و اندیشه و به تعبیر خودشان تشکیلات پایش را از وابستگی کنار بکشد. لذا از دوران سلطه انگلیس بر فلسطین و تأسیس حکومت پوشالی اسرائیل این ها در دامان غرب و صهیونیسم بودند.

عمدتا یک تشکیلات اینگونه که مدعی دارای مواضع روز است، مقتضیات دوران است. به نظر می رسد باید یک مجموعه سئوالات اساسی و به دنبال پاسخ آن باشیم! گر چه یقین داریم بیت العدل و عوامل آن سکوت می کنند. هم چنان که غرب و عوامل آن درباره بهائیت و اسناد آن سکوت می نمایند. مقتضیات دوران ما این است با آمریکا درگیریم. موضع این ها چیست؟ اکثریت ملت ما مخالف امریکا و اسرائیل هستند. مواضع این ها چیست؟ دوران جنگ مواضعشان کجاست؟ تجاوز و تعدی امریکا به طبس و بلوکه کردن اموال مواضعشان کو؟ صرف ادعا کردن، عمل دارد. یک وقت یک نویسنده کتابی می نویسد هر چیزی را ادعا می کند یک گوشه هم نشسته و کسی با آن کار ندارد. فرقه خاکساریه ادعا می کنند با کسی کاری ندارند. فرقه فلان ادعا می کند ولی وقتی متصل شد به یک دولت خارجی و به استعمار این دیگر تفاوت می کند. فرقه نیست، تشکیلات و جریان است. دیگر از فرقه در می آید و به صورت تشکیلات می شود البته یک تشکیلات وابسته نه مستقل.

*برخی از نویسندگان بهائی با استناد به نوشته مورخانی نظیر احمد کسروی و فریدون آدمیت مدعی این مطلب هستند که استعمار نقشی در پیدایی و شکل گیری بابیت و بهائیت ندارد و حمایتی از آنها نکردند. این مطلب تا چه میزان با واقعیت سازگار است؟

ما در تاریخ قبل از این که ادعای مورخ را بخواهیم روشن حساب کنیم، ابتدا باید رجال شناسی بکنیم و ببینیم مورخ کی هست و از چه موضعی صحبت می کند و دارای چه ایدئولوژی هست. در عرصه جامعه سمت و سوی او کجاست. یعنی تا نقد نویسنده و مورخ نشده نقل قول خطاست که متأسفانه بعضی این خطا را می کنند.

این دو مورد که نام برده شده مثال های خوبی می باشد. آقای فریدون آدمیت فرزند عباسقلی خان آدمیت، مؤسس جامع آدمیت به عنوان یک تشکیلات فراماسونری است و ادامه دهنده راه میرزا ملکم خان ارمنی، مؤسس فراموشخانه است. تشکیلات فراماسونری یک تشکیلات استعماری است و تشکیلات استعماری هم برای انهدام جامعه یا به سلطه کشیدن جامعه است. عملکرد جامع آدمیت بعد از مشروطه و دوران رضاخان عموما برای جامعه ما مضر و ذلت بار بود. آقای فریدون آدمیت را صرف این که پسر عباسقلی آدمیت هست، محکوم نمی کنیم که این نکته ظریفی است. بلکه وی در کتاب تفکر مشروطیت ایدئولوژی مشروطیت از ملکم خان، سپهسالار و کسانی که وابسته به استعمار انگلیس بودند، دفاع می کند. یک موقع پسری هست که خلاف تفکر پدر است و با هم ربطی ندارند و یا این که پدری هست که خلاف تفکر پسرش می باشد. این هم وجود دارد اما پسر ادامه ی تفکر پدر است و با زبان و تفکر دیگری می باشد.

ما در وحله اول تبار شناسی می کنیم مضافا این که آدمیت ضد اسلام و دین است در کتاب آخوندزاده ضد دین می باشد. او در کتاب میرزا آقاخان کرمانی دفاع از بابیگری می کند. این از همان قماش جامعه است که حرفش برای ما سندیت ندارد ما او را به لحاظ ایدئولوژی ماتریالیست و به لحاظ مواضع سیاسی ضد اسلام و به لحاظ وابستگی ادامه دهنده راه فراماسونری می دانیم. اینکه مورخ است و 18 عنوان کتاب دارد دلیلی بر صحت ادعاهای آن نمی باشد به غیر از اینکه سفیر کبیری شاه در سازمان ملل، در سن 21 سالگی نفر دوم سفارت انگلیس بوده است! آیا این یک امر عادی است؟ آیا رژیم وابسته به آمریکا سفیر کبیرش را در سازمان ملل یک فرد مستقل انتخاب می کند؟ سفیر شاه در هندوستان بوده؟ آیا یک فرد مستقل بوده یا بیاییم بین عملکرد سیاسی و اندیشه او تفاوت بگذاریم. این نیاز به یک بحث مستقل دارد.

در مورد احمد کسروی باز یک مورخی است که ضدیت با اسلام و تشیع دارد و علیه تشیع و اسلام کتاب نوشته است. خودش مؤسس یک دین جدید به نام پاک دینی است! در مقدمه کتاب بهائیت می نویسد: بهائی ها هیچ کاری از پیش نمی توانند، ببرند. مضافا در بین این ها کسانی گاهی علیه بهائیت حرف می زنند. اگر بهائی ها می توانستند، کاری از پیش ببرند، من حاضرم با آن ها وحدت کنم!

کتاب دادگاه را می نویسد، تقدیم رضاخان می کند. در دوره رضاخان در حساس ترین دوران رئیس عدلیه مازندران و دماوند و خوزستان می شود. این فرد از نظر ما یک آدم مستقل نیست. در تحقیقاتی که چند سال قبل داشتم. یک متن 90 صفحه ای درباره او نوشتم که امیدوارم منتشر کنم.

خواندن 400 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

آخرین ویرایش در چهارشنبه, 08 مرداد 1399 06:11

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی