ولي الله خان ورقا، برادر ميرزا عزيزالله خان، نيز مدتي كارمند سفارت روس بود و سپس منشي اول سفارت عثماني در تهران شد. (1). گفتني است كه بهائيان، از روابط خود يا دوستان و آشنايانشان با تشكيلات روسيه در ايران كاملاً براي مقابله با حكومت ايران و تخلص از فشارهاي وارده از سوي دولت و مردم بهره مي جستند، كه به نمونه اي از آن ذيلا ً اشاره مي كنيم: به گفته «مصابيح هدايت»، از منابع مهم بهائي، زماني كه ورقا (يكي از سران بهائيت) همراه ميرزا حسين زنجاني (پسر محمد متوفي 1302ق در عشق آباد) در زنجان توسط علا الدوله حاكم آنجا دستگير شد، با اشاره به روابطي كه بين ميرزا حسين و دامادش با سفارت روسيه در ايران بود، حاكم را از عواقب اين اقدام ترسانيد. ماخذ مزبور مي نويسد كه علاءالدوله خطاب به ورقا گفت: فردا ميرزا حسين را دم توپ مي گذارم و تو را با پسرت به تهران مي فرستم. حضرت ورقا محرمانه فرموده بود كه ميرزا حسين به اطلاع قنسول و به امر ناصرالدين شاه از عشق آباد آمده و دامادشان هم مترجم روس است؛ اين مطلب را دنبال مي كنند و از براي سركار خوش واقع نخواهد شد. به نظر چنين مي آيد كه او را هم با ما به تهران بفرست. (2)ورقا، كه فوقاً از گفتگوي تهديد آميزش با حاكم زنجان ياد شده ظاهرا ً همان ميرزا علي محمد ورقا، مبلغ سرشناس بهائي، است كه در 1312ق از قفقاز وارد زنجان شد، علاءالدوله او را بازداشت كرد و در دارالحكومه، با حضور جمع زيادي از اعيان شهر، به مناظره با شيخ ابراهيم زنجاني مشهور واداشت و زنجاني در اين مناظره، ورقا را محكوم كرد و سپس نيز كتابي موسوم به «رَجمُ الدجال في رد باب الضّلال» (يا «ارشاد الايمان») در نقد و رد مسلك بابيت و بهائيت نگاشت. (3) مناظره پيروزمندانه شيخ ابراهيم با ورقا، البته براي شيخ خالي از خطر نبود و حتي چنان كه مي نويسد، به صدور دستور ترورش از مركز بهائيت انجاميده است. (4)
به نوشته يكي از محققان معاصر (5) : در دوران قاجاريه، سفارتخانه هاي اروپايي در ايران را به شكلي آشكار و گاه زننده، حامي بابيها و بهائيها مي يابيم. براي نمونه، شيخ علي اكبر قوچاني، بهائي معروف (نياي خاندان شهيدزاده)، با اروپاييان ارتباط داشت و به اين جرم به دستور ميرزا عبدالوهاب خان آصف الدوله، حاكم خراسان، زنداني شد. او از زندان نامه اي به كاستن، رئيس گمركات خراسان، نوشت به اين مضمون: «چون ابناي وطن بر ايذاي من قيام نموده اند و بر اهل و عيال و بستگانم سخت گرفته اند از شما، كه شخصي بيطرف هستيد و خدمتگزار دولت ايران مي باشيد، خواهش مي كنم كه اگر مي توانيد از مجراي قانوني جلوگيري كنيد و تحقيق نماييد كه به چه سبب شجاع الدوله كسان مرا تحت فشار قرارداده و اگر در اين مملكت جز هرج و مرج چيزي حكمفرما نيست دست زن و فرزند خود را گرفته به يكي از دول خارجه پناه برم». (6) نمونه ديگر، ماجراي زنداني شدن بهائيان آذربايجان است. ميرزا حيدرعلي اسكويي و گروهي از بهائيان مدتي در تبريز زنداني شدند ولي با مداخله كنسول هاي روسيه و فرانسه رهايي يافتند. حتي كنسول روسيه به شجاع الدوله، حاكم تبريز، «تغير نمود» و شخصا ً شبانه به زندان رفته بهائيان را آزاد كرد و با درشكه شخصي خود به كنسولگري برد و پذيرايي نمود. (7)
در تاييد اظهارات فوق، مي توان به رضاقلي نيكوبين «نايب» (1353 ـ 1255ش) از نظاميان بهائي اصفهان اشاره كرد كه در دستگاه ظل السلطان خدمت مي كرد و نياي مادريش جزو نخستين كساني بود كه در اصفهان به باب گرويد و نامش در بيان و اقدس آمده است. (8)رضاقلي، در غائله مشهور اصفهان كه به واقعه قنسولخانه شهرت دارد «به واسطه ملبس بودن به لباس نظام، آزادانه به» بهائيان «متحصن» در سفارت روسيه «كمك و همراهي مي كرد» و به همين دليل بعداً از سوي ظل السلطان به زندان افتاد و عباس افندي لوحي در تقدير از او صادر كرد. (9) نوشته اند: رضاقلي «تنها كسي بود كه در اصفهان، موقع پناه بردن احبا به سفارتخانه روس، مي توانست در آنجا با لباس رسمي رفت و آمد كند و مايحتاج پناهندگان را تامين نمايد».(10)
پاورقي:
1- «جستارهايي از تاريخ بهائيگري در ايران...»، عبدالله شهبازي، تاريخ معاصر ايران، س 7، ش 27، ص 20، به نقل از: تاريخ ظهور الحق، ج 8، ق 1، صص 496 - 491. تقي زاده نيز تصريح مي كند كه: ميرزا عزيز الله خان ورقا، از اصحاب عباس افندي، مستخدم بانك استقراضي روسيه در تهران بود. ر.ك، يادگار، سال 5، ش 6 و 7، ص 130؛ مقالات تقي زاده، به كوشش ايرج افشار، 2 / 86.
2- مصابيح هدايت، عزيز الله سليماني اردكاني، لجنه ملي نشريات امري، تهران 1326، 1 / 181.
3- ر.ك، خاطرات شيخ ابراهيم زنجاني، علي ابوالحسني، صص 139 - 133 و 149.
4- در مورد مناظره يادشده و پيامدهاي آن، و نيز مشخصات كتاب زنجاني ر.ك، شيخ ابراهيم زنجاني...، صص 26 - 23.
5- جستارهايي از تاريخ بهائيگري...، همان، ص 21.
6- مصابيح هدايت، 2/ 329 - 328.
7- همان، 5 / 213- 218.
8- آمد اخبار امري، سال 1356، ش 19، ص 752.
9- همان، سال 1354، ش 9، صص 236 - 235.
10- همان، سال 1356، ش 19، ص 753.