مردی توانست ساختار بانکی یک کشور را مختل نماید

سه شنبه, 02 دی 1399 06:52 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

نگاهی به سیر زندگی هژبر یزدانی 

بهائیت در ایران :  روایت زندگی و فعالیت‌های هژبر یزدانی بیشتر شبیه به بریده‌های روزنامه‌ها و مجلات تاریخی است که وقتی آنها را کنار یکدیگر قرار می‌دهیم، متوجه خواهیم شد که موفقیت اقتصادی این مرد بیشتر در گرو قلدری و روابط شخصی او بوده است. مطالعه زندگی و فعالیت این بهائی مشخص میکند که بهائیان چه خیانتی به ملت مسلمان ایران روا داشتند و منشا تنفر این ملت از بهائیت از کجاست . 

اکثر کارخانه‌های قند ایران در سراسر کشور را از صاحبانش خریده بود؛ این کار را با سرمایه شرکت امنای بهائیان انجام داد. با تملک کارخانه‌های قند به‌دنبال اخذ وام‌های چند صد میلیون تومانی از وزارت جهاد کشاورزی بود؛ موفق هم شد! یک بهائی به نام منصور روحانی که تصدی وزارت جهاد کشاورزی را بر عهده داشت، وام‌های هژبر یزدانی را جور می‌کرد. وام‌ها را که گرفت، صدها کیلومتر از زمین‌های دو طرف جاده قوچان تا بجنورد را به عرض ۱۰ کیلومتر به تملک خود درآورد و چغندر کاشت. کار خود را با گله‌داری در سنگسر شروع کرد؛ در ابتدا دنباله‌رو شغل پدرش بود، منتها هژبر به داشتن ۱۰ گوسفند قناعت نکرد و قطعات پازل ثروت و قدرتش را در آینده نه‌چندان دور به‌واسطه روابطی که داشت، در ذهنش چیده بود. کم‌کم با خرید دام‌های بیشتر به کشتارگاه تهران هم نفوذ کرد و چیزی نگذشت که به دلال بزرگ دام و پوست تبدیل شد. یکی از افراد کلیدی که هژبر یزدانی را به سمت قدرت سوق داد، عبدالکریم ایادی، پزشک مخصوص محمدرضا شاه پهلوی بود که یزدانی از او به نام «پدر» یاد می‌کند.

بنیان‌گذار شبکه سراسری برق ایران

منصور روحانی در سال ۱۳۰۰ در تهران به دنیا آمد. او در سال‌های ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۶ به مدت ۱۴ سال هدایت دو وزارتخانه آب و برق و کشاورزی و منابع طبیعی ایران را بر عهده داشت. روحانی را پایه‌گذار شبکه سراسری برق در ایران می‌دانند.

هژبر یزدانی در خانواده

از دوران کودکی و نیز زندگی خانوادگی و شخصی این مرد ثروتمند دهه ۵۰ ایران، اخبار زیادی در دست نیست. آنچه بیشتر در کتب خاطرات، اسناد و مدارک و روایت‌ها در مورد او وجود دارد، مربوط به فعالیت‌های اقتصادی هژبر یزدانی است. به هر روی هژبر یزدانی فرزند رضاقلی، در سال ۱۳۱۳ شمسی در سنگسر از توابع سمنان به دنیا آمد. پدر هژبر یک گله‌دار ساده و از بهائیان منطقه بود. در واقع رضاقلی دام‌های عناصر مهم بهائیان را تصدی‌گری می‌کرد. هژبر یزدانی تحصیلات ابتدایی را از کلاس اول تا پنجم در دبستان «زند» و کلاس ششم را در دبستان «جمشیدجم» در تهران گذراند.

برای طی‌کردن دوره متوسطه به دبستان «فیروز بهرام» رفت و دیپلم خود را با یک سال مردودی از دبیرستان مدرس گرفت. مدارسی که هژبر در آنها تحصیل کرد، از جمله مدارس نمونه زرتشتیان بود که با حمایت اشراف و زرتشتیان مقیم هند در آن دوران تاسیس شد. این مدارس محل توجه «اردشیر ریپورتر» و پسرش «شاپور ریپورتر» بود؛ آنها در نظر داشتند این مدارس کانون پرورش استعدادهای زرتشتیان برای مدیریت آینده ایران شود. هژبر از راه تحصیل در این مدارس با کانون‌های قدرت در خاندان پهلوی آشنا شد.



ازدواج هژبر یزدانی

در روایت‌ها آمده هژبر یزدانی دو بار ازدواج کرد. نخستین ازدواج او با زنی بهائی به نام «بهمنه درخشانی» بود که در سال ۱۳۳۱ اتفاق افتاد. این ازدواج به رسم بهائیان انجام شد. یزدانی برای ازدواج دومش زنی شیعه به نام «فاطمه جلالی عراقی» را انتخاب کرد و در سال ۱۳۴۵ با او پیمان زناشویی بست. نکته جالب توجه اینجا بود که باز هم سند ازدواج آنها توسط بهائیان صادر شد.

حاصل دو ازدواج یزدانی سه پسر به نام‌های کیومرث، نادر و کاوه و سه دختر به نام‌های لیلی، نسرین و کتایون بود. بعدها یزدانی از فرزندان خود برای فرارهای مالیاتی‌اش استفاده می‌کرد. او بخش عمده‌ای از سهام کارخانجات و شرکت‌های دامداری، زراعی و صنعتی خود را در مناطق گرگان، ساوه، زرند، سنگسر و تهران، به نام آنها کرد تا سازمان مالیات ایران را دور بزند.

هژبر یزدانی چگونه اوج گرفت

کم نیستند افرادی که در طول تاریخ در خانواده‌ای ضعیف به دنیا آمدند و توانستند به‌مرور راه خود را به سمت بالا باز کنند و جزء دولتمردان، ثروتمندان یا سیاسیون مملکتی شوند. هژبر یزدانی یکی از این اشخاص است که از چوپانی راه خود را آغاز کرد و توانست با مهره‌ها و حمایت‌های بی‌دریغ برخی درباریان به دربار پهلوی راه یابد. بعضی معتقدند یکی از مواردی که در به قدرت رسیدن هژبر یزدانی نقش اساسی داشت، اعتقادات مذهبی مبهم و گیج‌کننده او بود.

می‌گویند یزدانی با اینکه به‌عنوان یک بهائی در ایران شناخته می‌شد، اما در ایام تولد حضرت علی و عید غدیر سراسر خیابان شهید لواسانی کنونی را بیرق می‌زد و چراغانی می‌کرد. او در این ایام گوسفند می‌کشت، با گوشت آن غذا می‌پخت و در میان مردم پخش می‌کرد. این اعتقاد هژبر باعث شده بود که برخی او را یک مرد ثروتمند علی‌اللهی بدانند. گرچه هژبر یزدانی به‌واسطه اعتقاداتش به جامعه بهائیت، توانست قدرت بگیرد، اما در دوران پهلوی به‌واسطه همین اعتقاد مذهبی‌اش به میهمانی‌های شاه دعوت نمی‌شد. نقل است که در دوران پهلوی دوم، نبض بسیاری از اقلام بنیادی به‌ویژه نان، قند و شکر، گوشت و همچنین امور دامپروری، زراعی و صنعتی کشور در دست بهائیان بود. مدیریت موارد ذکرشده به دست هژبر یزدانی افتاد که از هواداران این فرقه بود. آنها سرمایه موسسه مالی بهائیان را در اختیار هژبر یزدانی قرار دادند که این داستان به یکباره یزدانی را از یک گله‌دار ساده به تاجری بزرگ تبدیل کرد.

زهرا محمد حسین‌زاده عراقی، همسر جهانبخش انهاری، دوست و همکار یزدانی درباره او گفته است: «هژبر یزدانی کسی نبود، چیزی نداشت، گله‌داری بیش در سنگسر نبود. او با حمایت بهائیان و عبدالکریم ایادی صاحب این همه ثروت شد.»

ملی‌شدن مراتع کشور و سوءاستفاده یزدانی

از دیگر مهره‌هایی که در به قدرت‌رسیدن هژبر یزدانی نقش پررنگی داشت، نعمت‌الله نصیری، رئیس ساواک ایران بود. او هم‌ولایتی یزدانی محسوب می‌شد. وقتی نصیری به ریاست ساواک رسید، از هیچ کمکی در به قدرت‌رساندن هژبر یزدانی دریغ نکرد. علاوه بر رئیس ساواک، شخص دیگری به نام روحانی که او نیز بهائی بود، مدتی مسئولیت وزارت جهاد کشاورزی را بر عهده داشت. او در زمان گله‌داری هژبر یزدانی با صدور مجوز، برای چرای گوسفندانش در مراتعی که ملی اعلام شده بود، به توسعه کار یزدانی در این زمینه کمک بزرگی کرد.

روحانی در ابتدا به محمدرضا شاه پهلوی فشار آورد که چرای گوسفندان باعث خرابی مرتع می‌شود و بهتر است چرای دام در مراتع کشور را ممنوع اعلام کنیم. شاه قبول کرد مراتع ملی شوند و اجرای آن را هم به دست روحانی سپرد. هژبر از این موقعیت سوءاستفاده می‌کرد و مجوز لازم را برای هر چند هکتار که می‌خواست، از او می‌گرفت. این در حالی بود که اگر یک گله‌دار عادی پروانه «چرا» می‌خواست، تازه به کاغذبازی می‌افتاد و دست آخر هم در یک سطح محدود و با ماموران راهی مراتع می‌شد تا خطایی مرتکب نشود. بسیاری از گله‌داران مجبور بودند که گوسفندان چاق گوشتی خود را زیر قیمت بفروشند و علت آن را هم نبود مرتع و گرسنگی گوسفندان می‌خواندند.

نصیری رئیس ساواک پهلوی

ارتشبد نعمت‌الله نصیری در سال ۱۲۹۸ در سمنان به دنیا آمد. او فارغ‌التحصیل ممتاز دانشکده افسری بود. نصیری فرماندهی هنگ یک از لشکر گارد شاهنشاهی و فرماندهی گارد سلطنتی را بر عهده داشت. او بیش از ۱۳ سال ریاست سازمان ساواک بود.

چنین بود که هژبر یزدانی قدرتمندی و زورگویی خود را تا مراتع نیز کشانده بود. با قدرتی که هژبر یزدانی با حمایت دربار به دست آورده بود، به املاک روستاییان نیز دست‌درازی کرد. در این‌باره حسین فردوست می‌نویسد: «دربار پهلوی از هژبر یزدانی حمایت بی‌دریغی می‌کرد. حدود سال ۱۳۵۴ بود که شکایتی از معینیان، رئیس دفتر مخصوص شاه، مبنی بر اینکه هژبر یزدانی در سنگسر به مراتع چوپان‌ها تجاوز کرده و برای آنان مزاحمت ایجاد می‌کند، به دستم رسید. محمدرضا دستور داده بود که تحقیق و گزارش شود.

فردوست؛ همبازی محمدرضا شاه پهلوی

حسین فردوست در سال ۱۲۹۶ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. فردوست همبازی و همکلاس محمدرضا شاه پهلوی محسوب می‌شد. او در سال ۱۳۳۸ رئیس‌دفتر ویژه محمدرضا شاه پهلوی بود که فعالیت مقام‌های مملکتی و درباری را به شاه گزارش می‌داد. فردوست در سال‌های ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۲ قائم‌مقام ساواک بود.

دو افسر را به همراه عکاس ساواک به منطقه اعزام کردم. در مراجعت، گزارش آنان حاکی از این بود که اهالی ده مرزن‌آباد در ارتفاعات سنگسر همه بهائی هستند و رئیس آنها هژبر یزدانی است و آنها همه مراتع ده مجاور را که مسلمان‌نشین است، به زور تصرف کرده‌اند. مدارک مستند جمع‌آوری و آلبومی نیز تهیه و ضمیمه گزارش شد و مستقیما به اطلاع محمدرضا رسید. فردای آن روز سپهبد ایادی تلفن کرد و گفت شاه گزارش را به من نشان داده، گزارش سراپا مغرضانه است و به شاه گفتم و ایشان دستور داد که مجددا هیات بی‌غرضی را اعزام دارید! پاسخ دادم که گزارش هیات مستند است و اعزام مجدد مفهومی ندارد و افزودم که شاه می‌خواهد یزدانی به مناطق چرای دیگران تجاوز کند من که مدعی نیستم. به هر حال یزدانی به کار خود ادامه داد.»

از گله‌داری تا زمین‌خواری

هژبر یزدانی با نفوذی که در دربار پهلوی پیدا کرده بود، رفته‌رفته به تراکم سرمایه‌اش می‌افزود؛ به حدی که گفته می‌شود او اکثر ساختمان‌های بزرگ تهران را خریداری کرد و یکی از مردان ثروتمند دهه ۵۰ ایران شد.



یزدانی مالک هزاران راس گوسفند بود؛ به‌طوری که او در یک مورد ۴۰۰ سگ گله را وارد ایران کرد تا از گله‌های گوسفندش نگهبانی کنند. او وارد صنعت چرم نیز شده بود و علاوه بر بهره‌برداری از شیر، فرآورده‌های لبنی و گوشت گوسفندان، پوست آنها را نیز در کارخانجات خود فرآوری می‌کرد. او پوست و چرم فرآوری‌شده را در صنعت کفش دست‌دوز به کار می‌برد و تولیدات خود را با قیمتی گران می‌فروخت. یزدانی برای فروش کفش‌های کارخانجاتش فروشگاه‌های زنجیره‌ای ایجاد کرد و کفش‌های دست‌دوز تولیدی خود را به‌صورت انحصاری به فروش می‌رساند.



دارایی‌های هژبر یزدانی تنها به خرید ساختمان‌های مهم تهران، گله‌های دام و جواهرات ختم نمی‌شد؛ بلکه او شرکت‌ قند قزوین، شرکت‌ شاهین کی، کشت و صنعت ایران و آمریکا، شرکت پاکریز، کفش اطمینان، کفش ایران، فلور ایران، کارخانه‌های پی‌وی‌سی سنگسر و اصفهان، کارخانه‌های پنبه و شرکت پوست و نیز عمران بلوچستان را نیز به تملک خود درآورده بود.

مادر فرح پهلوی در راستای قلدری‌ها و نیز چگونگی انباشته‌شدن ثروت یزدانی گفته است: «هژبر از بهائیان سرشناس ایران بود. بهائیان ثروت و سرمایه خود را به دست او سپرده بودند و هژبر از طریق به‌کارگیری این سرمایه کار می‌کرد. تخطی و خلافکاری و قانون‌شکنی او به حدی بود که وقتی تصمیم به احداث یک مجتمع دامداری در سنگسر گرفت، همه روستائیان و زمین‌داران مسلمان را با زور از آن منطقه اخراج و زمین‌هایشان را تصاحب کرد.»

حسین فردوست در کتاب خاطرات خود در این‌باره می‌نویسد: «هژبر یزدانی با حمایت عبدالکریم ایادی به قدرتی تبدیل شد که اراضی وسیعی را در باختران و مازندران و اصفهان و در اختیار گرفت و برای من معلوم شد که تمام این وجوه متعلق به بهائیان است. این معاملات را یزدانی و برای آنها ولی به نام خود انجام می‌داد.»

دست رد فرح به سینه هژبر

مادر فرح پهلوی هژبر را مورد انزجار دخترش فرح می‌دانست. او روایت می‌کند که یزدانی علاوه بر دامداری و سرپرستی صنایع و کشاورزی، قاچاق جواهر و زیورآلات ایران را نیز بر عهده داشت. مادر فرح پهلوی در مورد داشتن پشتوانه قوی هژبر یزدانی برای جابه‌جایی محموله‌های خود گفته: «بر هیچ‌کس پوشیده نبود که هژبر نمی‌تواند بدون داشتن پشتوانه قوی به‌راحتی محموله‌های گرانبهای خود را از مبادی ورود و خروج کشور عبور دهد.»

 محمدرضا برای آنکه به حمایت از او متهم نشود، هرگز هژبر را به میهمانی‌ها و محافل و مجالس خود راه نمی‌داد. فرح هم از او انزجار داشت. زمانی هم که به مناسبت سالروز تولد فرح، یک رشته جواهر عتیقه متعلق به کاترین دوم، امپراتریس روسیه را به‌عنوان هدیه فرستاد، فرح از قبول آن امتناع کرد. چند هفته بعد، این رشته جواهر را بر گردن و لباس شمس دیدیم و متوجه شدیم، هژبر برای آنکه به دخترم دهن‌کجی کرده باشد، جواهرات را به شمس بخشیده است.»

در روایت دیگری از مادر فرح پهلوی در مورد امتناع فرح پهلوی از پذیرش هدایای هژبر یزدانی آمده، دخترش نامه‌ای را از دفتر مخصوص خودش برای رد هدایای هژبر ارسال کرد و نوشت: «جعبه سیگار طلا با تاج برلیان زمرد تقدیمی جنابعالی از پیشگاه مبارک علیا حضرت شهبانوی ایران گذشت. حسب‌الامر، مراتب خوش‌وقتی معظم‌له ابلاغ می‌گردد. ضمنا در اجرای اوامر صادره، چون قوطی سیگار قدیمی مربوط به دوره پهلوی است، عینا به وزارت فرهنگ و هنر فرستاده شد که با ذکر نام اهداکننده در موزه پهلوی واقع در کاخ مرمر حفظ و نگهداری کنند.»

مادر فرح پهلوی در ادامه اشاره می‌کند: «هژبر یزدانی گرانبهاترین انگشترها را در دستش می‌کرد و در حلقه دوستان و نزدیکان شمس پهلوی قرار داشت. من بارها، هژبر را با آن صورت گوشت‌آلود و هیکل خپله و قد کوتاه در میهمانی‌های کاخ مهرشهر دیده بودم. از نظر من، به یک کدو حلوایی می‌مانست که از طرفین آن دو زاویه به نام دست بیرون آمده باشد! به انگشتان دستش انگشترهای گرانبها داشت که یک فقره آن انگشتری الماس به ارزش پنج میلیون دلار بود! الماس روی این حلقه انگشتر که از الماس‌های استثنایی و جزء ۲۰ الماس بزرگ دنیا به‌شمار می‌رفت، در یکی از معادن الماس آفریقای جنوبی کشف شده و هژبر آن را از یکی از حراجی‌های لندن خریده بود.»

رویای بانکداری در سر یزدانی

چاه دارایی‌های هژبر یزدانی پرشدنی نبود. او هرچه را که دوست می‌داشت یا چشمش را می‌گرفت، از طریق رابطه، حمایت بهائیان و مهره‌های اصلی دربار پهلوی به دست می‌آورد. بانکدارشدن نیز از دیگر مواردی بود که یزدانی روی آن دست گذاشت.

به نظر می‌رسد یزدانی روند بانکداری را از بانک اصناف شروع کرد. او بانک اصناف را خرید و برای آن هیات‌مدیره تشکیل داد. یزدانی تجربه بانکداری نداشت و افرادی را در این بانک بر سر کار گذاشته بود که بانکدار نبودند. بررسی‌ها نشان می‌دهد که او بعد از خرید این بانک به سراغ بانک تجارت کنونی رفت. در آن دوران بانک مرکزی روی بانک‌های خصوصی کنترل داشت تا اگر سهمی می‌خرند، به بانک مرکزی اطلاع دهند؛ ولی با ورود یزدانی به این زمینه، سیستم فسادی در خرید سهام بانک‌ها اتفاق افتاد که در راس آن هژبر یزدانی قرار داشت.

بانک مرکزی جانشین بانک مرکزی ایران

بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران جانشین بانک مرکزی ایران است که در تاریخ ۱۸ مرداد ۱۳۳۹ تاسیس شد. طبق ماده ۱۰ قانون پولی و بانکی کشور، این بانک مسئول تنظیم و اجرای سیاست اعتباری و پولی بر اساس سیاست کلی اقتصادی کشور است.

حسین فردوست در مورد نحوه معاملات و بانکدارشدن یزدانی در کتاب خاطراتش می‌نویسد: «چند مورد از معاملات یزدانی را شخصا شنیدم. یک روز ابوالحسن ابتهاج، مدیرعامل بانک ایرانیان، به من تلفن کرد که از این پس در بانک ایرانیان سمتی ندارد و تمام سهام بانک و ساختمان و وسایل آن به هژبر یزدانی فروخته شده است. یک روز هم سمیعی، رئیس بانک توسعه کشاورزی، به من شکایت کرد که فرد بی‌تربیتی با دو گارد مسلح به مسلسل بدون اجازه وارد دفتر کارم شده و گفته که نامش یزدانی است و می‌خواهد سهام بانک با ساختمان و وسایل به او واگذار شود! سمیعی پاسخ داده که این امر منوط به اجازه وزارت کشاورزی و تصویب دولت است. یزدانی با خشونت جواب داده که ترتیب آن را هم می‌دهم.»

بانک ایرانیان و ابتهاج

بانک ایرانیان توسط ابوالحسن ابتهاج و همسرش در سال ۱۳۳۸ تاسیس شد. این بانک با سرمایه ۸۰ میلیون ریال در دی‌ماه ۱۳۳۸ شروع به کار کرد، اما در مراحل مختلف این سرمایه به یک میلیارد ریال افزایش یافت.

ابتهاج در کتاب خاطرات خود در مورد فروش سهام بانک ایرانیان به هژبر یزدانی می‌نویسد: «در بانک ایرانیان مشکلاتی پیش آمده بود. هژبر یزدانی پیشنهاد کرد که حاضر است سهام من و همسرم آذر را به سه برابر قیمت خریداری کند. در ابتدا مخالف بودم، اما آذر من را مجاب کرد تا سهام را به یزدانی بفروشم؛ چراکه او قسمت زیادی از سهام بانک را از سایر سهام‌داران خریداری کرده بود.»

ابتهاج؛ پایه‌گذار برنامه‌ریزی توسعه

ابوالحسن ابتهاج در سال ۱۲۷۸ در رشت به دنیا آمد. او را پایه‌گذار اصلی برنامه‌ریزی توسعه در ایران می‌دانند و در سال‌های ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۷ مدیرعامل سازمان برنامه بود. او بانک ایرانیان را با همسرش افتتاح و بعد از چند سال سهام خود را در این بانک به هژبر یزدانی واگذار کرد.

خرید بانک صادرات و مخالفت روحانیون قم

سودای تاسیس بانک خیال جدیدی بود که ذهن هژبر یزدانی را به خود مشغول کرده بود؛ با این وجود با تاسیس بانک توسط او مخالفت شد. یزدانی در راستای اجرایی‌کردن فکر جدیدش دست روی دست نگذاشت. او عادت کرده بود هر چیزی را که می‌خواهد، از راه درست یا نادرست به دست بیاورد؛ از این رو رویای هژبر بانکدار نیز باید به وقوع می‌پیوست. یزدانی شروع به خرید سهام بانک‌های خصوصی از سهام‌داران‌شان کرد. او قصد داشت به‌صورت تدریجی کل بانک صادرات را خریداری کند؛ بنابراین همین انگیزه‌ای شده بود که یزدانی سهامدار عمده بانک صادرات شود.

هادی امین، معاون سابق بانک ملی افسران در مورد خرید سهام بانک صادرات و بانک ایرانیان توسط هژبر یزدانی گفته: «یک روز هژبر یزدانی به من گفت به خوش‌کیش بگویید تو با تاسیس بانک از طرف من مخالفت کردی، ولی من سهام بانک صادرات و بانک ایرانیان را خریداری کرده و با وجود مخالفت شما صاحب دو بانک شده‌ام.»

هژبر یزدانی با خرید بخش عمده سهام بانک صادرات مخالفت برخی از علما را برانگیخت. تعدادی از علمای قم با شنیدن این خبر از خود واکنش نشان داده و دادوستد با این بانک را که عمده سهام‌دار آن یک بهائی بود، حرام اعلام کردند. در این رابطه در اسناد ساواک روایت شده: «چند روزی است که از طرف روحانیون شهرستان قم، به‌ویژه آیت‌الله شریعتمداری و آیت‌الله گلپایگانی و عوامل آنها در سطح شهر شایع کرده‌اند که دادوستد با بانک صادرات از نظر آیین اسلام جایز نیست، زیرا هژبر یزدانی که پیرو بهائیت است، در بانک صادرات سرمایه‌گذاری و سهام‌دار بانک شده است. همچنین آیت‌الله‌های مذکور و عوامل‌شان به‌طور ضمنی اولتیماتوم داده‌اند که ما روحانیون حساب‌مان را در بانک صادرات می‌بندیم.

بلورفروشان و مفرح بانک صادرات را تاسیس کردند

بانک صادرات ایران در سال ۱۳۳۱ توسط خانواده بلورفروشان و مفرح تاسیس شد. این بانک یک بانک تجاری محسوب می‌شد که با ۲۰ کارمند و با سرمایه دو میلیون تومان به‌صورت اعتباری و ۳۵۰۰ تومان به‌صورت قرضی شروع به کار کرد.

کارکنان بانک صادرات ناگزیر با آیت‌الله شریعتمداری و آیت‌الله گلپایگانی وارد مذاکره شدند؛ مبنی بر اینکه اولا هژبر یزدانی بهائی نیست، دوما بانک صادرات در سطح کشور دارای ۱۸ هزار کارمند است که از این بانک امرار معاش می‌کنند. لکن آیت‌الله‌ها توجهی به این دلایل نکرده و به ادعای خود استوار هستند. چنانچه آیت‌الله‌های قم دادوستد با بانک صادرات را تحریم کنند، به‌مرور خسارت قابل توجهی به بانک صادرات وارد خواهد آمد. ضمنا آیت‌الله گلپایگانی اظهار داشت؛ چنانچه هژبر یزدانی مسلمان باشد، مانعی در کار بانک نمی‌داند؛ در غیر این صورت فتوا خواهد داد که هرگونه معامله با بانک صادرات حرام است.»

خرید بانک صادرات توسط یزدانی از نگاه دیگران

سیاست هژبر یزدانی برای خرید کل بانک صادرات در دهه ‌۵۰‌ به‌صورت مویرگی بود. یعنی او آرام‌آرام و از طریق کانال‌هایی که داشت، اقدام به خرید سهام یک‌به‌یک سهام‌داران می‌کرد. حسنعلی مهران که در سال‌های ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ رئیس‌کل بانک مرکزی ایران بود، در کتاب خاطرات خود بانک صادرات را دومین بانک بزرگ کشور می‌داند که متعلق به بخش خصوصی است. بخش عظیمی از سهام این بانک به‌مرور توسط هژبر یزدانی از سهام‌داران آن خریداری شد.

او در کتاب بانک مرکزی ایران از سال ۱۳۳۹ تا ۱۳۵۷ چنین می‌نویسد: «یک دلیل آسیب‌پذیری زیاد بانک، تعداد صاحبان سهام بود که خیلی متفرق بودند. وقتی هژبر یزدانی شروع به خرید سهام بانک صادرات کرد و قیمتی بالاتر از قیمت معامله‌شده در بورس را نقدا پیشنهاد داد، این خرده‌سهام‌داران که کارمند بانک بودند، با علاقه فوق‌العاده‌ای سهام خود را فروختند. غافل از اینکه پول خرید این سهام از طریق اعتبارات اعطایی همین بانک که از طرف روسای یکی از شعب بانک تامین شده بود، پرداخت می‌شود.

مهران؛ مدیر صندوق بین‌المللی پول

حسنعلی مهران در سال ۱۳۱۶ در تهران به دنیا آمد. او از مدیران صندوق بین‌المللی پول در واشنگتن بود. مهران بعد از بازگشت به ایران قائم‌مقام مدیرعامل مرکز بررسی‌های صنعتی و توسعه بازرگانی و مدیرکل طرح‌ها و بررسی وزارت اقتصاد را بر عهده گرفت.

در این میانه به دلایل مختلف سلامت بانک در خطر بود، از جمله اینکه مفرح (موسس بانک صادرات) به‌وضوح می‌دید که وضع بانک رو به وخامت گذاشته است. به یاد دارم یک بار مفرح به من گفت که از داخل دارند بانک مرا از من می‌گیرند. دقیقا نگفت چه کسی دارد می‌گیرد، ولی شاید منظورش این بود که همان مقاماتی که مفرح را در توسعه بانک کمک کردند، همان‌ها او را در این مسیر قرار داده‌اند.»

مهران در ادامه گفته است: «هژبر یزدانی همزمان با این اتفاق مشغول خرید سهام هشت بانک دیگر نیز بود. لازم بود هرچه زودتر بانک مرکزی در این زمینه دخالت کند. در این میانه نامه‌های متعددی از مقامات بالا می‌آمد که خصومت بانک مرکزی با یزدانی از کجا ناشی می‌شود، مگر این مرد تمام سرمایه خود را در ایران به کار نمی‌برد؟ این همه مخالفت با او به خاطر چیست. از طریق نظارت بر بانک‌ها و اداره اطلاعات اعتباری مجددا به وضع یزدانی و به دارایی‌ها و بدهی‌های او به بانک‌ها رسیدگی و روشن شد که ارقام بدهی ابعاد جدید پیدا کرده و باید هرچه زودتر به این مهم سر و سامانی داد. در این میانه ابتهاج علاقه خاصی به فروش سهام خود در بانک ایرانیان داشت که در آن بانک نیز یزدانی مشغول خرید سهام سهام‌داران جزء بود. بالاخره موافقت با این معامله بدین صورت حاصل شد که یزدانی کلیه سهام خود در بانک‌های کشور، از جمله بانک صادرات را در اختیار بانک مرکزی قرار دهد که از آن محل بدهی‌های او به بانک‌ها، بالاخص به بانک صادرات پرداخت شود و در مقابل اجازه داشته باشد که سهام ابتهاج را در بانک ایرانیان بخرد و بدین ترتیب صاحب سهم بزرگ بانک ایرانیان شود.

با خارج‌شدن سیتی‌بانک از آن بانک در سال بعد، یزدانی موفق شد مسئولیت این بانک را بر عهده گیرد. مهم‌ترین هدف بانک مرکزی در آن زمان حفظ بانک صادرات بود. بانک مرکزی موفق شد کلیه سهام یزدانی را در بانک صادرات زیر کلید خود درآورد. انتظار این بود که بانک مرکزی، نظارت به‌مراتب نزدیک‌تری بر احوال بانک‌ها می‌داشت، به صورتی که می‌توانست قبل از وقوع حادثه چاره‌جویی کند، بالاخص در مورد خریدوفروش سهام بانک‌ها که متاسفانه چون بی‌نام بود و در بورس توسط کارگزاران معامله می‌شدند، کسب این اطلاعات امکان‌پذیر نبود.

البته جلوی خریدوفروش سهام را توسط مردم نمی‌شد گرفت، ولی بانک مرکزی باید می‌دانست که نظام اعتباری در داخل بانک‌ها چگونه عمل می‌کند که یک نفر می‌توانست این همه از رئیس یک شعبه وام بگیرد؟ در نهایت جواب این‌گونه مسائل را باید در داخل نظام نظارتی خود بانک‌ها پیدا کرد. آنچه لازم بود این بود که چنان نظامی در داخل بانک به وجود بیاید که بتواند جلوی این‌گونه اعتبارات را بگیرد. یک پدیده دیگر نظام بانکی کشور این بود که تعدادی از گروه‌های صنعتی بزرگ کشور حداقل صاحب سهام یک بانک بودند. یکی از دلایل اصلی ستیز هژبر یزدانی با بانک مرکزی نیز همین بود که می‌خواست یک بانک داشته باشد و از دید خودش، از این بابت از دیگران کمبودی نداشته باشد تا در نهایت اکثر سهام بانک ایرانیان را خرید.»

روایت‌های متعدد خرید سهام بانک‌ها توسط یزدانی

عباس میلانی می‌گوید؛ هژبر از طریق رشوه‌های سنگین به مدیران برخی بانک‌ها، چک‌هایش را به تعویق می‌انداخت و با استفاده از چک‌های فاقد موجودی اقدام به خرید سهام بانک‌ها می‌کرد. او می‌نویسد که حسنعلی مهران، رئیس وقت بانک مرکزی متوجه شد که مبلغ چک‌های بی‌محل به بیش از یک میلیارد تومان رسیده است. او این موضوع را با امیرعباس هویدا، وزیر وقت در میان گذاشت. هویدا از هژبر طی یک ملاقات و با لحنی تند درخواست کرد، سامانه بانکی را به حال خود رها کند و وارد بازار گوشت شود. بعد از مطرح‌شدن چنین پیشنهادی، از طرف شاه، نامه‌ای با لحن تند به رئیس بانک مرکزی فرستاده شد؛ مبنی بر اینکه «چرا برای کار‌آفرین زحمت‌کشی همچون هژبر یزدانی دردسر ایجاد می‌کنید!»

هویدا

امیرعباس هویدا در سال ۱۲۹۷ در تهران به دنیا آمد. او به مدت ۱۲.۵ سال نخست‌وزیر حکومت محمدرضا پهلوی بود و ریاست دولت ایران را بر عهده داشت. از ریاست هویدا به‌عنوان طولانی‌ترین ریاست بر دولت ایران در طول تاریخ یاد می‌کنند.

بعد از اینکه این نامه به رئیس بانک مرکزی فرستاده شد، یک روز یزدانی به دفتر هویدا رفت و به مسئول دفتر او گفت: «به رئیست بگو من بانک را گرفتم.»

محمد یگانه، وزیر دارایی و مسکن که همچنین سال‌ها رئیس‌کل بانک مرکزی بود به وام‌های کلان هژبر یزدانی اشاره می‌کند. او می‌گوید که برای ما سوال بود که یزدانی این همه ثروت را از چه طریقی به دست آورده است؟ یگانه در کتاب خاطرات خود در این زمینه می‌نویسد: «هژبر بارها از بانک‌های مختلف کشور، وام‌هایی کلان گرفته و حدود۷۵۰ میلیون تومان به آنها مقروض بوده است. برای نمونه می‌توان به اخذ چند بار وام هنگفت توسط او به مبلغ ۱۶۰ و ۱۰۵ میلیون تومان از خوش‌کیش، رئیس بانک ملی اشاره کرد که با فشار دکتر ایادی و هوشنگ انصاری، وزیر دارایی وقت، صورت گرفت و برای آنکه موانع قانونی را از سر راه اختلاس‌های خویش بردارد، تلاش کرد از شاه و اشرف و نصیری کمک بگیرد.

یگانه؛ مشاور یا وزیر

محمد یگانه فرزند حاج اسماعیل شکرچی در قزوین به دنیا آمد. او در رشته حقوق از دانشگاه تهران و دانشکده کلمبیا فارغ‌التحصیل شد. یگانه در حکومت پهلوی رئیس‌کل بانک مرکزی، وزیر آبادانی و مسکن، وزیر مشاوره کابینه امیرعباس هویدا و وزارت دارایی دولت جعفر شریف امامی بود.

در تحقیقات خود از بانک مرکزی به اینجا رسیدیم که او از طریق زدوبند با عالی‌ترین مقام‌ها در کشور که مهم‌ترین‌شان دکتر ایادی، طبیب مخصوص شاه بود، از بانک‌ها قرض می‌کند و با پول بانک‌ها از این دست به آن دست، شروع کرده این کارخانه را خریدن، آن زمین را خریدن؛ قیمتش بالا رفته، مقداری فروخته، استفاده می‌کند. ما مطالعاتی کردیم، دیدیم ایشان از سیستم بانکی در حدود ۷۰۰، ۸۰۰ میلیون تومان پول قرض کرده، این در حدود سال‌های ۱۹۷۴ یا ۱۹۷۵ بود، این سرمایه‌گذاری‌ها را هم کرده، این ثروت‌هایی هم که دارد کم‌وبیش به همان اندازه است. ولی برای اینکه سرش از میان سرها دربیاید، می‌خواست ریاست یکی از بانک‌ها را داشته باشد.»‌

اخلال در نظام بانکی

با وجود تلاش‌ها و روابطی که هژبر یزدانی داشت، نتوانست مجوز تاسیس یک بانک شخصی را از بانک مرکزی بگیرد، او دوره می‌افتاد و با اخذ وام‌های کلان از بانک‌های متعدد، سهام سهام‌داران بانک‌های خصوصی را می‌خرید. یزدانی در ابتدا سهام بانک اصناف و بانک بیمه بازرگانان را از سهام‌داران خرید؛ او سهام را به دو برابر قیمت می‌خرید تا پیشنهادش برای خرید سهام رد نشود. یزدانی برای خرید سهام بانک توسعه صنعتی و معدنی چیزی حدود ۱۰۵ میلیون تومان وام از شعبه فردوسی بانک ملی گرفت.

این وام‌های کلان در حالی گرفته می‌شد که سرمایه این بانک ۴۰۰ میلیون تومان بیشتر نبود و یزدانی دو بار روی هم رفته ۲۶۵ میلیون تومان از آن بانک وام گرفته بود. به موجب مقررات بانک مرکزی هر بانک تنها می‌توانست ۱۰ درصد سرمایه خود را به هر فرد وام دهد و این موضوع باعث شد خوش‌کیش، مدیرعامل بانک ملی به بانک مرکزی احضار شود و تنها پاسخ او در این‌باره جمله «اشتباه شده است»، باشد. در پی این اتفاق هژبر باید وام خود را به بانک ملی بازمی‌گرداند. او برای تادیه دیون خود به این بانک، نزد مفرح در بانک صادرات رفت و از آن ۱۰۰ میلیون تومان وام گرفت.

یازدهمین مدیر بانک ملی

یوسف خوش‌کیش در سال ۱۳۱۵ تحصیلات دانشگاهی خود را به پایان رساند و به ایران بازگشت. او تا سال ۱۳۱۸ در بانک ملی ایران به‌عنوان یکی از روسای ادارات بانک ملی خدمت کرد. خوش‌کیش در سال ۱۳۴۰ به‌عنوان یازدهمین مدیر بانک ملی منصوب شد.

این در حالی بود که سرمایه این بانک تنها ۲۵۰ میلیون تومان بود. یزدانی موفق نشد تعهداتش را در برابر وام‌ها و اعتبارات بی‌اندازه خود از بانک ملی انجام دهد؛ بنابراین بخشی از اعتبارات او در اسفند ۱۳۵۳ و فروردین ۱۳۵۴ قطع شد. همچنین تقاضای کتبی اعتبار مجدد او به مبلغ ۳۵۰ میلیون تومان، در تاریخ‌های ۳ و ۲۰ آذر ۱۳۵۴ از بانک ملی شعبه بازار و مرکزی مورد تصویب قرار نگرفت. این ماجرا اختلافاتی را بین هژبر یزدانی، محمد یگانه، رئیس وقت بانک مرکزی و یوسف خوش‌کیش، رئیس بانک ملی ایران ایجاد کرد.

با محدود شدن اعتبارات بانکی یزدانی، او نامه‌ای را در شکایت از یگانه به مقامات نوشت. هژبر در این نامه خطاب به شاه می‌نویسد: «رئیس بانک مرکزی ایران شروع به شایعه‌سازی علیه فدوی نموده، مبنی بر اینکه هژبر یزدانی با صدور چک بلامحل و داشتن تعهدات سنگین در بانک‌ها تصمیم دارد با خرید اکثریت سهام بانک‌ها برای خود شخصیت کاذب اقتصادی به وجود آورد و مدیریت بانک‌ها را در دست بگیرد و با این عمل ایجاد محدودیت‌های اعتباری برایم فراهم نموده تا سهام خود را ناگزیر به خارجیانی که مورد نظر او هستند، واگذار نمایم.» او همچنین در نامه‌ای دیگر به امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر وقت؛ یوسف خوش‌کیش، مدیرعامل بانک ملی ایران را به رشوه‌گرفتن متهم کرد و ادعا کرد حاضر به پرداخت رشوه نشده و خوش‌کیش نیز اعتبارات بانکی او را باز نکرده است! این ادعا در حالی مطرح شد که یزدانی از طریق عباس سرفراز دو فقره چک به مبلغ دو و سه میلیون تومان برای خوش‌کیش فرستاده بود و مدیرعامل بانک چک‌ها را پس فرستاد. چند ماه بعد اختلاف بین هژبر یزدانی و خوش‌کیش رفع شد و اعتبارات او همچنان به روال غیرقانونی قدیمی ادامه یافت.

 

نخستین بانک تجاری دولتی

بانک ملی ایران در سال ۱۳۰۶ تاسیس شد. اولین مدیرعامل این بانک، دکتر کورت لندین بلات آلمانی بود. بانک ملی، نخستین نمایندگی بانک در خارج از کشور را در سال ۱۳۲۷ در هامبورگ تاسیس کرد. این بانک نخستین بانک تجاری دولتی ایران محسوب می‌شود.

اختلاف یزدانی با انهاری

اختلافی که بین یزدانی و خوش‌کیش ایجاد شده بود، بیشتر از همه دامنگیر جهانبخش انهاری شد. جهانبخش انهاری دوست قدیمی هژبر یزدانی و مدیرعامل تعدادی از شرکت‌های او بود. در بین دعوای یزدانی و خوش‌کیش، انهاری حاضر به دادن شهادت دروغ علیه خوش‌کیش نشد. این در حالی بود که شهادت او در دادگاه می‌توانست کمک زیادی به یزدانی کند. بعد از امتناع انهاری برای شهادت علیه خوش‌کیش، او مورد ضرب و شتم ایادی و یزدانی قرار گرفت و استخوان زانویش شکست و در بیمارستان بستری شد. سه ماه بعد او زمین خورد و در حین عمل جراحی قلبش چند دقیقه ایستاد و این مساله مغز او را از کار انداخت.

انهاری در دوم آذر ۱۳۵۷ پس از سه سال اغما درگذشت. وکیل همسر انهاری در نامه‌ای به تاریخ ششم آبان ۱۳۵۷ به بازپرس شعبه ۳ دادسرای تهران از تبانی یزدانی با دکتر اقراری، رئیس بیمارستان پرده برداشت. پرونده شکایت همسر انهاری از هژبر یزدانی به اتهام معاونت در ایراد ضرب منتهی به نقص عضو، در ایام بازداشت یزدانی به بازپرسی شعبه ۱۴ دادسرای تهران ارجاع شد، اما با وقوع انقلاب ۱۳۵۷ و باز شدن زندان‌های کشور، یزدانی از زندان گریخت و این پرونده برای همیشه مختومه شد.

پایان هژبر یزدانی در ایران

بالاخره در دولت ارتشبد ازهاری، هژبر یزدانی به‌دلیل اتهاماتی مانند تصرف غیرقانونی اموال عمومی از جمله ۴۰۰ هکتار از زمین‌های دولتی اردستان یزد، معاونت در ضرب‌وشتم دسته‌جمعی که به فوت جهانبخش انهاری ختم شد و صدور چک بلامحل در بانک ملی شعبه حافظ بازداشت و در زندان قصر زندانی شد.

یزدانی اوایل انقلاب ۱۳۵۷ در زندان بود و فرار او از زندان به دو صورت روایت شده است. در روایت اول آمده که یک تیمسار و چند تن دیگر با خودرو، ساختمان دیوار زندان را شکستند و او را نجات دادند. این در حالی است که در ماجرای دوم گفته شده هژبر یزدانی در غروب ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ در پی باز شدن در زندان‌ها به همراه محرری، رئیس وقت سازمان زندان‌ها از زندان قصر گریخته است. در هر صورت یزدانی بعد از فرار و مدتی آوارگی، توانست خود را به آمریکای لاتین برساند و در کاستاریکا مستقر شود. او به همراه سناتور علی رضایی، به کار دامپروری در سطح کلان پرداخت و برای خود مزرعه شخصی بزرگی را دست و پا کرد.

علی رضایی که بود؟

علی رضایی در سال ۱۳۰۰ در خانواده‌ای ثروتمند به دنیا آمد. پدر آنها بزرگ‌ترین تاجر و ملاک سبزوار بود. علی رضایی در کالج آمریکا تحصیل کرد و بیشتر به تجارت، خوش‌گذرانی و سرگرمی می‌پرداخت. او بیشتر در زمینه واردات و تجارت فعالیت می‌کرد.

سرنوشت اموال یزدانی پس از انقلاب

اوایل انقلاب و بعد از فرار هژبر یزدانی، در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۵۷ امام خمینی(ره)، طی فرمانی آقای حاج‌علی طرخانی را به همراه آقایان حاج اسدالله عسگراولادی و حاج حبیب‌الله شفیق، مسئول تصرف اموال هژبر یزدانی کرد. تا زمان شروع به کار هیات مربوطه حدود ۱۰ هزار راس دام متعلق به هژبر یزدانی توسط افراد غیرمسئول ضبط و فروخته شد. باقی دام‌ها توسط افراد مسئول جمع‌آوری و به فروش رسید تا پول چغندرکاران کارخانجات هژبر یزدانی پرداخت شود.

بعد از آن هیات به سراغ کارخانجات و شرکت‌های او رفت و برای هر کدام مدیران جدیدی انتخاب کرد تا اوضاع را سامان‌دهی کنند. اراضی کشاورزی منطقه گنبد و گرگان که متعلق به هژبر یزدانی بود، به بنیاد مستضعفان گنبد و گرگان و سرپرستی اراضی کشاورزی منطقه اصفهان به نام اردستان و مهیار به بنیاد اصفهان واگذار شد. همچنین اراضی کشاورزی در منطقه تهران و دام‌های یزدانی در این منطقه به بخش کشاورزی بنیاد مستضعفان واگذار شد. سرپرستی اراضی منطقه شیروان و قوچان در سال ۱۳۵۸ در اختیار استانداری خراسان قرار گرفت و بعد در سال ۱۳۶۳ به بنیاد مستضعفان واگذار شد. اراضی منطقه گوهرکوه و تمب در استان سیستان و بلوچستان نیز در اختیار بخش کشاورزی بنیاد قرار گرفت.

حبیب‌الله شفیق؛ یکی از موسسان کمیته امداد

حبیب‌الله شفیق در سال ۱۳۱۰ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. او سیاست‌مدار و از بنیان‌گذاران حزب موتلفه اسلامی قبل از انقلاب سال ۱۳۵۷ بود. روح‌الله خمینی طی حکمی او را به همراه چند تن دیگر مامور تشکیل کمیته امداد کرد.

کارخانجات قند و دو واحد پنبه، دو واحد تولید کفش، سه واحد پی‌وی‌سی و یک واحد ریسندگی در اواخر سال ۱۳۵۸ بنا به تصویب شورای انقلاب اسلامی به وزارت صنایع تحویل داده شد. ساختمان‌های تجاری هژبر یزدانی از اواخر سال ۱۳۵۸ به بخش املاک و مستغلات بنیاد تحویل و در سال ۱۳۶۲ به سرپرستی اموال هژبر یزدانی برگشت داده شد.

مرگ یزدانی

می‌گویند کنار مزرعه‌اش در شهر سن‌خوزه کاستاریکا تابلوی بزرگی نصب کرده بود که بر آن نوشته بود، سنگسر. او در مزرعه شخصی خود در تاریخ ۱۷ آوریل ۲۰۱۰ درگذشت. فرزند بزرگش نادر می‌گوید که هژبر یزدانی وصیت کرده که در زادگاهش سنگسر (مهدی‌شهر) دفن شود، اما مسئولان وقت اجازه عمل به وصیت او را ندادند. گرچه از هژبر یزدانی چهره‌های متفاوتی روایت شده و افراد زیادی او را به‌واسطه روابط خود موفق می‌دانستند، اما نمی‌توان موفقیت اقتصادی او را در دهه۵۰ نادیده گرفت.

منابع:

لاجوردی، حبیب (۱۳۸۹). «خاطرات دکتر محمد یگانه»، نشر: ثالث.

مهران، حسنعلی، «بانک مرکزی ایران از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۵۷»، تهران: نشر نی.

انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک (۱۳۷۶). جلدهای ۱، ۹، ۱۰ و ۱۳.

میلانی، عباس (۱۳۸۱). «معمای هویدا»، نشر: آتیه.

فردوست، حسین (۱۳۶۹). «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی»، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی.

ابتهاج، ابوالحسن (۱۳۷۱). «خاطرات ابوالحسن ابتهاج»، نشر: علمی، ج ۲.هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک (۱۳۸۴). مرکز بررسی اسناد تاریخی.بنیاد مستضعفان در آینه تاریخ (۱۳۷۸). اداره کل روابط عمومی و امور فرهنگی، ج ۱.فصلنامه تاریخ معاصر ایران (۱۳۸۰). ش ۱۷.روزنامه کیهان (۱۳۵۶). ۲۶، ۲۷ و ۲۸ شهریورماه.

 

خواندن 408 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی