اما این مهم در فرقه ساخته بهائیت هم با آنچه پیامبر خواندگانشان از خود نشان دادند متفاوت است . جناب عبدالبهاء یکی از دلایل حقانیت پیامبران الهی را تحقق تربیت انسانها برشمرده است. این در حالیست که بر خلاف این ادعا، پیامبرخواندهی بهائی حتی از تربیت فرزندانش عاجز ماند و پس از او بر سر جانشینی، کارشان به نزاع و فحاشی کشید! فقط کافی است به ادبیات نزاع بر سر قدرت آنها بنگرید . یا نه کمی دورتر برویم بعد از اعدام علی محمد باب و اعلام باب مبنی بر جانشینی صبح ازل بر رهبری بابیان و انتقال آنان به عراق دشنامهای رکیکی که حسینعلی نوری به برادرش میدهد را بخوانید ، نتیجه خواهید گرفت حتی طبق مبنای بهائیت، پیامبرخواندهی فرقهی بهائی از حقانیت برخوردار نمیباشد.
یکی از ملاکهای حقانیت پیامبران در نگاه عبدالبهاء، تربیت انسانها به دست ایشان میباشد؛ همچنان که گفته است: «اگر بخواهيم ببينيم انبياء معلّم بودهاند يا نه، بايد تحرّی حقيقت نمائيم. اگر نفوس را تربيت كردهاند و از اسفل جهل و نادانی بأعلی درجهی دانش رسانيدهاند يقين است پيغمبر بر حقّ هستند. اين را كسی انكار نتواند احتياج بذكر ديگر نيست كه بعضی انکار نمایند».(1)
نتیجه آنکه اگر پیامبری نتواند مردم را تربیت کند بر حق نیست؟! پس با این حساب مدعی پیامبری بهائیت هم (که از تربیت اولاد خود عاجز بوده و فرزندانش بر سر جانشینی او به نزاع برخواسته و یکدیگر را سوسک، کرم خاکی، خفاش، کلاغ، روباه، گرگ، گوساله و الاغ خواندند(2)) حقانیت ندارد.
مبلغان بهائی برای توجیه این رفتار پیامبر خوانده خود میگویند " پیامبر اسلام هم از تربیت برخی فامیلهایش مثل ابولهب عاجز ماند، بنابراین به ادعای شما، حقانیت حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) هم زیر سؤال میرود!
اما به نظر فراموش میکنند که ما مبنای عبدالبهاء و بهائیت را ذکر کردیم که گفتهاند: «اگر نفوس را تربيت كردهاند و از اسفل جهل و نادانی بأعلی درجهی دانش رسانيدهاند يقين است پيغمبر بر حقّ هستند».(3) لذا این ادعا از مقبولات اسلامی نیست تا به واسطهی آن بر پیامبر اسلام خرده بگیرید. اما طبق مبنای بهائیت در این مورد، پیامبرخواندهی بهائی از حقانیت برخوردار نمیباشد.
باز هم از رونمیروند توجیه میآورند که اگر این الفاظی که عبدالبهاء در مورد برادر ناقص خودشان به کار گرفتند را فحش و بیادبی بدانید، پس قرآن هم که برخی انسانها را پستتر از حیوان برشمرده، بیادبی کرده است؛ همچنان که میخوانیم: «... أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ [اعراف/179]؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند».
باید به این گمراهان گفت دو نکته را فراموش نکنید: اول: پیشوایان بهائی، این الفاظ را نه تنها در مورد اشخاص حقیقی، بلکه حتی در مورد برخی قومیتها نیز به کار گرفتهاند (4) اما در قرآن کریم تنها برخی انسانها را به دلیل کنار نهادن منطق خود در لجاجت و دشمنی با مسیر حق، اینچنین از مرحلهی انسانیت ساقط دانسته است: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ [اعراف/179]؛ به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آنها دلهایی (: عقلهایی) دارند که با آن (اندیشه نمیکنند، و) نمیفهمند؛ و چشمانی که با آن نمیبینند؛ و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند (چرا که با داشتن همهگونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند)».
دوم: بر اساس دستور پیامبرخواندهی بهائی، بهائیان باید از هرگونه بدگویی حتی در مورد دشمنانشان هم اجتناب کند: «(هیچیک از بهائیان) به مذمت دیگری لب نگشاید و غیبت را أعظم خطا در عالم انسانی داند. زیرا در جمیع الواح بهاءالله مُصَرح است که غیبت و بدگویی از دسائس و وساوس شیطانی است و هادم بنیان انسانی. شخص مؤمن مذمت شخصی از بیگانگان نکند، تا چه رسد از آشنایان، و غیبت دشمن ننماید تا چه رسد به مذمت دوست. بدگویی و غیبت صفت سقیم الأفکار (کج فکران) است نه ابرار (نیکوکاران)».(5) با این حال، این نزاعها و فحاشیهای درون خانوادگی بهائی چه توجیهی دارد؟! چگونه پیشوایان بهائی مروج دستوراتی بودند که خود به آنها عمل نکردهاند؟! همچنین اگر فراموش نکرده باشید در ابتدای بحث جناب عبدالبهاء، تربیت را دلیل بر حقانیت یک پیامبر دانسته و در جایی دیگر با کنایه گفته است: «انصاف باید داشت؛ از نفسی که در تربیت اولاد و عیال و آل، عاجز مانده، چگونه امید تربیت اهل آفاق نماییم و آیا در این قضیه ذرّهای شبهه و تردید است؟! لا والله».(6)
پینوشت:
1- اشراق خاوری، پيام ملكوت، هند: بینا، 1986 م، ص 203.
2- عباس افندی، مکاتیب، مطبعه العلمیه المصر: به همّت فرجالله زکی الکردی، 1330 ق، ج 1، ص 443-442 و 271.
3- اشراق خاوری، پيام ملكوت، هند: بینا، 1986 م، ص 203.
4- جهت مطالعهی بیشتر، بنگرید به مقالهی: توهین به ملّتها در بهائیت، کنایه به هواپرستان در اسلام
5- عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، نسخهی الکترونیکی، ص 306.
6- عباس افندی، مکاتیب، مطبعه کردستان العلمیه، 1330 ق، ج 2، ص 182.