«در ایران از اعلیحضرت شهریار مهربانتر کیست و خیرخواه تر که؟ به نهایت تضرع و ابتهال طلب آسایش و شفاء به جهت آن پادشاه بنمائید. هزار افسوس که ایرانیان قدر این تاجدار ندانند و مهلت ندهند که به صرافت طبع مبارک و طیب خاطر تأسیس قانون عادل نماید».
صفحه 254 مکاتیب عبدالبهاء جلد 3
عزیزان خوب می دانند که جنایات این پادشاه ظالم به مردم کشورش تا چه حد است. وی بعنوان ششمین سلطان ایران پس از اعطای مشروطه و در 28 دی 1285 شمسی در سن 34 سالگی به سلطنت رسید و یک سال پس از آن در آبان ۱۲۸۶ شمسی با حضور در مجلس شورای ملی در حضور بیش از یک صد و پنجاه نماینده در وفاداری به مشروطه سوگند یاد کرد.
محمد علی شاه کمتر از یک سال از سوگندش در مجلس نگذشته بود که با تلگراف به تمامی ولایات و حُکام مناطق ایران با رد فعالیت مجلس اول تأکید کرد: «این مجلس خلاف مشروطیت است و از این پس مخالفین را سرکوب خواهد کرد» و با این تلگراف به مخالفت با مشروطه پرداخت و اعلام کرد: «هر کس فریاد مشروطه خواهی سر داد، پوستش را کنده پُر از کاه نمایند».
شاه قاجار در روز سه شنبه 2 تیر1287 شمسی با همکاری و مداخله موثر نظامیان روس مجلس شورای ملی را به توپ بست و آزادیخواهان (از جمله قیام های شهری و تنگستانی) را به قتل رساند که این رویداد در تاریخ ایران به استبداد صغیر شهرت پیدا کرد.
1حمد علی شاه قاجار که وابستگی زیادی به دولت روسیه داشت، پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان در 22 تیر 1288 شمسی همراه با خانواده اش به سفارت روسیه در منطقه زرگنده پناهنده شد و پس از خلع از سلطنت با فشارهای داخلی و خارجی مجبور به تبعید گردید.
شاه مخلوع که توان ماندن در ایران را نداشت، در 18 شهريور 1288 شمسی از ايران گريخت و در 16 فروردین 1303 شمسی و در سن 53 سالگی به علت دیابت حاد و نارسائی كليه در شهر سن رمو ايتاليا درگذشت.
بنابراین ملاحظه می کنید که سلطنت این پادشاه ظالم و ستمگر برعکس دعای عبدالبهاء چندان به درازا نکشید و وی از سلطنت خلع و از کشور متواری و با خفت و خواری در دیار غربت از دنیا رفت!
امروزه با پیشرفت علم و تکنولوژی و فضای مجازی هرکسی با زدن چند دکمه کلید به راحتی می تواند بفهمد که سخنان رهبران فرقه بهائیت در مورد چیز خاصی، یا شخصی، کشور یا دین و آئینی تا چه اندازه با واقعیات خارجی مطابقت دارد.
این مدعیان دروغین غیبگو و پیشگو وقتی که پادشاهی به سلطنت می رسید، به تعریف و تمجید از وی پرداخته نظر خود را در باره سقوط یا دوام حکومت و سلطنت وی ابراز می کردند. آنان فکر نمی کردند که پیشگوئی آنان ممکن است غلط از آب در می آید و روزی تشت رسوائی شان از بام بیفتد.