آیتی از بهائیت تا بازگشت به اسلام
به بهانه انتشار گزیده ای از سه جلد کتاب کشف الحیل مرحوم عبدالحسین آیتی در پایگاه بهائیت در ایران .
بهائیت در ایران : اعتقاد به منجی آخرالزمان و یا همان بحث مهدویت تقريباً در تمام اديان به نحوي نهادینه شده و به آنقائل هستند، اما در اين ميان مسلمانان و بویژه شيعيان اين مقام را منحصر بهحضرت مهدي(عج)ميدانند. مسئله مهدويت در بينش اسلامي نقش كليدي دارد، چرا كه اعتقاد به يك منجي و مصلح و اميد به اينكه سرانجام روزي حق جاري ميشود و صالحان بر زمين حكومت ميكنند، عامل پويائي و حركت جوامع اسلامي است.
آنچه که باعث گردیده شیعه در طول حرکت تاریخی كلان خويش، به رغم دريافت ضربات و لطمات بسيار از سوي دشمنان، از يأس و نوميدي رهایی یافته و توان تحمل خویش را بالا ببرداعتقاد به فرج در آخرالزماناست. علاوه بر مهدويت، خاتمیت نیز سدراه محكمي در مقابل دينسازي و دكانسازي به شمار ميرود. به همين دليل هم اين موضوع، مستقيم و غيرمستقيم همواره در معرض چالش قرار داشته است.
قدرتهاي حاكم بر جهان درصدد بوده و هستند تا با تشكيلمسلك و باورهای جديدو به اصطلاح تكامل يافته با رنگ و بوي خردورزي و ايدئولوژي بر افكار توده مردم مسلط شوند و از نيروهاي آنان به سود خويش بهرهبرداري كنند. اما استعمار در مشرق زمين در برابر مقاومت "طرز فكر اسلامي" قرار داشته و به طرق گوناگون ميخواهد با تفكر اسلامي مبارزه كند. يكي از راههايي كه استعمار براي فتح اين دژ محكم در نظر گرفته، تلاش براي مذهبسازي بوده است. هدف آنها، چنان كه خود معترفاند، اين است كه در مقابل"مهدي"، مهدي ديگر بسازند و در برابر"قرآن"، قرآن ديگري عرضه كنند.
برهمین اساس است کهتزار روسیه علی محمد شیرازیرا در راستای اهداف استعماری خویش ترغیب به ادعای ارتباط باامام عصر (عج)یا باب آن حضرت بودن می نماید. بعدها علی محمد با توجه به حمایت های روسیه پا را فراتر نهاده و مقام خود را ترقی داده و مدعیامامتو سپسالوهیتمی گردد. پس از مرگ علی محمد بابمیرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءاللهبا هدایت و حمایت هایروسیه تزاری، بهائیت را پایه گذاری می نماید که با بروز انقلاب بلشویکی در سال 1917 در روسیه حکومت تزار سقوط نموده و با تشکیل دولت جدید حمایت های روسیه نیز از بهائیت قطع و از این تاریخ به بعدانگلستان حامی بهائیتمی گردد.
پس از مرگ میرزا حسینعلی (بهاء) فرزندشعباس افندی معروف به عبدالبهاءجانشین پدر می گردد وی با توجه به حمایت های استعمار پیر انگلستان و عوامل داخلی آن تبلیغ بهائیگری را که از زمان بهاء شروع شده بود، در سطح کشور به شدت پیگیری می نماید و برای این منظور از هیچ کوششی دریغ نمی ورزد و با ارسال پیام هایی به تشویق بهائیان پرداخته و امر تبلیغ را در بین بهائیان نهادینه و بر احبا فرض و واجب می نماید.
در همین ایام است که بعضی از مبلغین بهائی به سراغ آقای شیخ عبدالحسین تفتی یکی از روحانیون به نام تفت از توابع شهر یزد رفته و با حیله و ترفندی وی را به سلک خویش در آورده و بعد از گذشت بیست سال همنشینی با روسای بهائیت به باطل بودن باورهای بهائیان پی برده و به اسلام بازمی گردد.
آیتیدر اواخر عمرعباس افندي (عبدالبها)و سپس در اوايل ریاستشوقي افنديبر بهائیان به ميزان زيادي ازسوء اخلاق و فساد روسا و مبلغين فرقه بهائيتاطلاع حاصل نمود و از کرده خود پشيمان شد؛ و هنگام مسافرت به اروپا و در مراجعت و اقامت در مصر، زمزمه مخالفت آغاز کرد و به جمع آوري اسناد و تصاوير پرداخت و يادداشت هايی ضروری و لازم عليه بهائيت تهیه کرد.
وی پس از فوت"عبدالبها"پيشواي بهائيان در سال 1300 شمسی همراه جمعي ديگر از بهائيان، به دامن اسلام بازگشت و به محض ورود به تهران مخالفت خود را آشکار کرد و سپس کتاب"کشف الحيل"را در سه جلد در رد بهائيت به رشته تحریر درآورد.
آیتیدر تهران اقامت گزيد و به استخدام وزارت معارف (آموزش و پرورش) درآمد و به عنوان دبير به تدريس در دوره متوسطه پرداخت. با طبع و ذوق سخنوري که داشت، به پژوهشهاي ادبي روي آورد و نشريه اي ادبي-انتقادي به نام نمکدان در سال 1308 ش منتشر کرد.
آيتيپس از عمري پرماجرا در سال 1332 خورشيدي، ضمن سفري که از یزد به تهران کرده بود بيمار گشت و رخت به سراي ديگر کشيد و جنازه او در قم به خاک سپرده شد.
مجله یغماسال 20 شماره 4 تیر ماه 1346 شرح حالی به قلم خود آیتی آورده است که عینا آن را در ذیل می آوریم:
"مرا نام عبد الحسین است و مولدم قصبه تفت من توابع بلده یزد. چون پدرم از علمای پیشوایان اسلام بود موسوم به حاج شیخ محمد مدعو به حاج آخوند تفتی و جد امی از خاندان سلطان ابراهیم ادهم لهذا از عنفوان شباب در لباس عمامه و ردا و به نام شیخ عبدالحسین در مدارس قدیمه به تحصیل علم معقول و منقول و منطق و فقه و اصول پرداخته دوره تحصیلاتم تکمیل نشده بود که پدرم در گذشت و به جای آن مرحوم، مقتدای عمویم گشته محراب و منبر را تا سن سی از عمرم نگاهداشتم. در آن موقع بهائیان دام برایم گستردند و بوسائل عدیده کتب خودشان را تحت مطالعه ام قرار دادند. بعضی از مشایخ و مقتدایان محلی مطلع شده پیش از آنکه بطرفی ازرم و قبول بگرایم متهم ساختندم چنانکه نه تنها ریاست و محراب و منبرم به خطر افتاد بلکه جانم نیز در معرض خطر بود و کارم به مهاجرت کشیده به همان نسبت که مشایخ محلی و مریدانشان مرا از حوزه اسلامی دور می کردند به همان نسبت وجوه بابیه و بهائیه بغل گشوده و مرا در آغوش می کشیدند. این جزر و مد مذهبی مرا به مدت بیست سال به اطراف جهان کشیده و در سالک مبلغین و مبشرین و داخل در بساط حل و عقد امور بهائیت در آورده امواج حوادث گاهی به ساحل قبولم می کشید و دمی دیگر در وادی رد و نکولم می افکند تا در سفر دوم که سه ماه مقیم کوی رئیس ایشان عبدالبهاء عباس گشتم در حیفا کاملاً بر بطلان دعوی او و پدرش از جنبه مذهبی آگاه گشته تنها از جنبه ون خواهی و نعمات صلح جویی و فلسفه نفوذ ایشان در عالم غرب قرین حیرت و منتظر کشف حقیقت بودم تا پس از مرگ عبدالبهاء در زمامداری سبط کبیرش شوقی افندی موفق به سفر اروپا شدم و از آن حیث نیز آسوده خاطر گشته یقین کردم که این دروغ هم عطف بر دروغهای مذهبی شده و نفوذی در جهان غرب نداشته اند و اگر گاهی عده قلیلی توجه نموده اند از اثر خیانت حضرات و نتیجه سیاست بیگانگان است نه چیز دیگر و چون عبدالبهاء را خائن ایران هم از حیث مذهب و هم از حیث استقلال و سیاست شناختم دل از مهرشان بپرداختم و خود را در زحمت و خطر دیگری انداخته چند هزار نفر بهائی متعصب را دشمن خود گردانیدم برای اینکه وجدانم نگذاشت که مؤلفات سابقه خود را الغا نکرده بگذارم و بگذرم و مانند میرزا ابوالفضل گلپایگانی به سکوت بگذرانم لذا به لاء کتب سابقه که در تاریخ ایشان به نام کواکب الدریه نگاشته بودم و آن هم از تصرفات خودشان مصون نمانده بود بپرداختم و حقایق بی شبه ای که در مدت بیست سال یافه بودم در دو جلد کتاب کشف الحیل منتشر ساختم!»"
آیتیدر شرحی از چگونگی تغییر تخلص خود از ضیائی به آواره چنین نقل می کند:«اما تخلص آواره را عبدالبهاء عباس بر من روا داشت و فلسفه اش این بود که کلمه ضیاء نزد او ناپسند بود سبب اینکه یک برادرش ضیاء ا... نام داشت و او کلاً با عباس افندی مخالفت کرده زیربار خدائیش نرفته بود از این رو هر کس نامش ضیاء یا لقبش ضیائی بود نام لقبش را عوض می کرد و پس از آنکه بعضی اشعار مرا دید به من نوشت که "تخلص شما من بعد آواره باشد" و این منتهی منتی بود که بر من داشت چه او و پدرش بر این لقب ملقب بوده همیشه می نوشتند ( ما آوارگان ) ولی باید دانست که در مدت معاشرت با ایشان کم شعر گفته ام و اتفاقاً آنچه هم گفته ام باقی نمانده است.اینک شش سال است که از حوزه بهائیان بکلی جدا و تخالف شدید بین ما حکم فرماست و لقب آواره هم به ملکوت ابهی برای صاحبش فرستاده و هم فامیل خود را آیتی قرار داده ام.»
این نتیجه زیاده خواهی و استکبار صاحبان قدرت می باشد که بیهوده در تلاشند تا به خیال خود از برپایی حکومت صالحان و جاری شدن عدل بر روی کره خاکی جلوگیری کنند.
امید است کهفریب خوردگان بهائیتکه در دام تشکیلات گرفتار آمده اند با روشنگری هایی که هر روزه از سوی دلسوزان جامعه صورت می پذیرد خود را ازدام عنکبوتی سران تشکیلاتبرهانند.