زندگی روی چرخ گاری
نوشته شده توسط امیر علی کامرانی
آنان پرواز می کنند. آن قدر بلند که بلند پروازان دل سرد می شوند. چشم هایشان به هر گوشه سرک می کشد. با دقت فراوان هر پشت بامی را نظاره می کنند. به دنبال چیزی می گردند و تا پیدایش نکنند دست از پرواز بر نخواهندداشت. آن قدر این طرف و آن طرف می روند تا بالاخره آن را می یابند. دهکده ای با صدها چرخ گاری بر روی پشت بام ها. دیگر فرصت را از دست نمی دهند. به سرعت به طرف بام ها فرود می آیند و روی پُرکاه ترین چرخ می نشینند. لک لک ها خسته از مسافرتی طولانی، پاهای درازشان را به زیر خم کرده و به خوابی عمیق فرو می روند. چیزی نمی گذرد که دهکده از صدها جفت لک لک، سفید پوش می شود. بقیه لک لک ها نیز پیش می روند تا به روستایی دیگر برسند. آری؛ این موجود راحت طلب آن قدر تنبل است که حتی به خود اجازه درست کردن لانه را نمی دهد و تنها با صدای به هم زدن منقارش، صاحبان خانه اش را راضی نگاه می دارد تا لانه گرم و نرم خویش را از دست ندهد.
حفظ استقلال و شخصیت از جمله موضوعاتی است که هر شخص عاقل و فهیمی همواره در طول زندگی به دنبال تقویت بنیه های آن می گردد. هر عملی که منافی با حفظ ارزش های اشخاص به جامعه عرضه گردد به سرعت از طرف افراد دانا و عاقل مورد انتقاد قرار می گیرد. بر اساس همین دلایل روشن است که امروزه اوامری از جمله تملق و چاپلوسی نتوانسته جای گاه خوبی را در جامعه از آن خود گرداند. اگر کمی در تاریخ به عقب بازگردیم، شاید بتوان این عمل را به عنوان یک ارزش در قرن های گذشته جستجو نمود؛ اما آن چه که مسلم است این است که با پیشرفت علم و فرهنگ جامعه بشری، این ارزش ها ی کاذب به زباله دان تاریخ پیوسته اند.با این وجود، تعجب دانشمندان اجتماعی زمانی بر انگیخته می شود که ستایش بیش از حد و دست به دامن شدن این و آن از طرف مسلکی تازه تأسیس به عنوان یک ارزش مهم در جامعه مطرح می گردد.اگر تنها چند صفحه آخر از کتاب تاریخ را ورق بزنیم و با دقت به آن ها نظاره کنیم می توانیم رد پای بهائیت را در دست به دامن شدن دول مختلف مشاهده کرد.
زمانی که جناب بهاءالله بعد از سوء قصد به جان ناصرالدین شاه توسط سفیر روس از مرگ حتمی نجات یافت و به عراق تبعید شد، در پی بالا گرفتن اختلاف میان او و برادرش دولت عثمانی وی را به فلسطین تبعید کرد. بعد از مرگ جناب بهاءالله و فرو پاشی روسیه تزاری، زمام امور به دست عبدالبهاء پسر جناب بهاءالله افتاد. او که پس از فروپاشی روسیه، بدون حامی در خاک عثمانی زندگی می کرد، بلافاصله برای همان دولتی که آنان را تبعید کرده بود دست به دعا برداشت و ملتمسانه از خدا خواست تا دولت عثمانی را محفوظ بدارد و هر روز بر شوکتش بیفزاید و پیاپی دولت عثمانی را بر حق می خواند و... (مکاتیب صفحه312) او به ناگاه چنان عاشق دولت عثمانی شده بود که با وجود حرمت نماز جماعت در بابیت و بهائیت، نه تنها در نمازهای جمعه و جماعت مسلمانان شرکت می کرد بلکه نقش پیش نماز را هم ایفا می نمود.(قرن بدیع صفحه318 و رحیق مختوم 767)
اما زمانی اندک نگذشته بود که فلسطین توسط دولت انگلیس تصرف شد و عبدالبها که تا آنروز برای بقای دولت عثمانی دعا می کرد و آن را دولت بر حق می دانست و می فرمود که سایه اش بر سر بهائیان گسترده است، بلافاصله پس از نابودی دولت عثمانی در مقابلش جبهه گرفت و مانند کسی که سال ها درد و غم را در سینه حبس کرده بود، بغضش ترکید و شروع به نالیدن از سخت گیری های آن دولت کرد و از نابودی اش به شدت ابراز مسرت و خوش حالی فرمود.(قرن بدیع صفحه 289)
آری! شاید دست به دامن شدن دولت های بزرگ و قدرتمند ارزش های انسانی را پایین بیاورد اما بدون شک نقطه عطف بلند پروازی های بهائیت خواهد بود.حال بهتر است این سوال را از خودمان بپرسیم که آیا زندگی بر روی چرخ گاری می تواند دلیلی مناسب برای توجیه شکستن شخصیت انسانی باشد یا خیر؟
گرفته شده از وبلاگ یار جوان