بخش دوم وابستگی بهائیت به استعمار از دیدگاه نویسندگان ایرانی
به قلم : داود مهرورز
مورخان ونویسندگان ایرانی دربارۀ وجود پیوند میان باب وبابیت نخستین با کانونهای استعماری، در مجموع دو نظر متفاوت را ابراز می دارند که البته خالی از نقاط اشتراک نیست.
7. محمد رضا فشاهی
محمد رضا فشاهی، مورخ وپژوهشگر ایرانی معاصر ،واستاد فلسفه در دانشگاه پاریس، نسبت به جریان بابیت نخستین ،البته دیدگاهی مثبت دارد وبه رغم انتقاد از شخص باب( به عنوان کسی که «با وجود تسلط [؟!] برفلسفه و عرفان، از آیین سیاست و مبارزۀ اجتماعی ،آگاهی چندانی نداشت وبه نوشتن رساله و بزرگداشت طلسمات و بازی با اعداد دل خوش کرده بود») فصلی از کتاب خویش از گاتها تا مشروطیت را با لحنی جانبدارانه به موضوع باب وآشوب هواداران وی در زمان محمد شاه وناصرالدین شاه قاجار اختصاص می دهد واز آنها با عنوان «نهضتی انقلابی »یاد می کند.
برخورد فشاهی با جریان بهائیت،اما، از اساس ،برخوردی سخت منفی است و آن را از بابیتِ( نخستین )جدا ساخته وبه عنوان جریانی ارتجاعی و وابسته به قدرتهای بیگانه ، آماج انتقاد و حمله می سازد. به اعتقاد وی، دو دستگی میان بابیان( پس از مرگ باب) وتقسیم آنها به دو گروه «ازلیان » (به ریاست یحیی صبح ازل) و «بهائیان» (به ریاست حسینعلی بهاء) یکی از عوامل مهم شکست جنبش بابیه بود. زیرا به اعتقاد او:«این واقعه، نیروی بابیان را تحلیل برد» و پس از آن:
«صبح ازل» روحیۀ انقلابی را رها نموده وگوشۀ عزلت اختیار نمود وبه پیران اندکش، بسنده کرد ودست از مبارزه با قاجار کشید ...از طرف دیگر، «بهاء الله» نیز به دامن سیاستهای بیگانه (روس وانگلیس) پناه برد و زیرکانه جنبه های انقلابی نهضت را تضعیف نمود و«اخلاق » را به جای آن قرار داد و با «ناصرالدین شاه »از در سازش درآمد.
او به پیروان خود سفارش می نمود که: « باید کشته شدن را بر کشتن ترجیح داد» و در دورانی که «ناسیونالیزم» ایرانی، برای مبارزه با تسلط سیاسی واقتصادی بیگانه و نیز حکومت فئودان محلی دست نشاندۀ آن، به منزلۀ یکی از حیاتی ترین سلاحهای توده وروشنفکران ایران بود، به مبارزه با این سلاح پرداخت و گفت:« لیس الفخر لمن یحب الوطن بل الفخر لمن یحب العالم»[ حب وطن افتخاری ندارد، حب جهان افتخار دارد؟] وبدین وسیله«جهان وطنی» را رسما تأیید نمود وسرانجام در یکی از الواح خود (لوح سلطان)، خود را «غلام وعبد» و«ناصرالدین شاه » را «ملیک زمان» اعلام نمود.
بعدها جانشین او «عباس افندی» ،رسما به دفاع از «محمد علی شاه» در مقابل مشروطه خواهان برخاست ودر یکی از الواح خود چنین نوشت:
«طهران ،حضرت ایادی امرالله، حضرت علی قبل اکبر علیه بهاء الابهی (هوالله)
ای منادی پیمان، نامه ای که به جناب منشادی( حاجی سید تقی) مرقوم نموده بودید ملاحظه گردید وبه دقت تمام مطالعه شد....از انقلاب ارض طا(تهران) مرقوم نموده بودید، این انقلاب در الواح مستطاب مصرح و بی حجاب، ولی عاقبت سکون یابد وراحت جان حاصل شود...وسریر سلطنت کبری در نهایت شوکت استقرار جوید و آفاق ایران به نورانیت عدالت شهریاری (محمد علی شاه) روشن و تابان گردد... مکدر مگردید،جمع یاران الهی را به اطاعت وانقیاد وصداقت و خیرخواهی به سریر تاجداری دلالت نمایید، زیرا به نص قاطع الهی ،مکلف برآنند.
زنهار، زنهار، اگر در امور سیاسی، نفسی از احباء مداخله نماید، یا آنکه بر زبان کلمه ای براند...
باری، گوش به این حرفها مدهید وشب وروز به جان ودل بکوشید ودعای خیر نمایید وتضرع و زاری فرمایید تا ...در جمیع امور نوایای خیریۀ اعلی حضرت شهریاری واضح و مشهور، ولی نوهوسانی(مشروطه خواهان) چند گمان نمایند که کسر نفوذ سلطنت، سبب عزت ملت است.هیهات، هیهات، این چه نادانی است...اعلی حضرت شهریاری الحمد لله ضخص مجربند و عدل مصور؛ عقل مجسم و حلم مشخص و ...والسلام علی من اتبع الهدی، 11 ج 1سنۀ 1325 [قمری ] ع ع».
به گفتۀ فشاهی:
سیاست دفاع از محمد علی شاه و دولت روس تزاری تا هنگام پیروزی مشروطه خواهان وفرار محمد علی شاه ادامه یافت و پس از آن، این فرقه یکسره در دامن دولت «انگلیس» در غلطید و چون در هنگام جنگ جهانی اول، انگلیس بر «فلسطین» دست یافت و «عکا» نیز کانون این فرقه بود، «عبدالبهاء» درخواست لقب «سر» از دولت«انگلیس »کرد واین لقب، طی مراسم خاصی، همراه با فرمان و نشان به او داده شد...(1- ر.ک: ازگاتها تا مشروطیت، محمد رضا فشاهی، فصل: « نهضت باب؛ رنسانس ورفرماسیون»، ص216 به بعد)
فشاهی، همچنین مقاله ای پیرامون بررسی ریشه ها وعلل انقلاب ایران در سال 1357 دارد که دران بهائیان را همدست عناصر صهیونیست در درون حکومت پهلوی دانسته است. وی در این مقاله، «نارضایتی وخشم روحانیت از رژیم» پهلوی را معلول هفت عامل عمده می شمارد که دومین آنها چنین است:« حمایت آشکار شاه از صهیونیسم واسرائیل در صحنۀ بین المللی ونفوذ چشمگیر عناصر صهیونیست و بهائی در ساخت دولت».(2- «نکاتی چند دربارۀ بحران کنونی ایران»، صص 22-23)
8.دکتر میمندی نژاد
دکتر میمندی نژاد با اشاره به حسینعلی بهاء ،و با تعریض به فرزند وی(عباس میرزا) که از ژنرال انگلیسی مدال و نشان گرفت، می نویسد:
جانشینان وی[= بهاء] در حالی که خود را مظهر الوهیت می دانند از بندگان خدا که انگلیسی هستند مدال ونشان می گیرند- البته در ازای خدماتی که انجام داده ومی دهند- این آقایان بزرگوار تحت حمایت انگلیسیها در نزدیکی خاک ایران مسکن دارند وبه فعالیت مشغولند... نه تنها انگلیسیها بلکه روسها هم درفکر بودند از این انتظار مذهبی ایرانیان استفاده کنند وآنها هم سعی نموده اند مهدی موعود را برسانند وچون انگلیسیها زرنگتر بودند لذا حنای مهدی موعودی را که روسها آورده بودند رنگ نداد. روسها هم کتبی انتشار دادند واین فتنۀ سیاسی را علنی کردند.(3- نعل وارونه،کلاه بزرگ ،دکتر محمد حسن میمندی نژاد، ص41)
میمندی نژاد همچنین در کتاب به سوی او( ص17)می گوید:« همان طوری که در کتب گذشته با ادله وبراهین اثبات کرده ام ادیان بهائی وبابی ساختگی ،وزائیدۀ سیاست هستند و پیروان این مذاهب را سازمانهای معینی می چرخانند که سرنخ آنها در دست سازمان مخوف انتلیجنت سرویس است».
9. دکتر سید ابراهیم چهرازی
دکتر چهرازی، از رجال مطلع عصر پهلوی که نقش او در تأسیس پزشکی نوین ایران و احداث مراکز درمانی وتربیت پزشک فراموش شدنی نیست، در خاطراتی که از خود بر جای گذارده می گوید:
فتنۀ باب که از دوران سلطنت محمد شاه آغاز شد، در ابتدا با همکاری روس و انگلیس وکسانی چون دالگوروکی ومیرزا علی محمد باب پی ریزی شد. ولی دیدیم که به مروز زمان وبا ترفندهای گوناگون ، انگلیسی ها، روسها را از صحنه اخراج کردند. به این صورت که بابیگری را که در ابتدا هر دو دولت درایجاد آن شرکت داشتند به فراموشی سپرده شد وبه جای آن بهائیگری رونق گرفت و این فتنه با ریشه ای گسترده در کشور ما دوام یافت. تا آنجا که در دوران سلطنت محمد رضا شاه، بیش از هفت وزیر بهائی یا معروف به بهائی بودن در کابینه های هویدا داشتیم. واین موضوع عجیب بود،در سفرهایی که به اصفهان ولنجان می رفتم ،با کمال حیرت متوجه می شدم که محفل بهائیها در این دو شهرِ«به واقع از شهرهای مذهبی»رونق دارد وعده ای از افراد ناآگاه به سوی بهائیگری کشیده شده اند. چون به ریشه یابی موضوع پرداختم، متوجه شدم با توجه به اینکه اکثر مقامات محلی به ترتیبی، وابستگی به بهائیها دارند، گروهی از افراد عادی برای آنکه بتوانند از مزایایی بهره مند شوند، بدون آن که اعتقادی داشته باشند، در این محفلها شرکت می کنند. البته بهائیها هم با امکانات مالی که در اختیار داشتند در این مورد ،زیاد تبلیغ می کردند. کتمان نمی کنم که این جریان گرچه در ظاهر یک سوء استفاده از عدم توجه ونادانی مردم بود، ولی در نتیجه می توانست خطرآفرین باشد، که دیدیم در اقتصاد مملکت رخنۀ این جماعت چه مشکلاتی را فراهم کرد.(1- خاطرات و زندگینامۀ دکتر سید ابراهیم چهرازی، به کوشش مرتضی رسولی پور، صص 128-129.چهرازی، در جملۀ اخیر، ظاهرا اشاره به فعالیت مخرب کسانی چون هژبر یزدانی( میلیاردر تبهکار بهائی ) دارد.)
10. جلال آل احمد
جلال آل احمد، نویسنده و تحلیلگر توانای عصر ما، کتاب خواندنی ومشهوری با عنوان در خدمت وخیانت روشنفکران دارد که درآن، ضمن تشریح فضای مسمون و مصنوعیِ کشورمان در عصر پهلوی اول، به ریشه یابیِ «کم خونی جریان روشنفکری در ایران» پرداخته است که به گفتۀ وی:« میکروبهای اصلیش در سوپ بی رمق دورۀ نظامی بیست سالۀ پیش از شهریور بیست کشت شد.»(2- در خدمت وخیانت روشنفکران، ص 322)
جلال دراین زمینه، به سه جریان «زردشتی بازی» «فردوسی بازی» و «کسروی بازی» اشاره می کند که به اعتقاد وی، هر سه هدفی واحد را تعقیب می کرد وآن این که:« سر جوانان را یک جوری گرم نگهدارند» (1- همان، صص 323- 324) واز آنچه در کشور می گذارند غافل سازند و ضمنا اسلام را بکوبند. او ضمن انتقاد واختۀ عصر رضاخانی، پای یک بازی چهارم به نام«بهائی بازی» را نیز به میان می کشد که به زعم او: «جانشینی قلابی برای مذهب و روشنفکری» در ایران است:
ومن به صراحت ودور از آداب دانی در اینجا تمام رجال مشروطۀ دوم وتمام روشنفکرانی را که به تغییر رژیم رضایت دادند وبه آن دورۀ بیست سالۀ پیش از شهریور ساختند، یا به سکوت یا به پذیرش تلویحی یا به شرکت در امر- همۀ ایشان را در بی رمقی بعدی روشنفکری مقصر می دانم. چرا که پیش روی ایشان بود ودر حضور ایشان وبا سکوت یا شرکت ایشان بود که به عنوان جانشینی برای روشنفکری و روحانیت که هر دو در صدر مشروطه، چنین زنده وفعال زندگی می کردند وبرای گرفتن این زندگی وفعالیت از آن هر دو، چه بازیها که به راه انداخته شد. از زردشتی بازی بگیر تا فردوسی بازی و کسروی بازی؛ بهائی بازی(2- تأکید زیر کلمات از ما است) هم که سابقۀ طولانی تری داشت. من به یکی یکی این بازیها که هر کدام یا ادای روشنفکری بوده است یا ادای مذهب، یا جانشین قلابی این هر دو، خواهم رسید. ولی پیش از آن باید تکلیف خودم را با این کم خونی روشنفکری روشن کنم که میکروبهای اصلی اش در سوپ بی رمق دورۀ نظامی بیست سالۀ پیش از شهریور بیست ساله کشت شد...
در همین زمینه، باید از اعتراض شدید آل احمد به دکتر شاپور راسخ( از نویسندگان و مقامات «بهائی» رژِم پهلوی)یاد کرد. راسخ در مقالاتی که به نام وی در اواسط دهۀ چهل شمسی در مجلۀ راهنمای کتاب درج می شد در شمارۀ شهریور ماه 1345 آن مجله (ص 231)با این جمله که:« واخیرا نیز دو جنبش مهم مذهبی ایرانی جهانگیر شده...» تلویحا از بهائیت تعریف کرد واین امر واکنش تند جلال آل احمد را برانگیخت واو را وادار به نگارش یاداشتی کوتاه اما سخت انتقادی ازاو خطاب به مدیر مسئول راهنمای کتاب نمود.(1- متن این یادداشت را می توان در کتاب مشهور جلال :کارنامۀ سه ساله( صص 212- 213) ونیز ادب وهنر امروز ایران؛ مجموعۀ مقالات 1324 – 1348(نوشتۀ جلال آل احمد ،زیر نظر شمس آل احمد، کتاب سوم، صص 1489-1490 )مطالعه کرد.
جلال در این یادداشت به مدیر مسئول نوشت:
کلمۀ مسئول را که ان بالای مجله نوشته ای به رخت می کشم و به یادت میآورم که وقتی دارند مذهب رسمی مملکت را می کوبند وغالب مشاغل کلید[ ی] در دست بهائیها است...از سرکار قبیح است که زیر بال اباطیل را بگیرند و این بندۀ خدای راسخ که یک عمر جان کنده تا جامه شناس شناخته شود؛این جوری خودش را لو می دهد. آخر این حضرت چطور جرئت می کند در دنیایی که هنوز سوسیالیسم و کمونیسم را با آن کبکبه ودبدبه( از روس واروپای شرقی تا چین وماچین...) نمی توان مذهب جهانگیر دانست- این مذهب سازی بسیار خصوصی وبسیار دربسته و بسیار قرقی ساز وزدایندۀ اصالتهای بومی را «مذهب جهانگیر »بنامد؟»
11. علی اصغر حاج سید جوادی
حاج سید جوادی، روشنفکر مبارز عصر پهلوی، در اعلامیۀ کوبنده ای که تیر ماه 1356 با عنوان «اعلام جرئت ملت ایران آقای هویدا نخست وزیر وکلیۀ وزرای اسبق وسابق کنونی دولت هویدا» بر ضد اظهارات هویدا( مبنی بر منسوب کردن مخالفان و منتقدان حکومت پهلوی به اربابان خارجی!) منتشر کرد، از اتحاد بهائیت با فراماسونری ،صهیونیسم واستبداد پهلوی سخن می گوید.
او در این اعلامیه، دیدگاه معمول( وبه شدت منفیِ) شخصیتهای دینی وسیاسیِ مبارزِ آن روزگار راجع به این فرقه را این گونه چنین در کلام خود بازتاب می دهد:
آقای هویدا جای شما واعضای دولت شما در اتحاد مثلث(فرماسونری –بهائی – یهودی-) که اکنون به جای ملت ایران حق حاکمیت او را غصب کرده است در کجا قرار دارد؟ آیا ممکن است از دادگستری ایران بخواهید که سوابق مذهبی- سیاسی و روابط و وابستگی های اقتصادی ومالی وسیاسی ناشی از سوابق اعضای محترم دولت و مقامات عالی حکومت شما را مورد بررسی قرار دهد وگزارش آن را به اطلاع ملت ایران برساند تا همه آگاه شوند که ستون فقرات قدرت رژیم پلیسی شما وسیستم عصبی او، به چه مراکز بین المللی ومالی ملت ماچیره شده وچگونه منابع ثروت ما و سرنوشت فرهنگ واستقلال ملی وطن ما را قبضه کرده است؟(1- امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، 2/472)
12. ابراهیم صفایی
ابراهیم صفایی،پژوهشگر پرتکاپو ونام آشنای تاریخ مشروطه ومعاصر ایران، از کسانی است که برای بابیان وبهائیان ، در تاریخ ایران( به ویژه ،دردوران جنبش مشروطیت) نقشی اختلاف برانگیز ومخرب، وهمسو با سیاست بیگانگان، قائل است.
صفایی متذکر می شود که:
در کار مشروطۀ ایران به جز رجال وجوانان اصلاح طلب وتشنه کامان آزادی و عدالت، جمعی مغرض و عامل بیگانه وگروهی افراد«ماسونیک » وجمعی بابی و ازلی نیز شرکت داشتند. شرکت این فرقۀ بابی وازلی در جنبش مشروطه به منظور انتقام جویی از سلسلۀ قاجاریه وهم به شوق تحقق وعدۀ «سید علی محمد باب» بود که در کتاب بیان وعده داده بود بعد از گذشتن شصت وپنج ساله از ظهور بیان(1263 ق) پیروان باب پیروز می گردند(کتاب هشت بهشت، ص161 و 162)
همین فعالیتهای مشکوک فرقه های جدید مذهبی سبب شد که سه مرجع تقلید شیعه(آیت الله مازندرانی –آیت الله خراسانی- آیت الله تهرانی) ازآیندۀ مشروطه ایران نگران شده از نجف لایحه ای فرستاده وتصریح کردند که:« چون بعضی از فِرق فاسدۀ مملکت، موقع را مغتنم شمرده به اسم مشروطه خواهی مقاصد فاسدۀ خود را در لباس مشروطیت اظهار می دارند، توضیحا للواضح اظهار می داریم که حقیقت مشروطت عبارت است از عدم تجاوز دولت وملت از قوانین منطبقه براحکام عامه وخاصه مستفاد از کتاب واحکام الهی ، و محدود بودن ارادۀ فردیه و منع از منکرات اسلامیه وصیانت حوزۀمسلمین، وصرف مالیات مأخوذه در طریق مصالح نوعیه» ونیز تأکیدکردند که «مبعوثین ملت فقط باید کسانی باشند که خود ملت در طول معاشرت، به امانت ودیانت، وثاقت ودرایت، آنان را شناخته باشد» (تاریخ بیداری ایرانیان، ص 267)
همچنین شیخ نوری در رسالل تحریم مشروطه صراحتا به مداخلات فرقه نوظهور مذهبی و به تحریک سیاست خارجی در امر مشروطه اشاره نموده است(تاریخ مشروطۀ ایران ،کسروی، ص 211)»(1- تاریخ مشروطیت به روایت اسناد، ابراهیم صفایی، صص 648-649)
13. احمد کسروی:
احمد کسروی، دستگاه رهبری بهائیت را از همان آغاز پیدایش ،کاملا بسته وپیوسته به استعمار تزاری می داند که البته در ادوار بعد( مشخصا در اواخر جنگ جهانی اول به بعد) با امپراتوری بریتانیا پیوند می یابد. چنانکه متقابلا (از دیدگاه او) رهبری گروه ازلیان (میرزا یحیی صبح ازل ،برادر کوچک بهاء) به قبلۀ لندن نماز می گزارده است:
آنچه دانسته ایم[حسینعلی ]بهاء در تهران با کارکنان سیاسی روس به همبستگی می داشته، واین بوده چون به زندان افتاد روسیان به رهایی اش کوشیده واز تهران تا بغداد غلامی از کنسولخانه همراهش گردانیده اند. پس از آن نیز دولت امپراتوری روس در نهان وآشکار هواداری از بهاء ودستۀ او نشان می داده، این است در عشق آباد ودیگر جاها ،آزادی به ایشان داده شد.
از آن سو انگلیسیان به نام همچشمی که در سیاست شرقی خود با روسیان می داشتند , به میرزا یحیی صبح ازل که از بهاء جدا گردیده دستۀ دیگری به نام ازلیان داشت , پشتیبانی نموده اند . به ویژه پس از آن که جزیرۀ قبرس , که نشیمنگاه ازل می بود , به دست ایشان افتاده که دلبستگی شان به او و پیروانش بیشتر گردیده .
چاپ کتاب نقطه الکاف که پرفسور براون به آن برخاسته و آن « مقدمۀ » دلسوزانه ای که نوشته , اگر چه عنوانش دلسوزی به تاریخ و دلبستگی به آشکار شدن آمیغهای تاریخ است , ولی انگیزۀ نهانی اش پشتیبانی از ازل و بابیان می بوده.
سالها چنین می گذشته و از دو دسته , آن یکی پشتیبانی از روسیان می دیده و این یکی از هواداری انگلیسیان بهره می جسته , واین پشتیبانی و هواداری در پیشآمدهای درون ایران نیز ... [ بی تأثیر ] نمی بوده , تا هنگامی که جنگ جهانگیر گذشته [ جنگ جهانی اول ] پیش آمده . چون در نتیجۀ آن جنگ , از یک سو دولت امپراتوری روس با سیاست های خود برافتاد واز میان رفت واز یک سو دولت انگلیس به فلسطین ،که عکا کانون بهائیگری درآنجا است، (1- از زمان عباس افندی( جانشین میرزا حسینعلی بهاء)، مرکز بهائیت از عکا به حیفا(هر دو،واقع در اسرائیل کنونی )انتقال یافت-ع.منذر) دست یافت. از آن سوی تا این هنگام میرزا یحیی مرده ودستگاه او به هم خورده وازلیان، چه در ایران وچه در دیگر جاها، سست وگمنام گردیده بودند. این پیشامدها آن حال پیش را از میان برده است.
یکی از داستانهایی که دستاویز به دست بدخواهان بهائیگری داده وراستی را داستان ننگ آوری می باشد آن است که پس از چیره گردیدن انگلیسیان به فلسطین، عبدالبهاء درخواست لقب سر(Sir)از آن دولت کرده وچون داده اند، روز رسیدن فرمان ونشان در عکا جشنی برپا گردانیده و موزیک نوازیده اند ودرهمان بزم پیکره ای برداشته اند. پیدا است که عبدالبهاء این را شوند پیشرفت بهائیگری و نیرومندی بهائیان پنداشته وکرده، ولی راستی را جز مایۀ رسوایی نبوده است وجز به ناتوانی بهائیان نتواند افزود.(2- بهائیگری، تهران 1323،چاپخانۀ پیمان، صص 89-90)
دیدگاه فوق را، کسروی در تاریخ مشروطه خود نیز، آنجا که به تحلیل چرایی و چگونگیِ حمایت ازلیان ازمشروطه وحمایت بهائیان استبداد می نشیند، بازتاب داده است:
چون میرزا حسینعلی[ بهاء پیشوای بهائیان] به دعوی برخاست ودسته ای بنیاد نهاد روسیان، چه در ایران وچه در قفقاز، پشتیبانی از او نمودند. بهاءالله نیز در نوشته های خود گرایش به روسیان نشان داد. ازآن سوی انگلیسیان به نام همچشمی در سیاست به پشیتبانی از ازلیان برخاستند. به ویژه پس از گرفتن قبرس از دست عثمانیان، که چون میرزا یحیی صبح ازل با خاندان خود دران آبخوست[ جزیزه] می زیست،وخواه ناخواه بسته وزبر دست انگلیسیان گردید.(3- تاریخ مشروطۀ ایران، چاپ 5: مؤسسۀ چاپ وانتشارات امیر کبیر، تهران 1340ش، ص291)
به اعتقاد کسروی:
ما اگر بخواهیم همبستگی ای را که میان بهائیان وازلیان- دو گروه منشعب از فرقۀ بابیه- با مشروطه بوده،براستی روشن گردانیم، باید بگوییم: بهائیان هواخواه خودکامگی وازلیان هواخواه مشروطه بودند...در جنبش مشروطه، چون دولت انگلیس هواخواه آن می بود، ازلیان پا به میان نهادند. ما تنها دراینجا نام خاندان دولت آبادی را می بریم. حاجی میرزا هادی- پدر یحیی دولت آبادی- بزرگ این خاندان، نمایندۀ صبح ازل درایران بود. از آن سوی، چون دولت امپراطوری روس دشمنی با مشروطه نشان می داد، بهائیان با دستور عباس افندی عبدالبهاء، خود را از مشروطه کنار گرفته ازدرون هواخواهان محمد علی میرزا می بودند.(1- همان، ص291.در مورد اظهارات کسروی پیرامون نقد آموزه های بهائیت، همچنین ر.ک: زندگانی من، از همو، صص 54-58 و 93-96)
14 . فریدون آدمیت
دیدگاه دکتر فریدون آدمیت، به ویژه نسبت به بهائیان، بشدت منفی است. از نظر او، دو مسلک بهائیان وازلیت که از بابیت انشعاب شده اند، دو«مذهب سیاسی» است که درطول تاریخ، با استعمار روس وانگلیس در پیوند بوده واز لطف وحمایت آنها بهره داشته اند.
دکتر آدمیت با اشاره به درگیری واختلاف بین پیروان باب، وتفرقۀ آنان به دو گروه بهائی( هواداران میرزا حسینعلی بهاء) وازلی( مریدان میرزا یحیی صبح ازل)، خاطرنشان می سازد:
دراوایل سال 1285 ق بهاءالله واتباعش را به عکا ، وصبح ازل واصحابش را به جزیرۀ قبرس که درآن موقع جزء امپراطوری عثمانی بود فرستادند. میرزاحسینعلی کاغذی ازادرنه به ناصرالدین شاه می نویسد ودرآن ، شاه را«ظل الله فی الارضین » خطاب می کند وخود را «عبد ذلیل» می خواند واین پیشوای مذهبی التجا وانابت می کند که اجازه داده شود به ایران بازگردد. (عین این نامه فعلا در یکی از کتابخانه های بزرگ اروپا موجود می باشد.)کرزن نیز از صبح ازل یاد کرده می نویسد: «فعلا درجزیرۀ قبرس می باشد و دولت انگلیس یک مقرری دربارۀ او واتباعش برقرار نموده است».
چنانکه ملاحظه می گردد ازلیان (بابیان )به حمایت انگلیس پشت گرم، وروسها نیز میرزا حسینعلی وبالنتجیه بهائیان را زیر حمایت گرفته بودند وبه همین جهت است که ادوارد براون به طبع نقطه الکاف[از کتابهای تاریخی کهن بابیه] که جانشینی صبح ازل را ثابت کرده ومقام میرزا حسینعلی تاریخی کهن بابیه] که جانشینی صبح ازل را ثابت کرده ومقام میرزا حسینعلی را غصبی می نماید، دست یازیده و یک مقدمۀ پر آب و تابی برآن نوشته که اگر درست درآن دقت شود از یک دست ، بابی ها را حمایت نموده غم آنان را می خورد واز دست دیگر، بهائیان راتحقیر کرده پرده از روی مقام غصبی آنان برمی دارد.
انسان وقتی که کتاب یک سال درمیان ایرانیان تألیف ادوارد براون را مطالعه می کند می بیند این مرد دانشمند انگلیسی چگونه با عبا وردا وتسبیح و سجاده در ایران مسافرت کرده ودر یزد وکرمان به تریاک کشیدن نیز مشغول شده و بیشتر مصاحبت خود را با مردم عوام می کند ومحوز صحبت او درهمه جا وهمه وقت از بابیگری می باشد، آن وقت می فهمد این افسر آزمودۀ انگلیسی چقدر در نشر عقاید بابیگری کوشیده وچه خدمت بزرگی به دولت خود کرده است.
به همین جهت«والنتیم چیرول» مخبر معروف روزنامۀ تایمز، که ازجملۀ کسانی بود که درموردپیمان نحس 1907 وزارت خارجۀ انگلیس با وی مشورت کرد، درکتاب معتبر خود مسئله شرق وسطی یا چند مسئله سیاسی راجع به دفاع هندوستان، بهائیان را جاسوس روسها معرفی می کند. وی « کاپیتان تومانسکی» را از نتیجۀ علاقۀ روسها واقدام در انتشار آثار آنان می داند. این مورخ معتبر اضافه می کند که تومانسکی در این راه به دولت متبوع خود خدمت کرد. ما هم با همین سنخ استدلال، ادوارد براون انگلیسی را از کسانی می دانیم که مأموریتهای رسمی در اشاعۀ این مذهب سیاسی داشته است وبا انتشار آثار بابیها ونوشتن مقالات متعدد دربارۀ آنها مساعی زیادی به خرج داده.
جنگ بین المللی گذشته در سرنوشت بابیها مؤثر گردید وسقوط حکومت برقرار به عمر حمایت آنان از بهائیان خاتمه بخشید. از آن طرف سرزمین فلسطین به دست انگلیسیها افتاد وبهائیان را به سوی خود کشیدند و لرد آللنبی حاکم نظامی حیفا متعاقب آن، نشان مخصوص ولقب «سر» (Sir) به «عبدالبهاء »داد وعکس مخصوصی در آن مجلس برداشته شده که« در کتاب صبحی دیده می شود .از این پس بهائیان نیز در کادر سیاسی انگلیسیها وارد گردیدند و« این نهر هم به رود تایمز ریخت». خلاصه آن که، همان کاری را که کاپیتان تومانسکی انجام داده ادوارد براون نیز برعهده داشته است.(1- ر.ک: امیر کبیر وایران؛ با مقدمۀ محمود محمود، چاپ اول:«انتشارات بنگاه آذر ، تهران 1323 ،قسمت اول، صص 256-258؛همان ،متن کامل، چاپ دوم: مؤسسۀ مطبوعاتی امیر کبیر،تهران 1334، صص 207- 208. آدمیت در چاپ پنجم این کتاب( چاپ شرکت سهامی انتشارات خوارزمی ،تهران 1355،ص 457)گفتار فوق را تلخیص کرده وبا اشاره به ماجرای اعطاء لقب سر ونشان دولتی از سوی لرد آللنبی (حاکم انگلیسی حیفا) به عباس افندی، می افزاید:« از آن پس عنصر بهائی چون عنصر جهود، به عنوان یکی از عوامل پیشرفت سیاست انگلیس درایران درآمد. طرفه اینکه از جهودان نیز کسانی به آن فرقه پیوسته اند،وهمان میراث سیاست انگلیس به آمریکاییان نیز رسیده است.)
داوری نهایی آدمیت در «سنجش کارنامۀ اجتماعی بهائیان» چنین است:
فرقۀ بهائی یکپارچه دستگاه بیگانه پرستی است. بهائیان از اصول » جهان بینی» سخن می رانند، ولی در معنی وعمل مروج بی وطنی هستند. عباس افندی سخنگوی جهان بینی، خود را «عبدالبهاء» می خواند، به همان شیوه که پیروانش، خود را «غلامعباس »(2- تعریض به هویدا) می نامند. دفتر اعمال پلید این کسان وایادی آنان آشکار می سازد که جملگی درزمرۀ غلامان حلقه به گوش بیگانگان باشند. از این روست که بهائیان وجهودان در ایران منفورترین مردم به شمار می آیند. در یک کلام داستان باب با دعوی امام زمانی آغاز گشت، وبه مرام بی وطنی واجنبی پرستی انجام پذیرفت.(3- امیر کبیر وایران، چاپ 8، انتشارات خوارزمی، تهران 1378، صص 457-458)