حسینعلی نوری یا همان بهاالله را میشناسید ؟
کاربران محترم خصوصا شهروندان بهائی بدقت ملاحظه نمایند
بهائیت در ایران : حسینعلی نوری در روز دوم محرم سال ۱۲۳۳ در تهران به دنیا آمد (۱) . پدرش میرزاعباس نوری در دربار قاجار سمت مستوفی داشت و مامور جمع آوری مالیات مازندران بود. میرزاعباس برای فرزندانش معلم سرخانه می آورد. ظاهرا او زد و بندهایی هم با دول خارجه داشت چرا که پسر ارشدش میرزاحسن نوری، به جهت مراقبت های وی لایق منشیگری سفارت روسیه گردید!(۲) ظاهرا ارتباط خاندان نوری با سفارتخانه ها از این زمان برقرار شده و بعدها بسیار به کار آنها آمده است.
حسینعلی در کودکی و نوجوانی مقدمات را نزد پدر و سایر اساتید خانگی فرا گرفت اگرچه وی بعدها ادعای امی بودن کرد لکن اسناد معتبری در رد این ادعای مجعول وجود دارد (۳) وی در اوان ادعای باب به وی گروید و کم کم با توجه به خاندان با نفوذی که داشت بازیگر بسیاری از وقایع آن دوره شد و بسیاری از حرکات توطئه گرانه بابیان با هم دستی و یا رهبری وی صورت میگرفت؛ از جمله حادثه ترور مرحوم شهید ثالث، ملامحمدتقی قزوینی، که با اشاره و خواست زرین تاج ، که برادرزاده و عروس شهید ثالث بود، صورت گرفت و یا حادثه ترور ناصرالدین شاه.
حسینعلی نوری در این حوادث گرفتار زندان گردید ولی با وساطت سفارت روسیه از حبس و اعدام گریخت. او بارها و بارها مورد حمایت روسیه قرار گرفت (۴).
پس از اعدام باب حسینعلی شایعه جانشینی برادرش را بر سر زبان ها انداخت و او را سپر بلای فعالیتهای خود کرد تا از آسیب در امان بماند. با این حال امیرکبیر که به نقش او در قضایای بابیه واقف بود دستور بازداشت او را صادر کرد و سپس وی را به تبعید در عراق فرستاد.
حسینعلی از جوانی با صوفیه دمساز بوده و این همنشینی به شدت روی او تاثیر گذاشت . بسیاری از اطوار او به روشهای صوفیان شبیه است. در دوران فرارش به سلیمانیه در عراق ، که در ادامه خواهد آمد ، او با نام درویش محمد، با دستار و کشکول درویشی به مدت دو سال در خانقاه دراویش نقشبندیه به آموختن حرکات غریب و یا به ادعای بهائیان کیمیاگری ! مشغول بود (۵). اگرچه به واسطه اعمالی که تاریخ در مورد آنها سکوت اختیار کرده از جمع دراویش اخراج شد (۶) ، اما تاثیر ادبیات صوفیانه در به اصطلاح آثار او اظهر من الشمس است و امروزه به راحتی قابل تشخیص می باشد.
وی به دنبال برکناری امیرکبیر به ایران بازگشت و با حمایت میرزاآقاخان نوری – صدراعظم وطن فروش ناصرالدین شاه که طراح و مجری اصلی قتل امیرکبیر بود و با پدر حسینعلی همشهری و دمخور – ، در تهران سکنی گزید تا این که حادثه ترور ناصر الدین شاه روی داد.
در این غائله که با طراحی شخص حسینعلی روی داد بسیاری از بابیان من جمله زرین تاج به قتل رسیدند، اما حسینعلی به سفارت روسیه پناه برد و روس ها از او مراقبت کردند. این حمایت چنان بود که سفارت روسیه از تحویل دادن حسینعلی نوری به گماشتگان شاه، جهت بازجویی، خودداری نمود و تنها وی را پس از اخذ ضمانت اکید به دست صدراعظم سپرد و به وی تاکید کرد: «… اگر آسیبی به حضرت بهاءالله برسد و حادثه ای رخ دهد، شخص تو مسئول سفارت روس خواهی بود…» (۷) با این حال وی مدتی به زندان افتاد، اما به نوشته منابع بهائی (۸) سفیر روسیه آنی از حمایت وی فروگذار نکرد و در اولتیماتومی به صدراعظم خواستار آزادی وی گردید.
با این تأکید و تلاش حسینعلی نوری آزاد گردید ولی به تبعید محکوم و در سایه حفاظت ماموران روسیه به مرز عراق رسانیده شد. خود او در نوشته هایش به این امر اشاره کرده است (۹). مورخین بهایی اذعان دارند که سفیر روسیه پیشنهاد داد تا حسینعلی به روسیه برود و تحت حمایت روسیه قرار بگیرد، اما او که هنوز زیر سایه ریاست برادر بود از این کارخودداری کرده و شاید آنرا به زمان دیگری موکول نمود که حرکت عثمانی و ایران چنین مجالی به وی نداد.
بغداد کانون توطئه
پس از واقعه ترور نافرجام ناصرالدین شاه بابیان رسته از دست حکومت به بغداد رفتند و دوره تبعیدی را آغاز کردند که به لحاظ تاریخی در شناخت بهائیت حائز اهمیت است.
حسینعلی نوری که از طرف زرین تاج و در واقعه بهدشت به بهاءا… ملقب شده بود، سمت پیشکاری برادرش، میرزا یحیی صبح ازل را عهده دار شد و کوشید وی بیشتر پرده نشین باشد. در آن زمان زمزمه هایی مبنی بر عدم ریاست صبح ازل آغاز شده بود و حسینعلی نوری به تلاش برای کوبیدن آنها پرداخت.
با این حال ظاهراً او خود یکی از مدعیان به حساب می آمد، چرا که میرزا یحیی به او ظنین شد و وی ناچار از بغداد گریخته و مدتی را در سلیمانیه عراق نزد دراویش نقشبندیه گذراند. اما پس از مدتی در خلال چند نامه مجددا برادر کوچکتر را بر سر مهرآورد و میرزا یحیی که اصولا بدون حسینعلی توانائی جمع و جور کردن مسائل و امور بابیان را نداشت با بازگشت او موافقت کرد (۱۰).
دراین دوران بابیان به فساد اشتهار داشتند. به روایت تاریخ نگاران بهائی دراین دوران بابیه که بعدها بسیاری از آنها بهائی شدند به دزدیدن لباس و نقدینگی و کفش و کلاه زائران حرم امام حسین و نیز دزدیدن ظروف و شمع و … از بقاع متبرکه مشغول بودند. از دیگر سو برگزاری -جشن و پایکوبی در روز عاشورای حسینی و ایام محرم، که نزد آنها بواسطه تولد باب از اعیاد بود، خشم مردم مسلمان را برانگیخت.
حسینعلی نوری خود درمورد این دوران می نویسد: «جمیع ملوک الیوم این طائفه را اهل فساد می دانند که فی الحقیقه در اوایل اعمالی از بعضی از این طایفه ظاهر می شد که فرائض ایمان مرتعد (۱۱)می شد، در اموال ناس من غیر اذن تصرف می نمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه می شمردند و حقوق هیچ حزبی از احزاب را مراعات نمی نمودند» (۱۲) دخالت خود حسینعلی در این فجایع حقیقتی است که در نامه میرزا سعید خان وزیر خارجه وقت به میرزا حسین خان سفیر ایران در دربار عثمانی به آن تصریح شده است. (۱۳)
این رفتارهای آشوبگرانه سبب شد تا حکومت عثمانی در سال ۱۲۸۰ آنها را از عراق به استانبول تبعید کند و این درست همان زمانی است که حسینعلی نوری ملقب (بهاءالله) ، همانند برخی پیروان باب زمزمه های تازه ای را آغاز کرد.
از نکات بسیار مهم در جریان تبعید بابیان به عراق تلاش بهاء برای تثبیت خود و تبیین جایگاه نداشته خود در بین بابیان بود و در این راه از هر کوشش منفی و البته خیانت به دوستان و همراهان بابی خود دریغ ننمود
جناب بهاءالله از اوضاع آشفته بابیان در عراق و بی توجهی نسبی حکومت عثمانی به مسائل داخلی بابیان استفاده کرده ، با شرارت به تسویه حساب وحذف فیزیکی مخالفین خویش پرداخت
نتیجه این شرارت ها فرار بابیان مهم و قابل اعتنا از بغداد و ایجاد فضای رعب شدید در میان آنان و قتل و کشتار مخالفان بود.عزیه خانم نوری گروهی که با رهبری زیر زمینی بهاء الله به قلع و قمع بابیان بغداد مشغول بودند را "جلادان خونخوار "نامیده و می گوید :
"اصحاب طبقه اول که اسامیشان مذ کور شد از خوف آن جلادان خونخواربه عزم زیارت اعتاب شریفه به جانب کربلا و نجف و برخی به اطراف دیگر هزیمت نمودند.سید اسمعیل اصفهانی را سر بریدندو حاجی میرزا احمد کاشی را شکم دریدند . آقا ابوالقاسم کاشی راکشته در دجله انداختند.سید احمد را به پیشدو کارش را ساختند. میرزا رضا خالوی سید محمد را مغز سرش را به سنگ پراکندندو میرزا علی را پهلویش را دریده به شاهراه عدمش راندندو غیر از این اشخاص جمعی دیگر را در شب تار کشته اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضی را در روز روشن در میان بازار حراج با خنجر و قمه پاره پاره کردند چنانکه بعضی از مومنین و معتقدین رااین حرکات ،فاسخ اعتقاد و ناسخ اعتماد گردید بواسطه این اعمال زشت و خلافکاری ها از دین بیان عدول کرده و این بیت را انشاء نموده در محافل می خواندند و می خندیدند :
اگر حسینعلی ، مظهر حسین علی است ......هزار رحمت حق بر روان پاک یزید !! ” و می گفتند ما هر چه شنیده بودیم حسین مظلوم بوده است نه ظالم (14)
پی نوشت ها:
۱- بهائیت در ایران ، سعید زاهد زاهدانی ، تهران ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، چ ۲ ، ۱۳۸۱، ص ۱۴۳
۲- الکواکب الدریه فی ماثر البهائیه ، عبدالحسین آیتی ، ج۱ ، ص ۲۵۴
۳- بهائیت در ایران ، ص ۲۹۸/ تنبیه النائمین، ص 5 و6
۴- همان ، ص ۱۴۵
۵- قرن بدیع ، شوقی افندی ، تالیف و ترجمه نصراله مودت ، تهران موسسه مطبوعات امری ، ۱۲۳ بدیع ، ج ۲ ، ص ۱۱۲
۶- رحیق مختوم ، عبدالحمید اشراق خاوری ، تهران ، موسسه مطبوعات امری ، ۱۳۰ بدیع ، ج ۱ ، ص ۳۴۱
۷- قرن بدیع ، صص ۳۱۸ و ۳۱۹
۸- بهائیت در ایران ، ص ۱۴۷
۹- لوح اشراقات ، حسینعلی نوری ، بی جا ، بی تا ، ص ۱۰۳ و نیز ن ک به بهائیت در ایران ، ص ۱۴۷
۱۰- ایقان ، حسینعلی نوری ، مصر ، توسط فرج اله زکی ، ۴۸ بدیع ، ۱۳۰۸ شمسی ص ۱۹۵
۱۱- لرزان
۱۲- مائده آسمانی ، حسینعلی نوری ، تالیف اشراق خاوری ، تهران موسسه مطبوعات امری ، ۱۲۹ بدیع ، ص ۱۳۰
۱۳- بهائیت در ایران ، ص ۱۹۴
14- کتاب تنبیه النائمین، ص 12
با تشکر از نویسنده محترم سید کاظم موسوی