×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

پاسخ به مقاله عقل در حکمت اهل بهاء (بخش دوم )

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

پاسخ به مقاله عقل در حکمت اهل بهاء (بخش دوم )

نوشته شده توسط نیکدل

بهائیت در ایران :

به منظور بررسی مقوله‌ی عقل در باور دگراندیشان بهایی، لازم بود تا ابتدا تعریف عقل و رابطه‌ی آن با دین در نصوص بهاییت مشخص گردد. لذا در شماره‌ی پیشین این موارد مورد بررسی قرار گرفت. حال با روشن شدن مفاهیم مذکور و مشخص شدن جایگاه هر یک از مقولات ذکر شده، در این شماره به بررسی ادعاهای مطرح شده در مقاله‌ی جناب «ایمان مطلق» با عنوان «عقل در حکت اهل بهاء» پرداخته می‌شود.

براساس ادعای نگارنده‌ی مقاله، بسیار مناسب می‌نمود که در ابتدا به نصوص بهاییت استناد گردیده، انواع عقل به صورت مشخص ذکر می‌گردید. لکن تنها در بخش پایانی نوشتار، این امر مورده اشاره قرار گرفته و طبقه‌بندی عقل به دو دسته‌ی جزئی و کلی آن هم به صورت تحریف شده‌ای اکتفا شده است. مطابق آن چه در شماره‌ی پیشین همین جوابیه گذشت، دسته‌بندی موجود در متون بهاییت، تناقضات بسیاری را به همراه دارد. در این مقاله به بهانه‌ی قیاسی نسبتا مع الفارق، سعی در عقلانی نشان دادن باورها و عقاید در این مسلک شده است. حال آن که عقل کلی که در متون و نصوص بهایی معادل و برابر دین از آن یاد شده، در اینجا از آن به خرد تعبیر گردیده و البته هیچ مستند و مدرکی از نصوص نیز دال بر صحت این ادعا ارائه نشده است. شرح این موضوع در ادامه خواهد آمد.

در مقام مقایسه‌ی عقل و نفس (روح)، مطلبی بیان شده که از اساس در تضاد با دیدگاه بهاییت نسبت به آخرت است. جناب عبدالبهاء می‌گوید: "و لکن روح بر حالت واحده است" نگارنده‌ی مقاله نیز این سخن را تایید نموده این چنین بازخوانی می‌نماید: "همانطور که در نص ایشان مشخص است، عقل توانانی رشد و نمو دارد، در حالی که نفس همیشه در نهایت خود است." سوال مهمی که در اینجا بی‌پاسخ می‌ماند، معاد روحانی در باور بهاییت است! با وجود این که جناب بهاءالله به صراحت فرموده‌اند: آنچه به وحی الهی نازل حقيقت واقع و آنچه از مسائل فنّيّه و افکار فلاسفه مخالف نصّ صريح کتابست آن نقص در علوم و فنون است نه در حقائق و معانی مستنبط از جمال معلوم[1] و هم‌چنین آیات فراوان قرآن در خصوص جسمانی بودن معاد، دگراندیشان بهایی بر خلاف تعالیم جناب بهاءالله، منکر اصالت وحی شده و معاد جسمانی که از مسلمات و قطعیات قرآن است را انکار می‌نمایند. در باور فرقه‌ی سیاسی بهاییت، همه ارواح انسانی بهره‌ای نسبی از کمال برده‌اند و در مسیر قربیت به هستی مطلق قرار دارند. اراده و تلاش در انجام عمل خیر و داشتن نیت خالص می‌تواند جایگاه روحانی انسان‌ها را ارتقاء دهد و بالعکس غرق شدن در شهوات و هوای نفس روح آدمی را تا درجه حیواناتی که جز غرائز چیز دیگری نمی‌فهمند، پائین می‌برد. ارواح در طیفی گسترده از پائین‌ترین درجات تا بالاترین درجات ممکن قرار دارند.

حال سوال این است که اگر طبق گفته‌ی جناب عبدالبهاء و به تبع آن جناب ایمان مطلق، روح همیشه در نهایت خود باشد، دیگر تعالی و پیشرفت و قربی برای هیچ روحی حاصل نمی‌گردد. از سوی دیگر چون عقل ظهورش به سلامت جسم وابسته گردیده، لذا در آخرت چون جسمی وجود ندارد که بخواهد پذیرای عقل سلیم گردد، پس عقلی نیز وجود نخواهد داشت که بخواهد توجیه پیشرف روحانی گردد. لذا همه‌ی ارواح همیشه در نهایت خود هستند و لذا قرب و بُعدی وجود نخواهد داشت. این بدان معناست که حتی اگر معاد غیرجسمانی که بر خلاف متن صریح قرآن است را بپذیریم، ثابت و در نهایت بودن روح، لازمه‌اش بی‌تاثیر بودن عقاید و رفتار انسان در دنیا بر مدارج آخرتی است. این در حالی است که مطابق نص صریح جناب بهاءالله "آنچه به وحی الهی نازل حقيقت واقع" و لذا بهاییت بایستی به معاد جسمانی معتقد گردد نه روحانی محض!

در قسمت دیگری جناب ایمان مطلق ادعا نموده‌اند: "اما محدودیت عقل بشری به هیچ وجه صرفاً و عمدتاً به این معنا نیست که معرفت بشری دارای قصور و کاستی‌های بسیاری همچون بی‌ثباتی، بی‌دقتی، در معرض خطا بودن و غیره است." حال آن که مطابق نصوصی که در شماره‌ی پیشین بدان‌ها اشاره گردید، نه تنها عقل بشری یا همان عقل جزئی، ناقص خوانده شد بلکه این موضوع نیز به صراحت اشاره گردید که در تعارضات بین عقل بشری با عقل کل یا وحی، اصالت با وحی است:"آنچه بوحی الهی نازل حقيقت واقع و آنچه از مسائل فنّيّه و افکار فلاسفه مخالف نصّ صريح کتابست آن نقص در علوم و فنون است نه در حقايق و معانی مستنبطهء از جمال معلوم." هم‌چنین در شماره‌ی پیشین تبیین گردید که چنین باوری یعنی رحجان وحی و تعالیم دینی بر کشفیات عقل جزئی، در دیگر نصوص نقض گردیده است.

غیر محسوس خواندن نور و مغناطیس و قائل شدن به حقیقت معقوله برای چنین طبیعیاتی از بدیهیاتی است که خطا بودن نظر و رای جناب عبدالبهاء را نشان می‌دهد. علم ناقص بشری در زمان جناب عبدالبهاء و یا عدم آگاهی ایشان به ماهیت نور و مغناطیس باعث گردیده که ایشان چنین امور محسوسه‌ای را غیرمحسوس خوانده و در حیطه‌ی معقولات قرار دهند. لکن دانش امروز کذب این نظریه و خلاف آن را ثابت نموده است. به راستی آن کدام پیامبر الهی است که به سان جناب عبدالبهاء چنین غیرعلمی و خلاف واقع سخن بر زبان رانده باشد!؟ مگر پیامبران نبایستی به روح القدس موید باشند که تمام آن چه از علم بدان نیاز دارند به آنان تعلیم فرماید!؟ پس ناچار یا روح القدس اطلاعات اشتباه در اختیار جناب عبدالبهاء قرار داده یا این که اصلا چنین ارتباطی با عالم بالا از اساس دروغ بوده است.

این که جناب ایمان مطلق از جناب عبدالبهاء نقل قول نموده‌اند که: "عقل کاشف حقایق اشیاء است عقل میزان ادراک است لهذا هر مسئله‌ای را به میزان عقل موازنه نمائید اگر مطابق عقل است فهوالمطلوب اگر مخالف است شبهه‌ئی نیست که وهم است." چگونه با اشتباه ایشان در سطور بالا قابل جمع است!؟ محسوس یا غیرمحسوس بودن اموری مثل مغناطیس و نور اگر به عقل عرضه شوند، پاسخ عقل چه خواهد بود!؟ بی‌شک عقل پاسخ خواهد داد کشف حقیقت اشیاء کار من نیست! چرا که اگر این کار به تنهایی از عهده‌ی عقل برمی‌آمد، جناب عبدالبهاء که ناقص العقل نبوده‌اند، بایستی عقل ایشان کشف حقیقت می‌کرد که مغناطیس و نور از محسوسات‌اند نه معقولات!!! پس عقل کاشف حقایق اشیاء نیست!

نگارنده‌ی مقاله در بخش انتهایی نوشتار خویش بالاخره تعابیر عقل کلی و عقل جزئی موجود در متون بهایی را به صورت تحریف شده‌ای مورد اشاره قرار می‌دهد. در گام نخست، سعی دارد نظر فلاسفه را با تقسیم‌بندی مذکور منطبق نماید لکن هیچ مدرکی در این خصوص ارائه نمی‌نماید. یعنی با وجود این که فلاسفه هیچ اشاره‌ای به عقل کلی و جزئی ننموده‌اند، لکن جناب ایمان مطلق در ادعایی بی‌مدرک مدعی شده که نظر فلاسفه منطبق بر تقسیم‌بندی موجود در بهاییت است. از باب نمونه این که تقسیم فلسفه به دو دسته‌ی ذوقی کشفی و استدلالی را همان عقل کلی و عقل جزئی نامیده و به همین منوال تقسیم‌بندی دل‌خواه خود را بی‌هیچ ارتباط و مستندی مورد قبول عرفا و فلاسفه دانسته است. حال آن که تعبیر و تعریف عقل کلی و جزئی موجود در بهاییت، در آثار فلاسفه‌ی مورد اشاره نیامده و نویسنده، برداشت خود را به عنوان نظر آنان ارائه نموده است.

اما همان گونه که در شماره‌ی پیشین نیز مورد اشاره قرار گرفت، در چند موضع، از عقل کلی به عنوان دین یاد شده است. گر چه چنین دیدگاهی بارها در دیگر نصوص نقض شده، لکن آن چه مسلم است این است که در هیچ نصی، عقل کلی به خرد تعبیر نشده است. در واقع ادعای ‌نگارنده در برابر قرار دادن عقل کلی با خرد، بافته‌ی بی‌پشتوانه‌ای بیش نیست.

در بیان رابطه‌ی بین عقل و دین نیز در دو بند متوالی نظر جناب ایمان مطلق توسط جناب عبدالبهاء نقض و رد شده است: جناب ایمان مطلق بر این باورند که "عقل مطابق با دین است و اگر چنین نبود، مقدم بر عقل است که حکم عقل را بپذیریم." یعنی عقل بر دین مقدم است. اما بلافاصله پس از آن، نصی از جناب عبدالبهاء ارائه گردیده که ناقض دیدگاه جناب ایمان مطلق می‌نماید. چرا که جناب عبدالبهاء بر این باور بوده که دین و عقل یک هستند که البته پیش‌تر بیان شد که منظور عقل کلی است ولی اگر تناقض و تعارضی پیش آمد، این عقل جزئی است که محکوم به پیروی از دین و عقل کلی می‌باشد. یعنی دین مقدم بر عقل جزئی است: "زیرا دین و عقل یکی است ابداً از هم جدا نمیشود،‌ لکن شاید عقل ضعیف ادراک نتواند آن وقت قصور از دین نیست از نقصان عقل است مثلاً طفل ممکن نیست امور کلیه را ادراک نماید، این از ضعف عقل طفل است و عقلش چون به درجه ی کمال رسد ادراک کند." لذا نظر جناب ایمان مطلق در مقال نظر جناب عبدالبهاء قرار می‌گیرد. لازم به یادآوری است که مطابق آن چه پیش‌تر بیان گردید، در برخی نصوص از عقل کلی به دین یاد شده و در برخی دیگر بی‌دینی بهتر از باورمندی به دینی که مخالف عقل باشد دانسته شده، یعنی دوگانگی دین و عقل که در تناقض با دیدگاه قبل است. البته تناقضات تعاریف و تعارضات جایگاه‌های عقل و دین محدود به این موارد نبوده و شرح آن در شماره‌ی پیشین گذشت.

نکته‌ی دیگری که در بسیاری از مواضع، ناخواسته و ناخودآگاه جناب ایمان مطلق بدان اعتراف نموده‌اند، غیربدیع بودن امر بهایی است؛ ایشان بارها نظرات و تعالیم علما، فلاسفه و انبیاء گذشته را شاهد و تصدیق کننده‌ی ادعاهای خویش آورده‌اند و این امر ثابت می‌نماید ایشان اعتقادی به بدیع بودن امر بهایی ندارند.

در شماره‌ی پیشین بیان گردید که در بهاییت، علم نتیجه‌ی عقل جزئی است. هم‌چنین مشخص شد بر اساس نصوص موجود، دین همان عقل کلی است و عقل جزئی به شرایط، زمان و مکان تغییر می‌کند و ممکن است بشر به مدت هزار سال، آموزه‌های وحیانی را در تناقض با علم بدانند و حکم به بطان دین دهد؛ لکن بار دیگر کلام جناب بهاءالله مورد تاکید قرار داده می‌شود که: "آنچه به وحی الهی نازل حقيقت واقع و آنچه از مسائل فنّيّه و افکار فلاسفه مخالف نصّ صريح کتابست آن نقص در علوم و فنون است نه در حقايق و معانی مستنبطهء از جمال معلوم." با وجود چنین تصریحاتی، گویا جناب عبدالبهاء نظرات جناب بهاءالله را بی‌ارزش دانسته و نظری عکس ایشان دارند؛ یعنی از دیدگاه جناب عبدالبهاء، این دین و وحی است که باید مطابق با علم و عقل باشد و گویا فراموش نموده‌اند که دین هیچ گاه با عقل تعارضی نداشته و ندارد و پیش‌تر بیان گردید که آن چه به ظاهر تعارض و تناقض می‌نماید، حاصل از عقل ضعیف بشری خواهد بود. اما ایشان در اینجا می‌فرمایند: "... دين بايد مطابق علم و عقل باشد ... اگر دين ضد علم باشد آن جهل است پس بايد دين مطابق عقل و علم باشد..." پیش‌تر بیان گرددی که عقل کلی همان دین است و لذا در این فقره، نظر قبلی ایشان نقض شده است: "... اگر علم و عقل قبول کند آن حق است. امّا اگر بهيچوجه علم حقيقی و عقل کلی تصديق نکند آن جهل است. ..." همان طور که پیش‌تر شرح آن گذشت، عقل کلی یا در دسترس هیچ کس نیست و یا این که حداکثر در انحصار مظاهر الهی و انبیاء می‌باشد. لذا هیچ کسی جز ایشان که مظهر الهی هستند صلاحیت انجام این مطابقت را ندارد.

مروری بر تناقضات و تعارضات ذکر شده در بالا، معنا و مفهوم عقل در حکمت اهل بهاء را به خوبی روشن می‌نماید.

 

خواندن 959 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی