زرین تارج یا همان طاهره را بهتر بشناسیم - قسمت چهارم
زرین تاج در دشت بدشت ادعای خدایی کرد
بهائیت در ایران : در بخشهای قبلی ، به زرین تاج برغانی، تنها زن حاضر در گروه علی محمد شیرازی موسوم به حروف حی(1) پرداخته شد. وی با جریانات انحرافی شیخیه و بابیه همسو شد تا آنجا که نسخ اسلام را اعلام کرد و رسماً از این دین جدا شد. در مقالات گذشته تا حد ممکن به مفاسد فکری و اخلاقی و دشمنی وی با اسلام و قوانین انسان ساز آن اشاره شد. همچنین گفته شد که وی در بدشت از رأفت اسلامی سوء استفاده کرد و با پیش قدم شدن در نسخ اسلام(2) ابتدا بابیهایی را که به بهانه ظهور مهدی موعود توسط حواریون جوان شیرازی در آن مکان جمع شده بودند محک زده و سپس این جدا شدن از اسلام را که با اقدامات شنیع و خلاف عرف جامعه همراه بود، به گوش جامعه آن روزگار ایران رساند. زشتی و قبح اعمال زرین تاج به حدی بود که پیروان این فرقه نیز به آن اعتراض کردند، از جمله خواهر میرزا حسینعلی نوری، بعدها در مورد زرین تاج و اقدامات وی در لوح موسوم به "عمه" چنین آورده است: "قره العین، یک دفعه بیحکمتی کرد و هنوز آن را از کله مردم نمیتوانیم به در آوریم."(3)
در اینجا لازم است که در خصوص رفتاری که یاران علی محمد شیرازی در بدشت از خود نشان دادند تحلیلی منطقی ارائه شود.
ملاحسین بشرویهایی ملقب به باب الباب، از حواریون و کاندید جانشینی علی محمد باب، همان شخصی است که آرتور کونولی در سفرنامه خویش از وی به عنوان جاسوس دولت انگلستان یاد می کند(4) و از سویی مؤلف کتاب "امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار" به صراحت آورده است که ملاحسین بشرویهایی جزء شبکه جاسوسی انگلیس و زیر نظر آرتور کونولی بوده که به اتفاق سید کرامت هندی- یکی دیگر از حواریون - از هندوستان به ایران آمده و مترصد آن بودند که بتوانند در تحقق طرح و برنامه های ضد ملت ایران، به دولت انگلستان یاری رسانند. وی مأموریت داشت در قضیه ادعای علی محمد شیرازی، نقش مشوق اصلی را بازی کند و در ترویج ادعاهای او نیز مساعی فراوانی به خرج دهد.(5)
اقدامات وقیحانه زرین تاج برغانی در صحنه عملیات بدشت به قدری گستاخانه بود که هیچ کسی یارای حمایت از آن را در خود نمی یافت. حتی بشرویهایی که خود نیز از بنیان گذاران این جریان انحرافی محسوب میشود، از این قائده مستثنا نبود. وی به محض آگاهی از کم و کیف واقعه، سعی کرد در ظاهر، اعلام برائت نموده و خود را از آنان جدا کند. به تصریح صاحب کتاب نقطة الکاف وی چنین اظهار داشت: «من بدشتیها را حد می زنم»(6) و یا فاضل مازندرانی در کتاب ظهور الحق به نقل از ملا حسین بشرویهایی این چنین آورده است: «اگر من در بدشت بودم، اصحاب آنجا را با شمشیر، کیفر می نمودم.»(7) از آنجایی که حکم حد برای مرتدین جاری می شود لذا این اضهارات حاکی از آن است که ملاحسین نیز چون آحاد جامعه، به ارتداد آنها - محمد علی بار فروشی، زرین تاج برغانی و میرزا حسینعلی نوری- واقف بوده است.
نکته دیگر اینکه تجمع زمانی صورت می پذیرد که محمد شاه به علت مریضی و ناتوانی در بستر بیماری افتاده و مدیریت کشور به عهده حاج ميرزا آقاسي صدر اعظم که در رأس بیکفایتان بود، قرار داشت. با توجه به چنین موقعیتی است که به شهادت تاریخ در مییابیم که سرکردگان جریان انحرافی فرصت را غنیمت شمرده و به دنبال تحقق بخشیدن به اهداف دول استعماری برآمدند. انتخاب منطقه بدشت به چند دلیل صورت می پذیرد. اولاً اینکه این منطقه در نزدیکی مرزهای دولت تزاری قرار گرفته بود، به این دلیل که در صورت مقابله دولت مرکزی با تجمع آنها، بانیان و سرکردگان این جریان بتوانند از مرز فرار کرده و به تزار پناهنده شوند.(8) از طرفی بدشت در محل تلاقی مازندران، خراسان و تهران واقع شده و محل تردد مسافران و کاروانیان بود. این ویژگی ها باعث شد طراحان جریان انحرافی، این منطقه را برای تحقق اهداف خویش گزینه مناسبی بدانند.
اگر دست قدرت های سلطه در این صحنه آراییها نبود مسلماً این جریان انحرافی نمی توانست در آن شرایط بحرانی اعلام کند که از اسلام گذرکرده است. آنها دلیل این گذار را به ظاهر، گذشت زمان از بعثت پیامبر اسلام(ص) و کهنه شدن قوانین اسلام دانسته و اضهار میدارند، امروز بشر نیاز به دین جدید و پیامبر جدیدی دارد زیرا انسان توانسته است با رشد علمی به تکنولوژی برتر دست یابد و دیگر نیازی ندارد که با همان ابزارهای اولیه به زندگی خویش ادامه دهد، لذا باید هم در داشتن باورهای خود تجدید نظر کنید و هم دین جدید را بپذیرید. لذا می بینیم از نقطهای شروع به حرکت میکنند که درست نقطه مرگ یهود است.(9)
بازی بزرگی که انگلیس علیه اسلام آغاز کرد حاکی از حضور عناصر یهودی-صهیونیستی در هدایت این جریان دارد. زیرا اندیشه مهدوی و باورهای شیعی درباره امام زمان(عج) تنها گزینه مقابل تمامیت خواهی صهیونیستها است.
زرین تاج در صحنه بدشت ادعایی فراتر از گذر از اسلام داشت و ادعای خدایی کرد. عباس افندی در مکاتیب مى نویسد: «جناب طاهره جمله ی اِنّى اَنَا الله (من همان خدا هستم) را در بدشت تا عنان آسمان به اعلى النّدا بلند نمود.»(10)
سرانجام پس از واقعه بدشت، میرزا حسینعلى نوری، زرین تاج برغانی و خادمه وى به نور مازندران فرار کردند.
فرار به مازندران
با اعلام نسخ اسلام توسط زرین تاج برغانی و اظهارات وی که دوران فطرت از راه رسیده و لاجرم باید از اسلام گذر کرد، فضای اردوگاه بابیها کاملاً وضعیت بحرانی به خود گرفت و از کنترل خارج شده بود. محمدعلی بارفروشی تمام سعی خود را بهکار بست تا شاید بتواند آرامش را به اردوگاه برگرداند ولی نتوانست. تعدادی از افراد گروه که به دروغ سرکردگان جریان انحرافی آگاهی یافته از این جمع جدا شده و شروع به افشاگری کردند.
مردم روستای بدشت که با درز اطلاعات از درون اردوگاه بابیها متوجه اهداف و اقدامات وقیحانه و شنیع آنها شده بودند، شب هنگام بر آنان حمله برده و آنها را تارومار کردند و بساط این شعبده بازی پس از 22 روز با فرار لیدرهای این جریان عملاً از هم پاشید.
اصحاب فتنه چون هرکدام پیرو یکی از لیدرها بودند بعد از فرار از اردوگاه، ایشان را یافته و به دور او حلقه زدند.
میرزا حسینعلی نوری راهی تهران و زرین تاج برغانی به همراه محمدعلی بارفروشی رهسپار خطه مازندران شد. از این تاریخ به بعد است که جریان بابیگری وارد برهه جدیدی شده و حوادث تلخ و ناگواری را به جامعه ایران تحمیل می کند.
بابیها همراه دو تن از لیدرهای جریان انحرافی تا اراضي هزار جريب واقع در شرق مازندران حرکت کردند. لیکن اهالي روستاهای آن سامان که از وقایع، رخدادها و نیز اعمال غیر اخلاقی که در روستای بدشت به وقوع پیوسته بود آگاه شدند با ایشان به مقابله پرداختند.(11) افراد بابی از ترس مقابله مردم روستاها و مناطق دیگر پا به فرار گذاشته و صحنه را ترک گفتند. زرین تاج که اوضاع را چنین دید به همراه میرزا حسینعلی نوری به نور مازندران فرار کرد.(12) محمدعلی بارفروشی و همراهانش نیز عازم بار فروش شدند که در بین راه مسلمین بر آنها تاختند، پس از فرار کردن یاران محمدعلی وی تنها شد و جز تسلیم شدن در برابر مسلمانان چارهای نداشت و افراد ولایتمدار خطه مازندران پس از دستگیری محمدعلی بارفروشی، وی را به ساری روانه کردند.
از سویی ملا حسین بشرویهای در پی ایجاد بلوا و آشوب در مشهد رضوی که منجر به کشته و زخمی شدن تعدادی از شهروندان شده بود به دستور حاکم وقت از آن شهر اخراج شد.(13) بعد از مدتی کوتاه به همراه برخی از بابیها خود را از مسیر چشمه علی(14) به مازندران و منطقه بارفروش رساند و به گروه بابیهایی که بعد از دستگیری محمدعلی بارفروشی در منطقه پراکنده شده بودند ملحق شد.(15)
زرین تاج در نور شروع به تبلیغ اوهامات بابیه کرد. این وضعیت ادامه داشت تا اینکه اولین بحران نظامی- امنیتی در قائمشهر، روستای افرا توسط جریان انحرافی برای کشور پدید آمد.(16)
در همان ایامی که زرین تاج به نور آمده بود به واسطه اعمال شنیع و خارج از اخلاق وی و همچنین اعلام رسمی خروج از اسلام بابیها، افکار عمومی تحریک شده و تحمل پذیرش این گروه مرتد را در بین خود نداشت. لذا می بینیم به هر کجا که وارد می شدند جز مخالفت و مقاومت در برابر آنان چیز دیگری عایدشان نمیشد. آنها به محض ورود به خطه مازندران به شهر بابل (همان بارفروش) رسیدند. به شهادت تاریخ بابی-بهائی که توسط بابیهای حاضر در صحنه نوشته شده، هیچگاه مردم غیور و ولایت مدار شمال کشور آنها را نپذیرفتند و به هر شهر که وارد میشدند جز با دیده حقارت و عدم پذیرش از سوی مردم به آنها نگریسته نمیشد.
عروسکگردانان جریان انحرافی که اوضاع را چنین دیدند، گروه بابی را به سمت حوالی قائمشهر روستای افرا سوق دادند تا با سوءاستفاده از وضعیت بحرانی که ایران در آن روزگار به خاطر عدم کفایت صدر اعظم، فشار اقتصادی بر مردم، بیماری و نهایتاً مرگ شاه و مسئله مهم جانشینی سلطنت داشت، از این گروه به عنوان بازوی اعمال فشار بر حکومت برای رسیدن به خواسته های خود استفاده کنند.
فرانسیس فارنت، کاردار سفارت انگلیس در تهران، در گزارش مورخ 30 ژانویه 1849 خویش به دولت متبوعش از مقصود بابیها که در روستای افرا جمع شده و به ایجاد استحکامات نظامی دست زده بودند چنین می نویسد: «تصور می شود که مقصد حقیقی آنها هیچ ارتباطی به مذهب ندارد، بلکه مقصدشان ایجاد یک حرکت برضد حکومت است.»(17)
زرین تاج برغانی بعد از ترور عموی خویش ملا محمدتقی برغانی، همواره تحت تعقیب دولت مرکزی قرار داشت. این تعقیب و گریز در مازندران هم به خوبی جلوهگر بود. نویسنده کتاب اقلیم نور که خود یک بهائی متعصب است نیز به این حقیقت معترف است:... نور محل عبور و مرور و اختفا حضرت طاهره(!) نیز بوده است. این تعقیب و گریز به مدت دو سال طول کشید. زرین تاج مدت مدیدی را در جنگل و در روستای واز از توابع شهرستان نور مخفی شده بود که سرانجام توسط روستاییان شناسایی و محل اختفای وی به مسئولان گزارش و پس از دستگیری به سوی تهران اعزام شد.
پی نوشت :
17- حروف حَی، لقبی است که به ۱۸ نفر از اولین افرادی که اوهامات علی محمد شیرازی را پذیرفته اند اطلاق میشود.
2- طبق احکام اسلام اگر زنی مرتدّه به ارتداد فطرى (منظور این است که کسی در زمان انعقاد نطفه اش پدر و مادرش و یا یکی از آن دو مسلمان بوده باشند) شد، او را به قتل نمى رسانند بلكه برای جاری ساختن حد شرعی به وی مهلت می دهند اگر توبه كرد عفو مى گردد و گرنه به حبس دايم محكوم مى شود.
3- احمد کسروی، بهائیگری، تهران، چاپ رشدیه، 1323، ص 85
4- مراجعه شود به: آرتورکونولی، سفری به شمال هند از انگلستان، روسیه، فارس و افغانستان، که در سال 1834 میلادی منتشر شده است. و یا هاشمی رفسنجانی، امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار و یا؛
Rev. Joseph Wolff (1795 – 1862). Narrative of a mission to Bokhara, in the years 1843-1845, to ascertain the fate of Colonel Stoddart and Captain Conolly. London, J.W. Parker, 1845.
5- هاشمی رفسنجانی، امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، تهران، انتشارات فراهانی، 1346، ص3-272
6- حاجی میرزا جانی کاشانی، کتاب نقطه الکاف، به اهتمام ادوارد براون، هلند- لیدن، چاپخانه بریل، 1910ص155
7- فاضل مازندرانی، کتاب ظهور الحق بخش سوم، بی جا، بی تا، بی نا، ص 110
8- اعتضاد السلطنه، فتنه باب، توضیحات و مقالات به قلم عبدالحسین نوائی، تهران، انتشارات بابک، 1351، ص ١٧٨
9- خداوند در سوره بنی اسرائیل آیات 4 تا 8 وعده نابودی یهود را در هنگام ظهور حضرت حجت (عج) را به بشریت داده اند.
10- ظهور الحق بخش سوم، ص 110
11- نبیل زرندی، مطالع الانوار، تهران، موسسه ملی مطبوعات امری، 134بدیع، ص 276-274
12- همان، ص 277
13- سیامک ذبیحی مقدم، واقعه قلعه طبرسی، دارمشتات-آلمان، عصرجدید،2002م، ص13
14- چشمه علی که نام اصلی آن بنا به نوشته مورخین علی بولاغ است در شمال غربی دامغان و در مسیر راه دامغان ـ کیاسر ـ ساری و به فاصله 32 کیلومتری از دامغان قرار گرفته است.
15- نویسنده این مقاله امیدوار است در آینده مقاله یا مقالاتی مبسوط در باره ملاحسین بشرویه ایی جهت اطلاع خوانندگان محترم از نقش وی در ایجاد و تثبیت جریان انحرافی مهدویت به رشته تحریر در آورد.
16- عبدالحسین آيتی، كواكب الدريه، جلداول، قاهره- مصر، 1914
17- سیامک ذبیحی مقدم، واقعه قلعه طبرسی، ص12