چگونه مي توان قفل ذهني قربانيان فرقه را باز كرد؟ ( بخش اول )
بهائیت در ایران : ذهن افراد به واسطه تكنيك ها واعمالي كه فرقه ها انجام مي دهند در يك حالت انجماد و كنترل بسر مي برد كه اين مانع بزرگي در برابر خروج افراد از فرقه است. مشاوره خروج در يك گفتگوي هدفمند و آزاد به دنبال كمك به قرباني براي درك اتفاقاتي است كه براي او پيش آمده است.
مشاوره خروج
گاه ما در اطرافمان به افرادي برمي خوريم كه با مسئله فرقه ها ي مخرب دست به گريبان اند در اين صورت بايد با آنها همدردي كرد چرا كه اين احتمال وجود دارد كه ما هم در دام هاي مشابهي گرفتار شويم. بايد توجه داشت شايد همه كساني كه درگير چنين گروه هايي هستند، خوش شانس نباشند كه فرصت مشاوره براي خروج و درمان را پيدا كنند.
روش هاي كسب مهارت با گشايي قفل كنترل ذهني
يكي از موضوعات مهم در كار با قربانيان فرقه نبود دانش و منابع كافي دراين زمينه است ونكته ديگر اينكه علاوه بر داشتن علم فرقه شناسي بايد دانست كه مشاوره خروج يك« مهارت و فن» است ومهارت هم حاصل تمرين و ممارست.
پس در چگونگي كسب مهارت در زمينه باز كردن قفل ذهني اعضايي كه از فرقه هاي خارج شده اند بايد ابتدا« مداخلات كوچك» پيش بيني نشده را اجرا كرد. مشاوران خروج بايد به هر يك از اعضاي فرقه كه با آنها ملاقات مي كنند به منزله فرصتي براي پرورش مهارت ها نگاه كنند.
اين مداخلات كوچك، راه هاي مؤثرتري در برقراري ارتباط با اعضاي فرقه، پيش روي آنها قرار مي دهد و روش هايي را به عنوان«كليد» براي بازگشايي قفل كنترل ذهني فرقه اي به آنها معرفي مي كند.
هر كدام از قربانيان فرقه قبل ازعضو شدن داراي يك شخصيت منحصر به فرد بوده اند بنابراين بايد در برخورد با آنها به اين شناخت رسيد كه براي موفقيت در يك مداخله چه نكات وراهبردهايي مد نظر باشد. مشاور خروج بايد خود رابه انواع تكنيك ها و روش ها تجهيز كند. بايد دانست كه يك قرباني بر روي چه مسائلي حساس است و نقاط ضعف آنها چيست ودست روي آنها نگذاشت چون گاهي يك حركت نسنجيده از جانب مشاور وخانواده تمام برنامه ها را براي كمك به فرد از بين خوهد برد . اين يك حرفه تخصصي براي ساخت يك تعامل سازنده است.
كليدهاي بازگشايي قفل ذهني چيست( تكنيك ها و روش ها)
به طور خلاصه ،اصلي ترين كليدها به منظور كمك به يك قرباني فرقه عبارتند از:
كليد شماره 1:ساخت تعامل و اعتماد
چندين تكنيك مي تواند براي ساخت تعامل غير كلامي كاربرد داشته باشد. ابتدا بايد زباني بدني فردي را كه با او در حال صحبت هستيد به سادگي مانند آينه به او برگردانيد. علاوه براين، از لحن صدايي غير تهديد آميز و يك سلسله پرسش هااستفاده و از بيانات مغرضانه اجتناب شود. يادگيري يك زبان بيگانه، ساخت تعامل مهارتي است كه هر كسي قادر به يادگيري و پيشرفت درآن مي باشد. (مانند دوچرخه سواري)
داشتن مهارت هاي ارتباطي و كلامي در كمك به يك قرباني خيلي كمك كننده و راهگشا است . بايد مشاور وخانواده ها اصول اين مهارت را كسب و خود را به آن مجهز كنند.
كليد شماره 2: بهره مندي از ارتباط هدفمند
اصولا، ارتباط هدفمند كه در دنياي تجارت صورت مي گيرد، بهترين روش جهت تحت تأثير قرار دادن افراد به روشي آشكار است. اين روش به طرزي قابل توجه با شيوه اي كه افراد به طور سنتي با اعضاي خانواده يا دوستان خود ارتباط برقرار مي كنند، متفاوت است. هنگامي كه با مردم صميمي مي شويم، معمولا هر آنچه فكر و احساس مي كنيم بر زبان مي آوريم، چرا كه ما، خودمان هستيم و بر نامه اي براي تحت تأثير قرار دادن ديگران نداريم. در دنياي تجارت اكثر مردم بايد به اهداف وچگونگي دستيابي به آنها بينديشند. مجريان تجاري برتر دريافته اند كه اغلب بايد از طريق برنامه اي قدم به قدم، به آرمان هاي خود جامه عمل بپوشانند. بياييد فرض كنيم: ابتدا هدفي را براي كمك به يك شخص در ترك فرقه طرح ريزي كرده ايم وحالا بايد براي آن برنامه اي قدم به قدم مي ريزيم. مشاور خروج بايد در قدم اول مورد شخصيت فرد به طور اساسي تحقيق كرده وبه هر منبع ممكن سربزندتا در يابد كه «تيك هاي » او چيست. او ،مدلي از اين شخصيت را در ذهن خود مي سازد. او مي تواند يك ارتباط را محك زده و ببيند واكنش هايي مطابق باميل خود از آن سر مي زند يا خير.
بايد كمك به قربانيان فرقه هدفمند باشد. برنامه اي منسجم براي برقراري يك ارتباط مؤثر برمبناي هدف نتيجه مي دهد. بايد از انواع روش ها اخلاقي براي حداكثر كارايي بهره جست. فقط با اين رويكرد است كه هدف و نيت اصلي مشاور براي كمك به قرباني و نجات او، نتيجه مي دهد.
كليد شماره 3:شناخت شخصيت وهويت قرباني فرقه
با جمع آوري داده هايي از اعضاي خانواده ودوستان قرباني قادر خواهيد بود درباره عضو فرقه اي كه به تحت تأثير قرار دادنش اميد داريد، تحقيق كنيد. به منظور اينكه بيشترين تأثير گذاري براي موفقيت را داشته باشيد. نياز به ساختن سه مدل داريد تا طي آن شخصيت فرد را دريابيد.
مدل اول- شناخت از قرباني قبل عضو شدن در فرقه: سؤالاتي مانند اينكه او قبل از اينكه به گروه بپيوندد« چه كسي » بوده است؟ چگونه در مورد خودش، جهان و روابطش ،توانايي ها و نقاط ضعفش فكر مي كرده، براي شناخت قرباني ضروري است . اين اطلاعات، از طريق آنچه او نوشته يا به دوستان وخويشانش اظهار داشته به بهترين وجه ممكن قابل جمع آوري است.
پس مشاوره در مدل اوليه به دنبال شناخت كلي از شخصيت و تفكر فرد قبل از پيوستن به فرقه است.
مدل دوم- شناخت از نرم فزار فكري فرقه: هر يك از اعضاي سابق قادرند به طور كلي از يك فرقه ويا هر عضو فرقه ديگر واينكه چگونه به واقعيت مي نگرند، مدلي كلي ارائه دهند. به طور دلخواه، افراد قادرند نقشي را كه شبيه به يك عضو فرقه است درك كنند، درست مانند بازيگري كه ديالوگش را از برمي كند با اين تفاوت كه آنچه اينجا اهميت دارد،« شخصيت سازي يا هويت سازي» است. با اينكه ديالوگ ها في البداهه هستند، اعضاي سابق مانند يك مربي به شما مي آموزند كه چگونه مثل يك عضو فرقه رفتار كنيد. اعضاي مختلف خانواده هر يك به سهم خود مي توانند با عضو فرقه، مثل اينكه خود يك عضو فرقه باشند، ارتباط برقرار كنند. هر چه بيشتر بتوانند نقش خود را به خوبي ايفا كنند، بهتر درك خواهند كرد كه عضو فرقه چگونه فكر مي كند.
آنها مي توانند با عضو سابق ، همذات پنداري» كنند ونوع نگاه وي به جهان وتصوراتي را كه نسبت به خود، جهان، فرقه و سركرده دارد، درك كنند.
در ادامه بايد بينشي كه فرقه بر ذهن اعضا ايجاد كرده خوب درك شود اين بينش مانند چسب عمل مي كند.
مدل سوم- شناخت از هويت مجازي فرقه: اين هويت در مورد وجود فرد در فرقه است، در هر مرحله از عضويت ،اين مدل به نوعي دستخوش تغيير مي شود. از طرفي در مقابل هم قرار دادن مدل عمومي يك عضو فرقه وشخص واقعي، شما را قادر خواهد كرد ايده هاي خوبي، براي زماني كه فرد خيلي در فرقه درگير شده ويازماني كه به خود واقعيتش نزديك شده، بدست آوريد. بايد به ياد داشت كه هر فردي با ديگري متفاوت است وهر عضو فرقه ميان هويت فرقه اي وهويت خود در حال جنگ است.
اين هويت مي تواند با دادن اسم توسط تشكيلات به عضو، دادن كار ومسئوليت در فرقه، توجه و علايق توسط تشكيلات وسركرده، دادن مسندهاي تشكيلاتي و هدف فرقه اي و .... تقويت شود. يك فرقه با انواع روش ها سعي مي كندهويت تشيكلاتي و فرقه اي خود را تقويت نمايد و در طول زمان با القاي چنين هويت هايي فرد را به فرقه و تشكيلات وابسته نمايد. يك مشاور سعي مي كند هويت مجازي يك قرباني را خوب شناخته و در جهت بيرون آوردن فرد از اين هويت حداكثر تلاش خود را انجام دهد.
چگونگي كاربرد سه مدل مذكور:
عضو مي تواند در هر زماني، به خود واقعي يا خود فرقه اي تغيير شخصيت دهد. مشاور خروج بايد همواره پيش از ملاقات با فرد تا آنجا كه امكان دارد، دريافت كاملي از هر سه مؤلفه ها داشته باشد و هنگامي كه با قرباني است با پرسيدن نوع خاصي از سوالات به تصحيح مدل ها ادامه دهد. مشاور براساس اين داده ها طي چند روز قادر خواهد بود يك نقشه پيچيده براي كمك به قرباني طراحي كند.
مي توانيد خود را به جاي فردي كه به او مشاورت مي دهيد قرار داده و خويشتن را در نقش او تصور كنيد. مي توانيد خود را در «واقعيت» او، غوطه ور سازيد. در طي اين فرايند، به طور پيوسته به عقب و جلو (هويت واقعي و فرقه اي) تغيير شخصيت مي دهيد.
از مدل« در حال حاضر فرد چه كسي مي باشد« استفاده كنيد( فردي كه هنوز در فرقه است) ومدل را با پيش بيني اينكه او در يك مكالمه خيالي چگونه پاسخ مي دهد، امتحان كنيد. سپس سؤالات مشابه را از خود فرد بپرسيد و اينكه تا چد توانسته ايد واكنش ها رابه طور دقيق پيش بيني نماييد يادداشت كنيد. به موازات اينكه مشاوره پيش مي رود، مي توان اين مدل را هر چه بيشتر اصلاح كرد.
مشاوره با طرح سؤالات مختلفه و بعد پيش بيني آن، به نوعي شناخت خود را از آنچه در درون و ذهن فرد مي گذرد بالا مي برد. اين امر كمك شاياني است براي رسيدن به كليدي كه ذهن فرد را باز مي كند.
هر چه بيشتر قادر به برقراري ارتباط باشيد، آسان تر مي توانيد اطلاعات مورد نياز خود را بدست آوريد. هر چه سريع تر بتوان مدلي دقيقي از عضو فرقه تعريف كرد، سريع تر مي توان،« او» شد و زماني كه او شديد، مي توانيد حدس بزنيد كه نياز است به «او» چه چيزي گفته شود يا چطور به او كمك كرد تا مجددا كنترل خود را بر زندگيش بدست آورد . بايد از ميزان وابستگي، ترس ها، القائات، هويت هاي تشكيلاتي و ... فرد خوب شناخت پيدا كرد.
به راستي، اين هويت واقعي است كه به ما نشان مي دهد چگونه درها را بگشاييم. او به ما مي گويد كه استفاده از چه كليدهايي، براي كجا و به چه شكلي لازم است. اين فرايند كشف، در مداخله اي كه در ادامه مي آيد، نمايش داده شده است.
سركرده بر اساس تجربه، سعي وخطا كنترل رواني و ذهني اعضاي خود را در طول زمان به دست مي گيرد و برآنها تسلط يافته و سرسپرده خود مي كند. سركرده اعضاي فرقه را براساس آنچه جزء آمال، آرزو و خلاء هاي خود است مي سازد و سعي مي كند در طول زمان براساس يك سري برنامه ها آنها را در جهت اهداف خود هدايت نمايد واين اهداف به مرور در ضمير ناخودآگاه اعضا جاي مي گيرد.
كليد شماره 4: رويارويي فرد با هويت اصلي خود پيش از ورود به فرقه:
هنگامي كه فرد به ياد مي آورد پيش از عضويت كسي چه بوده است، مشاور قادر است نقط بارز شخصيتي او را به زماني كه هويت فرقه اي وجود نداشته و در نتيجه كنترل ذهني هم در كار نبوده، هدايت كند.
به اين ترتيب فرد قادر خواهد بود، آنچه را كه در طول هر مرحله از فرايند عضو گيريش مي انديشيده و احساس مي كرده، مرور كند.
اين خيلي مهم است كه تصويري ديناميك از نحو عضوشدن واغواي قرباني را به او نشان داد و اينكه با چه مكانيزم وروشي عضو شده ودر طول زمان با دروغ و عدم اطلاع رساني از چه مسائلي به سمت فريب و سوء استفاده پيش رفته است. فعال كردن وبه حركت انداختن ذهن قرباني از اهميت خاصي برخوردار است.
تقريبا هميشه به خاطر فضاي فرقه ها قربنيان ترديدها و سؤالات مختلفي دارند كه با گذشت زمان وطولاني شدن حضور در فرقه سركوب شده است. زيرا در فرقه ها به صورت كامل و صحيح جواب افراد را نمي دهند. همانطور كه پيش ازاين هم گفته شد، اين تقريبا امري عادي است كه به واسطه فشار آموزه ها، افراد نداي درون خود را كه در تلاش است تا به آنها هشدار دهد ساكت مي كنند.
مشاور در فرايند كمك به بازگشت فرد به شخصيت ماقبل فرقه اي اش، به طور دقيق بايددريابد، يك فرد نيازمند است چه چيزي را ببيند و بشنود تا از گروه جدا شود.
برخي معيارهاي جدا شدن افراد از فرقه مي تواند به شرح ذيل باشد:
-سركرده گروه، چه تعابير و آموزه هاي متناقضي را ارائه كرده است.
-اطلاعاتي از پيشينه جنايتكارانه و اعمال سركرده.
-اطلاعاتي از شخصيت ناسالم سركرده.
-دروغ ها و فريبكاري هايي كه سركرده در طول زمان داشته است.
-آگاهي از تناقضاتي خاص با اصول اعتقادي وفكري .
-و....
اين سؤال كه« چگونه در مي باييد كه وقت آن رسيده كه گروه را ترك كنيد؟» مي تواند بيانگر معيار نهايي فرد باشد؛ آيا چنانچه خداوند به او بگويد ،گروه را ترك مي كند؟ ويا چنانچه متوجه شود كه به او دروغ گفته شده است، گروه را رها مي كند؟
زماني كه عضو صراحتا بازگو كند كه به چه چيزي براي ترك گروه نيازمند است، بايد تمام تلاش خود را براي اثبات آنچه او درخواست كرده ، انجام داد.
بنابراين در اين مرحله علاوه براينكه فرد به سمت تجربه بازگشت به هويت واقعي اش هدايت مي شود نكته مهم ديگري هم وجود دارد، اينكه هر كدام از اعضاي فرقه براي جدا شدن به اطلاعاتي مهم واثر گذار نياز دارند كه بايد اين اطلاعات را جمع آوري وبراي كمك به قربانيان فرقه آماده كرد.
يك نكته مهم:
يكي از نكات مهم در جدا شدن اعضا از فرقه ها گذشته شان است، شايد آنها قبل از پيوستن به فرقه داراي مشكلاتي بوده ويا تجارب تلخي داشته اند كه زمينه پيوستن آنها به فرقه را فراهم كرده است.
آنها با قرار گرفتن در فرقه آن تجريه را كنار گذاشته و يا زندگي جديدي را شروع كرده اند. البته آنها اين مشكلات را درمان نكرده بلكه به فراموشي سپرده اند. مثلا در مواردي، عضو قبل از پيوستن به گروه فردي افسرده ودر معرض خودكشي بوده وبه واسطه بعضي حوادث در معرض احساس گناه به سر مي برده است. اگر نتوان به او كمك كرد تا با احساساتش روبه رو شود وحادثه را بازسازي كند هرگز موفق نمي شود، گروه را ترك كند.
بايد فرد را به اين درك رساند كه فرقه عامل درمان مشكلات او نبوده بلكه گروهي مشكلاتش را فراموش كرده و آنها هنوز حل نشده وجود دارند. بايد دليل درست و جواب منطقي نسبت به تجربه هايي كه فرد در فرقه داشته و اتفاقاتي كه برايش پيش آمده، ارائه كرد.
مي توان اين گروه استنباط كرد كه در برخي مقاطع، افراد به طور ناخودآگاه با عضويت در گروه در واقع خود را به خاطر گناهاني كه مرتكب شده اند، مجازات مي كنند. تا قبل از آنكه بتواند دوباره به شرايط قبل برگردد و بينديشد واحساسش را به زبان بياورد هرگز قادر نخواهد بود كه قدمي به جلو بگذارد. يعني خدمت به فرقه را زمينه اي براي آمرزش گناهان خود مي داند. در مواردي، چنانچه فرد از پيوستن به گروه شاد و سلامت نباشد، ضروري است كه در استفاده از تكيه گاه هويتي، براي فرد به دنبال نقطه مرجع مثبتي گشت.اگر هيچ تجربه اي در اين زمينه وجود نداشته باشد،فرد بايد آموزش ببيند كه از رويا پردازي در خلق تجارت مثبت استفاده كند. براي مثال، مي توان سؤالاتي مانند« چنانچه داراي خانواده اي گرم وبا محبت بوديد، چه حسي داشتيد؟ «يا» اگر زماني كه شما در حال رشد بوديد، پدرتان قادر بود هر آنچه را كه مي خواستيد، برآورده كند ؟ چه درخواست هايي از پدرتان مي كرديد؟ « و...را فرد پرسيد. در مورد عضو براي ايجاد تصور ترك گروه، لازم است كه اوخودقبلي اش را به ياد آورد واينكه چه حس خوبي به هنگام نواختن نوشتن آهنگ وتفريح در كنار دوستان و خانواده داشته است. بايد اندوه حل نشده و حس گناه غير منطقي او از ميان برود. به اين ترتيب سرانجام عضو مي تواند« خود دروني خويش» را زنده سازد.
با تشکر از اسماعيل حسين آبادي