نظر علامه سید محمد حسین طهرانی پیرامون شیخ احمد احسائی
میرزا محمد تنکابنی رابطه با جایگاه شیخ احمد احسائی میان حکماء چنین می نویسد: «شیخ احمد جمع میان قواعد شرع و حکمت نمود و معقول را به اعتقاد خود با منقول مطابق ساخت.
به گزارش فرقه نیوز، علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی از بزرگان فلسفه و عرفان در دوره معاصر است. وی فلسفه و عرفان را در قم نزد علامه طباطبائی و در نجف نزد بزرگانی همچون: شیخ عباس قوچانی (وصی آقای سید علی قاضی طباطبائی) سید هاشم حداد (از شاگردان آقای قاضی طباطبائی) ، سید جمال الدین گلپایگانی و شیخ محمد جواد انصاری فرا گرفت.
ایشان در کتاب «امامشناسی» پیرامون آشنایی شیخ احمد احسائی با فلسفه و حکمت اسلام چنین مینویسد: «شیخ احمد احسایی فلسفه نخوانده بود و به علوم عقلیه آشنایی نداشت و خواست از حکمت متعالیه و عرفان اسلام مطلع شود. خود به خود بدون استاد به مطالعه پرداخت و نه عرفان را مس کرد و نه حکمت را لمس نمود و خود برای خود، خود را مجتهد در این فن دانست و پایه گذار عقایدی شد و به بزرگان از حکمای اسلام همچون محیی الدین عربی و حتی به بعضی از کسانی که مقام جامعیت در تفسیر و حدیث نیز داشتند، همچون ملا محسن فیض کاشانی در کتب خود ناسزا گفت و نسبت های ناروا داد. محیی الدین عربی را ممیت الدین و فتوحات وی را حتوفات گفت و او را کافر و ملحد گفت و عبارات او را مزخرفات شمرد و فیض را اهل نمی و ضلالت دانست و به جای ملا محسن به او لقب ملا مسیء داد و آنان را مخالف طریقه ی اهل بیت و اهل عصمت پنداشت و خود را اهل کشف و شهود و معاینه و موافق طریقه ی اهل بیت و عصمت انگاشت و در این نسبتهای غیر صحیحه ، به مطالبی اشاره می کند که هر شخص معقول خوانده و وارد در علوم الهی می فهمد که او مطلب را نفهمیده و دریافت نکرده است». [1]
میرزا محمد تنکابنی نیز در همین رابطه و جایگاه شیخ احمد احسائی میان حکماء چنین می نویسد: «شیخ احمد جمع میان قواعد شرع و حکمت نمود و معقول را به اعتقاد خود با منقول مطابق ساخت، لهذا محلّ طعن و تکفیر شد، چه در اکثر قواعد معقول، تطبیق آن با ظواهر شرعیه امکان ندارد. الحاصل شیخ احمد سر آمد اهل زمان شد و مسلّم کل بود و لیکن در نزد حکماء وقعی نداشته و ایشان چندان معتقد به فضیلت و معقول دانی شیخ نبودند و نیستند. و از آخوند ملا علی [نوری] سؤال کردند که فضیلت شیخ چگونه است؟ گفت: عامی صافی ضمیری است.» [2]
پی نوشت :
1.(امام شناسی 5: 183- 184)
2.(قصص العلماء: 49)