×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

روایتی دیگر از اندر احوالات «ميرزا حسينعلي نوري»

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

روایتی دیگر از اندر احوالات «ميرزا حسينعلي نوري»

شفافيت: ميرزا حسينعلي در سال 1233 ه ق. در تهران به دنيا آمد. پدرش ، ميرزا عباس نوري معروف به ميرزا بزرگ، از مستوفيان و منشيان عهد محمد قاجار بود. حسينعلي مانند برادرانش آموزش­هاي مقدماتي ادب فارسي و عربي را زير نظر پدر، معلمان ومربيان  گذراند. در زمان ادعاي بابيت سيد علي محمد شيرازي، از نخستين گروندگان به باب بود كه به ترويج بابيگري، به ويژه درنور و مازندران پرداخت.

گزارش منابع  بابي و بهائي  نسبت به جانشيني باب يكسان نيست. عده­اي از بابيان صبح ازل، برادر حسينعلي را جگانشين باب و « من يظهره الله» مي­دانستند .

اما درمقابل، ميرزا حسينعلي كه خود نيز تا مدت­ها ظاهرا مطيع برادر بود، ادعاي من يظهره اللهي و سپس خدايي كرد. وي بدين منظور و براي دستيابي به زعامت بابيان، به نام صبح ازل، دستور جمع­آوري  كليه آثار علي محمد شيرازي را صادر كرد تا با مطالعه و محو آنها آيه نويسي را آغاز كند و مدارك وصايت صبح ازل را محو سازد.

در منابع مختلفي از جمله رساله آقا علي محمد اصفهاني، تذكره الغافلين آخوند ملا محمد جعفر نراقي و ... آمده است.

مكمل  ومتمم تمام اين مقدمات و به انجام رساننده همه آن خيالات، جمع كردن اغلب توقيعات و نوشتجات  خودش را آنچه دليل بر اظهار عبوديت و خضوع خود و اقرار بر مرآتيت و وصايت حضرت ثمره بود، در هر ولايت و در پيش هر كس بود، الواح به جميع ولايات از طرف حضرت صادر نموده كه حضرت ازل جميع خطوط توقيعات  حضرت نقطه را خواسته­اند. در هر جايي كه گمان داشتند فرستادند و بردند از جمله نوشتجاتي كه در ولايت بوده، والده جناب آقا ميرزا محمد علي را با خودش و خدمتكاري به طهران فرستادند،برود به تاكور و تمام  نوشتجات را حل نمايد و يك بقچه از آن نوشتجات را با كمال خوف، مخفيانه  حمل كرده نزد مهجوره آوردند ، مابقي آن نوشتجات  كه به قدر دو يخدان بود، تماما را خود حمل كرده به طهران آورده، حضرات برداشته و خدمت ايشان بردند. سراين مطلب و جمع­آوري توقيعات مباركه را غالبا ندانستند و نمي­دانند ليكن مردمان با ذكاوت ،نقاد و نفوس بافطانت و قّاد البته مي­دانند براي چه بوده  و در انجام خيال ايشان چه فايده داشته است.

اولا،مداومت و ممارست به آن آيات مباركه، تا ملكه برايش حاصل شود كه در وقت ادعا به همان سبك بتواند چيزي بگويد و بنويسد.

ثانيا، خطب و مناجات و آيات به لسان فطرت كه ازآن حضرت ظهور كرده، در نزد خلق نباشد كه اگر وقتي كلمات ايشان را در مقابل آن كلمات گذراند، حق از باطل و صحيح از سقيم فرق داده مي­شود.

ثالثا، آن خط بديع، بالمره مفقود گردد كه خط ايشان در انظار اولوالابصار جلوه نمايد.

رابعا، اتم و اهم مقصود ايشان اين بود، توقيعات و آيات و احكامي كه مخصوص بروصايت و ولايت حضرت ثمره است ونصوصي كه در حق آن حضرت نازل شده به كلي از ميان خلق مرتفع مي­شود و از اين قبيل  نوشتجات و احكام در دست اهل بيان نباشد كه بيچاره­ها پس از شنودن ادعاي اني انا الله حيران و سرگردان در وادي جهل و خذلان لاعجلاج از قبول وتصديق ايشان باشند. غافل از آنكه فطرت سليم و عقل مستقيم و نيت خالص، اين تدبير و مكايد وافكار و اغدار را مي­داند.

دعوي خدايي ميرزا حسينعلي:

ميرزا حسينعلي نوري زماني كه در زندان «عكا» بسر مي­برد، ادعاي خدايي خود را چنين بيان مي­داشت:

«بشنو آنچه را كه وحي مي­شود از مصدر بلا بر زمين غم و اندوه از سدره قضا بر مايه اينكه نيست خدايي جز من زنداني يكتا.» [1]

«به تحقيق ، افتخار كرد هواي زندان به سبب آنچه را كه بالا رفت به سوي آن هوا، نفس خدا . اگر باشيد شما از دانايان.» [2]

« آن كس كه جهان را براي خودش خلق كرد او را منع مي­كنند كه حتي به يكي از دوستانش  نظر افكند.» [3]

از بهاءا... پرسيدند، شما كه خود را خدا مي­دانيد، چرا بعضي از مواقع، مي­گويي اي خدا و در بعضي از نوشته­هايت، از او استمداد مي­طلبي؟

بهاءا... جواب داد:« باطن من ظاهر من را مي­خواند و ظاهرم باطنم را، در جهان معبودي غير از من نيست ليكن مردم در غفلت آشكارند.» [4]

ميرزا حسينعلي بهاء ، مدعي است كه او همان خدايي است كه تورات آن را« يهوه» ، انجيل به عنوان« روح حق» و قرآن به« نبأ عظيم» از آن ياد كرده است.

همچنين در زيارت نامه­هايي كه ميرزا بهاء، جهت بهائيان نوشته است، آمده:

«أشهد انّ بجمالك ظهر المعبود و بوجهك لاح وجه المقصود و بحكمتك  فصل بين الممكنات.» [5]

(شهادت مي­دهم به اينكه چهره معبود با جمال تو ظاهر گرديد و وجه مقصود به ظهور اسماء تو آشكارا شد و به واسطه كلمه تو در ميان ممكنات تفصيل داده­اش)

واز اين رو است كه ميرزا بهاء، به مريدانش سفارش مي­دهد كه بگويند: «الله إني أسئلك بشعراتك التي يتحرك علي صفحات الوجه.» [6]

(خدايا   تو را به موهايي كه در صورتت مي­جنبد سوگند مي­دهم.)

معجزه آيه نگاري

از بررسي همه جانبه آثار بهائيان چنين برمي­آيد كه ميرزا حسينعلي، پس از كسب مقدمات كتابت و قرائت، به نحوي نامنظم ، در مدارس و مجالس درس ، به اكتساب علوم متداول مشغول بوده است ولي حسينعلي ميرزا، پس از تسلط بر بابيان و دستيابي بر منصب « الوهيت» و «ربوبيت» در شأن خود نيافت كه سوابق تحصيلي خود را ملاك فضل و كرامتش  كند.  از اين رو تمامي تصريحات گذشته را به نحوي از انحا مورد تأويل وتجديد نظر قرار داده، چنين وانمود كرد كه در هيچ مدرسه و نزد هيچ معلمي  درس نخوانده و او چون خداي بي­همتاست ، علمش ذاتي است، نه اكتسابي و گاهي به زبان اهل اسلام، خود را اُمي » مي­خواند تا از اين طريق شأن و مقام خود را به صرف ادعا، بالا برد و مريدان بهائيش ،خضوع و خشوع بيشتري در اقبال اوامر و نواهيش مبذول دارند . از جمله در نامه­اي به ناصرالدين شاه قاجار مي­نويسد:

« ومن علومي را نخوانده­ام و به هيچ مدرسه­اي نرفتم، اگر خواهي، از همشهري­هايم جويا شو.»

همچنين« عباس افندي » درباره فضايل پدر خود مي­نويسد:

«جمال مبارك ، لسان عرب نخواندند و معلم و مدرسي نداشتند و در مكتبي وارد نشده­اند.» [7]

با چنين زمينه سازي­هايي، حسينعلي ميرزا مدعي شد كه نوشته­هاي او« آيات» و آيه نگاري­هايش» دليل و  حجت دعاويش هستند.

شيوه نگارش قلم مبارك!

عباس افندي درباره شيوه نگاره و نثر ونظم آثار عربي حسينعلي ميرزا  مي­نويسد:« فصاحت و بلاغت  جمال مبارك در زبان عرب و الواح عربي العباره محير العقول  فصحا و بلغاي عرب بود و كل، مقر و معترفند كه مثل و مانندي ندارد.» [8]

در حالي كه بهائيت نتوانسته است ، حتي به نام يك اديب متشخص زبان عرب را در جامعه ايران يا عرب ذكر كند كه در صورت ملاحظه آثار علي محمد شيرازي وحسينعلي ميرزا، زبان به تمسخر نگشوده باشد.

اتفاقا زعماي بهائي، خود به اين مسئله اذعان كرده­اند كه دانشمندان و ادباي عربي شناس، از عدم اصول زبان عربي توسط حسينعلي ميرزا، ايرادهاي بس زيادگرفته­اند كه حسينعلي ميرزا در مقام پاسخ بر آمده و نوشته است:

«يا معشر العلماء لا تفرقوا كتاب الله بما عندكم من القواعد والعلوم انه لقسطاس الحق بين الخلق قد يوزن ما عند الامم بهذا القسطاس الاعظم و انه بنفسه لو انتم تعلمون.» [9]

حاصل آنكه علما نبايد نوشته­هاي اين كتاب را با قاعده هاي صرف و نحو بسنجند بلكه بايد قاعده­هاي ادب عرب را با اين نوشته­هاي من بسنجند...  در حقيقت، معني چنين پاسخي اين است كه به قول احمد كسروي:« چون عربي را درست نمي­دانم وغلط مي­نويسم، شما بايد آن قاعده­هايي را كه براي درست نوشتن است، كنار بگذاريد و شما نيز غلط نويسيد: بهتر بگويم معنايش آن است كه هر غلطي گفتم، گفته­ام. شما نبايد ايراد بگيريد...» [10]

وي همچنين در پاسخ اعتراضات حاج محمد كريم خان كرماني مبني بر اشتباه­هاي فاحش نظم و نثر آثار مدعيان بهائيت مي­نويسد:

«كلمات من، روي لسان قوم نازل شده است نه روي قواعد مجعوله.» [11]

اما در نهايت چاره­اي جز اين نديد كه به لزوم رعايت قواعد زبان عربي اعتراف كند و چون خود قادر به رفع اشتباهاتش نبود، مريدان را امر به تصحيح و تجديد نظر در آثارش كرد. در واقع كاري را كه خداوند (حسينعلي ميرزا )از عهده آن برنمي­آمد، به عهده خلق واگذاشت![12]

احكام بهائي

بهائيان معتقدند ، احكام و مقررات اديان و كيش­هاي باستاني مطابق احتياجات امروز بشر نيست و نمي­تواند سعادت وي را فراهم كند.بنابراين احكام و مقرراتي لازم است كه مطابق نياز بشر متمدن امروز باشد و چنين احكامي را فقط در بهائيت مي­توان يافت.

بهاءا... اين احكام بسيار مدرن !را در كتاب «اقدس» آورده كه صرف نظر از غلط­هاي صرف و نحوي به ذكر نمونه­هايي از آن بسنده مي­كنيم.

بهاءا... ضمن تقليدي ناقض از اسلام (كه آن را منسوخ مي­داند)،احكامي را نازل كرده است:

وي دو مكان را براي  حج بهائيان  معين كرده است؛ خانه سيد علي محمد باب در شيراز و حسينيه  شيعيان  در بغداد . بعد از آن هم در ادرنه  وعكاو... دستور بناي  زيارتگاه صادر شده است.

بهاءا... طي حكمي در اقدس مجازات كسي كه عمدا خانه­اي را بسوزاند ،كشتن او دانسته است. در عصر تمدن  كه بهاءا... خود را خداي آن مي­داند در مقابل آتش زدن يك خانه هر چند گلي باشد، چنين حكمي مايه حيرت است.

در حكم  عجيب ديگري آمده،« هر گاه بيمار شديد به پزشك حاذق مراجعه نماييد.» اين حكم زماني نازل شد كه هر كوك نابالغي هم مي­داند كه به وقت بيماري بايد چه كند.

يكي از احكام مبتكره باب كه بهاء هم آن را تثبيت كرد، تقسيم سال به 19 ماه و هر ماه به 19 روز است. در اين صورت در هر سال، چهار پنج روز باقي خواهد ماند. آنها اين چند روز را روزهاي بخشش نام نهاده و پيروان او را به خورانيدن خود و ديگران مأمور ساختند . از اين اعجاز  آميزتر  ، نام ماه­ها و روزهاي بهائي است، از جمله شهر البهاء و يوم الجلال. اگر فرضا نواقصي هم در سعاتمندي بشر بود با تغيير نام ماه­ها و روزها به عربي مهمل رفع گرديده، ديگر جاي نگراني نيست!

از اين دست احكام بديع در بهائيت كم نيست. مثلا دستور به گرفتن ناخن­ها، شستن پاها، كوتاه كردن مو تا روي گوش، تجديد اثاثيه هر 19 سال، دفن مرده در بلوط و سنگ­هاي قيمتي، داغ زدن بر پيشاني دزد و ...



[1] مبين ،نوشته بهاءا... ، 1308 ه.ق. ص286

[2] مبين، نوشته بهاءا... ، 1308 ه.ق. ص286

[3] مبين، نوسته بهاءا... ، 1308 ، ه ق ص233

[4] مبين، نوشته بهاءا.... ، 1308، ه.ق ص405

[5] مجموعه مباركه

[6] ادعيه حضرت محبوب

[7] مفاوضات، ص27

[8] مفاوضات، ص27

[9] كتاب اقدس، ص28

[10] بهائي­گري، ص46.

[11] اقتدارات ، ص196.

[12] ايام تسعه . اشراق خاوري، ص7

خواندن 757 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی