الیمانی ، مدعی دروغین کیست و چه میگوید؟( بخش پایانی )
بهائیت در ایران : ادامه از بخش دوم
تحریف نظر دانشمندان شیعه
طرفداران احمد حسن استخاره را یکی از دلائل حقانیت وی می دانند و مدعی اند هر کس در حقانیت وی تردید دارد می تواند با قرآن استخاره کرده و از این طریق به حقانیت او پی ببرد آن ها در این باره متنی را از کتاب غیبت شیخ طوسی می آورند.
می نویسند: آیا با استخاره به قرآن می توان حجت الهی را شناخت و آیا این موضوع در روایات اهل بیت(علیهم السلام) سابقه ای دارد؟
علی بن معاذ گفت: من به صفوان بن یحیی( از بزرگان صحابه امام موسی کاظم) گفتم چگونه بر امامت علی بن موسی الرضا یقین پیدا کردی؟ گفت: نماز خواندم و دعا کردم و استخاره نمودم و یقین یافتم.[1]
طرفداران احمد حسن مدعی هستند مطابق نقل یاد شده صفوان بن یحیی که از بزرگان صحابه امام موسی کاظم(علیه السلام) است بر اساس استخاره به امامت امام رضا(علیه السلام) یقین پیدا کرد و از آن جا که او از بزرگان اصحاب امام موسی کاظم است بنابر این چنین روشی مورد تایید ائمه(علیهم السلام) بوده است و بلکه امام رضا این کار او را تایید فرمودند.
در حالیکه: از جملات نقل شده توسط مروجان احمد حسن چنین برداشت می شود که شیخ طوسی در کتاب الغیبه خود چنین گزارش کرده که صفوان بن یحیی با استخاره به امامت امام رضا(علیه السلام) یقین پیدا نموده است و امام رضا این کار او را تایید فرمودند هم چنان که شیخ طوسی نیز بر اصل این ماجرا و کار صفوان مهر تایید نهاده است. اما با رجوع به کتاب الغیبه روشن می شود که حقیقت ماجرا درست عکس آن است یعنی شیخ در مقام رد دلایلی که واقفه بر مهدویت امام موسی بن جعفر(علیهم السلام) اقامه کرده اند چنین نوشته است که یکی از واقفه به نام ابو محمد علی بن احمد العلوی الموسوی در کتابی با نام((فی نصره الواقفه)) روایاتی را گرد آوری کرده که بر اساس آنها موسی بن جعفر(علیهم السلام) امام قائم موعود است.
نویسنده آن کتاب در مقام طعن بر کسانی که معتقد به امامت امام رضا بودند و مهدویت امام موسی بن جعفر را نفی نمودند ماجرای صفوان را نقل کرده است و درصدد اثبات این معنی بوده است که صفوان به نزاع برخواست و مهدویت امام موسی کاظم(علیهم السلام) را انکار کرد خودش دلیل معتبری بر امامت امام رضا(علیه السلام) نداشت بلکه با استخاره به آن حضرت اعتقاد پیدا نمود.
شیخ طوسی پس از نقل این ماجرا می نویسد: در این گزارش فقط سرزنش کسی است که در امر اعتقادات تقلید کرده است تازه اگر هم این عمل صحیح باشد هیچ دلیلی و حجتی برای دیگران نیست علاوه بر این که این مطلب از کسی ذکر شده است که بخاطر فضل و زهدش مقام و منزلتی فوق این گونه نسبت ها دارد بنابراین چطور برای او درست است که در مساله ای علمی به مخالف بگوید که بخاطر استخاره به امامت ایشان معتقد شدم مگر اینکه بگوییم وی معتقد بوده است که شخص سوال کننده در درجه ای از بلاهت و نادانی است که ابلهی اش موجب خروج از دایره تکلیف شده، اگر چنین باشد معارضه و بحث ساقط است.[2]
بر این اساس روشن شد که اولا مروجان احمد حسن مخاطب را فریب داده اند و با تقطیع ماجرا نتیجه ای کاملا عکس مقصود شیخ طوسی را به خواننده القا کرده اند.
ثانیا ناکار آمد بودن روش استخاره برای شناخت امام حتی برای نویسنده واقفی کتاب یادشده و بلکه برای عموم مخاطبان او در آن زمان آشکار بوده و به همین دلیل او کوشیده با انتساب این کار به صفوان شخصیت او را خرد کند.
ثالثا شیخ طوسی نیز نکته پیش گفته را تایید کرد و مدعی شده است هر کس بخواهد با استخاره امام خود را بشناسد غافل و بلکه ابله است.
رابعا اگر ما از تمام اشکالات یاد شده صرف نظر کنیم و فرض را بر این بگیریم که واقعا صفوان بن یحیی با استخاره به امامت امام رضا ایمان آورده باشد رفتار او به این دلیل که معصوم نیست برای ما حجت نیست و نمی تواند مبنای اعتقاد و عمل قرار بگیرد مگر اینکه رفتار او را امام معصوم صریحا تایید نموده باشند در حالی که در مورد ماجرای یاد شده نه دلیلی وجود دارد که امام رفتار صفوان را صریحا تایید کرده باشند و نه می توان اثبات کرد که این کار در منظر امام بوده است و امام با سکوت خود کار او را تایید فرموده اند. بنابراین حتی اگر ماجرای یاد شده را واقعی بدانیم باز هم نمی توان به استناد آن حجیت تمسک به استخاره برای امامت را اثبات نمود.
ناتوانی در فهم معنی حدیث
طرفداران احمد حسن در مقام استدلال بر مدعای خود گاه مرتکب اشتباهات بزرگی شده اند که در بهترین فرض ها علتی جز بی بهره بودن آنان از حداقل دانش ادبیات نمی تواند داشته باشد به عنوان نمونه در برخی موارد آن چه را نویسنده ای برای شرح یک روایت در ادامه روایت نوشته جزو حدیث پنداشته اند و آن را جزو دلایل حقانیت احمد حسن محسوب کرده اند و گاه به دلیل ناتوانی در ترجمه درست یک حدیث آن را دلیلی بر صحت مدعای خود فرض کرده اند.
می نویسد: امام موسی بن جعفر(علیه السلام) : ... و كل قائم من ولده من بعده مهدي قد هداهم اللّه عزّ و جلّ ذكره، و هدى بهم عباده إليه سبحانه، فهم الائمة المهديّون و العباد الصالحون الذين ذكرهم اللّه في كتابه أنه يورثهم الارض و هو لا يخلف الميعاد[3]
طرفداران احمد حسن مدعی هستند بنابر فرمایش امام موسی بن جعفر(علیه السلام) امام مهدی(علیه السلام) فرزندانی دارد که مهدی هستند و در نتیجه این روایت یکی از دلایلی است که اندیشه وجود مهدی هایی از نسل امام مهدی(علیه السلام) را تایید می کند. در حالی که بر خلاف القاء طرفداران احمد حسن مطلب بالا اساسا حدیث نیست و سخن قاضی نعمان مغربی نویسنده کتاب است که در ادامه فرمایش امام موسی بن جعفر و برای توضیح آن آمده است. طرفداران احمد حسن از فرط بی سوادی آن را بخشی از حدیث قلمداد کرده اند:
متن کامل کتاب بدین قرار است: عبد الرحمن بن بكار الأقرع القيرواني، قال: حججت، فدخلت المدينة، فأتيت مسجد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، فرأيت الناس مجتمعين على مالك بن أنس يسألونه و يفتيهم. فقصدت نحوه، فاذا أنا برجل و سيم حاضر في المسجد و حوله حفدة يدفعون الناس عنه، فقلت لبعض من حوله: من هذا؟
قالوا: موسى بن جعفر.
فتركت مالكا، و تبعته، و لم أزل أتلطف حتى لصقت به، فقلت:يا ابن رسول اللّه إني رجل من أهل المغرب من شيعتكم و ممن يدين اللّه بولايتكم.قال لي: إليك عني يا رجل، فانه قد وكّل بنا حفظة أخافهم عليك.قلت: باسم اللّه، و انما أردت أن أسألك.فقال: سل عما تريد؟ قلت: إنا قد روينا أن المهدي منكم، فمتى يكون قيامه، و أين يقوم؟
فقال: إن مثل من سألت عنه مثل عمود سقط من السماء رأسه من المغرب و أصله في المشرق، فمن أين ترى العمود يقوم إذا اقيم؟
قلت: من قبل رأسه.
قال: فحسبك، من المغرب يقوم و أصله من المشرق و هناك يستوي قيامه و يتم أمره.
و كذلك كان المهدي عليه السلام و نشأته بالمشرق ثم هاجر الى المغرب، فقام من جهته. و بالمشرق يتم أمره، و يقوم من ذريته من يتم اللّه به ذلك فيما هناك، و يورثه الأرض كما قال عزّ و جلّ في كتابه المبين: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ»[4] و كله ينسب الى المهدي عليه السلام لانه مفتاحه و بدعوته امتدّ أمره، و كل قائم من ولده من بعده مهدي قد هداهم اللّه عزّ و جلّ ذكره، و هدى بهم عباده إليه سبحانه، فهم الائمة المهديّون و العباد الصالحون الذين ذكرهم اللّه في كتابه أنه يورثهم الارض و هو لا يخلف الميعاد.
عبد الرحمن بن بکار می گوید پس از بجا آوردن حج وارد مدینه شدم و به مسجد النبی رفتم. گرد مالک بن انس حلقه زده بودند و از او سوال می کردند و او پاسخ می داد در آن حال مردی زیبا را در مسجد دیدم که اطرافش را عده ای گرفته بودند و مردم را از دور او جمع می کردند از برخی از آن ها پرسیدم این کیست؟ گفتند موسی بن جعفر است من مالک را رها کرده بدنبال او حرکت کردم و پیوسته به او نزدیک می شدم تا این که به او چسبیدم عرض کردم ای پسر رسول خدا من از شیعیان شما و از اهل مغرب هستم که به ولایت شما دین داری خدا را می کنم به من فرمودند از من دور شو چرا که بر ما نگهبانانی نهاده شده که از آن ها بر تو بیم دارم گفتم بسم الله من تنها از شما پرسشی دارم فرمودند بپرس عرض کردم برای ما روایت شده که مهدی از شماست او کی و از کجا قیام می کند؟ فرمودند: مثل او مثل عمودی است که از آسمان فرود آمده باشد که سرش از مغرب و ریشه اش از مشرق باشد در این حال وقتی عمود بپا شد تو آن را از کجا می بینی گفتم از سمت سرش فرمودند همین بای تو کافی است او از مغرب بپا می خیزد در حالی که ریشه اش از مشرق است و آن جا قیامش استوار می شود و امرش به سرانجام می رسد و از نسل او کسانی خواهند بود که خداوند در آن جا به سبب آن ها این امر را به سرانجام خواهد رساند و زمین را به آن ها ارث خواهد داد هم چنان که خداوند در کتاب مبین اش فرموده است: وما در زبور پس از ذکر نوشتیم که زمین را بندگان صالح من به ارث می برند. وتمام این ها به مهدی نسبت داده می شود چرا که او کلید آن است و با دعوت او کارش استمرار پیدا کرد و تمام قائم های از فرزندان او مهدی هستند که خداوند بلند مرتبه آن ها را هدایت کرده است و بندگانش را بوسیله آن ها به سوی خود هدایت کرد پس آن ها امامان هدایت شده اند و بندگان صالحی هستند که خداوند آنان را در کتاب خود یاد کرده که زمین را به آنان ارث می دهد و او خلف وعده نمی کند.
با دقت در متن روشن می شود که از جمله(( وکذلک کان المهدی...)) سخن نویسنده کتاب است چرا که در عبارت های پیش از آن که فرمایش امام موسی بن جعفر است از افعال مضارع استفاده شده است((یقوم، یستوی، یتم)) اما در ادامه از افعال ماضی استفاده شده است در حالی که مسلما در زمان امام موسی بن جعفر امام مهدی هنوز متولد نشده بودند بنابراین نمی توان پذیرفت امام موسی بن جعفر فرموده باشند« امام مهدی در مشرق نشو و نما پیدا کردند و به مغرب هجرت کردند ودر آنجا قیام کردند و...» بنابراین عبارت کذلک کان المهدی... توضیحاتی است که نویسنده کتاب برای تفسیر فرمایش امام ارائه کرده است.
پی نوشت:
[1] . ادله جامع، انصار امام مهدی وب سایت فارسی
[2] . الغیبه، نعمانی، ص62
[3] . شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی،ج3،ص365
[4] ( 1) الأنبياء: 105.