پاسخ به چند سؤال در موضوع بهائیت
(بخش سوم )
بهائیت در ایران: در سال 94 از خانم رئوفی یک اثر با عنوان "بهائیت از درون " به چاپ رسیده و روانۀ بازار کتاب شده است. از ایشان در خواست کردیم بعد از گذشت تقریبا ً دو دهه از پذیرش دین اسلام به چند پرسش پاسخ دهند. بخش سوم این مطالب جهت استفاده کاربران گرامی ارائه میگردد.
5- آنچه تاکنون از پیامبران الهی در تاریخ ثبت شده عدم فراگیری علم و دانش است به عبارتی دیگر ادیان الهی برای پیامبران خود علم لدنی قائل اند. آیا اعتقاد بهائیان به اینکه باب و بهاء هم درس نخوانده بودند، صحیح است؟
در این باره هم بهائیان مطالب ضد و نقیضی ارائه دادهاند از طرفی میخواهند به زور یک وجه اشتراکی بین باب و بهاء با پیامبران الهی دیگر ایجاد کنند. به همین سبب میگویند که آنها درس نخوانده و امی بودند اما از طرفی در نوشته جات به جای مانده از بزرگانشان و حتی شخص باب و بهاء یافت میشود که آنها معلم داشته و درس خوانده بودند. به چند نمونه استناد میکنیم:
علی محمد شیرازی در کودکی و نوجوانی بنا به تصریح محمد نبیل زرندی در کتاب «تلخیص تاریخ نبیل »[1] و میرزا ابوالفضل گلپایگانی در کتاب «کشف الغطاء»[2] و اشراق خاوری در کتاب «گنجینۀ حدود و احکام»[3] و مقالۀ «نفحات مشکبار»[4] و «رسالۀ ایام تسعه»[5] و کتاب «رحیق مختوم»[6] و کتاب «قاموس توقیع منیع»[7] و عبدالحسین آیتی در کتاب «کواکب الدوریة»[8] و فاضل مازندرانی در کتاب «اسرار الآثار خصوصی»[9] و «کتاب ظهور الحق»[10] و احمد یزدانی در کتاب «نظر اجمالی به دیانت بهائی»[11]و علی اکبر فروتن در کتاب «درس اخلاق نهم»[12] آورده اند که: به سفارش و خواستۀ دایی خود در سن 6 تا 8 سالگی در مدرسۀ قهوۀ اولیاء شیراز به مجلس درس شیخ عابد که از شاگردان شیخ احمد و شیخی مشرب بوده میرفته است و مدت پنج سال به تحصیل قرائت و کتابت فارسی مشغول بوده است.
و طبق معمول، اعتقادات بهائیان در اینجا هم دارای تناقض است و با اینکه در" تلخیص تاریخ نبیل که یکی از کتابهای مورد وثوق آنهاست " به این مطلب صحه گذاشته وتائید نموده اند اما دربعضی از آثارشان چنین موضوعی را انکار کرده اند چرا که فهمیدند تصدیق ریاضت کشی علی محمد شیرازی مخالف دعوی امّیت و من جانب اللهی است. در کتاب «نقطة الکاف» نوشته «...این که مشهور شده جناب، متحمل ریاضات میشدند یا آنکه خدمت پیری و مرشدی نموده باشد افترای صرف و کذب محض است»[13].
چنین انکاری ناشی از آن بود که با توجه به ملاحظهی آثار و عقاید علی محمد شیرازی اصرار علی محمد را در تداوم تسخیر شمسی و ریاضت در هوای گرم بوشهر دلیل خبط دماغ و علیلی مغزش دانسته و به گفتهی مرحوم «میرزا رضا قلیخانی هدایت» چنین معلوم گردید که تأثیر حرارت شمس، رطوبت دماغش را به کلی زائل و به بروز شمساتش نائل ساخت.»[14]
این شیوه، روح و روان سید علی محمد باب را دچار اختلال و اضمحلال کرد و اثرات سوئی بر مغز او گذاشت. میرزا آقاخان کرمانی(بابی) در صفحهی 276 این کتاب نوشته :«در قرب آن ایام با آن هرم تموز (گرمای تابستان)که در بوشهر آب را در کوزه می جوشانید با کمال لطافت و نزاکت سوری، تمام ایام را از بامداد تا شام آن بزرگوار در بلندی بام ایستاده در برابر آفتاب به خواندن زیارت عاشورا و ادعیه و مناجات و اوراد و اذکار مشغول بودند. و یا در کتاب تاریخ باب و بها ترجمۀ فرید گلپایگانی [15] آمده :«در همان اوقاتی که در بوشهر در سرای حاج عبدالله(یکی دیگر از داییان وی) بود،گاهی بالای پشت بام میرفت سرش را برهنه میساخت از هنگام ظهر تا عصر زیر برق آفتاب میایستاد....در جریان این ریاضت دشوار در هوای گرم بوشهر قوای جسمی او تحلیل رفت و نوعی مشکل عصبی بر او عارض شد. دایی اش در کار او سرگردان بماند و هرچه او را پند و اندرز میداد سودی نمیبخشید. ابتدا او را از این اعمال طاقت فرسا منع کرد ولی سرانجام خشمگین شد و با مشورت برادران و فامیل خود، علی محمد را وادار به ترک بوشهر کرد و به قصد کربلا و نجف فرستاد تا شاید در اثر تغییر آب و هوا و استشفاء به آن دو مقام از این مرض عصبی بهبودی و شفا حاصل کند...»
بالاخره با این اوصاف و ده ها سند دیگر در صحت این مطلب علی محمد کتاب بیان عربی و بیان فارسی را بعد از دعوی مهدویت خود در زندان نوشت که اگر به چند جمله از این کتاب اشاره کنم هیچ نیازی به اثبات خلط دماغ وی نیست: «سوار گاو نشوید و بر آن چیزی حمل نکنید. شیر خر نخورید. تخم مرغ را قبل از اینکه پخته شود بر چیزی نزنید چون محتوایش ضایع میگردد. تمام کتب علمی و مذهبی را مگر آنهاییکه راجع به امر بابی گری است از بین ببرید.»[16]
علی محمد شیرازی در آثارش «اغلاط فاحش نحوی» و «جعل کلمات» نادرست فراوانی به چشم میخورد. وقتی مردم به چنین مسئله ای انتقاد میکنند در جواب میگوید: حروف و کلمات در گذشته مرتکب معصیت شده بودند و به این خاطر خداوند جهت عقوبت گناهانشان آنان را به زنجیر اعراب زندانی ساخت. چون من از جانب خدا برانگیخته شدم و بعثت من برای همۀ عالمیان رحمت است، لذا خداوند گناهکاران حتی حروف و کلمات را عفو کرد و آنها از زندان اعراب آزاد شدند تا به هر سوی که میخواهند رهسپار شوند...»[17]
آقای احمد کسروی در این خصوص مینویسد:« اگر سید باب عربی های غلط نبافتی و برخی سخنان معنی دار و سودمند گفتی بی گمان کارش پیش رفتی و به دولت چیره شدی آن را برانداختی ولی این مرد بیکار بی مایه میبودی و گذشته از آن که آن غلط بافی ها را میکرد و آبروی خود را در نزد باسوادان میریخت برخی گفته های بسیار بیخردانه از او سر میزد مثلا چون دربارۀ همان غلط بافی ایراد میگرفتند چنین پاسخ میداد : «صرف و نحو گناهی کرده و تا کنون در بند میبود ولی من چون خواستم، خدا گناهش را بخشید و آزادش گردانید» ببینید در برابر غلط گویی های خود چه بهانه می آورد.این سخن یا روی ریشخند بوده و یا گوینده اش جز دیوانه نمی بوده.آیا از این پاسخ ایرادگیران چه توانستند فهمید؟!»
حتی خود باب هم درس خواندنش را انکار نمی کند و در پایان خطبه اول کتاب "تفسیر سوره بقره " علی محمد شیرازی می نویسد :
"فسبحانک الهم انک لتعلم فی یوم الذی اذاارت انشاءذالک قد رایت الکتاب قد رایت فی لیلتها بأن ارض المقدسه قد صارت ذره ذره و رفعت فی الهواء حتی جائت کلها تلقاء بیتی ثم استقامت ثم جاء خبر فوت الجلیل العالم الخلیل "معلمی" رحمه الله علیه من هناک وقد اخبرت بعض الناس قبل الخبر بنومی فصلی الله علیه بجوده ..."
ترجمه : (درآن روزی که اراده کردم انشاء این کتاب را شب درخواب دیدم زمین کربلا ذره ذره شده و در هوا بلند است و همه آنها آمده در برابر خانه ام ایستاده بعد خبر فوت دانشمند جلیل دوست و "معلم من" سید کاظم رسید پیش از رسیدن این خبر خوابم را به برخی از مردم خبر دادم پس درود فرستد خدا بر وجودش )
و درتوقیعی که فاضل مازندرانی در کتاب" اسرار الآثار " نقل کرده است علی محمد شیرازی تصریح میکند «و اما رأیت من آیات معلمی ...[18]»و اما آنچه از آثار و کتابهای معلمم "سید کاظم " دیدم.
تا آنجا که بنقل ازکتاب "ظهور الحق" علی محمد شیرازی پیش ازدعوی بابیت و پس از شنیدن خبر مرگ سید کاظم به یکی از دوستانش نوشته است "از قضیه عروج سید جلیل اعلی الله مقامه که اشاره فرموده بودید جمیع ارکان وجود قمیص حزن پوشانیده اف علی عیش الدهر بعد آه ثم آه من صعوده الی الملاء الاعلی لم یر الدهر فی أنفس الشیعه نفس مثله قسط "[19]
در کتاب زعیم الدوله باب الابواب[20] هم چنین آمده :«آن گاه مبادی زبان فارسی و عربی را یاد گرفت و همت در فراگرفتن خط نستعلیق گماشت و در آن تبرز و اشتهاردی پیدا نمود. همین که به سن بلوغ رسید، دائی اش او را با خود وارد تجارت کرد و فنون داد و ستد را به وی آموخت میرزا علی محمد را دائی اش از شیراز به بوشهر برد و او تا سن بیست سالگی نزد دائی اش بود.»
البته دیگر مأخذ غیر بابی مانند کتب شیخیه به این مسئله که علی محمد شیرازی تا زمان حیات سید کاظم جزء شاگردان سید و از اصحاب شیخیه بوده است شک و تردیدی نمانده است و آنچه که مورد نقد و ایرادات "حاج محمد کریم خان کرمانی در کتاب "اذهاق الباطل " و رساله " در رد باب مرتاب" ....می باشد مربوط به جانشینی سید پس از فوت اوست و مرحوم " میرزا محمد تنکابنی " ضمن شرح خاطرات خود تصریح می کند که «درهمان زمان که مؤلف کتاب درعتبات مشرف بودم و چند وقتی به درس حاجی سید کاظم تلمذ مینمودم، میر علی محمد هم به درس او میآمد و قلم و دواتی همراه داشت و هرچه سید کاظم میگفت از رطب و یابس او در همان مجلس درس می نوشت ...»[21]
این اسناد که از خود آنها به جا مانده نشان میدهد که سید علی محمد نه تنها معلم داشته بلکه تحت تعلیم دائمی دائی اش بوده و حتی فنون تجارت را فرا گرفته. اگر بهائیان بخواهند این را انکار کنند باید بیشتر آثار خودشان را نابود کنند.
با توجه به نمونه هایی که ذکر شد و مواردی که به دلیل طولانی شدن بحث ذکر نشد بزرگان بابی و بهائی و خود باب و بها به کسب تحصیلشان معترف بوده اند با اینحال در بعضی از قسمتهای کتب آنان مشاهده می شود که سعی میکنند خود را تا قبل از قیام، امّی و بیسواد جلوه دهند ضمن اینکه طبق اسناد و مدارک علی محمد شیرازی در سال 1260 هـ.ق اظهار قائمیت کرد و سید کاظم رشتی در سال 1359 هـ.ق ازدنیا رفت پس حضوردر کلاسهای درس سید کاظم به عنوان شاگرد قبل از اعلام ظهور وی بوده است.
او درکتاب" صحیفه عدلیه " ضمن وصف حالات و مقامات خود می نویسد «در اعجمین نشو و نما نمود و دراین آثار حقه نزد احدی تعلیم نگرفته بل "امّی صرف " بوده ...»[22]
و عباس افندی در کتاب "خطابات مبارکه "جزماً مینویسد :«جمیع مظاهر الهیه چنین بوده اند حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت محمّد و حضرت باب و حضرت بها الله در هیچ مدرسه ای داخل نشدند»[23]
[1]-ص 63
[2]-صص 56و83
[3]-باب 64 از فصل سوم
[4]-مندرج در مجلۀ «آهنگ بدیع» نشریۀ لجنۀ جوانان بهائی ایران،سال اول،شمارۀ 15،ص5.
[5]-مطلب سه از فصل اول
[6]-ص 1045،جلد 2
[7]-جلد 2،ص 23.
[8]-ج1،ص31.
[9]-ضمن اشاره به حکایت علی محمد شیرازی دربارۀ سید کاظم رشتی به عناون معلمش مراجعه شود به جلد 1،ص 35، و جلد 2،ص61.
[10]-جلد 3،ص 263.
[11]-ص12.
[12]-درس اخلاق،قسمت هفتم،ص 16.
[13]-«نقطة الکاف»،ص109.
[14]-«روضة الصفا-قاجاریه»
[15]-تاریخ باب و بهاء صص72-73.
[16]-بیان عربی ص49.بیان فارسی ص 198
[17]محمد باقر نجفی، بهائیان،ص259-262 نسخۀ ورد+علی رضا روزبهانی بروجردی،در جستجوی حقیقت ص 89-90
[18]- ج1،ص 35،ذیل کلمۀ آیه .
[19]- ص 263
[20]- ص 73.ترجمۀ فرید گلپایگانی.
[21]- خطابات مبارکه ص 7
[22] صحیفه عدلیه ص7
[23] قصص العلما ص59