×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

آشنایی با کتاب ایقان (قسمت پایانی)

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

آشنایی با کتاب ایقان (قسمت پایانی)

نمونه‌هایی از اغلاط ادبی ایقان

 

Description: نمونه‌هایی از اغلاط ادبی ایقان

 

بهائیت در ایران:  ادامه از قسمت دوم در موضوع نقد کتاب ایقان :

پرداختن به اغلاطکتاب ایقانرا از آن جهت پی می‌گیریم که اوّلاً به آن وعده داده‌ایم و ثانیاً نشان دهیمایقاننه چنان که حضرتشوقی افندیادّعا فرموده‌اند این کتاب معجزه نیست و منزول از ناحیه‌ی ربّ العزّة هم نیست (زیرا نسبت دادن غلط به ذات ذوی الجلال زیبنده‌یبهائیاناگر خود را موحّد می‌دانند نیست) و ثالثاً صدور چنین عبارات و مفاهیمی در خور یک نویسنده‌ی درجه چهارم که بخواهد متنی را برای مخاطب خاص یا عموم هم بنگارد نیست؛ زیرا از اصول اولیه فصاحت و بلاغت، رعایت استواری کلام، صحت عبارات و رعایت قواعد بر اساس زبان منتخب برای ارتباط است.
فعلاً برای شروع در همان 8 صفحه‌ی اول
ایقانوجود 10 غلط ادبی را فهرست وار عرض می‌نمایم. (از مجموع همان 154 غلطی که استادمحیط طباطبائیبدان اشارت داشته‌اند و در فرصتی دیگر بنا به تقاضای محقّقان ممکن است بقیه‌ی آن‌ها را هم ذکر نمایم).

1. عبارت "فلتقدسن" در ص2 س2 (ص نشان صفحه و س نشان سطر) غلط است، زیرا لام امر بر سر جمع مخاطب امر داخل نمی‌شود. چنان که بعضیبهائیاندر بعضی نسخه‌های اخیر متوجّه این غلط شده‌اند و عبارت "منزول من الله" ایقان را تصحیح کرده و به جای آن کلمه‌ی "قدسوا" را نشانده‌اند!

2 و 3. عبارت "لعلّ اتصلن" در ص2 س3 دارای دو غلط است؛ زیرا اوّلاً "لعلّ" که از حروف مشبهه بالفعل است برسر فعل داخل نمی‌شود و ثانیاً موکّد نمودن مدخول "لعلّ" با نون تأکید غلط است چون ترجّی با تأکید، به خصوص تأکید ثقیله سازش ندارد.

4. عبارت "اعصار و اقران" در ص4 س15 غلط است، زیرا جمع قرن به فتح قاف به معنای زمان، قرون است نه اقران. خواسته‌اند هم قافیه اعصار بگویند متوجّه غلط بودن اقران نشده‌اند.

5. عبارت "مستشرق" در ص6 س8 غلط است و صحیح آن در اینجا "مشرق" است.

6. عبارت "جمال ازلیه" در ص6 س15 غلط است، چون جمال مذکر است و صفتش هم باید مذکر باشد.

7. عبارت "بجناحین الایقان" غلط است و نون در اضافه حذف می‌شود و صحیح آن "بجناحَیِ الایقان" می‌شود.

8. عبارت "مخمود" در ص8 س1 غلط است زیرا خمد فعل لازم است و فعل لازم اسم مفعول ندارد و صحیح آن "خامد" است.

 

9. عبارت "از آب عنصری افسرده نشود" در ص8 س2 غلط است، زیرا ماء تکذیب معرضین، آب عنصری نیست بلکه آب معنوی است! علاوه بر این که هیچ باذوقی تکذیب و اعراض را به آب که مایه‌ی حیات است تشبیه نمی‌کند.

10. عبارت "ببصرالحدید" در ص8 س4 غلط است، زیرا معرفه صفت نکره نمی‌شود.

ذکر بقیه‌ی اغلاط ادبیایقانرا به وقت دیگری موکول می‌کنیم؛ اگر چه ما به نقد محتوایایقانهم پرداخته و خواهیم پرداخت لیکن اشاره به همین اغلاط ادبی هم مهم است، چنان که مبلّغ بزرگبهائیانبا مطرح کردن تنها 3 یا 4 غلط ادبی از متن انتقادیشیخ الاسلام تفلیسیبرایقاننتیجه گرفته است که او آدم بی‌سوادی است و به حرف‌هایش نباید توجه کرد! با همین استدلالمیرزا ابوالفضل گلپایگانی، با کتابی که 154 غلط ادبی دارد چه باید کرد؟!

عرض شد محتوای باب اولکتاب ایقانتأکید تمام بر عدم رجوع مردم به علما در اثبات حقّانیت مظهر جدید یعنیسید باباست. او به عنوان دلیل از تاریخ شاهد می‌آورد که تمام علمای زمان‌ها با انبیاء الهی مشکل داشته‌اند؛ به طوری که هم خود ایمان نیاورده‌اند و هم مانع ایمان آوردن مردم شده‌اند. بعد از این استدلال نتیجه می‌گیرد که همان‌طور که مخالفت علماء با انبیاء، حقّانیت آنها را خدشه‌دار نمی‌کند، همین‌طور مخالفت علماء هم بابابحقّانیت او را به عنوان یک ظهور، مخدوش نمی‌سازد بلکه اصلاً حقّانیت او را ثابت می‌کند!!

گفتیماوّلاً:مقدمه‌ی تاریخی بحث که استدلال بر آن استوار شده است غلط است، زیرا این‌طور نبوده که علما همیشه با انبیاء به مخالفت برخاسته و یا آخرین گروهی باشند که ایمان آورده باشند. به عنوان نمونه علمای زمان حضرت موسی یعنی سحره، اولین گروهی بودند که ایمان آوردند و حاضر شدند تا پای شهادت در این راه جان‌فشانی نمایند و نیز بحیرای راهب عالم مسیحی با دیدن نشانه‌های پیامبری در سیمای پیامبر اکرم (ص) حتی پیش از بعثت به او ایمان آورد. پس استدلال او نقض می‌شود.

ثانیاً:به فرض که علماء بابابمخالفت کرده باشند باید حرف آنها را مورد بررسی قرار داد نه اصل مخالفتشان را. احتمال دهیم علماء راست گفته باشند.

ثالثاً:آیا هیچ دلیل دیگری برای اثبات حقّانیتبابجز این دلیل وجود نداشت کهبهاء الله58 صفحه‌یایقانرا در این زمینه قلم‌فرسائی نماید؟

بر فرض اگر این گزاره صحیح باشد که: «هر پیامبری که بیاید، علما با او مخالفت خواهند کرد»؛ منطقاً نمی‌شود نتیجه گرفت که: «پس هرکس که علما با او مخالف باشند، ضرورتاً باید پیامبر باشد!!»)

امّا نکته‌ی دیگری در صفحه‌ی 10کتاب ایقانوجود دارد که شایسته بررسی است.بهاءاللهمی‌گوید:
"
همه انبیاء باذن علماء عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند"
این سخن به غایت نادرست است زیرا از میان همه‌ی پیامبران، بیش از دو سه نفر شهید نشدند وآن‌ها هم به اذن علماء نبوده است؛ حضرت یحیی را پادشاه جبار به واسطه‌ی غلبه‌ی شهوت و درخواست زن فاسقه‌ی فاجره کشت و حضرت زکریا و حضرت اسمعیل بن حزقیل را هم مردم خودسرانه و بدون اطلاع علماء کشتند و بقیه‌ی انبیاء همچون حضرات آدم و نوح و هود و صالح و ادریس و یونس و یعقوب و یوسف و ایوب واسمعیل و اسحق و ابراهیم و موسی و ... هم به اجل خودشان از دنیا رفتند.
حضرت عیسی را هم که قرآن می‌فرماید: «
و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبّه لهم» و خود میرزا در ص 56 سطر 10 می‌گوید: عیسی علیه‌السلام از میان قوم غائب شد و به فلک چهارم ارتقاء فرمود. بنابراین ادّعای یاد شده‌یایقانمبنی بر این که "همه‌ی انبیاء به اذن علماء عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند" کاملاً غلط می‌باشد.

 

ضمن آن‌که این استدلال بهسید بابهم نفعی نمی‌رساند، زیرا علماء وقتی رفتارسید باب را دیدند که روزی ادّعایبابیتمی‌کند ولی ساعتی بعد توبه می‌کند، روزی ادّعایقائمیت ونبوتمی‌کند و بعد توبه نامه می‌نویسد و می‌گوید: "استغفرالله من ان ینسب الی امر"، حکم بهخبط دماغودیوانگیاو دادند و نهقتلاو. بعدها حکومت به خاطر جنگ‌ها و آشوب‌هایبابیاندر سراسر کشور به خاطر خشکاندن ریشه‌ی فتنه او را به دار آویخت. حال باید پرسید:
چرا بهاءالله در ایقان به چنین مطلب نادرستی تکیه کرده و آن را مبنای استدلال خود نموده است؟!

این قسمت از مقاله را به اجابت پرسش‌های یکبهائیاختصاص می‌دهیم که پرسیده‌اند:

"پیرامون وجود غلط‌های ادبی در متن ایقان و دلالت این موضوع بر آسمانی نبودن ایقان، هنوز یک سؤال اساسی بی‌پاسخ برایم مانده که چون عاقل را اشارتی بس است، به اشاره بیان می‌کنم و آن هم این‌که مبنای ادبیات و برطرف‌کننده‌ی اختلاف ادبی چه مرجع مشترکی خواهد بود. اگر پاسخی به ذهن دوستان مسلمان نمی‌رسد، بنده موافقم که اصل این بحث، مسکوت گذاشته شود."

این عبارت را به شکل دیگری هم مطرح کرده‌اند که:

"از همه‌ی این‌ها که بگذاریم، به سؤال من در مورد مرجع حلّ اختلاف پاسخ نداده‌اید. اگر بگویم اتّفاقاً تمام اینها بر روال ادبیات واقعی است که حضرت بهاءالله آورده‌اند و عین ادبیات است و مبانی قبلی غلط بوده است، چه می‌گویید؟"

در پاسخ عرض می‌کنیم:

1.ما اختلافی نداریم که نیاز به مرجع داشته باشیم. کتابی به زبان فارسی و عربی برای هدایت مردم آمده تا با آن‌ها ارتباط برقرار کند و تفهیم و تفاهم ایجاد نماید. همین مردم وقتی آن را می‌خوانند می‌بینند یک جاهایی از آن غلط است، چنان‌که همین مردم جاهای دیگر را غلط نمی‌گیرند. اگر قضاوت آن‌ها که این کتاب برای آن‌ها آمده در قسمت‌های صحیح قابل قبول است، قضاوت آن‌ها در قسمت‌های غلطی که آن را مطابق همین زبانی که آن را می‌فهمند و عمری با آن با یکدیگر ارتباط بر قرار کرده‌اند اشتباه یافته‌اند هم قابل قبول خواهد بود. مگر دو انسان برای تفهیم و تفاهم حرف یکدیگر در کسب و کار و زندگی و تدریس و مکالمات روزمره به مرجع حلّ اختلاف مراجعه می‌کنند؟! اگر قضاوت عمومی را در فهم زبان رایج ملاک ندانیم سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. یکی به دیگری دشنام می‌دهد و وقتی با اعتراض طرف مقابل روبرو می‌شود می‌گوید منظور من از این دشنام مدح بوده است، برویم پیش مرجع حلّ اختلاف! افراد طبق معمول و عرف جامعه با هم قرارداد می‌نویسند و قول و قرار می‌گذارند، بعد به بهانه‌ای به هم می‌زنند و مدّعی می‌شوند مقصود من از فلان کلمه یک چیز دیگری بوده است و همین طور الی آخر که هیچ عاقلی آن را تایید نمی‌کند.

2.همین آقا در جای دیگر کتابش همین کلمات و قواعد را قبول داشته و به کار برده ولی این‌جا از دستش در رفته و غلط نوشته نه این که اصلاً این قاعده را قبول ندارد که بگوئیم دو نوع قاعده وجود دارد، برویم پیش متخصص تا او بگوید کدام صحیح و کدام غلط است. یعنی قبول دارد که معرفه نباید صفت نکره شود و صفت و موصوف باید از حیث تذکیر و تأنیث با یکدیگر مطابقت کنند ولی این‌جا اشتباه کرده و "جمال ازلیه" و "ببصر الحدید" گفته که غلط است.

3.آیا اگر باب این توجیه باز شود هر مدّعی باطلی نمی‌تواند یاوه‌هایی سرهم کند و در موقع اعتراض مردم به او مدّعی شود قواعد زبان را من تعیین می‌کنم و شما بی‌خود کرده‌اید که به من ایراد می‌گیرید. آیا این پذیرفتنی است؟!

 

4.اگر همین روال فهم عمومی در تفهیم و تفاهم ملاک نیست، چرامیرزا ابوالفضل گلپایگانیبا استدلال به سه چهار غلط ادبی یکی از منتقدین ایقان او را بی‌سواد خوانده و گفته حرف‌هایش قابل اعتنا نیست؟ چرا به مرجع حلّ اختلاف مراجعه نکرده تا او تشخیص دهد حرف کی درست است: حرف میرزا ابوالفضل گلپایگانی یا حرفشیخ‌الاسلام تفلیسی؟

5.شما که گفتیدایقانمثلقرآننیست که معجزه باشد تا به الفاظش احتجاج شود؛ اگرحرف شما را بپذیریم یک کتاب غیرمعجزه باید مطابق ادبیات عمومی باشد که مردم آن را صحیح می‌پندارند نه این‌که معمّا باشد که برای فهمش به مرجع حلّ اختلاف نیاز باشد.

6.مگر اغلاطایقانیکی دوتاست که حتی با مراجعه به مرجع مورد قبول شما از آن صرف‌نظر کنیم؟ صحبت 154 غلط ادبی است. مگر قابل اغماض است؟!

7.اغلاط معنوی را چه کنیم؟ آن را هم به مرجع حلّ اختلاف مراجعه کنیم؟! این که او سخن نادرستی گفته که "همه‌ی انبیا توسط علما شهید شدند" را چطور چاره می‌کنید؟ و همین‌طور صدها غلط محتوایی که در قسمت‌های بعد مقاله قصد داریم متعرّض آنها شویم.

8.آیا شایسته نیست به جای این همه تعصب روی یک متن پر از غلط ادبی و محتوایی و تلاش برای ماله‌کشی بر آن‌ها، خود را از تعصبات رها کنیم و عالمانه آن را کنار بگذاریم و الحاح نکنیم؟

9.اگر بخواهید می‌توانیم بقیّه‌ی اغلاطایقانرا بیاوریم و شما به هر مرجع حلّ اختلافی که می‌خواهید مراجعه کنید ببینید چه می‌گوید بعد خودتان قضاوت کنید؟

10.تازه جنابشوقی افندیاین کتاب را معجزه و منزول در 48 ساعت می‌داند (که گفتیم ایشان اشتباه کرده و به استناد خود ایقانمیرزا حسینعلی بهاءآن‌را اقلاً در طول دو سال نوشته است) پس این کتاب حرف‌های خدا و وحی الهی است و خدا در این گفتگو با مردم جوری حرف زده که مردم غلط می‌دانندش و تازه باید یک رسول بفرستد تا حلّ اختلاف کند و همین‌طور آن رسول هم ممکن است حرف‌هایی بزند که مرجع بعدی باید حلّ اختلاف کند و تا صبح قیامت دائماً خدا یک رسول بفرستد مطالبی بگوید و باز رسول بعدی را برای رفع اختلاف روانه کند...

11.به ادله بالا شما نمی‌توانید ادّعا کنید این‌ها ادبیات واقعی است که حضرتبهاء اللهآورده، زیرا لازم است اوّلاً حقّانیّت او را ثابت کنید و ثانیاً هیچ‌کاره بودنش در آن زمان به اعتراف خودش را توجیه نمائید و بعد بگوئید چرا این ادبیات یکنواخت نیست یعنی در یک صفحه معرفه صفت نکره می‌شود ولی در صفحه‌ی بعد نمی‌شود؟! و 154 غلط دیگر را توجیه کنید و در دنباله غلط‌های محتوائی را چاره‌جوئی نمائید!

12.اگرازلی‌هابه شمابهائی‌هاهمین‌ها را بگویند و در مورد نقدهایتان به بهانه‌ی خدائی بودن مظهریتازلکه جانشین بر حقّباببوده اجازه‌ی اعتراض ندهند، چه می‌کنید؟! شما حق دارید بگویید اینها ادبیّات واقعی است و آن‌ها نه؟!

 

 

 

خواندن 808 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی