اعدام علی محمد باب ( انگیزه ، عاملان و حوادث دیگر )
مقدمه:
در سال 1260 ه.ق در شیراز شخصی به نام «علی محمد شیرازی» ادّعای نیابت امام عصر
–عجّل
الله تعالی فرجه الشریف- را نمود و خود را «باب» راه دسترسی به ایشان معرّفی کرد.
بدین روی عدّهای سخنان او را قبول
کردند، پیرو او شده و
«بابی» نام گرفتند. اینان به سبب سخنان تحریک آمیز
باب که آنان را به زمینه
سازی ظهور ترغیب میکرد، دست به اعمال
خشونت آمیزی زدند که به سه جنگ خونین داخلی منجر شد. البته باب در طی چند سال
ادعاهای خویش را عوض کرد و ادعای امام زمان بودن و حتّی پیامبری و آوردن دین جدید
نمود. به علت این جنگها و آشوبهای
داخلی، امیرکبیر، نخست وزیر وقت خواستار اعدام باب شد.
این مقاله به مختصری از
علل، عاملان و وقایع پیرامون اعدام باب میپردازد.
انگیزهی
اعدام:
باب در آثار خود همواره پیروانش را به جنگ و قتل
مخالفانش -که آنان را کافر میخواند- ترغیب و تشویق
میکرد تا جایی که نویسندگان و مبلغان بهائی به خشونت و
شدّت برخورد در عبارات باب معترف هستند: حکم جهاد با کفّار و تأکید در شدّت رفتار
با آنان در کتاب قیّوم الاسماء (تفسیر سوره یوسف) کرارا و مراراً از قلم اعلی نازل
و کمتر سورهای است که در این کتاب مبارک شامل این حکم نباشد. و در کتاب بیان مبارک
نیز حکم ضرب رقاب (=زدن گردنها)
و نجاست احزاب و اخراج کفّار از قطع خمس و...
و ... و ... نازل گردیده ...» (گنجینه حدود و احکام ص 272 و 273. تفسیر سوره یوسف
اولین کتاب باب است که آن را به ملا حسین بشرویی ارائه کرد. در واقع این کتاب بیان
کنندهی اولین ادعاهای باب است(.
باب با تحریک پیروانش به زمینه سازی برای ظهور امام زمان
–عجّل
الله تعالی فرجه الشریف- سبب ایجاد آشوب و بلوا در کشور شد که در این ماجرا خون
مردم بیگناه نیز بر زمین ریخته شد. بابیان حتی ملا محمد تقی قزوینی -که بعداً به
شهید ثالث ملقب گردید- را به جهت مخالفت او با باب در هنگام نماز به قتل
رساندند.(در کتاب کشف الغطاء ص 108 و تاریخ
نبیل
ص 267 و 270) و همین
طور سه جنگ داخلی نیز بر پا کردند که عبارتاند از: جنگ قلعهی
طبرسی (1265 ه.ق) ، جنگ نیریز (1266 ه.ق) و جنگ زنجان (1266 و 1267 ه.ق). (به کتاب
مطالع الانوار (تلخیص تاریخ نبیل) فصلهای حوادث مازندران،
حوادث نیریز و حوادث زنجان مراجعه نمایید(.
این جنگها ضرر و زیانهای
زیادی بر کشور وارد نمود و در حالی که پس از جنگهای
نافرجام ایران و روس، مردم و حکومت وقت با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکردند، باعث افزایش مشکلات اقتصادی و سیاسی کشور
گردید. به همین علّت «محمد تقی خان امیر کبیر» بر آن شد تا عامل اصلی ناآرامیها یعنی باب را از جریان حوادث خارج کند. از آن جا
که با زندانی شدن باب آشوبها به آرامش بدل نگشته
بود، نهایتا امیر کبیر چاره را در اعدام باب دید.
در همین باره شوقی افندی مینویسد:
{میرزا تقی خان امیر کبیر} برای نیل به این مقصود
معتقد گردید که در مقام اوّل باید به انعدام نفسی که مؤسّس این نهضت و محرّک این
قیام و رستاخیز است مبادرت ورزد تا این فتنه خاموش گردد و این سیل بنیان کن از
جریان و سریان باز ماند.» (قرن بدیع ص 132)
همچنین در تاریخ «حقایق الاخبار ناصری» آمده است:
چون فتنهی بابیه به مرتبهی کمال و در امور ممالک
محروسه نهایت اختلال بهم رسید جمعی کثیر از عوام رعیت و چاکران دولت ضایع و تلف
گردید.
کارگزاران درگاه را افناء (= نابودی) میرزا علیمحمد
لازم و واجب آمد؛...» (حقایق الاخبار ناصری ص
75)
عاملان اعدام :
امیر کبیر به عنوان نخست وزیر وقت خواهان اعدام باب بود و به همین علت باید از
علمای وقت نیز فتوای اعدام را میگرفت. امّا بسیاری از علمای شیعه حکم اعدام را امضا
نکردند. زیرا باب را شخصی دارای اختلالات فکری و عدم تعادل روانی تشخیص دادند.
شبههای که دو سال قبل و به هنگام محاکمهی باب و توبهی او در مجلس ناصرالدین
میرزا نیز مطرح شده بود و به همین سبب، یعنی شبههی خبط دماغ و عدم تعادل روانی،
جان باب در این دو سال حفظ شده بود.
گلپایگانی در کتاب کشف الغطا عین نوشتهی علمای
تبریز در آن دوران را ذکر کرده است. (کشف الغطاء ص 205 جواب علمای تبریز درباره
توبه نامه باب: «...
سید علیمحمد شیرازی شما
... اقرار بمطالب چندی کردی که هر یک جداگانه باعث ارتداد شما است و موجب قتل ... و
چیزی که موجب تأخیر قتل شما شده است شبهه خبط دماغ [= آشفتگی فکر و جنون] است که
اگر آن شبهه رفع بشود بلاتأمل احکام مرتد فطری بر شما جاری میشود...» ) امّا چند
نفر از علمای تبریز (شهر محل اعدام باب) حکم به قتل او دادند که عبارتند از:
•
ملا محمّد ممقانی: او از بزرگان علمای شیخی مسلک بوده که در منابع شیخی از او به به
عنوان برترین شاگردان شیخ احمد احسائی و به نیکی یاد شده است.
در ماجرای اعدام باب
نیز به عنوان یکی از فتوا دهندگان به کفر باب از او یاد شده است و او به علت این که
باب در دین اسلام تغییرات فراوانی ایجاد کرده بود، حکم به لزوم قتل او داد. (اعلام
مدرسة الشیخ الاوحد ص 380 و ص
381
موقف الحجّة الاسلام من
الباب)
• ملا
مرتضی قلی: این شخص از علمای شهیر شیخی بوده که در منابع اعلام شیخیّه از او به
عنوان یکی از شاگردان شیخ احمد احسایی یاد شده است. (اعلام مدرسة الشیخ الاوحد ص
418)
•
میرزا علی اصغر شیخ الاسلام: این فرد نیز از بزرگان شیخیه تبریز و شیخ الاسلام آن
شهر بوده است و در کتب شیخی از او به عنوان یکی از فتوا دهندگان به اعدام باب یاد
شده (اعلام مدرسة الشیخ الاوحد ص 381) و در کتب تاریخ بهائی نیز از او به عنوان کسی
که در تبریز با باب و پیروان او دشمنی بسیاری کرده و آنها را مورد آزار و اذیّت
قرار داده یاد شده است. (مطالع الانوار تلخیص تاریخ نبیل ص286
– 288)
ماجرای اعدام :
سرانجام پس از این که حکم اعدام صادر شد، در تاریخ بیست و هشتم شعبان سال
1266
ه.ق (قرن بدیع ص 137) در تبریز باب را به همراه یکی
از مریدانش (میرزا محمّد علی زنوزی ملقّب به انیس) در کنار دیوار سربازخانه از طناب
آویزان کردند. عدهای سرباز به سمت آنان
نشانه گیری کرده و تیراندازی کردند، امّا پس از شلیک گلوله ها و تیرباران، وقتی دود
و گرد و غبار ناشی از شلیک گلولهها نشست، کسی باب را
ندید و عدّهای گمان کردند که باب غایب شده است، ولی پس از اندکی
جستجو مشخّص شد که در هنگام تیراندازی، یکی از گلولهها
به طناب خورده و آن را پاره کرده و باب نیز به داخل سربازخانه فرار کرده است.(قرن
بدیع ص 135) مأموران پس از پیدا کردن او، بار دیگر وی را بستند و به سمت او
تیراندازی کردند و این بار گلولهها به هدف اصابت کرده و
باب از پای درآمد.(تاریخ مذاهب و فلسفه در آسیای مرکزی ص 229)
وقایع پس از اعدام :
مأموران پس از اینکه مطمئن شدند باب کشته شده است، جسد او را در خندقی که در اطراف
شهر بود انداختند و چند سرباز بر آن گماشتند؛ جسد نیز خوراک درندگان شد و از بین
رفت. کتب تاریخی غیر بهائی از جمله «مذاهب و فلسفه در آسیای مرکزی» نوشتهی «کنت دو گوبینو» فرانسوی و «حقایق الاخبار ناصری»، مؤید این مطلب هستند.
در«حقایق الاخبار ناصری» آمده است:
«چند
دسته از دلاوران فوج بهادران حاضر باش نموده [باب را] هدف گلولهاش ساختند جسد پلیدش در خارج شهر انداخته طعمه وحوش
آمد.» (حقایق الاخبار ناصری ص 76)
ولی در کتب بهایی آمده
است که جسد باب توسط یکی از مریدانش به نام حاجی سلیمان خان در همان شبِ پس از
اعدام از خندق برداشته شده و در یک کارگاه حریربافی که متعلق به شخصی به نام حاجی
احمد میلانی که از بابیان بوده مخفی شد و سپس بعد از 60 سال، به حیفا حمل شده و
آنجا در جایی که امروزه به مقام اعلی در بین بهائیان مشهور است دفن شده است.(قرن
بدیع ص 138) البته در صورت صحیح بودن این داستان افسانهوار، یکی از موارد قابل
تأمل این است که حاجی احمد میلانی، مخفی کنندهی جسد باب، بنا به
اعتراف نویسندهی کتاب کواکب الدریّه
تحت الحمایهی دولت روسیه بوده
است.(کواکب الدریه ج1 ص249)
آنچه در ماجراهای پس از اعدام باب جلب توجه میکند
این است که در کتاب کواکب الدریه آمده است که کنسول روسیه ماجرای اعدام را پیگیری
کرده، بر سر جسد باب آمده و برای آن اشک ریخته است.
سینه
چندان آماج تیر گشته بود که شمردن آن غیر ممکن بود. جمعی از این قضیه محزون و دلخون
شدند و قونسول روس اظهار افسوس نموده رقّت آورده بود و گریه کرده ...» (کواکب
الدریّه ج1 ص 248)
همچنین شوقی افندی در کتاب قرن بدیع به حضور کنسول
روسیه بر سر جسد باب اشاره میکند:
صبح روز بعد قنسول روس در تبریز با یک نفر نقّاش در محلّ حاضر شده و نقش اجساد را
بهمان وضع که در کنار خندق افکنده شده بود برداشت.» (قرن بدیع ص 137)
سؤال
اصلی آن است که کنسول کشوری مانند روسیه که سالها
با ایران جنگیده و بسیاری از مردمان آن را کشته و اموال آنان را غارت کرده است،
چگونه و به چه علّتی بر سر جسد باب آمده و بر آن اشک میریزد؟
آیا اعدام باب یک مسألهی داخلی ایرانیان نبوده است؟ یا آن که دولت روسیه در ماجرای
باب، ذی نفع محسوب میشده است؟ اگر دولت روسیه ذی نفع بوده، کدامین منفعت را تعقیب
میکرده و چرا چنین اظهار تأسف عمیقی را ابراز کرده در حالی که برای کشته شدگان در
جنگهای ایران و روس حتی متأسف نیز نبوده است؟
به نظر میرسد
علت این اقدام جناب کنسول آن بوده که باب خواسته یا ناخواسته به دولت روس خدمت میکرده
و در جهت منافع آنان گام برمیداشته
و کنسول روسیه برای از دست دادن یکی از عوامل خویش ناراحت بوده است.
در هر حال آن چه در جریان اعدام باب مسلم است آن است
که اعدام وی به سبب ایجاد جنگهای داخلی و آشوبهایی بود که پیروانش به سبب تحریک او ایجاد کرده
بودند و اعدام او با انگیزهی مذهبی صورت نپذیرفته است. دومین مسأله آن است که
رفتار تعجب آور کنسول روسیه در تبریز، این فرضیه که فتنهی
باب از مقطعی با هدایت عوامل استعماری به پیش میرفته را تقویت میکند. سومین مسأله
آن است که اعدام او به هیچ عنوان دلیل بر حقانیت وی و مدعیان جانشینی اش، یعنی
بها
الله و میرزا یحیی صبح ازل نخواهد بود. چرا که اصولا اعدام باب با انگیزه سیاسی و
نه دینی انجام پذیرفته و حکم عالمان شیخی، تنها دستاویزی برای اجرای حکم توسط
امیرکبیر بوده است.