اجتماع بدشت لکه ننگی بر
پیشانی طاهره قزوینی قره العین
در جمادی الاولی سال 1264 میرزا آقاسی صدر اعظم وقت (زمان
محمد شاه قاجار) امر نمود سید علی محمد باب را از ماکو به چهریق[1] منتقل ساختند تا
کمتر در دسترس مریدان باشد و به آرامی ذکر بابیت به فراموشی سپرده گردد. این کار
خشم باب و بابیان را برانگیخت. لذا حوادثی در پی داشت که نخستین آنها در بدشت انجام
گردید که در این مقاله، به اختصار اشارهای به گردانندگان، اتفاقات و تاثیرات بدشت
خواهد شد.
بدشت نام دشتی زیبا در کنار شهر شاهرود است و بابیان که شاهد دستگیری و زندان علی
محمد باب بودند به تحریک طاهره قزوینی، میزبانی میرزا حسینعلی نوری
و کارگردانی میرزا علی بارفروش اجتماعی را در این دشت
برپا نمودندکه این اجتماع در اقدامات حکومت نسبت به بابيان تأثير قطعي داشت و
ميتوان از آن به عنوان يکي از نقاط عطف تاريخ بهائيت نام برد.
طاهره قزوینی که بود؟
در ابتدای شکل گیری جریان بابیت در قزوین شخصی به نام ملا محمد تقی قزوینی که بعدا
به شهید ثالث معروف شد امورات دینی مردم را در دست داشت و از علمای بزرگ در آن محل
به شما میآمد.[2]
وی دو برادر داشت به نامهای ملاصالح قزوینی
و ملامحمدعلی برقانی که از شیخیه دفاع میکرد. ملا صالح دختری ماهر و زیبا روی به
نام زرین تاج داشت که بعدها به قره العین و طاهره شهرت یافت. [3] این دختر در خانه
پدر مقداری از علوم و فنون آموخته بود و همچنین دارای بیان رسا نیز بود. زرین تاج
به ازدواج پسر عمویش (پسر شهید ثالث) در آمده بود ولی بعدا در اثر تبلیغات عمویش
ملا محمد علی در مسلک مریدان شیخ احسایی و سید رشتی در آمد. لذا شوهر و فرزندان را
رها کرده و به عتبات رفت تا در درس سید کاظم رشتی شرکت کند. او تا زمانی که سید
کاظم درگذشت در آنجا بود و پس از درگذشت او مجلس درسی به پا کرد و در آن پیرامون
عقاید شیخیه و آراء ویژه خود سخن میراند.
زرین تاج و یارانش با شنیدن ندای بابیت میرزا علی محمد به او گرویدند. پس از چند
سال به ایران بازگشتند و به قزوین رفتند.[4]
اهداف تشکیل بابیت:
علت تجمع بابیان در بدشت برای آزاد سازی باب از قلعه ماکو
بود اما اتفاق اصلي و شاه بيت ماجراي بدشت، توطئه و دسيسه چيني گردانندگان ماجرا
براي نسخ شريعت اسلام بود که بدون اطلاع باب صورت گرفت و کمترین نتيجه آن اجتهاد
قره العين بود که خود او
براي اجراي اين نقشه پيشقدم گرديد و «بدون حجاب، با آرايش و زينت» به مجلس وارد شد
و رو به حاضران گفت: خوب فرصتی داريد غنيمت بدانيد جشن بگيريد. امروز روز عيد و جشن
عمومی است؛ روزی است که قيود تقاليد سابقه شکسته شده، همه برخيزيد با هم مصافحه
کنيد.[5]
آنروز تاريخی، تغيير عجيبی در
رويّه و عقايد حاضرين داد، روز پر هيجانی بود، در عبادات طريقهء خاصّی ايجاد شد و
رويّه و عقايد قديمه متروک گشت. بعضی همراه بودند، بعضی اين تغيير را کفر و زندقه
ميپنداشتند و ميگفتند احکام اسلامی هيچوقت نسخ نميشود. عدّهای ميگفتند اطاعت
حضرت طاهره واجب است هر چه بفرمايد لازم الاجرا است.[6]
همانطور که از منابع بهائی
ذکر گردید بابيان بسياري از اين حرکت ناخشنود بودند. از جمله ملا حسين بشرويهاي؛
اولین مومن به باب، از اين حرکت به شدت برآشفت و يکي از بابيان بنام عبدالخالق
اصفهاني با بريدن گلوي خود اعتراضش را از اين حرکت ابراز کرد. شوقي افندي ولي امر
بهائيان مينويسد:
حضار از ملاحظه اين منظره سخت
دچار حيرت و دهشت گشتند... خوف و غضب افئده را فرا گرفت و قدرت تکلم از جميع سلب شد
بحدي که عبدالخالق اصفهاني از کثرت هيجان و اضطراب با دست خويش گلوي خود را چاک داد
و در حالي که آغشته بخون بود ديوانه وار خود را از آن صحنه دور ساخت.
برخي ديگر از اصحاب نيز مجلس
را ترک گفته و دست از امر الهي کشيدند
و گروهي با قلبهاي آکنده... تسکين خاطر يافتند.[7]
نکتههای بدشت
از اتفاقات عجیب در این
اجتماع، حراج القابی بود که یاران بین خود تقسیم مینمودند. محمد علي بارفروشي به
قدوس، قره العين به طاهره و ميرزا حسينعلي به بهاءالله ملقب شدند.[8] در کتب بهائی
هیچ اشارهای به اینکه این القاب از سوی چه کسی ساخته و پرداخته میشد نگردیده است.
از دیگر موارد قابل تامل در
جریان بدشت هزینههای آن میباشد که
کليه مخارج حاضرين را ميرزا حسين علي نوري بهاءالله
بر عهده میگیرد. شایان ذکر است حدود هشتاد نفر به مدت 22 روز در مجمع بدشت حاضر
بودند که هزینه قابل توجهی را به دنبال خواهد داشت. و همیشه این سوال مطرح است که
قرار است چه سودی در قبال این خرج کلان نصیب بهاء الله گردد.
از دیگر نکات بدشت، عربده
کشيهاي مستانه رهبران بابي بود که بدون هيچ ملاحظهاي خدا و خداپرستي را به
استهزاء گرفته بودند. عباس افندي (عبدالبها) مينويسد: جناب طاهره، اني انا اللّه
را در بدشت تا عنان آسمان به اعلي الندا بلند نمود...[9]
سران بدشت که تزلزل و
نابسامانی را در بابیان میدیدند در نیمه شعبان 1264 تصمیم به خروج از بدشت و حرکت
به سمت مازندران نمودند و جالب اینکه در این راه میرزا علی بارفروش و طاهره قزوینی
همکجاوه گردیدند. وقتي بدشتيان به نزديکي قريه نيالا رسيدند مردم با ديدن منظره
غير مترقبه طاهره و قدوس در يک کجاوه که با صداي بلند اشعاري ميخواندند برآشفتند و
به آنان حمله کردند. به اين ترتيب بدشتيان پراکنده شدند و سران بابي گريختند.
عملکرد بابيان به حدي رسوا بود که برخي مورخان بهائي، اين برخورد را به «غضب الهي»
در نتيجه رفتار غير اخلاقي بابيها در بدشت تعبير کردهاند.
نویسنده مطالع الأنوار فارسی
در این باره مینویسد: بعضی از پيروان، چون ديدند که حضرت طاهره حجاب صورت را به
يکسو نهاده، اين طور نتيجه گرفتند که ممکن است بر حسب هوای نفس بمناهی و سيّئات
مشغول شوند و از مسئلهء نسخ شريعت، بخيال باطل خود اين طور تصوّر کردند که حريّت
مضرّه را پيشهی خويش سازند؛ از حدود آداب تجاوز کنند و با هوای نفس خويش مشغول
شوند. اين خيال باطل و سودای خام که برای کوته نظران حاصل شده بود سبب شد که خشم
خدا بر آنها نازل گرديد و مورد غضب پروردگار واقع شدند.[10]
ميرزا حسينعلي به سختي از اين غائله نجات يافت و همراه با قره العين به سوي زادگاه
پدري خود قريه تاکر در
نور مازندران گريخت.[11]
به هر حال پس از جریان بدشت سید باب نیز مصلحت در ادعای قائمیت دید. این مسأله نیز
زیاد روشن نیست که سید باب در اصل طرح و نحوه موضعگیری، دخالت داشته یا اینکه
حسینعلی نوری و دست اندرکاران اصلی، حرکت را طوری تنظیم کردند که باب راهی جز این
نیافت.
شوقی افندی، ولی امر بهائیان در کتاب خود مینویسد:
چیزی از این مقدمه (بدشت) نگذشت که حضرت باب... با اظهار مقام قائمیت و اثبات
استقلال و اصالت امر مبارک، قیام پیروان خود را در احتفال بدشت تأئید و نظرات و
معتقدات آنها را نسبت به شریعت الهیه تقویت و تصویب نمودند.[12]
آنچه از این متن و با الهام
از منابع بهائی بدست آمد و ضرورت بحث از بدشت را نیز به دنبال دارد اشاره به این
موضوع میباشد که این اولین رویدادی است که پیروان و امت، اول تصمیم گرفتند و اعلام
استقلال امر کردند و نقطه اولی، بعدا تصویب و تائید فرمودند. ولی مگر نه این است که
اگر آئین جدیدی بیاید صاحب آئین باید احکام و دستورات را با گرفتن از وحی اعلام کند
ولی در اینجا امر به عکس شده است.
[1] ـ قلعه ای در نزدیکی شهر شاپور آذربایجان
[2] ـ وی شیخ احمد احسائی را انکار و حکم به تکفیر شیخ احسایی و سید کاظم رشتی
دادند و علی محمد باب را نیز روی منبر لعن و نفرین می کرد .
[3] ـ شوقی افندی، قرن بدیع، مترجم نصرالله مودت، صفحه 94، چاپ دوم ، 149 بدیع،
1992 میلادی، چاپ موسسه معارف بهائی
[4] ـ مطالع الأنوار، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمه عبدالحمید اشراق خاوری، صفحه
66 و 67، چاپ و انتشارات مرآت، 124 بدیع
[5] ـ مطالع الأنوار، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمه عبدالحمید اشراق خاوری، صفحه
264،چاپ و انتشارات مرآت،124 بدیع
[6] ـ همان
[7] ـ شوقی افندی، قرن بدیع، مترجم نصرالله مودت، صفحه 95، چاپ دوم ، 149 بدیع،
1992 میلادی، چاپ موسسه معارف بهائی
[8] ـ مطالع الأنوار، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمه عبدالحمید اشراق خاوری، صفحه
269،چاپ و انتشارات مرآت،124 بدیع
[9] ـ مکاتیب، عباس افندی عبدالبهاء، جلد 2، صفحه 255، بیتا، بیجا .
[10] ـ مطالع الأنوار، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمه عبدالحمید اشراق خاوری، صفحه
266،چاپ و انتشارات مرآت،124 بدیع
[11] ـ همان صفحه 267 .
[12] ـ شوقی افندی، قرن بدیع، مترجم نصرالله مودت، صفحه 97، چاپ دوم ، 149 بدیع،
1992 میلادی، چاپ موسسه معارف بهائی
منبع : وبسایت پژوهشکده باقر العلوم